دلنوشته های مهربانو
اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
هر وقت تو خودم بودم مادربزرگم می گفت : مگه کشتیات غرق شدند؟؟ امروز باید بگم : آره مادر بزرگ کشتیم غرق شده دریا خانه ات بود ، دلت دریایی نامت دریا دل دریا تو را باخود برد و من با آتشی که به جانم افتاده شعله شعله می سوزم ، خاکستر می شوم و با بغضی از اندوهِ ابرها چون قاصدکی سیاه پرسه می زنم ... *********** ایران باز هم عزادار شد ....
[ یکشنبه 24 دی 1396 ] [ 02:12 ب.ظ ] [ مهربانو ]
نظرات (19)
قالب ساز آنلاین |