دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"درد از دست دادن "

ساعات اداری پنجشنبه نهم آذر به پایان می رود . تو قسمتمون جابجایی داشتیم از ظهر به بعد هم اومدن زندگیمونو بهم زدن که میخوان درو دیوارو رنگ کنند . 


با وجودی که میگن رنگش بدون بو ست ، ولی احساس می کنم دارم سر درد می گیرم .


 دیگه دست و دلمون به کار نمیره چون همه چیز رو پخش و پلا کردن و اونطرف دارن روی میزها رو با نایلون های ضخیم می پوشونن. 


بچه ها دوتا دوتا نشستن پیش هم گپ می زنن . منم حوصله م سررفته . پنجشنبه ها مهردخت تا چهار و نیم کلاس داره و نمی تونم باهاش تلفنی گپ بزنم ، حالم گرفته میشه . 


با خودم فکر می کنم " چقدر به این گپ های چند دقیقه ای عادت کردم " 


ساعت چهار و پونزده دقیقه ست . اسم قشنگش میفته رو گوشیم . با اشتیاق گوشی رو جواب میدم . 

- : سلام دخترم ، کلاست تموم شد مامان؟ 


-: سلام مامانی .. آره چه کلاس خوبی هم بود . 


-: خسته نباشی . بیا خونه ی مامان مصی اینا . اونجا همو می بینیم . 


-: باشه .


-: میبینمت .


مشغول جمع آوری میزم شدم . وسایل داخل کیفمو هم برداشتم . با لبخند به اینکه فردا جمعه ست و پس فردا شنبه ست و میتونیم استراحت جانانه ای کنیم ، به همکارا گفتم آخیییش دو روز نمیایم اینجا .. بهتون خوش بگذره . 


دوسه قدم از میزم دور شده بودم که یادم افتاد به مهردخت بگم سر راهش مقواههای مربوط به تکالیفشو بخره چون من شب قبل براش نخریده بودم . 


برگشتم شماره ش رو از روی میزم گرفتم .. هرچی زنگ خورد برنداشت . 

 

سوار اسانسور شدم و به سمت کارت زنی رفتم . 


دوباره شماره ی مهردخت رو گرفتم . عجیبه چرا بر نمیداره . حتما سوار مترو شده . 


کارت رو زدم . صدای گوشیم دراومد . اول فکر کردم مهردخته ولی شماره آشنا نبود . 


- : بله ، بفرمایید؟


-: مامااان ، گوشیمو دزدیدن . 


-: عه مهردخت تویی . 


-: آره مامان . گوشیمو تو مترو زدن . 


-: ااای وااای . حیف شد . فدای سرت . طوریت نشد؟؟ 


-: نه مامان .تقصیر خودم بود . اومدم کارت مترو رو بکشم ، یه لحظه گذاشتم رو میزه . تا به دوستم گفتم برای منم آب معدنی بخر دیدم گوشیم نیست . 


-: من می دونستم اون گوشی خیلی در معرض خطره مهردخت . ولش کن دیگه حالا شده .


-: نه مامان ولش کن چیه . من الان میرم کلانتری شکایت می کنم . 


-: فایده نداره مهردخت بیاخونه . 


-: نه مامان اگه میتونی بیا اینجا وگرنه من خودم میرم . 


ارتباطمون قطع شد . زنگ زدم به بردیا موضوع رو گفتم . اونم معتقد بود دیگه فایده نداره و خدا رو شکر کرد که با درگیری گوشیش رو ندزدیدن چون خطرناک بوده . ازش خواهش کردم به گوشی دوست مهردخت زنگ بزنه و باهاش قرار بذاره تا اون تنها نباشه . 


بقیه ی ماجرا تا این لحظه اینطوری پیش رفته . 


مهردخت و بردیا همو میبینند . میرن کلانتری ولی کلانتری میگه بهتره شما فردا صبح برید دادسرا . ( نمیدونم چرا همچین توصیه ای بهشون می کنند) همون موقع مهردخت یادش میفته که میتونه گوشیش رو با اپل ایدی رد یابی کنه .


 با گوشی اپل بردیا  رد گوشیش رو میزنه میبینه گوشیش داره میره سمت میدون امام حسین . اینا هم تو ترافیک پنجشنبه شب ، به همون سمت میرن . 


تو کلانتری امام حسین میگن گوشی ما تو این موقعیته لطفا یه مامور بدید بریم گوشی رو بگیریم . 


همون موقع مهردخت میبینه دوباره جناب دزد به سمت انقلاب برگشت . کلانتری امام حسین میگه داره از حوزه استحفاظی ما خارج میشه برید همونجا مامور بگیرید . 


من دلم شور افتاده بود که نکنه دزد با اینا درگیر شه و بخاطر یه گوشی چند میلیونی یه اتفاق جبران ناپذیر بیفته . 


خلاصه اندازه ی دو سه ساعت اینا دزد رو تعقیب کردن تا بالاخره موقعیت زیر پل کالج ثابت شد . اونجا میرن مامور می گیرن .


 مهردخت و مامور و بردیا دم در یه ساختمون بودن که گوشی اونجا بود . چون حکم ورود به منزل نداشتن پلیس زنگ در رو میزنه و یه مامور شهر داری میاد جلوی در . 


کمی هاج و واج اینا رو نگاه میکنه میگه ما یه سرپرست داریم که الان نیست ولی همه ی این کوچه متعلق به یه آقای دکتره . میرن اقای دکتر رو صدا می کنن. آقای مسن بسیار باشخصیتی میاد جلوی در و موضوع رو متوجه میشه .


 به مهردخت میگه: دختر عزیزم ، زندگی پر از تجربه های تلخه ، پر از از دست دادن و به دست آوردن .. احساست رو درک می کنم و میدونم گوشیت چقدر عزیز بوده ولی تجربه ثابت کرده معمولا" این اتفاقا پیگیری نداره . 


من هر همکاری میخوای باهات میکنم ولی این کوچه بافت قدیمی داره و این ساختمون محل خواب کارگرهای شهرداریه . 


کجاشو میخوای بگردی . 


همین حرفا رو که میزدن گوشی رو سقف یکی از خونه ها پرتاب میشه . یعنی به نظر میرسه آقای دزد دستپاچه میشه و گوشی رو پرت میکنه بالای سقف . 


طبق لوکیشن گوشی میره رو سقف کافی شاپی که همسایه ی روبه رویی و بر خیابون انقلاب بوده و متاسفانه کافی شاپ تعطیل بوده . 


اینجاهای ماجرا دیگه آرمین هم خبر دار شده بوده و میاد پیششون . 


بگذریم . مهردخت و بردیا ساعت نه رسیدن خونه . ساعت دوازده شب آرمین تلفن کرد که به مهردخت بگو بیاد بریم دنبال گوشیش . اونشب ما سه نفر رفتیم دوباره تو محل موقعیت . هنوز لوکیشن همونجا رو نشون میداد . آرمین با سرپرست کارگرها صحبت کرد . 


اونم گفت فردا صبح کافی شاپ باز میکنه میتونیم بریم رو سقفش . برگشتیم خونه . هشت صبح دوباره من و مهردخت آرمین و اینبار مهرداد ، رفتیم اونجا . کافی شاپ باز کرده بود . 


چند تا پسر گوگولی اونجا بودن که خیلی لطف کردن و با ما اومدن همه جا رو گشتیم . ولی گوشی تو لوکیشنی که نشون میداد نبود . بنظر می رسید که در فاصله ی نیمه شب تا صبح دزد با یه ترفندی رفته رو سقف کافی شاپ و گوشی رو برداشته و خاموش کرده چون دیگه لوکیشن واقعی نبود و ساعت های بامداد رو بعنوان اخرین موقعیت نشون میداد . 


به ارمین گفتم براشون توضیح بده که این گوشی ایفونه و هیچ کس نمیتونه بازش کنه چون با یه رمز طولانی و اثر انگشت مهردخت باز میشه . 


حتی قطعاتش قابل فروش نیست پس هر کسی که اینو برداشته و درواقع چون دختر ما خودش سهل انگاری کرده و مواظب نبوده احتمالا وسوسه شده برش داشته اگر پشیمون شد با ما تماس بگیره و بگه گوشی رو کجا گذاشته ما بریم برداریم حتی حاضریم مژدگانی هم بدیم چون گوشی برای ما  ارزش معنوی داره . 


خلاصه با گردنی کج  برگشتیم خونه . 


دیروز صبح رفتم سیم کارت رو سوزودنم و یه جدید گرفتم . بردیا هم یه ایفون قدیمی داشته داده مهردخت استفاده می کنه . 


تو این دو روزه دو سه بار با مهردخت حرفم شده چون بی خیال ماجرا نمیشه .


 امروز صبح رفته کلانتری تا فرم شکایت رو تنظیم کنه (طبق توصیه پلیس بعلاوه ی ده)اونجا گفتن اگه میخوای نتیجه ی بهتری بگیری برو شورای حل اختلاف بعد می فرستنت امور مشترکین و گوشیت رو مخابرات رد یابی می کنه . 


ناراحتم چون اصلا" نمی پذیره که گوشی از دست رفته . بخاطر اینکه مواظب گوشیش نبوده ، احساس گناه میکنه و گاهی گریه میکنه . 


بهش میگم جنبه ت رو ببر بالا . 


ادما از بین رفتنی هستند ، اون که یه وسیله برای ثبت خاطرات بوده . ولی حرف خودش رو میزنه . 



میگه اونهمه تیاتری که با هم رفتیم .. شبای دو نفره مون . خاطره هااا .. میگم تو داری بخاطر خاطره ها منو هم دیوونه میکنی . از این حال بیا بیرون .. ولی فایده نداره . 



دیشب می گفت : من عاااشق گوشیم بودم و نفس خیلی خیلی لطف داشت ، اون موقع بهترین گوشی که تو ایران بود برام گرفت . 


" یه ایفون 6 پلاس" حتی اگه الان جدیدترین گوشی بازار با قاب برلیان نشان بهم بدن جای اونو نمی گیره . 


دیروز داشت با نفس دعوام میشد چون اصرار داشت تا از دانشگاه برنگشته بریم یه مدل بالاتر براش بخریم تا یکمی از دردش کم بشه ولی من موافق نبودم . 



چون خرید این وسیله برای ما گرونه و بهمون فشار میاد . ضمن اینکه بچه ها باید یاد بگیرن که  تحمل از دست دادن رو داشته باشن و برای به دست آوردن دوباره تلاش کنند . 


من الان انتظار دارم مهردخت چند ماه صبر کنه و قسمت کوچیکی از هزینه ی گوشی مورد علاقه ش رو پس انداز کنه تا بعد براش تهیه کنیم . 


نفس میگه ، تو میخوای تنبیه کنی !!


هر چی میگم قصدم تنبیه نیست میگه چرا .. اون به گوشیش علاقمند بوده و الان کمترین کاری که میتونیم برای هم دردیش بکنیم اینه که براش یه بهترشو بگیریم  پول هست که !!!



میگم هست ولی اضافه نیست . براش برنامه داشتیم و این خرید الان ضروری نیست . 


خلاصه در یک کلام ، ما دوتا همیشه سر مسائل بچه ها با هم اختلاف داریم و از نظر من متاسفانه نفس یه جوری رفتار میکنه که اخلاق اطرافیانش رو خراب میکنه .


 یعنی همون روش ناپسندی که من تو زندگی با آرمین داشتم رو در مقیاس بزرگتری انجام میده . 



**********


این بود آخر هفته ی ما که به فنا رفت و در حال حاضر از دست مهردخت و نفس دلخورم . 


با وجودی که خیلی امید وار نیستم ولی لطفا دعا کنید گوشیش پیدا بشه چون خودمم میدونم چه خاطره هایی اون تو داریم . 


راستی یه قابلیت دیگه هم گوشیش داره و اونم اینه که الان با گوشی من یه پیغام داده که این گوشی مفقوده شده لطفا اگر این پیغام رو می بینید با این شماره تماس بگیرید .


 یعنی هر کسی که گوشیش رو به دلایلی پیداکنه و روشنش کنه رو مانیتورش اون پیغام ظاهر میشه 



*****

کاش انقدر به لوازم جانبی وابسته نشیم ، البته من تو این ماجراها صد بار بیشتر به محصولات اپل علاقمند و معتقد شدم .


 عاااشق امنیتشم . 



اینم بگم که : دوستتون دارم . 


نظرات 30 + ارسال نظر
مجید شفیعی سه‌شنبه 28 آذر 1396 ساعت 08:41 ق.ظ

مایوم دوست داریم کا

جاااانم

nani شنبه 18 آذر 1396 ساعت 03:51 ب.ظ

مهربانو جان سلام
تو یه روز سرد پاااااییزی خوندن وبلاگ تو خیلی می چسبه.
خاستم یاد اوری کنم بهت

عزززیز دل منی نانی جانم دوست سالهای گذشته تا هنوز

مهرگل جمعه 17 آذر 1396 ساعت 12:56 ب.ظ

مهربانوی عزیزم به نظر من صد البته واکنش و رفتار شما خیلی بهتر از تفکر جناب نفس هست و خواهرزاده گرام ما بایستی تا حدی مسئولیت کارش رو قبول کنه .
ولی یه چیزی بگم خواهرانه اونم اینکه مهردخت بایتس زود به زود گوشیش رو خالی کنه تو هاردی که تو جایی مثل خونه میمونه تا تو شرایطی مثل الان حداقل فقط مال باخته باشه نه خاطرات باخته + مال باخته
وگرنه که میشه دوباره گوشی تهیه کرد اما اون خاطرات واقعا حیف میشن .
ان شاءالله که حتما حتما زود زود پیدا بشه گوشی مهردخت جان

مهرگل جانم قربون اون کلام شیرینت که وقتی مینویسی خواهر زاده دلم برات ضعف میره
دقیقا درست میگی .. اصلا هم نمیدونم چرا مهردخت این ناشی گری رو کرده چون یه هارد دو ترابایتی داره که با وجود کلی فیلم حالا حالا ها پر نمیشه .. فکر کنماز دست دادن گوشیش رو اصلا تصور نمی کرده . خوب اینم یه تجربه شد که بدونه همه چیز فنا پذیره
ممنونتم عزیز دل

دریا جمعه 17 آذر 1396 ساعت 09:30 ق.ظ

من ۶ اس پلاس دارم شب زلزله از دستم افتاد و شکست به دخترتون حق میدم ناراحت باشه بذارید پیداش کنه

عزززیزم .. خدا رو شکر خودت سالمی
برای گوشیت ناراحت شدم . این گوشی ها راحت نمیشکنه حتما در وضعیت خیلی بدی بودی و بازم خدا رو شکر می کنم که سالمی .
چشششم حتما که کمکش هم می کنم دریا جون

سهیلا جمعه 17 آذر 1396 ساعت 09:18 ق.ظ http://vozoyeeshgh.blogsky.com

سلام مهربانوی جانم
خوبه که گاهی وقتا بچه ها این فشارا رو تحمل کنن تا قدر بدونن
ولی من مطمئنم که گوشیش پیدا میشه

سلام سهیلای نازنین من .
امیدوارم و ممنونم از انرژی مثبتت

نسرین پنج‌شنبه 16 آذر 1396 ساعت 10:14 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

تو کجایی خانم؟
دلم برات تنگ شده
مبایل پیدا شد؟

فکر نکنم

نه قربونت پیدا نشد .
تو پست بعدی می نویسم ماجراها رو عزیزم

علی امین زاده پنج‌شنبه 16 آذر 1396 ساعت 10:08 ب.ظ http://www.veryveryinteresting.com

ای داد بیداد.
عجب ماجرایی.

خیلی بعیده دوباره گوشی گیرشون بیاد اما خب... غیر ممکن نیست.

پیشنهاد می کنم زود به زود فایلهای مهم رو بریزه روی کامپیوتر. هرچند این روزها، هاردها و کامپیوترها هم یهویی می سوزن!

اره درواقع تیری در تاریکی رها می کنیم
پیشنهادت درست و بجاست و من تعجب میکنم مهردخت با داشتن هارد 2 ترابایتی چرا این کار رو نکرده

اعظم پنج‌شنبه 16 آذر 1396 ساعت 11:20 ق.ظ

سپاس از لطف و محبتت

اعظم 46 پنج‌شنبه 16 آذر 1396 ساعت 10:44 ق.ظ

سلام گوشی پسرم رو زدن با طی مراحل قانونی هرهفته به دادگستری می رفت تا پیدا شد اما طرف قبول نمی کرد ومی گفت سیم کارتش گم شده ودزد سیم کارت اونو برداشته وپسرم با دریافت هزینه گوشی موافقت کرد گوشیش نوکیا بود امید داشته باشید پیدا می شه

سلام دوست من
ممنون از دلگرمیت خوشحالم که بخشی از زیان جبران شده امیدوارم برای گوشی مهردخت هم اتفاقای خوب بیفته

اعظم چهارشنبه 15 آذر 1396 ساعت 12:54 ق.ظ

سلام خوب هستید؟
بابت گوشی متاسفم و خوشحالم از بابت در جریان قرار دادن دخترتون بابت هزینه های زندگی و هزینه های لوکس
مطمئنا خود مهردخت از ایین اتفاق بهترین بهره اموزشی را میبره.
طوری که رضایت شما هم فراهم بشه.
چه اینکه زندگی اموزش و ارامش هست و شما همیشه اینو در نظر داشتید
----------------------------
سایتی که برای خرید پتو برای زلزله زده ها معرفی کردید.
الان هم بخوام خرید بزنم با همون قیمت کار خونه هست؟
از نتیجه جمع اوری کمکهاتون هم میتونید اگاهی بدید.
گویا هنوز روستاهایی هستش که هنوز حتی حداقل امکانات بهشون نرسیده.نمیدونم چقد صحت داره اما از شنیدنش دلگیر شدم
از این جهت براتون نوشتم.
ممنونم بابت لطفتون

سلام اعظم جون . خدا رو شکر خوبیم .
قربونت عزیز دلم .
درمورد خرید پتو ها ، همون هفته ی اول متوقف شد چون اعلام کردند که ارسال پتو بیش از نیاز هم اتفاق افتاده و مازاد پول های جمع اوری شده برای اقلام ضروری دیگه هزینه شد . من شماره حساب برای جمع اوری کمک ها گذاشتم ولی چون متولیان کار درست و بلد در این زمینه بصورت ملی معرفی شدند همه مون کمک ها رو به اون ها تحویل دادیم . مثلا من خودم به شخصه به شماره حساب دکتر شیری ، نرگس کلباسی ، دکتر زیبا کلام و الهام پاوه نژاد پول واریز کردم و در جریان کمک های اونا بودم و کانال هاشون رو دنبال می کنم .
متاسفانه منم اخبار دقیقی از اینکه هنوز جایی باشه که کمک نرسیده باشه ندارم چون می دیدم مناطق صعب العبور رو با آفرود یا موتورهای مخصوص رفتن و سرکشی کردن .
ممنونم که درمیون گذاشتی عزیزم خدا کنه صحت نداشته باشه

لیلا سه‌شنبه 14 آذر 1396 ساعت 02:59 ب.ظ

وای خدای من چه تجربه تلخی رو مهردخت عزیز چشیده خیلی ناراحت کنندس و من که از مترو و بی آر تی استفاده میکنم کاملن درکش میکنم که یه وقتایی اینقدر وسیله دستمون هست که برای اینکه کارت بی آر تی رو بزنیم گوشی رو میزاریم رویه اون صفحه آلومینیومی و اگر اونروز رویه شانس نباشیم یه همچین اتفاقی میوفته
و صد البته هم باشما برایه مراحل دوباره خریدن گوشی موافقم.
هر سه تایی در پناه پروردگار باشین

دقیقا مهردخت هم همینکار رو کرده .. گوشیش رو یک لحظه گذاشته رو اون صفحه .
ممنون از دعای قشنگت عزیزم

لیدا سه‌شنبه 14 آذر 1396 ساعت 01:26 ب.ظ

دوباره سلام.یه چیزی یادم اومد البته ربطی به این داستان نداره فقط میخوان بگم که متاسفانه بقول یه نفر.البته دور از جان شما و مخاطبینتون.همه دزدن مگه خلافش ثابت بشه.پنج شنبه رفتم کافی نت برای تکمیل ظرفیت پسر جانمان.رشته هایی که با سوابق تحصیلی بود بایستی 20 هزار تومان میدادیم.اینو خودم میدونستم و شامل ما نمیشد.حالا هرچی میگم به کافی نت که ما نیاز نیس کارت بخریم میگه نه حتما باید کارت بخرین و ما کارمونه و چطور شما میگه نباید بخرین.از من اصرار و از اون انکار.تا کارت خرید و پولشم از ما گرفت.اومدم خونه و خوب چک کردم دیدم اصلا نباید کارت میخریدم. آی حرص خوردم که نیم ساعت وقتمو گرفته و اشتباهی کارت خریده.تاشنبه رفتم سراغش.دیدم تا منو دید آی شما زود رفتی و من دویدم دنبالتون و کارت مال یکی دیگه بوده و اشتباهی از شما پول گرفتم.گفتم به اسم پسرم بود که.گفت دیروز مشخصاتشو داشتم تو سیستم و برا یکی دیگه استفادش کردم .20 تومنم پس داد.تو دلم گفتم رو که نیس.اگه نرفته بودم دوبار بیست تومن بابت کارت گیرش میومد.الکی اومدم دنبالتون میگه.من نیم ساعت بات حرف زدم که نباید کارت بخرم تو گفتی نه.حالا میگی اینطور.

سلام عزیزم
ای بابا چه ماجرایی شد این ثبت نام .. خوبه واقعا تو چشم ادم نگاه می کنن دروغ میگن .

غریبه سه‌شنبه 14 آذر 1396 ساعت 08:16 ق.ظ

سلام
والله پیگیری هایش خودش جایزه ی دو تا گوشی دارد
اگه گوشی مرا اینطوری بلند کنند فوری غزل خداحافظی با آن گوشی را می خوانم و اصلن پیگیری نمی شوم جا دارد از نیروی انتظامی هم تشکر ویژه کرد که مامور ها را در اختیار آنها قرار داده است و نگفته دزد آشناست اگه به کسی شک داری معرفی کن
در آخر با این همه پیگیری باید تا صبح جلوی آن مغازه شیفت می دادند تا آقا دزده گوشی رها شده در پشت بام را دو باره بر ندارد و یا یک پنجاهی به یکی از کارگران می دادند تا گوشی را از آن بالا بیاورد

سلام غریبه جان .
اره طفلک دیروز تو شورای حل اختلاف شیش بار از این طبقه به اون طبقه رفت بابت دوتا کپی .
مامورها اولش داشتن همین داستان ها رو به هم می بافتن که حتما دوست پسری داشتی که الان برای انتقام اومده گوشی رو ازت دزدیده . نمی دونم مهردخت چطوری بهشون گفته چرت و پرت بهم نبافید که فوری بهش مامور دادن
جلوی مغازه فایده نداشته ایت اتفاق پشت درهای بسته افتاده و پشت بوم ساختمون ها به هم راه داشته یعنی یکی باید تو ساختمون کشیک میداد که باتوجه به حریم شخصی اون ها این کار برای مکا ممکن نبوده . ضمن اینکه اصلا تو اون تاریکی و سرما کار خطرناکی بود که از کسی می خواستیم برامون بره اونجا رو بگرده .. پول اونم در حد 50-100 که اصلا قابل نیست حاضر بودیم چند برابرش رو هزینه کنیم ولی گوشی پیدا بشه

نسرین سه‌شنبه 14 آذر 1396 ساعت 12:28 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

یادم رفته بود بگم: عاشقتم

من بیشتر خواهری

لیدا دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت 09:57 ب.ظ

آخی...مهردخت عزیزم.سخت از یادش میره.پس این همه سرویسای این گوشی به درد نخورد و پیدا نشد.تا تعریف کردم واسه دخترم میگه مامان منم آیفن 6 میخوام بهش میگم حالا بذار ببینیم گوشی مهردخت پیدا میشه یا نه:


لیدا جون بعید می دونم یادش بره . حتما دردش کم میشه و اهمیت موضوع کم رنگ ولی فراموشش نمیشه و همیشه بعنوان یه خاطره ی تلخ گوشه ی ذهنش می مونه .
دیروز می گفت دیگه از اون مترو بدم میاد حاضر نیستم برم اونجا
حالا با همه ی این ها اینو میدونیم که اطلاعات گوشی به هییییییچ عنوان قابل دسترسی نیست . این به دلیل امنیت بسیار بالای گوشیه . ضمن اینکه تو مراجع قابل پیگیری همه می گفتن از بین گوشی ها ، آیفون بیشترین احتمال برای پیدا شدن رو داره .
پس همئون ایفون بخرید عزیزم

ماه دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت 03:39 ب.ظ

سلام.
گرچه ممکنه حرفم خوشایند نباشه، اما زیاد درتماس بودن با یکی هم باعث اینجور مشکلات می شه عزیزم.

من داشتم می رفتم سفر خانوادم زنگ زدن ببینم از گیت رد شدم، بین اون همه بار گوشیم افتاد و ضربه بدی خورد.
داشتم می رفتم کلاس، اعصابم بابت اتفاقی خورد بود امدم تماس خانواده ام جواب بدهم گوشیم از گوشه پرت شد زمین و مانیتورش خورد شد
در کل با خرید گوشه جدید جایزه مخالفم
اما بد نیستم بیشتر هماهنگی ها تو خونه حضوری انجام بشه، گوشی بشه برای مواقع ضروری به نظرم.

سلام عزیزم .
نه درست میگی . میتونه یکی از عواملش باشه . حتی مهردخت همون اولش به این مورد اعتراض کرد که همین که کلاسم تموم میشه صد نفر بهم زنگ میزنن . اول تو بعد مامان مصی
من و اون که زیاد به هم زنگ می زنیم ولی مامانم اون روز دوبار پشت سرهم بهش زنگ زده و چیزی پرسیده .
با نظرت موافقم .

شیوا دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت 03:31 ب.ظ

سلام مهربانو جون
گوشی؟ واسه یه گوشی آیفون؟؟؟؟
بابا من دو سال پیش تو خیابون یه متکدی از نوع مونث دست انداخت تو دستبندم (از این سنگ ها به قیمت 100 تومن) و پاره اش کرد و همه دونه هاش ریخت و گم و گور شد، هنوز داغش رو دلمه
چه توقعایی دارین ! اگه من آیفون داشتم و آیفونم رو برده بودن حداقل 5-6 سال به صورت مستمر براش غصه می خوردم ، بعدش هم 10-11 سال به صورت غیر مستمر ادامه میدادم .

سلام شیوا جونم
خدا نکشتت دختر
اون مستمر و غیر مستمرت عااالی بود

ونوس دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت 01:18 ب.ظ http://calmdreams.blogfa.com

راستی از روی سریال گوشی که رو جعبه هست میتونی خودت شخصا پیگیر باشی
اگه خطش ایرانسل هست با یک خط ایرانسل که دستتونه کد *6101# رو میگیرید و اگه اون طرف گوشی رو با هر سیم کارتی روشن کنه سریع برات اس ام اس میاد که نتیجه ردیابی مثبت بوده و با فلان کد قضایی برو دادگاه. اگرم منفی باشه میگه... البته باید از تاریخ سرقت حتما 5 روز گذشته باشه.
یعنی اون طرف باهر سیم کارتی روشن شه ادرس و شمارش به ایرانسل میره و اونا به دادگاه میدن.
همراه اولو نمیدونم باید از 9990 بپرسید.

عزیزم شورای حل اختلاف رفتیم . برای تمام اوپراتورها اعم از همراه اول ، ایرانسل ، رایتل و تالیا نامه غذایی داده که اگر جناب دزد سیم کارت یکیشون رو بندازه تو گوشی سریع همین اس ام اسی که میگه رو می فرسته .
این ربطی به سیم کارتی که مهردخت استفاده می کرده نداره ، به سیم کارتی که دزده بندازه توش مربوطه

ونوس دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت 01:10 ب.ظ http://calmdreams.blogfa.com

مهربانو جانم نباید مهدختو سرزنش کنی. تقصیر اون نبوده که گوشیشو دزدیدن. مقصر این دزدهایی هستند که واردن به این کارا و سر ایکی ثانیه مال آدمو میزنن. و مقصر اصلی تر مسئولین رسیدگی به این موارد و مراحل که از بس براشون طبیعیه و بعضا بعضیا با دزدا ... بعله!!!
دزدها وقیح شدن. چون میدونن هیچ مسئولی دیگه رسیدگی نمیکنه. ..
میبینی طرف ماشینش روشنه تا میخواد در پارکینگو باز کنه یارو دزده ماشینو سوار شد رفت. یا مگه چندمورد ندیدیم ماشین به اون بزرگی رو تو ثانیه با بچه داخلش بردن. اونوقت گوشی دزدی که براشون آب خوردنه!
هرکسی هم براش این موارد پیش میاد که مالشو بدزدن. من مهدختو درک میکنم که تو اون حال خوشش که با دوستش بود به تنها چیزی که فکر نمیکرده دزدیدن گوشیش بوده. منم ماه پیش تو محل کارم گوشیمو زدن.دوربین و عکس دزد و همدست هاشو به پلیس نشون دادم ولی چه فایده...کلا مملکت راهو باز کرده برا دزدی و غارت.... ولی از بعد اون هوشیار شدم حواسم صدبرابر به گوشی و اموالم هست.تازه گوشی من ششصد تومنی بود انقد دلم سوخت.مهدخت که حق داره بی تاب باشه. من که فکر میکنم تو این مورد سخت گیریت کمی غیرمنصفانه هست.اتفاقا براش گوشی جدید بخرید چون هوشیار شده خیلی بیشتر از قبل مراقبه و ته دلش هم خیلی خوشحال میشه.در عوض با نخریدن و جریمه دلش میگیره بخاطر چیزی که فقط میشه گفت یک اتفاق بوده!چون تابحال ندیده این مواردو. ولی به نظرم پیگیر باشید بهش قول بده اگه یکماهه پیدا نشد بعد براش بخرید.این بار جناب نفس خان رو دریاب. انشالا که کسالتشون به طور کامل برطرف شده باشه

ونوس جان بخدا اشتباه متوجه شدید ، من اصلا مهردخت رو ملامت نمی کنم . چه بسا بارها باید گوشی خود من دزدیده می شد و حالا شانس آوردم نشده .. اون موقع که مهردخت دانش آموز بود می دونستم با سرویس میره مدرسه و برمی گرده می دونستم گوشیش گم نمیشه ولی از روزی که رفت دانشگاه و می دونستم از مترو و بی ار تی استفاده میکنه و تو مرکز شهر تردد داره حساب از دست رفتم گوشی رو کرده بودم . اینکه من می گم یه مدت باید بگذره بعد براش گوشی از اون بهتر تهیه کنم به دلیل این نیست که بخوام تنبیهش کنم که چرا مواظب گوشی نبودی .. فقط به این دلیله که همکاریش رو برای تهیه یه وسیله ی لوکس ببینم . مهردخت برای پرداخت آبنومان اپلیکیشن ها ی مختلف گاهی هفته ای صد هزارتومن هزینه میکنه من توقعم اینه که از خواسته های اینطوریش بگذره و کمی پس انداز کنه وقتی میخوام براش گوشی بین پنج تا هفت میلیون بخرم بیاد بگه مامان این پونصد هزار تومن رو خودم کنار گذاشتم . مهردخت دیگه بزرگ شده باید متوجه باشه و درجریان هزینه ها و بودجه ای که برای کارهای لوکس میذاریم کنار باشه . باید بدونه من درآمد ماهی ده میلیون ندارم که خرید های اینطوری عین خیالم نباشه ....
وگرنه اصلا صحبت تنبیه نیست .
ممنون خدا رو شکر نفس حالش خوبه

نسرین دوشنبه 13 آذر 1396 ساعت 12:24 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

باهات موافقم. نباید نوترشو بخرید.

من نفهمیدم چرا اونشب اونهمه جوون بودن یکیشون قلاب نداد به یکی دیگه بره رو سقف کافی شاپ و برش داره؟

نمیشد آخه نسرین جون . ورود به حریم خصوصی اشخاص مجوز قانونی میخواد

سمیرا یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 11:45 ب.ظ http://s64.blogfa.com

مامان سوری همیشه میگه:

ضرر مالی باشه اما جانی نباشه

فدای سرش جونش سلااامت

مامان سوری رو از قول من ببوس

پونی یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 09:35 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

عجب ماجرایی
کاش همون شب به یکی میگفتید از پشت بام گوشیو برداره
ایشاللا پسش بدن
من به روزم[گل]

من فکر می کنم ارمین اونشب تعطلل کرد و متاسفانه چون من و مهردخت تو ماشین نشسته بودیم نتونستیم بهش بگیم بره داخل و بگرده البته حق هم داشت به نوعی چون نمی تونست به زور وارد حریم اونا بشه که .. خلاصه همهی اینا به جناب دزد وقت داد که گوی رو از دسترس خارج کنه

نگین یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 09:34 ب.ظ

سلام عزیزم

خیلی ناراحت شدم از این ماجرا و دعا میکنم ایشالا پیدا بشه ...
ولی راستش با خرید گوشی جدید هم موافق نیستم چرا که بچه ها اگر حس کنن هرچیزی رو که از دست بدن فوری یه چیز بهتر جایگزینش میشه، دیگه اون دقت و مراقبت لازم رو نمیکنن و ارزش خیلی چیزها براشون پایین میاد

از نفس گرامی هم دلگیر نباش، بذار به حساب لارژ بودن و دست به جیب بودنشون .... آقایون دوست دارن اینطور مواقع خانواده رو حمایت کنن که همسر و بچه هاشون کمتر اذیت بشن ...
یادمه یه بار یه زنجیر طلای نسبتاً سنگین رو گم کردم...
یعنی عروسی بودیم وقتی برگشتیم دیدم گردنم نیست
احتمالا قفلش باز شده بود و جایی افتاده بود
به یکماه نکشید که همسرم عین همون رو برام خرید بی اونکه به من بگه!

همونطور که گفتم بذار به حساب اینکه میخوان باری از دوش تو و مهردخت عزیز بردارن ...

جوونهای امروز متاسفانه خیلی به گوشی هاشون وابسته اند
گاهی به شوخی به پسرم میگم علی راستشو بگو منو بیشتر دوست داری یا گوشیتو؟!!!

ایشالا که پیدا میشه عزیزم ... یه نذر کوچولوی کوچولو هم کردم اگه پیدا شد خبر بده که نذرم رو ادا کنم ...

سلام نگین جانم .
می دونستم با من هم عقیده ای . درمورد نفس هم درست میگی احساس حمایت گری اون رو هم درک می کنم . بابا عباس نازنین خودم هم همینطوره همیشه اخلاقش ولی بدی نفس اینه که معمولا من دلایلم رو میگم و انتظار دارم اون بخاطر روش های تربیتی که تشخیص میدم همراهی کنه ولی میبینم که کار خودش رو میکنه . امیدوارم این بار توجه کنه . البته منم حتما موافق تهیه گوشی بهتر برای مهردخت هستم چون خیلی با گوشیش کارهای هنری و طرح هاش رو دنبال میکنه بعدم عین گل گوشی قبلی رو نگه داشته بود و برای وسیله ش اهمیت و ارزش قائل بود فقط میخوام یکم زمان بگذره .
ممنونم از همه ی لطفی که داری . روی چشمم گلم حتما خبر میدم و چون میدونم نذرهات با اندیشه ی کار خیره خودمم توش سهیم می کنم

سوفی یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 09:34 ب.ظ

مهربانوی عزیزم سلام.
خیلی خیلی متاسفم که همچین اتفاقی برای مهردخت عزیز افتاده. میدونم چقدر وحشتناکه و درکش می کنم. موبایل ها متاسفانه همون حکایت دفترچه ی خاطرات ما دهه شصتی هارو داره پس میشه فهمید از دست دادنش چقدر آدم رو افسرده می کنه.با این همه حمایت شما و فامیل و همدردی باهاش حتما چند سال بعد با دید دیگری به از دست دادن وسایل نگاه خواهد کرد. خدارو شکر که خودش سالمه و همونطور که گفتید این موضوع توی یک درگیری اتفاق نیافتاده. اما متاسفانه باید بگم که گوشی اپل هم با همه ی دک و پُزش قابل reset کردن هست و قابلیت این رو داره که شخص دوم برای استفاده کل حافظه رو پاک کنه و از نو استفاده کنه. امیدوارم با گفتن این حرف امیدواری مهردخت جان رو به پیدا شدن گوشی از بین نبرده باشم ولی متاسفانه واقعیت تلخی هست. قبلا که گوشی اپل هنوز برای همه شناخته شده نبود کسی نمیدونست که همچین إمکانی وجود داره اما متاسفانه حرفه ایی ها میتونند با باز کردن خود گوشی بدون رمز گوشی رو reset کنند.
اما خوب فدای سرش و تنش سلامت. مال دنیا همیشه باز به دست میاد.
آخر هفته ی بعدی رو آخر هفته ی خوبی براتون آرزو می کنم. دوستت تان دارم.

سلام سوفی جانم . منم خیلی ناراحتشم ولی بقول خودت همه درکنارشن و با وقت خیلی خیلی کمشون یا صبح روز تعطیل که باید پیش خانواده یا تخت خوابشون باشن همراهیش کردن . اصلا فکر اینکه یکی به صورت یا دستش کاتر می کشید تا گوشی رو ازش بزنه دیوانه م میکنه .
من اصلا نمی دونستم و این چند روز هم همه ی دوست و اشنا ها و نمایندگی های اپل گفتن که قابل دستیابی نیست . ولی حتما میشه و میدونی که میگی . به هر حال اگر قراره گوشی پیدا نشه دیگه فرقی نمیکنه که سطل اشغال باشه یا دست کسی .
صد تا از این گوشی ها فدای یه تار موی قشنگش بشه اصلا برای من مهم نیست خدا کنه خودشم کم کم حالش خوب بشه .
ممنونم عزیز دلم ایام برای تو و عزیزانت بکام باشه

نادیا یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 07:46 ب.ظ

وای منم گوشیم از پیشم افتاده بود دانشگاه ولی خداروشکر یک نفر به سلف تحویل داده بود . البته من دو روز بعد پیداش کردم ولی واقعا حس بدی بود و بعد اون قضیه من وسواس چک گوشی پیدا کردم هر چند لحظه تو کیفمو نگاه میکنم و وای بحالی که دیر پیداش کنم واقعا بهم استرس میده هی میکم وای نیست

والا نادیا جون منم که سن و سالی ازم گذشته و تاحالا گوشی گم نکرده م همیشه نگران این موضوعم که اگه گوشیم نباشه چه کنم و بیشتر مواقع چکش میکنم

افشان یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 05:07 ب.ظ

سمانه یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 03:41 ب.ظ

سلام ی اتفاقی برای ما افتاد شاید یکم مشابه شایدم بی ربط ب این موضوع اما یادش افتادم من و شوهرم یکسال و نیمه ک ازدواج کردیم به سختی و رو پای خودمون حتی یک ریال هم از طرف خانواده اش کمک نشدیم حتی شام و میوه ی عروسیمونو خودش هزینه کرد با اینکه ی پسره ۲۵ ساله است و سه سال بود مشغول ب کار وقتی از بدهی های عروسی خلاص شدیم چندماه پول رو پول گذاشتیم و هی صرفه جویی کردیم و وام و قسط ۳۳ ملیون دادیم ی ماشین صفر خریدیم و چقدر خوشحال بودیم بابتش هنوز زیاد از ذوق ماشین نگذشته بود ک ی روز ک از سر کار برمیگشت ی ادم از خدا بی خبر فکررمیکنم مست بوده لز لاین مخالف از بین ی سری درخت پرت میشه تو این لاین یا سرعت ۱۷۰ کیلومتر و ماشین دآغونه داغون شده البته خیلی خیلی خدا بهمون رحم کرده ک شوهرم سالمه اما تا چندروز و تا چندهفته اینقدر حالمون بد بود ک هرچیم بقیه دلداری میدادن خداروشکر کنید خودش سالمه فقط به این فکر میکردم چرا ی ادم با مست گیری و اینجوری زحمتای یکیو ب باد میده نزدیک ۱۲ ملیون شایدم بیشتر خسارت زده ک باید بده اما همش ندارم ندارم دراورده و ماهم نداریم ک خرج کنیم ماشینو درست کنیم اگه اتفاق بود و سرعت غیرمجاز و ...نبود میتونستم ببخشمش اما جوگیر بوده در اصل میدونم بی ربط بود اما خودخوریای مهردخت منو یاد خودمون انداخت با اینکه یک درصدم خودمون مقصر نبودیم

سلام سمانه جان .
آخی عزیزم ناراحت شدم .. بی ربط نبود قربونت میدونم چه حاالی داشتید .
ناراحت شدم ولی خدا رو شکر می کنم که خودتون سالمید .
مهردخت رو هم درک می کنم اما دلم نمیخواد خودشو عذاب بده

Pooneh یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 03:18 ب.ظ

سلام مهربانو جان، خواننده خاموشم. خواستم بگم اگر ITune backup داشته باشه همه اطلاعات تا روز backup قابل بازگشت هست. اگر عکس ها رو روی icloud گذاشته باشه باز هم همه قابل برگشته. واقعا عجب دزدهایی نمیدونن که آیفن دزدی استفاده کرد. امیدوارم پیدا بشه. بوس برای شما و مهردخت جان

سلام پونه جان . خوشحالم از آشناییت . متاسفانه عکس ها روی آی کلود نبوده بهش میگم چرا ؟؟ میگه اخه 5 گیگ بیشتر نیست خوب راستم میگه .. مهردخت چند بار 64 رو خالی کرده و پر کرده
امیدوارم ای تون بک آپ داشته باشه .
خودش که ایمان داره پیدا میشه . ممنونتم عزیزم بوس برای تو

رها یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 01:25 ب.ظ http://www.rahashavam.blogsky.com

سلام مهربانو جان. عمیقا مهردخت رو درک میکنم. از سرکار برگشته بودم رفتم تره بار برای خونه خرید کنم. یه خانوم کنارم ایستاد گفت اون آلوها خوبن. متعجب نیگاش کردم رسیدم خونه دیدم بعله گوشیمو زده. چقد حالم بد شد چقد پیگیری کردم. عمده فیلمای کوچیکی دخترم تو اون ماجرا از دست رفت. واقعا سخت بود برام.حاضر نبودم هیچ گوشی جایگزین کنم. تا مدتها یه گوشی قدیمی که تنها قابلیتش تماس بود تو دستم بود. متاسفانه این ماجرا باعث شد دچار وسواس و فوبیا نسبت به دزدی موبایل بشم. الان مرتب گوشیمو تو کیفم چک میکنم و این خیلی بده. دخترم اونموقع دوسالش بود و وقتی میخواست این ماجرا ر تعریف کنه برا بقیه میگفت مامانم آلو تر شده خخخخ حالا ما هم به شوخی وقتی توی یه جای شلوغ هستیم که بیم دزدی هست بهمدیگه میگیم مواظب باش آلو تر نشی. خخخ.
منم اونروزا زیاد حسرت عکسا و فیلمارو خوردم. بهتره الان مهردخت رو درک کنید. زمان خودش کمک میکنه یادش بره و به نداشتنش عادت کنه.

سلام رهای عزیز
خدا نگذره ازشون که با اعصاب و روان ادم بازی می کنن . درد مهردخت بیشتر از اینه که اون گوشی اصلا به درد کسی نمی خوره و سر هیچی از دستش داده .
موافقم که زمان دردش رو کمتر میکنه
ماجرای تعریف دختر نازت از آلو ها خیلی بامزه بود .. ببوسش

مینا یکشنبه 12 آذر 1396 ساعت 01:23 ب.ظ

سلام مهربانو جان
حالش قابل درکه ولی منم با نظرت موافقم باید بفهمه هر بی دقتی تاوانی داره و ادما اندازه بودجشون باید هزینه کنن یعنی وقتی میتونی آیفون آخرین مدل دلشته باشی که از دست دادنش حداقل برات غصه مالی نداشته باشه
و اینکه عکسا رو خدایی باید تند تند بک آپ گرفت

سلام عزیزم
آره بخدا منم درکش میکنم . اگه گوشی منو ازم بگیرن حالم بهتر از مهردخت نیست ولی دیگه نه در این حد هی بشینم خودخوری کنم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد