دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"ایران در ماتم عزیزان خود می گرید "

در ماتم از دست دادن عزیزان هموطنم بودم ، 



که خبر در گذشت ناگهانی و تلخ عارف لرستانی عزیز را شنیدم . 


سالهای سال با بازی زیبا و درخشان عارف ،


 از خنده روده بر می شدم ، حالا چقدر گریه کنم که داغ جای خالیش 


در طنز های مهران مدیری توانا،  کمی خنک شود ؟؟

"حال ما خوب است "

سلام عزیزای دل . 

این روزها ، مشغول بستن حساب های شرکتیم و بسیاااار مشغول . 

آمدم بگویم حال ما خوب است و شما هم باور کنید 

بابت تاخیرم عذر خواهی میکنم و به زودی برمی گردم 


" سیزده به در مبارک باد"


گره بزن آرزوهایت را به تار موهایم ، نسیم گره گشایی در راه است...


 رسم عاشقی نیست من گره بزنم تو نباشی که بگشایی 

"اردوی نوروزی"

می دونید که مهردخت امسال پیش دانشگاهیه و تیر ماه آینده باید کنکور بده . 

طبق رسم پیش دانشگاهی ها ، نوروز هر سال ، اردوی مطالعاتی نوروزی برگزار میشه . پیش از عید در آخرین جلسه ای که برگزار شد ،

 برنامه ی اردو رو بهمون دادند  که از صبح روز چهارم فروردین به مدت هشت روز از ساعت هفت صبح تا شش بعد از ظهر بچه ها با تجهیزاتی که در منزل درس میخونند ، به مدرسه میرن .  بنابراین نیاز به صبحانه ، میان وعده ی صبح ، ناهار و مخلفات و میان وعده ی عصر دارند . تقسیم بندی شد که هر کدوم از این وعده ها رو اولیاء یکی از دانش آموزان تهیه کنه و به مدرسه برسونه .. البته تعداد بچه ها چهل و یک نفره ولی برای چهل و پنج نفر تدارک دیدیم . 


شب قبل از شروع اردو ، وسایل مهردخت رو تو چمدون گذاشتیم شامل یه زیر انداز سبک ، دوتا پتوی مسافرتی یه بالش و رل دستمال کاغذی و صندل رو فرشی و این چیزا... 

و یه ساک پر از کتاب و جزوه برای مطالعه ی دو روز اول 

بعد بیخوابی زد به سرمون و تا ساعت سه صبح از هر دری سخنی گفتیم و گوسفندا رو از اول به آخر و از آخر به اول شمریم و بالاخره بی هوش شدیم . صبح بدو بدو وسایل رو گذاشتیم تو ماشین و به سمت نونوایی سنگک گاز دادیم . 



بالاخره یکربع به هفت صبح ، میز صبحانه شامل نان سنگک برش خورده و داغ ، کره ، پنیر مربای توت فرنگی و چای آماده بود . می خواستم از میز عکس بگیرم که تا بخودم جنبیدم دیدم چهل و یک دختر زیبا و سرشار از انرژی دوره م کردن و با سال نو مبارک و بوسه برای صبحانه ازم تشکر می کردند .

بچه ها وسایلشون رو تو کلاس ها پخش کردند و هر گروه بنا به سلیقه ی خودشون کتابخونه و فیش های مطالعاتی درست کردند 


این کلاس مهردخت ایناس






مهرخت تو این دوتا عکس آخره 


باور کنید اینجا کمپ ترک اعتیاد نیست ، اینجا اردوی مطالعاتی نوروزیه 


" نوروز و بهار زیبا فرخنده باد"



سلام به روی گل عزیزانم ، سال نو مبارک . امیدوارم سالی پر از سلامتی و به دور از درد و بلا و پر از برکت و شادی در پیش رو داشته باشید 

تخم مرغ رنگی های امسال رو خیلی خیلی دوست داشتم ، هرچند بساط رنگ کردنشون دو ، سه روز تو خونه پهن بود و مهردخت هر وقت عشقش می کشید یکمی رنگ می کرد و صدای منو در آورد ولی ارزشش رو داشت 

(دومی از سمت راست رو مامانم رنگ کرده ، ثانیه ای یه بار هم به مهردخت می گفت : یاد بگیر ببین من نه آموزشی دیدیم نه هیچی ، دارم از ونگوگ و پیکاسو جلو می زنم تو رو که کلا" ریز میبینم " 


 

این دوتا خوشگلا رو خیلی دوست داشتم برای خودمون برداشتم ، بقیه شو مامان برد