دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"زندگی با طعم طراحی لباس"

سلام دوستان مجازیِ حقیقیِ من 


گفته بودم با خبر خوش برمی گردم ، الوعده وفا 


شاید خبر خوش همیشه اون چیزی نباشه که تصورش رو می کردیم ولی به هر حال ، زندگی میتونه پر از بهانه های خوب برای خوش حال بودن و پر شدن از انرژی مثبت باشه . 


هر قدمی که به جلو بر می داریم ، شادی و امید بخشه . 


بالاخره نتایج کنکور 96 چند ساعت زود تر از حد انتظارمون یعنی در ساعت های پایانی جمعه بیست و چهارم ، اعلام شد 


روز انتخاب رشته ، به دانشگاه سوره که رسیدیم ، طراحی لباس که مورد علاقه ی مهردخت بود رو نداشت .


 نمیدونم استاد هم چه خاطره ی خوشایندی از دانشگاه سوره داشت که اصرار کرد ،  الا و لله یه رشته رو توی اون دانشگاه بزن . 


مهردخت هم از زیر میز پای منو مورد عنایت قرار می داد ولی بالاخره تو رو دربایستی نگارگری رو انتخاب کرد . 


حالا  زرررت همون رو قبول شده (ببخشید بی ادب شدم )ولی به همین زرتی که گفتم وسط 20 تا انتخاب طراحی لباس ، نگار گری سوره قبول شده . 


البته دانشگاه آزاد هم همون طراحی لباس رو قبول شد . 


دیروز تمام مدت مشغول ثبت نامش در دانشگاه هنر و معماری (آزاد) واقع در  میدون فلسطین بودیم .


 به مرحله ی پرداخت شهریه که رسیدیم با آموزش صحبت کردم و گفتم دختر من همه ی انتخاب هاش طراحی لباس بوده ولی یه دونه  نگارگری هم انتخاب کرده که همونو قبول شده و نمیخواد بخونه .


 ممکنه من پول واریز نکنم تا ذخیره ها هم اعلام بشه ، شاید سراسری همون رشته ی مورد علاقه ش قبول بشه ؟؟


اون ها هم درکمال باشعوری گفتن : اشکال نداره ، شما تشریف ببرید تا اول مهر هم صبر کنید و بعد تصمیم بگیرید .


 البته ذخیره ها بنظرم حالا حالا ها اعلام نمیشه و ما نهایتا" باید شهریه رو بدیم و ریسکش رو بپذیریم .


 

البته که قبولی مهردخت اصلا" با انتظاراتمون و اون هزینه و آموزشی که تو هنرستان دیده بود ، قابل قیاس نیست ولی حسی که دیروز تجربه کردیم ، خیلی شیرین بود .


 نشسته بودم رو صندلی های انتظار و مهردخت مدرک به دست از این اتاق به اون اتاق می رفت و مرحله به مرحله کارهاشو انجام میداد و وقتی شماره دانشجوییش رو دریافت کرد برق قشنگی تو چشماش پیدا بود . 


بماند که از دانشگاه تا خود خونه ، سرش روی سینه م بود و گوله گوله اشک می ریخت . 


بهش میگفتم چی شده مهردخت چرا اینطوری می کنی ؟ 


می گفت : دلم گرفته مامان . 


هر چی هم می گفتم : چرا گرفته؟؟


 می گفت : نمیدونم .. انگار یه سیب وسط گلوم گیر کرده . 


چرا من نباید الان تو دانشگاه الزهرا ثبت نام کنم ؟ چی شد ؟ چرا اینطوری شد ؟؟ چرا تو بازم باید پول بدی ؟؟


واقعیت اینه که چون تاحالا افسردگی مهردخت رو ندیدم ، خیلی برام حالتش عجیب بود . 


گفتم : این اسمش دل گرفتن نیست ، افسردگیه و نمی دونم واقعا" طبیعیه یا نه . 


باید با مشاورت تماس بگیرم و موضوع رو بگم .


 ولی تاجایی که من می دونم و برای کمک بخوام بهت بگم ، اینه که باد پشت سرت نمیاد .


 هر چی بوده تموم شده رفته . همه چیز در پیش روته . 


تو الان در نقطه ی صفر قرار داری .


 میتونی دانشجوی ممتاز و موفقی باشی و این خیلی باارزشه . 


خیلی از هنرمندا حتی رشته ی تحصیلی مرتبط با کاری که دارن می کنند رو نخوندن ولی قله های موفقیت رو فتح کرده ند . 


البته که شیرینی قبولی در بهترین دانشگاه ها اصلا" چیزی نیست که بشه انکارش کرد ولی وقتی هم که نصیبت نشده ، افسردگی و غصه نداره عزیز دلم . 


قبول نشدن تو یه دانشگاه فوق العاده ،  چیزی از  ارزش نگاه هنرمندانه و متخصص تو کم نمیکنه .


 خودت رو جمع و جور کن که قراره بری صنعت مد ایران رو متحول کنی هاااا. 


سربه سرش گذاشتم و کلی باهاش شوخی کردم ولی ته دلم خیلی برای قیافه ی آویزونش و احساس بدش غصه خوردم . 


**********


بعد از همه ی این حرفا ، می خوام بگم دیروز حس خوب و بی نظیری داشتم .


 جوجه ی نارس من که برای زنده موندنش اونهمه گریه می کردم و بعد هم برای حضانت و نگهداشتنش ، اینهمه تلاش می کردم ، دانشجو شده و همین روزها گواهی نامه ی رانندگیشو می گیره ..


 مهردخت تو همه ی این سالها جلوی چشمم قد کشیده ولی هیچوقت مثل دیروز ، اینهمه مستقل شدنش  رو به چشمم ندیده بودم .




 هیچ چیز به اندازه ی رضایت آ دما از خودشون و راه هایی که رفتند ، ارزش نداره و امیدوارم خدا همه رو عاقبت بخیر کنه . 


بچه ها بزرگ میشن و در لباس های مختلفی وارد اجتماع میشن ، لباس ها رنگ ها و مدل های مختلف دارند ولی چیزی که مهمه اون منش و رفتار ادم های داخل اون تن پوش هاست .. 


اینکه یک نفر چقدر میتونه  به انسانیت نزدیک باشه و در لباس خودش چقدر گره گشای مردم دیگه باشه یا خدای نکرده برعکس اون . 


برای بچه هامون دعا کنیم " آدم باشند " 


دوستتون دارم 

نظرات 42 + ارسال نظر
رها یکشنبه 2 مهر 1396 ساعت 08:11 ق.ظ http://www.rahashavam.blogsky.com

سلام مجدد مهربانو جان. راستش یه سوالی فکرمو درگیر کرده اخر سر گفتم مهربانو جان قطعا دقیق راهنمایی میکنن واسه همین جسارت کردم که بپرسم یادمه نوشته بودیم که برای مهردهت هزینه کردین در حدی که اصلا قابل مقایسه با نتیجه بدست اومده نبوده علاوه بر این میدونم مهردخت جان دختر مسئولیه. خوب استرس هم قطعا تو نتیجه کنکوروموثره هیچ کس صد در صد اونچه که تلاش کرده بدست نمیاره و قطعا عوامل حاشیه ای هستن. الان که به لطف خدا از اون جو دور شدین به عنوان یه مادر چه تجربه هایی رو در این زمینه بدست اوردین و به نظرتون چه عواملی باعث شد شما از نتیجه کنکور شوک بشین و اون رتبه دلخواه و چیزی که براش سرمایه گذاری کردین نباشه. ممنون عزیزم کاش میشد یه پست بذاری چون مطمینم نگاه تیزبینی روی همه چی دارین میبوسمت

سلام رها جان .
خواهش می کنم عزیزم این چه حرفیه .
مهردخت همونطور که همیشه گفتم در یک هنرستان فوق العاده تحصیل کرد . از نظز علمی و کار عملی بهترین اساتید رو داشت . اما نکاتی برای موفقیت بیشتر یا عدم اون در مورد بچه ها صادقه و اونم شخصیت و خصوصیات ذاتی اون ها ست که واقعا هیچکدومشون با هم قابل قیاس نیستند .
مهردخت ذاتا" دختری نیست که میونه ی خوبی با کار سخت داشته باشه . از طرفی موضوع بیش فعالی که از بچگی درگیرش بوده در بحران هایی مثل سال کنکور بیشتر نمود می کنه .
خودت میدونی درس خوندن برای کنکور مستلزم ساعت های متوالی پشت میز نشستن و با برنامه پیش رفتنه و این موضوع برای بچه هایی که هایپر هستند وتمرکزشون به سرعت بهم می خوره و کلا نمی تونند سر یه کار ساعت ها بشینند ، عامل بازدارنده ست .
البته تاکید می کنم که تو نظام اموزش ضعیف ما باید بچه ها ساعت های پی در پی رو به درس خوندن و حفظ کردن اختصاص بدن .وگرنه تو سیستم امکوزش کشور های پیشرفته اصلا این نوع درس خوندن منسوخ شده .
مهردخت اصلا بی مسئولیت و سر به هوا نیست ولی خصوصیات اخلاقی که داره و مخصوصا ژنی که از پدرش به ارث برده ( مشاور به این موضوع تاکید داشت) باعث شده ، سرعتش تو کارها کنده و اصولا با خیال راحت به وظایفش می رسه .
به همه ی این ها دل گرفتگی ها و بحران روزهای سال اخر و نوجونی و استرس ها رو هم اضافه کن .
می دونم دوست داری از تجربیات من درمورد درس خوندن مهردخت استفاده کنی ولی یکمی همذات پنداری در این مورد برات سخت میشه چون خصوصیات مهردخت خیلی بین بچه ها اپیدمی نیست .
غیر از این موضوع من خیلی از بچه ه ها ی دیگه رو دیدم که نتیجه کنکور براشون بسیار شوک دهنده بود اما واقعا از خصوصیات اخلاقی یا مدل زندگی خانوادگیشون خبر ندارم .
منم می بوسمت عزیز دل

آفتابگردان شنبه 1 مهر 1396 ساعت 08:06 ق.ظ

خب بسلامتی انشاالله که خیر باشه
من بیشتر از اینا به شما مدیونم مهربانو جان تو شرایط بدی بودم که تجربیاتت رو میخوندم وهمون موقع ها بود که خیریه نیکوکاران وحدت رو معرفی کردی ومن به نیت حل مشکلم حامی یه بچه شدم وخدا هم کمکم کرد از بحران بگذرم همیشه ازت ممنونم وبرام مثل خواهر بزرگتر نداشتمی.از خدای مهربان برای خودت وعزیزات سلامتی وآرامش طلب میکنم

اختیار داری عزیزم .
خدا عزیزانت رو نگهدار باشه و بابت کارهای خیر و نیکت عوض خیر ببینی .
منم برات بهترین ها رو ارزو دارم عزیز نازنین

Miss.khorshid جمعه 31 شهریور 1396 ساعت 12:02 ب.ظ

سلام مهربانو جان
ان شالله سلامت باشی و این روزهای آخر تابستون حسابی خوش گذرونده باشی.
برای یکی از عزیزانم مشکلی پیش اومده نیاز به مشاوره خانواده داره.مشاوری که شما میرین رو میخواستم معرفی کنم. چون از نوشته هاتون متوجه شدم راضی هستین.
محبت میکنین اسم و شماره مطبشون رو برام ایمیل کنین. خیلی لطف میکنین.

سلام خورشید خانوم عزیزم .
ان شالله مشکل به زودی حل میشه عزیزم خیالت راحت باشه . مشاور بسیار خوب و حاذقی هستند .

خانم فاطمه طهماسبی
یوسف اباد خیابان 42 پلاک 4 طبقه سوم واحد 9
88622396
وقتی دیدیش بگو مهربانو معرفیم کرده .

فرحناز پنج‌شنبه 30 شهریور 1396 ساعت 10:57 ق.ظ

سلام بر بانوی مهر. چقدر خوشحال شدم که خوندم مهردخت عزیزمون میخواد اون رشته ای رو که دوست داره بخونه. خوب درست میگی. همیشه اون چیزی که خواسته ماست اتفاق نمی افته برامون. حتما برنامه دیگری برامون تدارک دیده شده. من که خودم یادم میاد یک هفته از تو اتاق در نمی اومدم که چرا این دانشگاه نه اون یکی.... نگو عشق قشنگم همسر عزیزم تو همون دانشگاهی که قبول شدم منتظرم بوده حتما خدای مهربون هم خیر و خوبی رو در این راه برای مهردخت گلم قرار داده. از قول من بهش خیلی تبریک بگو و امیدوارم که به زودی در مزون برند لیتل ما ملاقاتش کنم

سلام فرحناز جون .
ممنون عزیزم . چقدر مثال قشنگی زدی . اتفاقاتی که میفته شاید پیش زمینه برای یه تحول خوب و اساسی تو زندگی باشه مثل پیوند مبارک تو و همسر نازنینت . الهی خدا بهترین ها رو مقدر کنه عزیزم .
از تبریک قشنگت ممنونم عزیز دل

الی چهارشنبه 29 شهریور 1396 ساعت 10:11 ب.ظ http://elhamsculptor.blogsky.com/

تبریک میگم مهربانوی عزیزم امیدوارم هر روز شاهد موفقیت و شادی دختر گلت باشی و خودتم شاد و سرحال باشی

ممنون الی جانم . الهی آمین عزیزم

Nasrin سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 07:27 ب.ظ

سلام مهربانو جان تبریک میگم به شما و مهردخت عزیز انشالله که شاهد موفقیت هاى بیشترش باشى

سلام نسرین جان
ممنونم عزیزم الهی آمین . خدا برای عزیزانت خیر بخواد

فریدا سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 03:58 ب.ظ

سلام مهربانو جان
خوبین
من دیروز براتون کامنت گذاشتم..نمیدونم رسیده یا نه ..
اگر نرسیده تبریک مجدد ..ایشالا همیشه موفق و سلامت باشه گل دختر...
دیگه به همین چند خط مختصر اکتفا میکنم ..ولی توو دلم کلی خوشحالیه :)

سلام فریدا جونم .
ارره قربونت رسیده من تا الان وقت خوندن کامنت ها رو پیدا نکرده بودم الان اومدم و با جون و دل خوندمشون .
تو عزززیز دل منی

نوشی سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 03:42 ب.ظ

ای جانننننم به این خانم طراح زیبا. تبریکک هزاران تبریک .به نظرمن دانشگاه آزاد رفتن هیچ چیز از قابلیت ، توانایی و استعداد مهردخت عزیزم کم نمیکنه . من مطئمن هستم دخترخوشگلمون در این رشته میدرخشه و آرزو میکنم در این راه جدید هرروز پله های ترقی رو پشت سر بذاره .
خسته نباشی مهربانوی عزیزم . این موفقیت ثمره سالها تلاش و زحمتهای تو ئه عزیز دلم . مبارکت باشه نازنین .

قربونت نوشی جانم .
امیدوارم همینطور بشه که میگی عزیزم . درمانده نباشی گلم . خدا شادی نصیبت کنه

peepbo سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 01:42 ب.ظ http://bestmehri@yahoo.com

تبریک میگم مهربانو جان بهترینها رو برای خودت و مهردختت ارزو میکنم

ممنونم عزیزم . همچنین برای تو و عزیزانت

دختر بزرگه بابایی سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 12:52 ب.ظ

سلام
مبارک مهردخت عزیز و مامان مهربونش باشه
از حالا سفارش میدم لباسهای سایز بزرگ کار اصلی لیتل ما باشه
خسته شدم از بس فقط برای شال و روسری وکیف حق انتخاب داشتم. دلم مانتو و لباسهای خوشگل و رنگی میخواد.

سلام عزیزم . ممنونتم خانومی

ای جااانم دوست قدیمی و دوست داشتنیم

بهار شیراز سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 11:40 ق.ظ

عزیز دلمممممممم...دانشجویی اش مبارک باشه...می فهمم چی میگی مهربانو..چون ثانیه به ثانیه اش رو تجربه کردم

قربونت برم بهار جان تو دوبار تجربه کردی این حس قشنگ رو خدا برات نگهشون داره مهندس و پرنسس زیبات رو

مینا سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 08:15 ق.ظ

مبارک باشه مهردخت عزیز با آرزوی موفقیت

ممنونم مینای عزیزم

خاطره سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 07:57 ق.ظ

مهربانو جان تبریک می گم انشاالله که مهردخت عزیز آینده ای درخشان پیش رو داشته باشه و در آینده ای نه چندان دور یکی از بزرگترین طراحان این کشور بشه.

ممنونم خاطره ی عزیزم الهی امین . با کامنتت قند تو دلم اب شد

افشان سه‌شنبه 28 شهریور 1396 ساعت 02:36 ق.ظ

رعنا دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 08:05 ب.ظ

سلام مهربانو خانم.
امیدوارم که خوب باشید.
فکر میکنم 2 یا 3 سال پیش که ما تازه رفته بودیم دوم دبیرستان و سال انتخاب رشته بود اینجا کامنت گذاشتم و گفتم تمام ماجرای زندگیتون رو خوندم و هم سن و سال دخترتون هستم.
حالا خیلی برام جالب بود.من هم امسال کنکور دادم و دولتی اون رشته ای که میخواستم یعنی گرافیک یا طراحی لباس نشد ولی ازاد طراحی لباس هنر و معماری تهران جنوب واقع در میدون فلسطین ثبت نام کردم.همونی که کنار مسجد امام صادقه...فکر میکنم دخترتون رو ببینم...برا خیلی جالب بود...همیشه میخوندمتون ولی گفتم این تشابه رو بگم و تبریک بگم به دخترتون و شما که انقدر زحمت کشیدید براشون.(:

سلااام عزیز دلم رعنا جان مبارکت باشه گل دختر
بعله درست میگی ظاهرا" تو و مهردخت هم کلاسی میشید عزیزم . ان شالله به سلامتی باشه . از صمیم قلب میبوسمت و برات بهترین ها رو آرزو می کنم .. برید ببینم شما دوتا چکار می کنید . امیدوارم دوستای خوبی بشید .

مینو دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 05:48 ب.ظ http://Minoog1382.blogfa.com

ایشالامهرامسال آغازی خوش برای مهردخت عزیزباشه.شروعی که براش شکوفایی استعدادهاش،شادی افزونتردرزندگی ودرادامه جیب پرازپول درپی داشته باشه.

الهی آمین . خدا برای همه ی جوون های این کشور خیر و برکت بخواد ممنونتم مینوی مهربونم

شاپرک دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 02:56 ب.ظ

نبریک میگم مهربانو جانم...خوشا به حال مهردخت بابت چنین مادری...خدا همه ی مادرها رو حفظ کنه و مامانایی مثل شما رو بیشتر کنه...همه ی اینا به کنار اونجایی که گفتی اشکای مهردخت رو دیدی و از افسردگیش ترسیدی و به فکر مشاورین چشام اشک جمع شد...چقد مامان خوبی هستی عزیزم...چقد قشنگ مادری میکنی...هیچ فرقی نداره کجا درس میخونه مهم اینه درساش رو خوب یاد بگیره و تلاش کنه تو کارش موفق شه...ما منتظر برند لیتل ما می مونیم....

ممنونم شاپرک قشنگم .
الهی امین مادر یکی از بهترین نعمت های خداست ، خدا سایه ش رو از سر هیچکسی کم نکنه .
با کامن مهربونت خستگی از تنم رفت . قربون محبب عزیزم .
شما از مشتریان ویژه ی لیتل ما هستید

محدثه دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 02:10 ب.ظ http://entezareshirin86.blogfa.com

سلام مهربانو جان! تبریک میگم عزیزم.انشاءالله که روزبروز شاهد موفقیتهای مهردخت عزیز باشی

سلام محدثه جان .
ممنون عزیز دلم الهی امین .خدا عزیزانت رو نگهدار باشه

فرنوش دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 02:02 ب.ظ

سلام عزیزم. به شماو دختر گلتون تبریک میگم. کنکور ایران هیچوقت معیار مناسبی برای سنجش نبوده و نخواهد بود. به مهردخت جان بگین غصه نخوره و با انرژی درسش رو بخونه. آزاد و سراسری واقعا هیچ فرقی ندارن فقط بحث هزینه هاش مطرحه که اونم خدا کریمه و روزی رسون.

سلام فرنوش عزیزم .
ممنونتم قربونت . واقعا همینطوره کاش زودتر این پروسه ای که اینهمه فشار به بچه ها و خانواده ها تحمیل میکنه برداشته بشه .
دعام کنید مثل قبل از پس هزینه ها بر میام

آذر دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 11:19 ق.ظ

وای مهربانو جونم تبریک. انشااله همونطور که گفتم همون که خیره براش پیش میاد. باورت میشه داشتم از فضولی می مردم زودتر ببینم مهردخت کجا قبول شده ولی جلوی خودمو گرفتم فضولی نکنم. بگو فقط یادش نره برندش رو ثبت کرد من نفر اول تو صف واستادم ها. مبارک تو و مهردخت و نفس جانت. آزاد و دولتی هم خیلی فرقی نمیکنه فقط بهش بگو از این قیف رد شد فکر نکنه تموم شد. آدم اگر بخواد موفق باشه همشه باید یاد بگیره. من خودم خیلی تو دانشگاه وقت تلف کردم. البته تلف که نه فعالیت سیاسی اجتماعی میکردم که اونم تجارب خودش رو داشت ولی اگر از محضر اساتیدش کمال استفاده رو بکنه فرقی نمیکنه کجا درس بخونه. ببوسش

ممنون آذر جونم دوست قدیمی و عزیزم من
الهی برای دختر نازت باشه .
شکسته نفسی می فرمایید خانومی شما که خودتون استادید

آفتابگردان دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 11:02 ق.ظ

ول از همه تبریک مهربانو جان.
من کامنتا رو نخوندم شاید کسی توضیح داده باشه اگه تکراری بود عذر میخوام.من کارمند دانشگاه آزادم گفتم بهتون بگم تا انتخاب واحد نکردین وکلاسا شروع نشده اگه انصراف بدین هم شهریه برمیگرده هم ازتون هزینه انصراف نمیگیرن اما بعد از انتخاب واحد وخصوصا شروع کلاسا برای انصراف باید هزینه انصراف بدین تا مدارک رو بهتون برگردونن .ما تو واحد خودمون بچه ها تو مهرماه هم میان ثبت نام وقبول میکنن چون فکر میکنم نتایج ذخیره ها تا اواسط مهر طول میکشه.ما بعدشم ثبت نام داریم تهران رو نمیدونم تاکی ثبت نام میکنن ازشون بپرسین که تا جواب ذخیسره ها اگه میتونین صبر کنین بعدا به دردسر نیفتین

ممنونم عزیز من
نه قربونت هیچکس تخصص شما رو نداشت و خیلی ازت ممنونم که توضیح دادی چون ممکنه سوال خیلی از دوستان باشه که تو لطف کردی و جواب دادی . راستش همون شب با چند تا از استاداش مشورت کردم و همه گفتن شک نکن به دانشگاهش . زود تر انتخاب واحد کنید تا همه چیز طبق روال بشه و دخترمون درسش رو شروع کنه

فریدا دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 09:54 ق.ظ

ای جانم ...
مبارک باشه مهربانو جان ... از طرف من به مهرداخت جان هم تبریک بگین..
درسته دانشگاه مورد علاقه اش قبول نشده ...ولی خداروشکر رشته اش مورد علاقشه و این کم چیزی نیست ..
مهم اینه توو دوره تحصیل موفق باشه ...و ایشالا دوره ارشد به آرزوش که دانشگاه الزهراست میرسه ..
چشم بهم بزنه این دوره تموم شده ...
خوشحالم براتون و حس شیرینی که داشتین..
خدا نگهش داره براتون ..خوشبختی و موفقیتشو ببینین همیشه


قربونت فریدای عزیزم . خدا عزیزانت رو نگهدار باشه دوست نازنینم
الهی امیین

نفیسه دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 09:19 ق.ظ

تبریک می گم به مهردخت نازنینم. ایشالا که همین رشته و دانشگاه براش بهترین بوده. مطمئنم که حسابی توش موفق میشه و همه مون به زودی شاهد موفقیتهاش خواهیم بود.
اون حس عجیبت رو ما هم داریم. ما هم با تو بزرگ شدن مهردخت رو دیدیم و همه روزهای بچگیش رو یادمونه. از طرف همه خاله هاش ببوسش که انقدر بزرگ و خانوم و مستقل شده.
هزینه ش رو هم خدا می رسونه ایشالا. خودش از یکی دو سال دیگه یه مزون می زنه و علاوه بر هزینه دانشگاهش کلی هم پول در میاره. حالا ببین من کی گفتم!

ممنونتم قربونت
عززیز دلم چه کامنت لطیفی گذاشتی ، اره واقعا " بعضی از شما دوستان ندیده ی این خونه مثل خانواده م شدید .. همراهمون شاد شدید و غصه خوردید و بزرگ شدن مهردخت رو ناظر بودید .
دوستتون دارم عزیزم

شیرین دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 08:48 ق.ظ

مهربانو جان به شما و همینطور دختر گلت تبریک میگم و خدا قوت
کم و بیش همه ما خاطرات نچسبی از کنکور داریم!
ولی مهم ترین مسئله به نظرم انتخاب اون رشته ای هس که واقعا بهش علاقه داری و دوس داری در آینده به عنوان شغل محبوبت باشه
و
خیلی مهم تر از اون وضعیت شغلی جامعه ما!
و باز مهم تر از اون اینکه هر قدر هم تلاش کنی و حتی رشته ای رو انتخاب کنی که هم مورد نیاز بازار جامعه هس و هم خیلی دوسش داری اگه اداره ای و یا شرکت خصوصی آشنایی نداشته باشی که بتونی وارد بازار کار بشی بازم به درد نمیخوردن!!
ستاد روحیه دهی
به مهردخت بگو احساس عذاب وجدان نداشته باشه در عوض حسااااااابی تلاشش رو بکنه و یه خانم باسواد بسیار مطرح در زمینه رشته ش بشه.
خدا همیشه به شما سلامتی و جیب پرپول بده و سایه ت همیشه بالاسر دختر گلت باشه، ایشالا گل دخترت هم قدردان زحمات شما خواهد بود.
البته امیدوارم نتیجه ذخیره ها دلتون رو شاد کنه

ممنون شیرین عزیزم
همه ی اینا که گفتی درست و واقعیته عزیزم .
چه روحیه ای هم

امیدوارم در این رشته خوش بدرخشه و همه ی تلاشش رو بکنه .
الهی آمین عزیزم ممنونم بخاطر کامنت قشنگ و پر از مهرت

لیلا دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 08:04 ق.ظ

مهربانو جان من نظرم رو بی نام و نشوم فرستادم

می دونم عزززیزم

[ بدون نام ] دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 08:02 ق.ظ

یه دنیا تبریک برایه قبولی مهردخت هنرمند
به نظر من خلاقیتی که در مهردخت هست تحسین برانگیزه و هر دانشگاهی بخونه موفق خواهد بود.
دوستی داشتم که طراحی لباس دانشگاه آزاد میخوند و چندین ساله که در پاریس مشغول به کار هست.
زنده باد مهردخت و مامان همراه و دوست داشتنیش

ممنونم عزیز دلم . چقدر محبت داری لیلا جون
وااای چقدر عااالی مهردخت سالهاست خودش رو در کنار طراحان مطرح دنیا تصور می کنه . فدات شم زنده باد دوستای نازنینی مثل تو

نسرین دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 03:29 ق.ظ http://sheroshoor1.blogfa.com/

موفق باشه
به هر دوتون هم بخاطر داشتن مادر و دختری اینچنین تبریک میگم

مهربانو پس باید دوباره آستینا رو بالا بزنی هان؟
هنوزم آرمین می خواد کنار وایسه و بدون هر ساپورتی فقط اسم پدر رو خودش بذاره؟

ممنون خواهر جون عزیز دلم
آستینا بالاست عزززیزم
نمی دونم ، میخوای شماره ش رو بدم ازش بپرسی؟؟
عزیز دلم نگران نباش من و مهردخت عادت کردیم رو خودمون دوتا و عزیزان دیگه حساب کنیم

سینا دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 02:05 ق.ظ

"بچه ها بزرگ میشن و در لباس های مختلفی وارد اجتماع میشن ، لباس ها رنگ ها و مدل های مختلف دارند..."

دعا می کنم اونی که "طراح لباس" اصلیه نگهدار مهردخت عزیز باشه و روز به روز موفقیتهای بیشتری را نصیبش بکنه.


ممنون سینای عزیزم . کامنتت بسیار زیبا و دلنشین بود . الهی امیین

لیدا دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 01:44 ق.ظ

مهربانوی عزیزم منم امسال این شادی رو تجربه کردم.پسرم دکترای دامپزشکی آزاد قبول شد و لیسانس اتاق عمل دولتی.از طرفی خوشحالم از طرفی ناراحت.خودش اتاق عمل دوست داره بره میگه بازارکارش بهتراز دکتر دامپزشکه.اما باباش کاملا نظرش برعکسه.هرچی آشنا داشتیم که یا خوشون دکتر دامپزشک بودن یا فامیلشون نتونستن نظرشو تغییر بدن هنوز.میترسه اینقدر درس بخونه و دامپزشک بشه و بعد نتونه کار درستی پیدا کنه.

مبارک باشه عزززیز من خیلی بهت تبریک میگم از قول من ببوسش گل پسر رو
میدونی که من شعار اصلیم اینه که همه باید بر طبق علاقمندیشون درس بخونند ولی اگر درمورد بازار کار دامپزشکی شک دارید باید بگم عااالیه ، الان خیلی بیشتر از گذشته به حیوانات اهمیت داده میشه و اینکه دامپزشکان فعالیتشون صرفا به دامداری ها و مرغداری ها و استخرهای پرورش ماهی و ابزیان محدود بشه تموم شده .
همونطور که در اطرافیان همه مون موجوده و حتی تو کوچه و خیابون می بینیم علاقمندی به نگهداری از حیوانات خانگی خیلی زیاد شده . من تو یه خیابون حتی دوتا کلینیک حیوانات به فاصله ی خیلی کم ازهم دیدم که خیلی هم سرشون شلوغه . پدر دوست مهردخت مطب داره و اتفاقا خیلی موفق و راضی هم هست .
ان شالله هر تصمیمی می گیره بهترین باشه عزیزم

پونی دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 01:33 ق.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

جای تبریک بسیار داره
وای به حال من !
بچم نه تیزهوشان خوند نه نمونه دولتی قبول شد حتی در رشته انسانی! اونم در این شهرستان کوچک با منی که خیر سرم مدرک دکتری و دانشیاری دارم !
هیییییییییی

ممنون پونی عزیز
این حرفا کدومه دوست من . زمانی که مهردخت باید امتحان میداد که خودم نذاشتم تیز هوشان امتحان بده (به همون دلایل که تو وبلاگ نوشتم ) و نمونه دولتی هم قبول نشد . این که تو مدرک دکتری و دانشیاری داری باعث افتخاره برای من که با تو دوستم و صد البته برای بچه ها که پدر تحصیل کرده ای مثل تو دارند ولی این موضوع هیچ ربطی به قبول شدن یا نشدن دختر نازت نداره .. اصلا به این چیزا فکر نکن .. موفقیتدر اینده به این چیزا بستگی نداره .
متاسفانه یکی از دوستای مهردخت نمونه دولتی خوند پدر و مادر هر دو پزشک هستند و این دختر بسیار درسخون و خانومه ولی رتبه ی ده هزارش تو رشته ی ریاضی همه مون رو شوکه کرد . من مطمئنم تلاش هم کرده

هانیه دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 12:13 ق.ظ http://khoda-behtarindost.blogfa.com

سلام بر عکس باور عمومی مردم دانشگاه ها زیاد با هم فرق نمی کنند من خودم تو غیر انتفاعی لیسانس آی تی رو چند ماه پیش گرفتم بهترین استادها رو داشتیم الان خیلی خوشحالم که اونجا درس خوندم ایشالا دختر شما هم موفق باشه

سلام هانیه جون .
از دیروز دارم با چند تا استاد مشورت می کنم اونا هم همین نظر رو داشتن . ان شالله تو هم موفق باشی . ممنونم بخاطر همراهیت عزیزم

ماجد یکشنبه 26 شهریور 1396 ساعت 11:59 ب.ظ

سلام مهربانوی نازنین
تبریک به شما و مهردخت
عالی که رشته مورد علاقشو میخونه
خیلی عالی گفتی که الان اول راه و میتونه یه دانشجو ممتاز باشه
ماهم که منتظر برند مهردخت خانم هستیم
خریدامو عقب میندازم
امیدوارم لذت دانشجو بودن رو ببره و شما هم عیششو کنید
همیشه شاد باشید

سلام ماجد عزیزز. ممنونتم دوست عزیز و با وفا
ای جان شما و همسر جان بیاید اول صف که خیلی خاطرتون عزیزه

فرناز یکشنبه 26 شهریور 1396 ساعت 11:02 ب.ظ

خیلی خیلی تبریک می گم و کلی خوشحال شدم چون هر دو رشته ای که مهردخت جان قبول شده عالی هستن... از طرف من که هم کارشناسی و هم ارشد رو دانشگاه آزاد خووندم به مهردخت جان بگین درسته هزینه هاش زیاده(رشته ی منم معماریه و خب خدا بده برکت هزینه واحدهای عملی رو ) اما جو دانشگاه آزاد جو گرم و خوبیه و چون بچه ها بابت درس خووندنشون پول پرداخت می کنن خیلی تلاش می کنن و درس می خوونن و رقابت خوبی توی دانشگاه هست، به همین دلیل زمان ارشد بچه های آزاد آمادگی به نسبت بیشتری دارن. هر جا که بره و درس بخوونه چون رشته ای رو که می خونه قطعا و حتما موفق می شه... مهم فقط همینه که داره می ره دنبال علاقه ش.

ممنون فرناز جونم .
اره واقعا هزینه های معماری زیاده و صد البته این خون گرمی و ارامش رو تو چند ساعتی که در محیط دانشگاه بودم حس کردم . من خودمم دانشگاه آزاد درس خوندم درسته تقریبا 20 سال گذشته ولی یادم نمیره که چقدر نسبت به کیفیت اموزش و یادگیری ما سختگیر بودند و به راحتی کسی مدرک نمی گرفت .
قربون محبت و لطفت

علی امین زاده یکشنبه 26 شهریور 1396 ساعت 07:35 ب.ظ http://www.veryveryinteresting.com

به به.
مبارکه

تا الان هر کنکوری که می شناختم جاهایی که دوست داشتن قبول شدن.

مررسی علی جان
خدا رو شکررر

مهرگل یکشنبه 26 شهریور 1396 ساعت 07:12 ب.ظ

سلام مهربانوی عزیز
خیلی تبریک میگم عزیزم . از طرف من به خواهرزاده عزیز هم تبریک فراوان را برسان.

سلام مهرگل جااانم .
ممنون عزیز من . ای جااان با این کامنت خوشگلت سرشار از لذتم کردی مهربون

همسر یکشنبه 26 شهریور 1396 ساعت 07:02 ب.ظ

خوشحالم که همراهی وتلاش شما به ثمر نشسته ,ان شاالله با موفقیت های خوبی که مهر دخت جان کسب می کنند موجب نشاط شما را فراهم می کنند

ممنون دوست عزیز . ان شالله که همینطور باشه

رها یکشنبه 26 شهریور 1396 ساعت 06:59 ب.ظ

سلام مهربانو جان. تبریک میگم. فکر میکنم اگر من رویای دانشگاه خاصی رو داشتم پشت کنکور میموندم. امیدوارم همیشه به شادی ثمره تلاشت رو برای یگانه دخترت ببینی عزیزم

سلام رها جون . ممنون از تبریکت عزیزم .
الهی آمین .. خدا برای همه ی مامان های گل چنین روزهایی رو نصیب کنه

نازنین مریم یکشنبه 26 شهریور 1396 ساعت 06:07 ب.ظ

سلام

تبریک. تبریک فراوان برای موفقیت مهردخت عزیز. و تبریک بیشتر برای شمایی که مهردخت رو پله به پله بالا بردین. چه لذت بخشه دیدن به ثمر رسیدن یک عمر تلاش‌.

دانشگاه فقط دروازه ورود به راهه. نقطه آغاز. بقیه راه به تلاش فردی متکیه. مثل مسابقات دو استقامت که دونده ها از لاین های مختلفی شروع می کنن. جایگاه شروعشون هم به رکورد های قبلی ربط داره. ولی مهم اینه که تو این رقابت باشن. چون چند ثانیه بعد از شروع، همگی در لاین اول می دوند و کسی برنده میشه که تلاش و آمادگی بیشتری داشته باشه.

سلام نازنین مریم عزیزم .
قربون محبتت چه مثال قشنگی زدی دوست من .. امیدوارم هر کسی لایق عنوان قهرمانیه بهش دست پیدا کنه

غریبه یکشنبه 26 شهریور 1396 ساعت 05:22 ب.ظ

سلام تبریک می گویم
حتما خیری در آینده اش هست که آن استاد پیشنهاد آن رشته را داده که بقول خودت زززرد قبول شد !
انتخاب چقدر در آینده اثر دارد سال ۵۴ در کنکور سراسری قبول شدم بین دو رشته درگیر بودم که کدوم را انتخاب کنم یکی از دوستان گفت این را انتخاب کن که سی نفر می خواهد ولی آن یکی همین عنوان مهندسی اش بچه گول زن است ممکنه قبول نشوی
من هم پذیرفتم
اگه آن را می زدم از تهران بیرون نمی رفتم در نتیجه دختر آبادانی نمی گرفتم در عوض موقعیت شغلی خیلی خوبی نصیبم می شد
ولی خوب این یکی را انتخاب کردم و کلی بهم زحمت داد و کلی تلخ و شیرین زندگی را چشیدم ولی بسیار شغل دوست داشتنی او پر هیجانی داشتم

سلام ممنونم غریبه ی عزیز
ان شالله که خیر بوده .
چه جااالب ببین چه اتفاقاتی به دنبال داشته .. البته کسب لذت درشغل هم کم چیزی نیست ، ان شالله عاقبتمون بخیر باشه

Miss.khorshid یکشنبه 26 شهریور 1396 ساعت 04:47 ب.ظ

سلام مهربانوی عزیز
به به مبارکه. خدا رو شکر.
به نظرم خوب کاری کردین ثبت نام کردین و یه سال دیگه صبر نکردین.الان که ندرک دانشگاه دولتی و آزاد و پیام نور تفاوتی توی کار پیدا کردن نداره. مخصوصا رشته های هنر که احتمال کار دولتی کردن براشون کمه که حالا قطعا مدرک دانشگاه سراسری لازم بشه. با توجه به پشتکار و علاقه ای که به طراحی لباس داره ان شالله به موازات دانشگاه رفتن هم، یه کارهایی میکنه و آخر لیسانس یه مزونی، کارگاهی.... به نام "لیتل ما"رو به راه میشه.....

سلام خورشید خانوم عزیزم
ممنون از تبریکت عزیزم . نه به هیچ وجه یکسال رو صبر نمی کنیم ، می دونم اگر یکسال بمونه پشت کنکور از نظر روحی خیلی تخریب میشه (البته این برای همه نیست ، خیلی ها واقعا یکسال میمونند پشت کنکور و تمام اون مدت رو با امیدتلاش میکنند و سال بعد به نتیجه ی دلخواه می رسند ولی مهردخت به دلیل بیش فعالی که از بچگی داره باید مشغول راه جدید بشه) . دیروز با چند تا از استاداش مشورت کردم همه همینو گفتن و معتقد بودند این رشته که مورد علاقه شه رو بره از اول مهر شروع کنه و اصلا شک به خوب بودن کیفیت دانشگاهش نداشته باشه که خیلی اموزش قوی داره .
ای جااانم چه " لیتل ما "یی بششه

همسر یکشنبه 26 شهریور 1396 ساعت 03:26 ب.ظ

مبارک باشه ,ان شاالله ارشد را دانشگاه بهتر بخونه

ممنونتم دوست عزیز . ان شالله همینطور باشه

سمانه یکشنبه 26 شهریور 1396 ساعت 03:25 ب.ظ http://amirmst1374.blogfa.com

مهربانوی عزیزاولا ک تبریک میگم قبولیه مهردختو  با خوندن این پستت یاد سال کنکور خودم افتادم من عاشق مهندسی کامپیوتر بودم سال اول کنکور دانشگاه غیرانتفاعی مهندسی کامپیوتر قبول شدم اما چون خانواده ی مادریم همش دانشگاه دولتی بودن و همیشه دانشگاه آزاد و غیرانتفاعیا رو مسخره میکردن نشستم یک ساا خوندم و دراخر علوم کامپیوتر  دانشگاه دولتی قبول شدم ی سری درسای مشترک با مهندسی داشت اما ته تهش ک مهندسی نبود علوم کامپیوتر بود دوست نداشتم خیلی رشته رو اما ب خاطر دانشگاه دولتی بودنش خوندم دوسال ک شد ی روز با آه و گریه و زاری پیش مامان و بابام نشستم و گفتم این اونی نبوده ک من میخوام ( دلم واسشون میسوخت ب خاطر هزینه هایی ک برا کلاس کنکورم و دبیرستان غیرانتفاعی کرده بودن) اونا هم گفتن اشکال نداره بیا برو آزاد مهندسی بخون گفتم اخه دوسال خوندم مامان بابام گفتن چرا باید دوسال دیگه هم زجر بکشی واسه چیزی ک دوست نداری از دانشگاه دولتی انصراف دادم و برگشتم آزاد و الان دارم مهندسی میخونم اما همه ی دوستای دبیرستانم درحال گرفتن مدرک فوق لیسانسن و من هنوز لیسانس نگرفتم همش حسرت میخورم ک اگه اون سال ب حرف مردم کار نداشتم و رفته بودم دنبال علاقم الان اینقدر عقب نبودم

ممنونم سمانه جون . میدونم خیلی سخت بهت گذشته اون دوسال . خدا رو شکر به ندای دلت گو ش دادی و دیگه سرکوبش نکردی . و خدا رو بیشتر شکر که پدر و مادر نازنین و روشنی داشتی که از ادامه ی مشکل جلوگیری کردند . اصلا سمانه جان حسرت و غصه ادمو از بین می بره عزیزم .. حالا هم غصه نخور که دوسال عقب افتادی . به اتفاقای بهتری که برات افتاده فکر کن . اینا جزء کوچکی از زندگیند .. عاقبت بخیر باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد