دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" ماه های جدید ، رنگ های جدید"

سلام عزیزانم . 


خدا قوت و ای ولله ...


چیزی نیست که کسی ندونه مردم ایران چه شاهکاری از خودشون به یادگار گذاشتند . کاش این همبستگی و عشق پراکنی بیشتر بینمون دیده بشه .


به سلامتی وارد آذر ماه ، آخرین ماه پاییز رنگ رنگ شدیم . 


این روزا با همه ی فراز و نشیب هاش می گذره . ترس و  واهمه ی دستجمعی از زلزله ، مخصوصا" زلزله ی تهران که براساس نظرکارشناسان این حوزه ، سالهاست به تعویق افتاده و خدا نکنه اون روزی برسه که زمین تهران بخواد یه بندری درست و درمون بره که اونوقت کل ایران دچار بحران و نابودی میشه . 


هفته ی قبل یه چند روزی که از اون اتفاق گذشت و اخبار شومش حسابی پخش شد، تازه مهردخت رو وحشت گرفت .(انگار اولش خیلی متوجه وخامت اوضاع نبود)


از بعد از ظهر دوشنبه دلشوره افتاد به جونش ، آخر شب بلند شد یه کوله پشتی جمع کرد و شناسنامه و کارت ملی هامون رو گذاشت توش .


 یه چراغ قوه هم برداشت که چون خوب روشن نمیشد انقدر کوبیدش این ور اون ور تا همون یه ذره سوسویی هم که می زد خاموش شد .


 بعد رفت سراغ خوراکی و چند مدل بیسکوییت برداشت گذاشت تو کوله . یه جعبه کوکی هم داشتیم ،اونم من از کابینت آوردم بیرون دادم بهش که بذاره پیش اونا .. 


جالب بود که گفت : من کوکی دوست ندارم . با تعجب گفتم : تو شیشلیک بخور مامان جون . 


هاج و واج نگام کرد ، گفتم : مسخره کردی مهردخت؟؟ داریم آذوقه جمع می کنیم که اگر زلزله اومد و به فرض از آوار جون سالم به در بردیم ، از گرسنگی نمیریم و با این مواد خشک بتونیم خودمونو نگه داریم . 


خندید گفت : آهااان . 


گفت: لباس گرمم می خوایم . گفتم: آره ولی ما یه کوله داریم جمع می کنیم دیگه به لباس نمی رسه . 


گاز استریل و بتادین کوچیک و یکمی باند و چسبو مسکن هم برداشتیم . 


کوله رو با چیزای دیگه هم پر کردیم وسطاش گفتیم و خندیدیم ولی ته دل منم آشوب بود . 


داشتم فکر می کردم اگر نصفه شب بیاد با همیم ولی اگر روز بیاد و هر کدوممون یه جا باشیم و بعد همدیگه رو گم کنیم ؟؟ 



نفس چی میشه ؟؟ بارها جدی با هم حرفشو زدیم و یه جایی رو بعنوان قرار مشخص کردیم ، هر چند نفس همه ش مسخره بازی کرد و گفت مهربانو ول کن توروخدا . 


ولی من اصرار می کردم که نه بیا قرارمون رو فیکس کنیم . 



بعد نفس جدی میشد و می گفت : ببین مهربانو این قرار ها به درد نمی خوره چون اگه موبایلمون آنتن بده و زنده باشیم که همو خبر می کنیم (البته این خیلی بعیده )اگر هم بخوایم قرار بذاریم که ساعتش مهمه . 


مثلا" تو میگی تا سه روز فلان جا منتظر هم باشیم . اگر اون فلان جا خطرناک بود چی ؟ اگر تا غروب روز سوم خبری نشد از هم ، بعد یکیمون قرار رو ترک کرد و اون یکی یکساعت بعد رسید چی ؟؟ 


اینجا ها که می رسه من گریه م می گیره و پیشنهاد نفس مبنی بر اینکه " بی خیال بذار حرفشو نزنیم " رو می پذیرم . 



اونشب هم برای دل مهردخت سکوت کردم و هر چی باعث آرامشش می شد انجام دادم ولی خودم آشفته بودم . 


از اونشب ، دوباره بغل هم می خوابیم و وقتی روز میشه با ناراحتی و به اجبار از هم جدا می شیم .


 حالا چند روز گذشته و میبینم یواش یواش داره موضوع کمرنگ میشه و مهردخت به حالت عادی برمی گرده .


 این خاصیت انسانه و خدا روشکر شاید یکی از بهترین خاصیت هاش همین عادته ... 


خدا کنه درد و مصیبت هموطنانمون برامون عادت و فراموش نشه . عمق ویرانی و فاجعه ای که رخ داده خیلی وسیعه و حالا حالا ها برای ترمیم و نزدیک شدن برای شرایط عادی کار دارند . 


پس نباید مثل اتفاقات دیگه که هیجان و تبش فروکش کرد ، فراموش بشن . 


*********


زندگیه دیگه ، تلخی ها و شیرینی های خودش رو داره . این روزها مهردخت برای رفتن به هر جا داوطلب میشه و همراهیم میکنه تا بتونه رانندگی کنه . بار اول صبح  بهش گفتم : دیرم نشه مهردخت . منو ببر اداره بعد هم برو خونه ی مامان اینا . 



انصافا" خیلی سخت گذشت . همه ی ائمه اطهار رو صدا میزد ، هر چی تو آینه ی بغلش می دید دست به دامن امام حسین و ابوالفضل و بقیه میشد . 


حرفای بامزه ای میزد ....


 مثلا" می گفت : یا امام زمان ازت خواهش می کنم حواست به من باشه . 


یکمی بعد تر با یه لایی کشیدن که برق از کله ش می پرید و چشماشو محکم می بست می گفت : یا ابوالفضل مسخره شو درآوردی ؟!!!


نمیدونستم بخندم یا بترسم از این کاراش . 


نزدیک اداره هم گفت : من تنهایی برنمیگردم خونه بابا اینا . بیا بریم بابا رو سوار کنیم بعد تو رو ببریم اداره که وقتی تو رفتی اون کنار من باشه . 


( بهش حق دادم چون یه چیزی حدود بیست و پنج کیلومتر تو ترافیک رانندگی کرده بود و پاهاش بی حس شده بود و هنوز اعتماد به نفس تنها نشستن رو نداشت) 


بگذریم ، سرتونو درد آوردم .


 اونروز گذشت ولی از فردا و پس فرداش واقعا " طرز نشستنش پشت فرمون و تسلطش در بین ماشین ها عااالی شده و خیلی زود راه افتاد .


 فقط بدیش اینه که هر کی براش بوق میزنه بی اختیار میگه:  مررررررض 


خدا رو شکر کلاساشو با علاقه مندی میره و خیلی خیلی از اینکه دیگه دانش آموز نیست خوشحاله .


 بیشتر شبا میگه خدایا شکرت دیگه مجبور نیستم هرررر رررروز (با همین تاکیید غلیظ) برم مدرسه . 


تا اونجایی هم که میتونه به پسردایی ده ساله ش پز میده .


 پریشب با بدجنسی خاااصی می گفت : آرتین جان ببخشیدا ساعت یازده شبه ، شما فردا مدرسه داری نمیخوای بخوابی؟؟ 



 دلم براتون تنگ شده بود ،  دوستتون دارم . 


نظرات 13 + ارسال نظر
مجید شفیعی سه‌شنبه 28 آذر 1396 ساعت 08:49 ق.ظ

مرگ برای من خیلی مسخره تر از این چیزاس.

نمیدونم چرا


از دست دادن خیلی مسخره تر

و نمیدونم چرا

والا منم نمیتونم کمکی کنم و نمیدونم چراااا

ماه دوشنبه 6 آذر 1396 ساعت 05:35 ب.ظ

راستش مشهد که زلزله می شد اطرافش، می گفتن شب، سوت بندارین گردنتون وقت خواب...

اینو اون یکی ماه هم برام نوشت ، خیلی ایده ی خوبیه بنظرم

سحر یکشنبه 5 آذر 1396 ساعت 02:14 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیز،بسیار ممنونم بابت مطالب زیباتون،خَیلی وبلاگتون رو دوست دارم

سلام سحر عزیزم . منم بابت وقتی که میذاری برای خوندنم و همراهیت ممنونتم

[ بدون نام ] شنبه 4 آذر 1396 ساعت 03:06 ب.ظ

Shm:
⛔️زلزله فاجعه نیست نعمت است؛ به شرطی که باور های درستی نسبت به آن داشته باشیم...

آیا زلزله مفید است یا مضر؟

موسسه تحقیقاتی piranchr نتیجه جالبی از تحقیقات خود را طی ۴۵۰زلزله در سراسر دنیا منتشر کردند.

فواید زلزله در قوانین طبیعی و اثرات مفید آن

1⃣در الاسکا زلزله سال 1969
سبب شد مسیر رودخانه به معدن طلایی زیر زمینی هدایت و طلای شستشو شده با رودخانه در سطح زمین جاری شود که از ان سال الاسکا مرکز کشف طلا در دنیا گشت.

2⃣زلزله سال 1992چین
به علت این زلزله شیب زمین بسمت دشت خشک تینهان گشت و سیلاب رودخانه خاک غنی شستشو شده کوهها را در دشتی وسیع ته نشین کرد که در حال حاضر جزو زمینهای بسیار حاصلخیز دنیاست.

3⃣زلزله سال 1995چاد
این زلزله سبب شد هجوم ۳۸میلیون ملخ در صحرای افریقا وتخریب هکتارها زمین کشاورزی در شمال افریقا با این زلزله ملخ ها با امواج فراصوتی زمینگیر و قادر به عدم‌پرواز و به سبب گشنگی هم‌خواری کرده و کلا از بین رفتند.

4⃣زلزله سال 1834شیلی
این زلزله سبب شد صخره های ساحلی ۱۳متر نشست کنند و‌این باعث هجوم میلیونها ماهی برای تخم گذاری و صید هزاران تن ماهی گشت..خلیج فنتاگواس.

5⃣زلزله سال 1893کلمبیا
این زلزله سبب شد که رودخانه اروادگیا تغییر مسیر داده و با نفوذ به منطقه مادکیا ۱۳معدن را شناسایی کنند.

6⃣ایران
زلزله سال ۱۳۶۹رودبار و ۱۳۸۲بم سبب شد ۳۴۰معدن با ارزش زیر زمینی در ایران توسط ماهواره ها ردیابی و ۸حوزه بزرگ نفتی و۱۲حوزه وسیع گازی نیز بر اثر حابجایی سطوح زیرین زمین قابل بهره برداری شود
این‌ موسسه معتقد است با این دو زلزله منابع اب زیر زمینی بسمت سطح و با شیب ملایم بسمت کویر مرکزی حرکت کند
یعنی افزایش منبعی در خشک ترین منطقه ایران

پس
زلزله یکی از قوانین طبیعی طبیعت است که با رعایت نکردن اصول پیشگیری تبدیل به مصیب و فاجعه می گردد

@Servatmand_sho

با خط آخر نوشته ت موافقم دوست ناشناس و بی نام

لیلا شنبه 4 آذر 1396 ساعت 08:11 ق.ظ

سلام مهربانو جان
یکی از نگرانیهایه من اززلزله اینکه خودم سرکار باشم و دخترکم مدرسه ونه بتونم بهش برسم و نه خبر بگیرم .
امیدوارم که این اتفاق هیچ وقت نیوفته .

سلام لیلا جانم
این بزرگترین نگرانی ما مامان هاست . الهی آمین

ماه جمعه 3 آذر 1396 ساعت 08:14 ب.ظ

سلام ترسیدم خانومی
دوراز جون همه، سوت هم تو کوله بذارین، می گن خوبه، کمک واقعی برسه خبر بدن که کجا هستند.
بهخدا جدی نوشتم

سلام عزیزم
والا ترس هم داره . چه پیشنهاد عاااالی اصلا بهش فکر نکرده بودم ماه جانم . حتما تهیه می کنم اتفاقا خیلی بجا بود

پونی جمعه 3 آذر 1396 ساعت 04:04 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

افشان جمعه 3 آذر 1396 ساعت 09:19 ق.ظ

مینا پنج‌شنبه 2 آذر 1396 ساعت 08:31 ق.ظ

سلام مهربانو جان آفرین به مهردخت نازنین باهوش..
من بعد زلزله کرمانشاه داشتم فکر میکردم آدم باید یه شهر دیگه هم خونه داشته باشه به فرض اگه پول داشتن چند تا خونه رو داره یکیش یه شهر دیگه باشه تا دور از جون زلزله اومد و ایشالا سالم بود بتونه عزیزانشو از بدبختی شهر زیر آوار ببره یه جای امن

سلام مینای عزیزم . والا نفس هم همینو میگه ولی من موافق نیستم چون اشفتگی و ویرانی مخصوصا برای تهرانی ها خیلی خیلی وسیع اتفاق می افته . بنظرم بعد از زلزله اتفاقات دیگه هم باعث میشه که ادم از جابجا شدن و فرار ناتوان بشه کتاب " دومینوی تهران فروریخت " فایل پی دی اف هم داره اینو بخونی متوجه منظورم میشی البته که اعصابت بشدت بهم می ریزه ولی من فکر می کنم خیلی به واقعیت نزدیکه

نسرین پنج‌شنبه 2 آذر 1396 ساعت 01:06 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

جریان چراغ قوه رو خیلی بامزه نوشتی. با وجود جدی بودن موضوع، زدم زیر خنده.
بعدشم شوخی که حضرت ابوالفضل کرد...

اون مرض هم شاهکارش بود
منم مرض زیاد میگم اینجور مواقع
من عاشقتم به مولا


ما هم عااااشقتیم خانوم مولای عزیززز

ونوس چهارشنبه 1 آذر 1396 ساعت 08:33 ب.ظ http://calmdreams.blogfa.com

سلام مهربانو جونم
انشالا که بلا از کشورمون و سرزمین های دیگه به دور باشه
والا وقتی قراره تو ثانیه ای زمین بلرزه دیگه اونقدر مجال و حواسی نیست که ادم بره سراغ وسایل جمع آوری شده. مگر اینکه از قبل هشدار بدن که خودتو جمع و جور کنی
چندماه پیش هم اینجا زلزله های تقریبا بزرگی داشتیم که خداروشکررر خسارت آنچنانی غیر چند مورد نداشتیم. تایم یکی دو تا زلزله پیش بینی شده بود و همه شب بیرون خونه رفتند. خواهرشوهر من مومنه و پولدار میگفت تنها کاری که کردم چادر عربی سرم کردم که اگه بلایی سرم اومد بدنم دیده نشه و هرچی طلا و پول و کارت داشت تو جیب های مانتوش. وقت زلزله هم تنهایی پریده زیر میز ناهارخوری و به شوهرش که خواب بوده هیچی نگفته... آدم زرنگ به این موجود میگن

سلام عزیزم
الهی آمین .منم مثل تو فکر می کنم همه ی این فجایع تو چند ثانیه رخ میده و می دونیم زلزله تقریبا غیر قابل پیش بینیه . والا از نظر من اون موجود زرنگ نیست بی معرفته

Azi چهارشنبه 1 آذر 1396 ساعت 03:27 ب.ظ

سلام، دلم براتون تنگ شده بود ، میشه منو خیلی دعا کنین ؟ روزهای سخت و پر مشفله و مهمی و میگذرونم خیلی به انرژی + هاتون نیاز دارم ، التماس دعا از شما مهربانوی عزیزم و هر کسی که کامنتمو میبینه ، ممنونم

سلام ازی جانم . خیر باشه عزیزم . دعا و انرژی مثبت به روی چشمم امیدوارم همه چیز به خیر ختم بشه

سینا چهارشنبه 1 آذر 1396 ساعت 01:25 ب.ظ

با همه اینها که راجع به محل قرار گفتی، به نظر من تعیین کردن قرار بهتر از تعیین نکردنه. نه فقط با نفس بلکه با بقیه عزیزانت نیز. اگر اونها همکاری نمی کنن خودت یک جانبه یک جایی رو تعیین کن و به همه شون اطلاع بده. بگو من اونجام. هر کسی دوست داره بیاد.

سینا انقدر خونه بابا اینا نشستیم دور هم و قرار گذاشتیم که ... ولی نمی دونم چرا هیچوقت این بحث رو جدی نگرفتن .. نمی دونم چی بگم یکی از دوستانمون پزشکه همین روزا یه مقاله درمورد مسائل بعد از زلزله نوشته و تاکید کرده اگر بعد از زلزله تهران انقدر بد شانس بودید که زنده موندید حتما همونجا تو خونه تون مدتی پنهان بشید .. با وسایل و خوراکی هایی که از قبل اماده کردید خودتونو نگه دارید تا یواش یواش گروه های امداد برسند چون مردم همه به حالت وحشی و یاغی درمیان و ممکنه اگر شما رو زنده با خوراکی ببینند بهتون حمله کنند و از بین ببرنتون پس تا مطمئن نشدید نیروهای کمکی واقعی رسیدند بیرون نیاید .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد