دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" انسانیت هرگز نمی میرد"

دیشب خواب می دیدم تو دم و دستگاه های دولتی کار می کنم . 


قیافه ها ایرانی نبودند ولی نمی دونم دقیقا" کجا بود . 


بهم دستور می دادند که  یه عبارتی رو بنویسم تو کامپیوتر و اگر اینتر رو می زدم یه جایی منفجر میشد . 


مثل ابر بهار گریه می کردم و نمی خواستم انجامش بدم از اون طرف کل خانواده م گروگان اونا بودن . شده بود عین فیلمای سینمایی . 


والا نه شامی خورده بودم نه فیلمی نگاه کرده بودم . آخرین بار که این صحنه ها رو دیده بودم مربوط به چند سال پیش بود که سریال 24 رو دنبال می کردم . 



حال خیلی بدی داشتم، نصیب نشه .. همیشه تو خواب مشکلات بزرگنمایی میشه و دمار از روزگار آدم درمیاره .. این موضوع که اصلا نیاز به بزرگنمایی نداشت به خودی خودش وحشتناک بود . 



خدا رو شکر که با یه صدای وحشتناک از خواب پریدم . نمی دونم چی بود ؟ ولی هر چی بود و مسببش هر کی بود خدا پدرشو بیامرزه که منو از اون کابوس نجات داد . 



امروز داشتم پیغامای تلگرام رو نگاه می کردم با مطلبی رو به رو شدم که انگار تعبیر خواب دیشبم بود . 





"ایدن مصطفی حمید "خلبان ارتش عراق بود که از دستور حمله ی شیمیایی به حلبچه سرپیچی کرد و با دستور صدام ملعون اعدام شد . 



قبل از اعدامش گفته : آیا سالها بعد ملت ایران و کوردها اسم من رو به یاد می آوردند ؟؟



درود بر شرف همه ی بزرگ مردای بزرگ و کوچیک تاریخ ، چه اون هایی که معروفند و همیشه ازشون یاد می کنیم و چه اون عزیزان گمنامی که در پیچ و خم روزگار اسمشون گم شدند . 


نظرات 15 + ارسال نظر
صفا چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت 08:42 ب.ظ http://www.mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

عجب !!!!! یادش گرامی .... درود به شرفش .

فریبا سه‌شنبه 16 آبان 1396 ساعت 01:39 ب.ظ

سلام مهربانو جون
عجب خوابی ٬ امیدوارم از این سریالی ها نباشه.آخه یه وقتایی خواب های من هر شب ادامه داره تا قسمت آخرش پخش بشه
روح ایشون هم شاد

سلام عزیزم
ااای وااای فکر کن !!! دعا کنید سریال نشه

افشان سه‌شنبه 16 آبان 1396 ساعت 09:15 ق.ظ

مامان ثنا و حسنا سه‌شنبه 16 آبان 1396 ساعت 09:03 ق.ظ

فکر کنم تعبیر خوابت اینه که به زودی به گروههای تروریستی ملحق میشی

ای هواااااار

نسرین دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت 11:21 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

حدس باید می زدم آخه من و تو محاله این عزیز کرده ها رو خالی نگه داریم.

مرگ بر گرسنگی

خب پس چون شکم مبارک درگیر بوده اون وسطا ، خواب بد دیدی

غریبه دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت 04:17 ب.ظ

سلام
عجب خوابی بوده است مخصوصا وقتی خانواده آدم گروگان باشد بگن اینتر کن تا نصف دنیا به آسمان برود در عوض خانواده تون زنده می ماند و یا ۰۰۰
قسمت بعدی که اشاره کردی کاملا با قسمت اول در ارتباط بود و پیام شما این بود که اگر آن خواب حقیقت داشت شما مثل اون خلبان عراقی رفتار می کردید

سلام
خیلی بددد بود ، آدمایی که در عالم واقعیت درگیر این موضوع شدن چی کشیدن
واقعا تا کسی در موقعیت قرار نگیره معلوم نیست چه تصمیمی بگیره ... نمی دونم واقعا من چه می کردم

سمیرا دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت 02:32 ب.ظ

به خدا موندم که چی بگم در مورد این پستت مهربانو جونم

عنوان پستت بیشتر منو به فکر فرو برد

فرحناز دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت 11:26 ق.ظ

سلام بانوی مهر. خوبید؟ چند وقتی بود بی خبر بودم ازتون. دلم یادت کرده بود. میبوسمت

سلام فرحناز عزیزم . قربون محبتت عزیز دلم . منم می بوسمت

Nahid دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت 11:13 ق.ظ http://rooznegareman.blogsky.com

اگه اشکال نداره میخوام راجع به پست ثابت وبت نظربدم که امکان ثبت نظر جدید نداره.
چندروز پیش توی لینک یکی از وبای موردعلاقم پیدات کردم و ازسر کنجکاوی وب دلنوشته های مهربانو از آشنایی تا جدایی را از اول تا آخر خوندم. چندین روز مشغول بودم و بادقت خوندم و باهات همراه شدم و کلی باهات رنج کشیدم و اشک ریختم.البته قلمتم فوق العاده است.
خوشحالم که با قدرت عمل کردی و الان موفقی و انشاءالله که خوشبختی سایه سار زندگی خودت و دخترت بشه و همیشه شاد و سلامت باشین.
بااجازت و باافتخار، وبتو در وبم لینک کردم.

ممنون ناهید جانم . خوشحال و مفتخرم از اشناییت دوست تازه ی من .
همه ی آروزهای قشنگی که برای من کردی برای تو هم باشه .

یه مامان دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت 08:39 ق.ظ

سلام مهربانو جان .از سالها قبل باهات همراه بودم .از زمانی که در مورد نگرانی های خودت در مورد گرفتن مهردخت جان ازت و...می نوشتی.بعد یه مدت گمت کردم وخودم درگیر مشکلات شدم.
خواستم بگم من اون موقعها خیلی چیزا ازت یاد گرفتم وبه دردم خورد.الانم خیلی بهره می برم.رفتار مناسبت در روز گواهی نامه گرفتن گل دختر وفراموشکاری های اون .به من یاد داد من هم صبرم روبیشتر کنم در برابر بچم .چون اون هم همینجوره .ممنون وهمیشه شاد باشی عزیزم

سلام عزیز دلم
قربون محبتت دوست من . امیدوارم همه چیز بر وفق مرادت باشه و مشکلات یکی یکی برطرف و حل شده باشند .
تو و خانواده ی گلت هم سالم و شاد باشین عزیزم . خوشحالم دوباره می تونیم در ارتباط باشیم
بازم از کامنت مهربون و قشنگت ممنونم

پونی دوشنبه 15 آبان 1396 ساعت 12:46 ق.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

مصطفی حمید
روحت شاد
یادت گرامی
درود به شرفت
و حلالت باد شیری که از مادر پاکدامنت خوردی

بژی

آآمین .
بژی

نسرین یکشنبه 14 آبان 1396 ساعت 11:48 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

چون با شکم خالی خوابیدی خواب بد دیدی!

شوخی کردم ولی میگن با شکم خیلی پر و یا خالی شبا نخوابید.

روحش شاد
سعی میکنم اسمش یادم بمونه

همچین خالی خالی هم نبید

قربون تو عزیز نازنین

نگین یکشنبه 14 آبان 1396 ساعت 05:02 ب.ظ

زمانی که آلمان شرقی و غربی با سیم خاردار جدا شد یک پسربچه کوچولو از خانواده اش جدا موند ...
خانواده اون طرف سیمهای خاردار بودن و پسربچه این طرف جا مونده بود...

یک سرباز، علیرغم قوانین، پسربچه رو از سیم خاردار رد کرد که به خانواده اش برسه .. سرباز بخاطر سرپیچی از قوانین و خیانت به کشور اعدام شد اما برگی دیگه از انسانیت رو در این دنیای بیرحم ورق زد ...

مجسمه اون سرباز رو در 70 کشور دنیا ساختن و 317 خیابون در سراسر دنیا به نام این سرباز نامگذاری شده ...
ظاهراً اون پسربچه هم بعدها بانی یک موسسه بزرگ خیریه شد ...

نگین جون اشک به چشمام اومد
زنده باد انسانیت

سمانه یکشنبه 14 آبان 1396 ساعت 02:48 ب.ظ http://amirmst1374.blogfa.com

چ قدر بزرگ چقدر مرد

سینا یکشنبه 14 آبان 1396 ساعت 02:03 ب.ظ

اگر حقیقت داشته باشه روحش شاد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد