دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"آن سوی آینه "



کمدی درام آن سوی آینه ، حقیقت مسلم درصد بالایی از زندگی زوج هاست . 


یکنواختی و به تکرار افتادنِ رابطه هایی که احتمالا" یک روز در آن هیجان و عشق بصورت نسبی وجود داشته و اکنون موریانه ی بی رحمِ روزمرگی آن را متزلزل کرده . 


ولی نکته ی قابل تامل اینجاست که گاهی مدت ها در همین شرایط زندگی میکنیم بدون اینکه بدونیم چه اتفاقی افتاده و ناگهان با تغییر شرایط عاطفی دوستی در حوالی زندگیمان ، پی به جذابیت های رابطه ی جدید و مقایسه ی آن با زندگی تکراری خودمان می بریم .. 


همه ی گفتگوهای ذهنی دنیل (علی سرابی) که مرد تحصیل کرده و موجهی به نظر میرسید در خصوص : اگر با اِما (مارال بنی آدم) یا یک دختر جوانِ زیبا وارد رابطه شوم چه و چه شوووود ، واقعیت هایی هستند که در دنیای بدون مرز خیال و ذهن همه ی ما اتفاق می افته . هرزه و سر به زیر ، زن یا مرد هم نداره . 


اما آنچه این کشمکش ها رو سرانجام میده انتخاب بین اخلاق و هوسه .  واکنش و درواقع پذیرش موضوع از طرف ایزابل(ریما رامین فر) موضوعی دیگر است .


 اینکه یک زن با تحصیلات عالی و موقعیت مناسب از نظر اجتماعی ترجیح می دهد همسرش پریدن های گاه به گاااهی داشته باشه اما نهایتا" همسر او باقی بمانه و این پریدن ها رو خیانت تلقی نکنه و حتی در دیالوگ " با بوربوری سفر رفتن " که پاتریک (پژمان جمشیدی) دنیل را لو داد ، به روی خودش نیاورد و هیچ واکنشی نشان ندهد و در نهایت با لبخندی از سر رضایت و دیالوگ " اصلا" سخت نبود"شوهرش را با ترفند و زیرکی زنانه به سوی خود روانه کرد و در آن سوی دیوارها شبی متفاوت با کامجویی برایش فراهم کرد و صحنه را ترک نمود 


با وجودی که من بعنوان یک زن ، همچین تفکری رو نمی پسندم و معتقدم اگر قراره وفاداری کامل باشه یا پریدن های گه گاهی ، هر دو جنس (هم زن و هم مرد) حق یکسان دارند (اشاره به دیالوگ پاتریک :" یه مرد گاهی به پریدن نیاز داره") اما میدونم جمعیت نسبتا" زیادی از زنان در همه جای دنیا و با موقعیت ها و شرایط متفاوت از این نوع تفکر برخوردارند و از شیطنت های خائنانه ی همسرشون با الگوی " بالاخره که شوهر خودم میمونه " عبور می کنند . 


خوووب حرفی نیست این هم آن سوی آینه ست که بازیگران به زیبایی از پس اجرای آن برآمدند و نمایشی در خور تحسین و جذاب برای مخاطب فراهم آوردند . 


اصلا" مگه میشه علی سرابی درکاری باشه که اون کار به شدددت عااالی نباشه؟؟ 



نسرین جون چقددددر یاد تو و فرنگیس کردم . 




نظرات 14 + ارسال نظر
مژگان دوشنبه 25 دی 1396 ساعت 09:14 ق.ظ

وای مهربانوجان ، چقدر شما مادر و دختر شبیه هم هستید. اول گیج شدم گفتم این خوشگل ، مهردخت جانه بعد دیدم یک مهردخت جان دیگه هم داریم. بعد گیج تر شدم ، یکهو متوجه شدم اینجا دوتا خوشگل خانوم هست که یکیش مهربانوی عزیزه که چشمم به دیدارشون روشن شده. ماشالله مثل دوتا خواهر هستید. شاد و مانا باشید.
نقدهای آثار هنریتون حرف نداره.ممنون.

ای جااانم قربون محبت و صفات . خیلی لطف داری مژی جانم

فرحناز دوشنبه 25 دی 1396 ساعت 08:07 ق.ظ

سلام بر بانوی مهر. خیلی خوشحال شدم که روی ماهتو دیدم. قطعا از سن شناسنامه ایت خیلی جوانتری. همیشه از تجزیه و تحلیلهات بابت نمایشهاو فیلمها استفاده می کنم نازنین. روی ماه خودتو مهردخت گلمو می بوسم.

سلام عزیز دلم .
ممنون از نگاه مثبت و مهربونت نازنین
قربونت منم تو دوست ندیده و عزیزم رو می بوسم و برات ارزوی خیر و ارامش دارم

لیدا یکشنبه 24 دی 1396 ساعت 07:46 ب.ظ

به به.خوشکل کی بودین شما مادرو دختر.ماشالله

عزززیزم مهربووون

لیلا یکشنبه 24 دی 1396 ساعت 09:57 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیزم
همیشه خوندن این صفحه اونقدر دلنشینه که اصلن متوجه زمان نمیشم ولی این دفعه به اخر متن که رسیدم لبخندی تمام صورتم رو پوشش داد مهربانوی عزیز و دختر نازنینش عکس پر از حس ناب عشق و مهربونی بود شادی ارامش و سلامتی مهمون هر لحظه زندگیتون باشه.
و اما در مورد مسیله ایی که نوشتی من هم نمیتونم بپذیرم که با هم زندگی کنیم ولی هر کدوم هر جور که دوست داریم و ببخشم و نادیده بگیرم چون شوهر منه اصلا.

سلام لیلا جانم
قربون محبتت عزیز دل من . مثل هم فکر می کنیم دوست من

ونوس یکشنبه 24 دی 1396 ساعت 08:08 ق.ظ http://calmdreams.blogfa.com

همیشه به فیلم و تیئاتر و گشت و گذار
تو خودت عشق منی

قربونت عزیز دلم
تو هممممم

مهرگل یکشنبه 24 دی 1396 ساعت 01:44 ق.ظ

وااااااااااااای خواهری روی ماهت رو میبینم چقدر نازی عزیزم
انگاری واقعا دو تا خواهرین نه مادر و دختر
روی ماهتونو میبوسم
من عاشق تئاترم ولی بازم متاسفانه ما شهرستانی ها محرومیم دیگه چه میشه کرد.

ای جااانم ممنونتم مهرگل نازنینم
منم روی گلت رو می بوسم . متاسفم از این بابت واقعابه شهرستانی ها ظلم میشه

صفا شنبه 23 دی 1396 ساعت 04:27 ب.ظ http://www.mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

کاملا باهات موافقم با پریدنهای گاه گاه برای هیچکدام از زوجها موافق نیستم

مهسامامان شنبه 23 دی 1396 ساعت 12:11 ب.ظ

خیلی وقته میخونمت.ولی اولین باره که دیدمت.چه رنج کشیده...چه مقاوم...چه مثبت...چه زیبا...

ممنونم عزیزم . محبت داری نازنین

شیرین جمعه 22 دی 1396 ساعت 03:58 ب.ظ

مهربانو اون خانم خوشگل ابرو قشنگ خودتی ؟
اگر اینطوره که عین خواهر بزرگ مهردخت هستی! هزارماشالا بهتون
مهردخت حسودی نمیکنه که بگم مامانش از خودشم خوشگل تره

ای جااانم ممنونم عزیز دلم ، لطفت رو می رسونه

غریبه جمعه 22 دی 1396 ساعت 03:54 ب.ظ

سلام
به موضوعی اشاره کرده است که حقیقت جامعه ی امروزی می باشد حالا اگه جانشینی هم پیدا نشود همین دنیای مجازی خودش هوی است برای هر دو طرف البته برای مردان با توجه به حس تنوع طلبی شدت زیاد تری دارد
یکنواختی در اکثر خانواده ها مخصوصا آنهائی که پا به سن گذاشته اند بیشتر است به قول برادرم ، ما با همسر ها یمون عاشقانه ها را گفته ایم الان اگه بخواهیم حرفی بزنیم از چهار چوب غیبت آنور تر نمی رود !
چقدر دختر و مادر شبیه هم هستید خداوند برای همدیگر شما ها را حفظ کند
ولی دختر من شبیه من ولی با ظرافت دخترانه و آن یکی شبیه خواهرم است بطوریکه اگر با هم راه بروند همه فکر می کنند
دختر و مادرند !

سلام
کاش همیشه حرف و حرف های عاشقانه زده بشه ، عشق که تموم نمیشه که حرفش تموم بشه
ممنون غریبه جان خدا عزیزان شما رو هم براتون نگهداره

افشان جمعه 22 دی 1396 ساعت 01:13 ق.ظ

نسرین پنج‌شنبه 21 دی 1396 ساعت 11:30 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

آخیییش... مرسی گلم که جامو خالی دیدی. یاد بخصوص اولین نمایشنامه ای که با هم دیدیم رو خیلی برام تازه کردی.

باید بگم تفسیر کردنت از تئاتر که کار هر کسی نیست، جالب و همیشه نکته بین هست که جای تحسین داره. البته اگه بخواد یک تفسیر کلی داشته باشه و جریان داستان و روند اونو لو نده.
هنرپیشه های تئاتر ایران تا هر جا یادمه، خیلی قوی بودند. همیشه. فقط پنجاه ساله منتظرم ایران هم از سالن های تئاتر خوبی برخوردار بشن که هنوز نیستند. شاید سعی دارن با اسلوب سال های کهن درستشون کنند اما خب اونموقع در حدی که می تونستن میساختنشون و فکر می کنم در قرن بیستم یه ذره زیاده رویه. شایدم دلیل دیگه ای داره که من نمی دونم...
یادمه هر شبی چه تهران، چه شیراز رفتم تئاتر، سالن ها بسیار محقر و نامناسب برای استفاده برای تمام سن ها نبود. هیچ باری نتونستم از پله هال بسیار بلند که جای صندلی هم بودند، بالا برم. بگذریم که هسته، یعنی هنر تئاتر در ایران از قرن ها پیش تا بحال همیشه قوی بوده و این مایه ی خوشحالیه

خوشحالم دخترکت هم بوده و علاقه منده

نسرین جونم دوتا از هنرپیشه هاش همون هنرپیشه های اوولین تیاترمون بود . علی سرابی همون مرد ی که صاحبخونه بود و خانم قد بلنده که مهمون بود (مارال بنی آدم) یادته که گفتم تو دنیای واقعی زن و شوهر واقعی هستند .
ممنونم که از تفسیرم تعریف کردی و خوشحالم که دوسش داشتی . تو سایت مخصوص نمایش ها که کامنت رو میذاریم یه جایی هست که تیک میزنیم و معلوم میکنیم خوندن این نوشته احتمال کاهش جذابیت و افشای داستان رو در برداره . بنابراین خوانندگان اونجا با دیدن اون تیک متوجه میشن که اگر تو برنامه شون هست که به دیدن نمایش برن ، بهتره فعات متن رو نخونن .
ولی اینجا تقریبا" مطمئن بودم کسی به دیدن نمایش نمیره .
متاسفانه باید تایید کنم که سالن های ما هرچند جدید و تازه تاسیس ولی با استاندارد سالن های نمایش خیلی فاصله داریم ولی چاره چیه .
ممنونم نازنین

پونی پنج‌شنبه 21 دی 1396 ساعت 10:55 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

عجب نقد نابی
آخه میگن تمایلات مرد ها از روی هورمون و هوسه و مثل ابر بهاری در جوشش و خروشه و زود گذره و ردی در روحشون باقی نمیمونه!!!!
خخخخخ
من که اینجوری نیستم

ممنون پونی جان
یکمیش بعله و یکمی دیگه ش اون مجوزنانوشته اییه که کلا بیشتر آقایون به خودشون میدن

رها پنج‌شنبه 21 دی 1396 ساعت 02:18 ب.ظ http://www.rahashavam.blogsky.com

مهربانو جان اول که چقز خوشحالم روی ماهت رو دیدم. مهربان و دوست داشتنی. عشقی بخدا. اتفاقا مدتیه این موضوع دغدغه ذهنی منه. موضوع این نمایش جالبه. ولی این گره پریدنهای شریک زندگی به این راحتی و با این توجیهات باز نمیشه.

ممنونم رهای نازنین .
نذار دغدغه ی ذهنیت بشه عزیزم چون خیلی آزاردهندهست .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد