دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" قضاوت ممنوووووع"

نسیم جون کاری براش پیش اومده ، از بابا عباس خواهش کرده بره دنبال آرتین و از مدرسه برش داره .


 بابا خودش رو رسونده به مدرسه و با آقا  آرتین ایستادند کنار خیابون . 


بابا با  مهرداد تماس گرفته که سیستم اسنپ گوشیم ایراد پیدا کرده . لطفا یه اسنپ برای ما بگیر که بریم خونه . 


مهرداد مشغول پیدا کردن ماشین میشه ، بعد از دقایقی  اطلاعات اتومبیل و راننده روی صفحه گوشیش ظاهر میشه .


 سعی می کنه با راننده تماس بگیره و بگه تو آدرسی که لوکیشن نشون میده یه پدر بزرگ و نوه با لباس مدرسه رو سوار کنه .


 

چندین تماس پشت سر هم می گیره که راننده همه رو  رد می کنه . 


مهرداد به من زنگ زد : 


- :  مهربانو جان سلام  . 


-: سلام عزیزم ، چرا صدات گرفته ؟ تو خوبی؟؟ 


-: آره خوبم . یه اتفاقی افتاده ، انگار یه سطل آب جوش ریختن رو سرم .. فقط به فکرم رسید به تو زنگ بزنم . 


-: چی شده عزیزم ، نگران شدم . 


-: نه هیچی ، اسیر قضاوت بی جا شدم . 


-: راه برای جبرانش هست؟؟ 


-: آره خدا رو شکر همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد . 


-: بگو برام . 


و شروع کرد ماجرا رو همونطور که اول متن نوشتم برام تعریف کرد 


و ادامه ش رو بخونید : 


-: آره ، خلاصه هی باهاش تماس گرفتم هی ریجکتم کرد .


 منم فکر این بودم که الان بابا ایستاده زیر آفتاب و این نامرد می خواد بگه من نمی برم و اسنپ رو کنسل کن و این چیزا . 


شماره پلاک و اطلاعاتشو برداشتم گفتم الان با پشتیبانی اسنپ تماس می گیرم و شکایت می کنم .


 همین طور که زیر لب بد و بیراه می گفتم و می خواستم گزارش شکایت بفرستم یه اس ام اس  برام اومد :


"  ناشنوام کجایی "


حالا دیگه منم که داشتم به حرفای مهرداد گوش می دادم ، انگار یه سطل آب جوش ریختن رو سرم 



***********


گفتم مهرداد خدا رو شکر کن مرتکب گناه نشدی و خیلی زود متوجه قضاوت غلطت شدی . 



نظرات 13 + ارسال نظر
پریسا مامان امیرارسلان سه‌شنبه 11 مهر 1396 ساعت 12:48 ب.ظ

من داداش و زن داداشم ناشنوان.خیلی تو این جامعه بی در و پیکر براشون نگرانم.داداشم یه پیغامگیر داره رو موبایلش که میگه من ناشنوام و پیام بدین....
خدا کمکون کنه هم از شر اشتباه ها و قضاوت های نابجا و هم از بلایا و حوادثی که جامعمون رو درگیر کرده
نگران نباش مهربانو جان.معلولین جامعه ما کمابیش عادت دارن به این مسایل.باز خدا کنه افراد فهیمی مثل شما سر راشون در بیان

الهی آمین .
میدونم چقدر خواسته و ناخواسته به این نازنین ها ظلم میشه .
محبت داری قربونت

مینو یکشنبه 9 مهر 1396 ساعت 03:29 ق.ظ http://Milad321.blogfa.com

با توجه به اینکه یکی از بستگان ما کم شنوا هست و رانندگی براش خیلی سخته و بارها بعلت اینکه مثلا صدای بوق پشت سری را نمیشنوه تصادف کرده' نمیدونم مشکلی برای ایشون پیش نمیاد؟
فکر میکنم همه ما در گیر این نوع قضاوتها شدیم.

نمیدونم مینو جان ایشون کم شنوا هستند اینهمه مشکل پیش امده ، من خیلی از ناشنواهای کامل رو می بینم که رانندگی می کنند ولی با برچسب های مخصوص که رو شیشه نصب میشه مشکل کمتری دارند . خدا بهشون کمک کنه چون نقص عضو واقعا سخته

علی امین زاده شنبه 8 مهر 1396 ساعت 08:49 ق.ظ http://www.veryveryinteresting.com

1- پیش میاد. اشمال نداره. مطمئنم اگر به اسنپ هم زنگ می زدید توجیهتون می کرد که ایشون ناشنوا هستن.

2- تست شخصیت شناسی با یک کلیک

http://veryveryinteresting.com/?p=62

ready up و منتظر حضور سبزتان.

1-
2-خدمت می رسم

غریبه جمعه 7 مهر 1396 ساعت 05:02 ب.ظ

ما که گرفتار اینگونه قضاوت های عجولانه هستیم
معمولا قضاوت می کنم ولی اقدام نه

میس نازی جمعه 7 مهر 1396 ساعت 01:58 ق.ظ

وای خدای من
در طول روز چقدر این اشتباهات رو مرتکب میشیم و حتی طرف فرصت نمیکنه از اشتباه درمون بیاره

بله نازی جون بدیش اینه که شاید هیچوقت نفهمیم که اشتباه کردیم و فرصت جبران از دست بره

شاپرک پنج‌شنبه 6 مهر 1396 ساعت 05:11 ب.ظ

عزییزززم چه خوب به موقع متوجه شد...به جبرانش میتونین مشتریش بشین و گاهی که عجله ای ندارین و میشه منتظر بمونین بهش زنگ بزنین یا از قبل باهاش هماهنگ کنین ...این بنده خدا هم یه نونی میشه براش...امان از قضاوت مدتهاست تمرین میکنم واقعن کسیو قضاوت نکنم اما گاهی واقعا آدم از دستش درمیره....

اره واقعا " خدا رو شکر شاپرک جان .
بله گاهی واقعا از دستمون در میره . خدا کنه مهرداد شماره ش رو داشته باشه پیشنهاد خوبیه عزیزم

افشان پنج‌شنبه 6 مهر 1396 ساعت 04:23 ب.ظ

Miss.khorshid پنج‌شنبه 6 مهر 1396 ساعت 11:39 ق.ظ

سلام دوباره مهربانو جان
آخ دقیقا گفتی و کردی کبابم
من به خاطر مامان بابا یه مدت زیاد استفاده کردم. واقعا کیفیت ماشینها و راننده ها افت شدیدی پیدا کرده.
یکبار برای بابا گرفتم که از دکتر برگرده خونه. پرداخت رو هم براشون اعتباری کردم راحت باشن. حالا بماند که راننده ها زنگ میزنن میگن نقدی بدین.منم میگم نمیشه. کنسل میکنن و ....
خلاصه اونروز دیدم تا بابا سوار شد. از حساب من پول کم شد و راننده هم اتمام مسیر زد.
زنگ زدم پشتیبانی کلی پشت خط و ...‌‌ بماند . خانومه یه شماره داشت که طرف جواب نمیداد. حالا راننده قبلش به من با یه شماره دیگه زنگ زده بود.به اون شماره رو خانومه زنگ زد.آقاهه گفته بودم اپلیکیشن خرابه اینجوری شد.فکر کن شما.
حالا من که مسافرم آقا و بزرگسال بود کلی نگران شدم. البته بابا موبایل دارن و من چک کردم که سوار شدن.نمیخواستم درگیر جزئیات بشن....اون موقع فهمیدم که همچین هم امن و امان نیستن. چون وقتی اتمام میزنن و موبایل هم جواب نمیدن خود اسنپ هم بهشون دسترسی نداره متاسفانه.
کاش تاکسیرانی اکتیوتر عمل میکرد. الان اپلیکیشن دارن خیلی یوزرفرندلی نیست. ماشینهاشون هم همه جا نیستن گویا.
یه بار یه ماشین داغونی فرستاد که من هیچ وقت سوار نمیشم. ولی باز هم با مامان بودم نمیتونستم معطل بشم.
ببخشید دلم پر بود

سلام خورشید خانوم گلم
متاسفانه همینطوره که میگی ... منم بیشتر اوقات اگه مامان و بابا اسنپ بخوان خیلی حساس میشم که همه چیز درست انجام بشه .
نه عزیزم خوب کردی گفتی .

نسرین پنج‌شنبه 6 مهر 1396 ساعت 02:31 ق.ظ http://sheroshoor1.blogfa.com/

آخ...
راستی که آدم می تونه خیلی راحت وارد یه سوتفاهم بشه...

بخیر گذشت این یکی


بله خدا رو شکر

سینا پنج‌شنبه 6 مهر 1396 ساعت 01:42 ق.ظ

خدا رو شکر قبل از اینکه شکایت کنه اون پیغام رو دریافت کرد. نمی دونم موبایلهای ایران مثل اینجا سرویس پیامگیر دارند یا نه؟ اگر داشته باشند این آقا باید یک پیغام ضبط کنه که من ناشنوا هستم و لطفاً به من پیامک بدین.

بله واقعا ، حتما باید تمهیداتی در این مورد بشه من امروز با پشتیبانی اسنپ تماس می گیرم و بهتون خبر میدم

نگین چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت 10:19 ب.ظ

آآآآخ دلم آتیش گرفت مهربانو

منم یه بار شاهد یک ماجرایی بودم که باعث شد قضاوت کنم و بعدش بشدت پشیمون بشم

یه شب تابستونی که دلم خیلی گرفته بود رفتم پشت بوم و داشتم واسه خودم قدم میزدم و با خدا راز و نیاز میکردم
تو خونه ی روبرویی که یک خونه ی ویلایی بود زن و شوهر خیلی مسنّی تو حیاط نشسته بودن و حرف میزدن
خانمه هی میرفت داخل و چایی و میوه و این چیزا میاورد. اما شوهره تکون نمیخورد
با خودم گفتم ببین تو رو خدا با اینکه هردوشون پیر و ناتوان هستن ولی این فقط خانمه هست که میره اسباب پذیرایی رو میاره تو حیاط .. نیم ساعتی گذشت تا اینکه دیدم دارن جمع میکنن که برن داخل ... بعد یهو دیدم آقاهه بحالت چهار دست و پا به سمت داخل خونه حرکت کرد ...
یعنی نمیتونست راه بره ..

بحدی حالم بد شد و از خودم بدم اومد که تصمیم گرفتم دیگه هیچوقت کسی رو قضاوت نکنم ...

عزززیزم قربون دلت همه مون بارها دچار این شرایط شدیم .. مرز باریکی بین قضاوت کردن و نکردن وجود داره که متاسفانه آموزه های اشتباه ما باعث شده خیلی تجربیات اینچنینی داشته باشیم . جالبه برام تو فرهنگ هاو سنت های دیگه قضاوت انسان خیلی خیلی کم رنگه درصورتیکه ما مسلمون ها ادعا داریم تنها قاضی مطلق خداست

لیدا چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت 06:08 ب.ظ

آه.....سطل آب جوش رو منم تجربه کردم.

Miss.khorshid چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت 05:59 ب.ظ

سلام مهربانو جان
چه خوب که اینجا مطرح کردی. ان شالله گوشه ذهنم بمونه. شاید گاهی جایی من رو اززود قضاوت کردن نجات بده....
خدا خیرت بده همیشه مهربان
نمیدونم اسنپ شرایط امثال ایشون رو میدونه یا نه؟ میتونه توی اپلیکیشن قسمت مشخصات رانندا این آیتم رو درج کنه.

سلام خورشید خانوم جونم
الهی هیچکدوممنون گرفتار قضاوت نشیم ، نه قضاوت کنیم نه قضاوت بشیم . نمی دونم واقعا موضوع مهمیه . من بخاطر مهردخت مشتری پرو پا قرص اسنپ بودم ولی جدیدا" خیلی از از سرویس دهیشون ناراحتم بس که وسط خیابون راننده استخدام می کنند و بعضا آدمای بی مسئولیت و حتی نادرستی نصیب مسافر میشه ... حیفه این صنعت که به خوبی میتونه خدمات رسانی کنه هم خراب بشه عین چیزای دیگه ی این مملکت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد