دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"مچ پا و گچ پا"

هیچ چیزی تو این دنیا گم نمیشه و اینکه میگن نتیجه ی رفتارت رو بالاخره یه روز میبینی واقعا" حقیقت داره وقتی میگم هیچ چیز واقعا" هیچ چیزه هاااا... 


سال 72 همین موقع ها ، شاید یکماه قبل ..من و آرمین نامزد  و عروسی دخترعمه جان بود . با مامان رفته بودیم آرایشگاه موهامونو  درست کنیم .


 وقتی برمی گشتم برقا رفته بود .. جلوی در آرایشگاه رو برای گاز کشی کنده بودند و پای چپم با کفش پاشنه بلند رفت تو گودالی و پیچ خورد . 


درد وحشتناکش هنوزم یادم نرفته .. نفسم بند اومده بود . آرمین پامو از تو کفش درآورد و یه بازرسی اجمالی کرد .. چند بار پرسید چطوری؟ درد داری؟ و من که داشتم می مردم بخاطر اینکه برنامه ها خراب نشه و بقیه اذیت نشن گفتم نه چیزی نیست 



راه افتادیم و رفتیم عروسی .. اونشب چه حال بدی داشتم ..تو تمام عکسا درد توی صورتم موج میزنه ولی هیچ کس جدی نمی گرفت و با زور دستمو برای رقصیدن می کشیدن .. هر چی می گفتم درد دارم ، می گفتن ناز نکن عروس بعدی تویی



بعد از عروسی دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم ، اشکام گوله گوله از روی گونه هام می چکید .. بامداد جمعه شده بود و ما به اولین درمانگاه سر راهمون رفتیم .


 دکتر کشیکِ خواب آلود یه بدو بیراهی به ما گفت که پای داغون رو نصفه شب  برداشتیم اوردیم میگیم درستش کن . فکر کنم تو دلش گفت تو که به خودت رحم نداری ، من چرا دلم برات بسوزه .. یه آتل الکی بست به پامو گفت برو خونه ت . 



فکر کنم یکی دو روز هم خونه موندم بعد طبق معمول که انگار رو میخ نشستم ، آتل رو باز کردم و راه افتادم . 


از اون به بعد این پای ضعیفی شد و راه و بیراه و به هر بهانه پیچ می خورد . چند باری هم رو پله های فشم حالش جا اومد . 


شنبه ی گذشته با نفس رفته بودیم بیرون ، پیاده روی آنچنانی هم نداشتم ، پیچ هم نخورد پام ولی موقع برگشتن احساس کردم دیگه نمیتونم پای چپم رو زمین بذارم .. 


یکشنبه هم با لنگیدن و درد گذشت ولی روز دوشنبه دیگه نشد تکون بخورم . بالاخره تسلیم شدم و رفتم بیمارستان . 


فکر کنم حدود پونزده تا خانم نشسته بودیم تو صف و همه از ناحیه ی مچ پا مصدوم بودیم .. بعضیا مثل من دردشون کهنه بود و آروم بودند ، بعضیا هم همون موقع با پیچ خوردگی شدید اومده بودند و صدای گریه شون به هوا بود . 


دکتر پای ورم کرده و کمی کبود شده رو معاینه کرد و گفت : تاندون پات درآستانه ی پارگی قرار گرفته .. با یه لغزش کوچیک پاره میشه و از همونجا باید بری اتاق عمل .  


همون بیست و چند سال قبل باید پاتو گچ می گرفتی که انقدر مستعد پیچ خوردن نشه . فکر کردی ازش میشه فرار کرد؟؟


گفتم : چکار کنم دکتر ، درمان اولیه چیه ؟ همونطور که داشت می نوشت توضیح داد که پاتو گچ می گیرم ، دو تا سه هفته هر قدر بیشتر تحمل کنی به نفعته . 


وااای چه مصیبتی .. حالا منِ بیچاره با اینهمه کار چه کنم ؟؟ 


خلاصه با اجازه تون پای چپم تا نزدیکی های زانو تو گچه . خونه ی خودم چون پله داره ، تعطیل شد و تو خونه ی بابا اینا مستقر شدم . 


با توجه به پایان ماه دی ماه و کارای اداره می دونستم که استعلاجی گرفتن فایده نداره . روز سه شنبه اومدم اداره . کار با عصای زیر بغل رو بلد نبودم .. کمرمم حسابی درد گرفت انقدر تو یه موقعیت ناراحت نشستم پشت میز و پامو گذاشتم رو یه صندلی دیگه . 


چهار شنبه و پنجشنبه رو مرخصی گرفتم و امروز دوباره اومدم اداره . حالا دیگه با دوتا عصای زیر بغل بهتر راه میرم ولی باز هم خیلی سخته . 


همیشه دلم پیش کسانی که محدودیت حرکتی دارند و خانواده هایی که از این عزیزان نگهداری میکنند بوده .. حالا فکر میکنم که چقدر مسائل و مشکلاتشون بیشتر از اون چیزیه که همیشه فکر می کردم و تازه من فقط دو سه هفته پام تو گچه ، و  خیلی با اون مشکلات فاصله دارم . 




خلاصه که مواظب کارهاتون ، بی دقتی هاتون حتی از زیر دوا دکتر کردن در رفتن هاتون باشید ، یه جاااایی ، یه روزی ، یه وقتی مچتون رو می گیره... 


سالم باشید و دوستتون دارم .

نظرات 40 + ارسال نظر
فاطمه جمعه 28 بهمن 1401 ساعت 12:28 ق.ظ

سلام مهربانو جان حالت خوبه ؟
من خواهرم ۲۹ سالشه دیروز توی کوچه افتاد انگشت شست داغون شده بود از ۸ جا پاشو عمل کرد انگشت کوچک پای چپش رو قطع کردن الان خیلی حالش بده انگشت شست توی گچ و آتل بستند کلا پای چپش تا ران توی گچ هست ربات زانوش پاره. شده دعا کنید خوب بشه البته دکتر گفته باید تا ۳۰ روز توی بیمارستان بستری شده دعا کنید پاسخ قطع نشه :

سلام فاطمه جان
خدا رو‌شکر خوبم
عزیزم چقدر ناراحت شدم برای حادثه ی که برای خواهر عزیزت پیش امده
میدونم چه شرایط سختی دارید ولی خدا نکنه مشکل بدتری پیش بیاد
از همه ی دوستانم خواهش میکنم انرژی مثبت بفرستند تا خیلی زود حال خواهر جان به بهبود برسه

لیلا یکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت 11:39 ق.ظ

سلام مهربانو جان بهتری ؟
امیدوارم که خیلی بهتر باشی

سلام لیلا جون
خدا رو شکر خیلی بهترم

سمیرا یکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت 08:48 ق.ظ

سلام مهربانو جان. انشالله که بهتر شده باشی خانوم مهربون و با صبر و تحمل. نزدیک به شش ساله از خواننده های خاموش وبلاگ قشنگت هستم و از طریق وبلاگ شب و سراب (شوکا) باهات آشنا شدم. میخواستم ببینم شما از شوکا خبری دارین؟ اگر جایی مینویسه میتونم بدونم؟

سلام عزیزم ممنون از محبتت سمیرا جون .
چقدر به جریان انرژی ها ایمانم قوی تر شد .. بعد از سالها که از شوکا خبر ندارم ، پری شب به یادش افتاده بودم .. اون وقتا تازه پسرگلش به دنیا اومده بود ، و تو فکرم مجسم می کردم که الان باید چند سالش باشه ...
چقدر از دیدن کامنتت تعجب کردم .
کاش با این انرژی ها خودش هم خبر بشه و از ما یاد کنه . من هیچ خبری ازش ندارم

زهرا م شنبه 14 بهمن 1396 ساعت 02:34 ق.ظ http://zkh.blogsky.com

سلام مهر بانو عزیز م .ان شاءاله خیلی زود این دوران بکذره و سلامتی حاصل بشه.حتما دنبال درمان بگیر .خدا پدر ومادرت برات حفظ کنه که در همه حال کمکت هستن

سلام زهرا جان . ممنونتم .. دنبالش هستم عزیزم فعلا کارای اولیه رو انجام دادم جواب تصویر برداری ها بیاد میرم دکتر ببینه نظر قطعی بده
قربونت برم خدا همه ی نعمت های خوبمون رو حفظ کنه

علی امین زاده شنبه 14 بهمن 1396 ساعت 12:06 ق.ظ http://www.veryveryinteresting.com

دالی موشه

http://veryveryinteresting.com/?p=80

ready up و منتظر حضور سبزتان.

خدمت می رسم

علی امین زاده شنبه 14 بهمن 1396 ساعت 12:06 ق.ظ http://www.veryveryinteresting.com

ووووی
خیلی از دوستان امسال رفتن تو گچ! دیگه فکر نمی کردم دوستان مجازی هم بهشون اضافه بشه

واااقعا" ؟؟ چرا ما گچی شدیم

شیرین جمعه 13 بهمن 1396 ساعت 05:51 ب.ظ

سلام مهربانو جان
روز اول کامنت گذاشته بودم برای این پست ولی نرسیده ظاهرا
الان چطوری بهتری؟؟
حساااااابی براس نفس ناز کدی دیگه نه ؟؟!!
آخ که چه قربون صدقه تو بره آقای نفس خان
گوارای وجودتون البته قناری های عاشق
حال آقای نفس چطوره ؟ بهتر شده اشتهاش
نکنه اشتهاش اونقدر زیادبشه تور و هم قورت بده

سلام عزیز دلم .
فکر کنم سیستم مشکل داشته چون کامنت مهرگل جون هم نرسیده

نه بابا از این خبرا نیست ، اتفاقا" نفس ابراز احساسات زبانیش خیلی کمتر از عملشه . خدا رو شکر حالش خوبه .. اشتهاش هم زیاد شده ولی رعایت میکنه که در حالت نرمال خودش رو نگهداره .

هانیه پنج‌شنبه 12 بهمن 1396 ساعت 09:30 ب.ظ http://khoda-behtarindost.blogfa.com

مهربانو جان پات بهتره؟

ممنون عزیزم بهترم گچ پام رو باز کردم دیروز پیش یه جراح فوق تخصص مچ پا بودم فعلا در حال سی تی اسکن و ام آر آی هستم .

مینو چهارشنبه 11 بهمن 1396 ساعت 10:05 ب.ظ http://Milad321.blogfa.com

امیدوار م هر چه زودتر مشکل رفع بشه.
واقعا خیلی موارد هست که دوره جوانی بهش توجه نمیکنیم و چند سال که میگذره برامون دردسر ساز میشه.

منون مینو جان . دقیقا همینطوره من اگر یک بار دیگه به دنیا می اومدم همه ی تلاشم رو می کردم که از بچگی مواظب سلامت و جسمم باشم

مهرگل دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت 12:02 ب.ظ

آیا من کامنت نگذاشته بودم؟ آیا فراموش کرده بودم؟ آیا نکند کامنت گذاشته ام و تایید نگردیده بود؟ و هزاران آیای دیگر
سلام مهربانو جان . بلا به دور عزیزم . ان شاءالله زود خوب میشی نگران نباش تو قوی تر از این حرفها هستی من میشناسمت
خیلی مراقب خودت باش


سلام به روی ماهت عزیزم . ممنونتم مهرگل جانم .. تو هم مراقب خودت باش

نسرین یکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت 11:49 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

دل منم برات یه ذره شده

بهتری؟

قربونت برم نازنین خدا رو شکر بهترم در حال ام آر آی و سی تی اسکنم

هانیه یکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت 03:59 ب.ظ http://khoda-behtarindost.blogfa.com

یه چیزی بگم من بودم جای شما هی واسه آقا آرمان ناز می کردم هی میگفتم از درد مردنم دوران نامزدی بود دیگه دوران ناز و این حرف ها

هانی جان یه چیزی بگم ، اونایی که منو از نزدیک میشناسن میدونن اصلا ناز کردن بلد نیستم نه دوران نامزدی نه غیررره

نازنین مریم شنبه 7 بهمن 1396 ساعت 05:21 ب.ظ

سلام

ان شاءالله زودتر خوب بشه. تجربه من میگه کار درستی کردین که گچ گرفتین.
خدا پدر و مادرتون رو حفظ کنه. پدر و مادر قوت قلب بچه ها هستن و خونه اشون همیشه پناهگاه بچه ها.

سلام نازنیم مریم جانم
گچ گرفتن برای اقدام اولیه درست بود ولی میدونم باید پیگیر باشم برای فیزیو تراپی و چیزای دیگه که کار اساسی بشه . ممنون عزیز دلم . خدا عزیزانت رو نگهدار باشه

مجید شفیعی شنبه 7 بهمن 1396 ساعت 08:38 ق.ظ

سلام.

چطوری؟

بهتری حالا؟

سلام
مرسی مجید جان .. می گذرونم .

ماه جمعه 6 بهمن 1396 ساعت 12:33 ب.ظ

سلام عزیزم، ایشالا زودتر خوب خوب خوب بشی. بهت پیشنهاد می کنم در اکثر مواقع کفش اسپرت اسکچرز بپوش. هم سبکه و هم فشار کمتری به پات میاد عزیزم.

سلام ماه عزیزم . از اسکیچرز بهتر نمی شناسم . تمام تابستون پارسال رو با یه خوشگل و سبکش گذروندم .جیف زمستونیش رو نخریدم

یاس ایرانی پنج‌شنبه 5 بهمن 1396 ساعت 08:35 ب.ظ

سلام مهربانو جان
ان شاءالله که بعد از باز کردن گچ، مچ پاتون کاملا بهبود پیدا کنه... خدا پدر و مادر عزیزتون رو حفظ کنه... تنها جایی که راحت میشه بدون هیچ دغدغه ای مهمون بود خونه پدریه... سایه شون مستدام
مواظب خودتون باشین

سلام یاس عزیزم . ممنونتم دوست من . واقعا همینطوره خدا برای هر کی داره نگه داره و اونایی که پر کشیدن در ارامش و شادی باشند

امین پنج‌شنبه 5 بهمن 1396 ساعت 04:40 ب.ظ http://alefkaf1984.blogsky.com

تا دلت بخواد من از این مصدومیت های کهنه دارم...
راستی دلم برای همتون تنگ شده زیاد

امین جانم توروخدا نذار کهنه بشه الان جوونی پسر جان فردا کار میده دستت .
دل ما هم تنگ شده ولی میدونی که چقدر شلوغم . باید نسرین بیاد همه مون رو دور هم جمع کنه .. عزیز دل رو ببوس

هانیه پنج‌شنبه 5 بهمن 1396 ساعت 03:35 ب.ظ http://khoda-behtarindost.blogfa.com

سلام آخه چرا اول اش نرفتید دکتر؟اول اش درد رو هم انکار کردید کاش اول اش میرفتید دکتر از اذیت شدن بهتر بود ولی ایشالا زود بهتر بشید
من خودم همیشه از بیماری و درد میترسم زود میرم دکتر

سلام هانیه جان
اشتباه کردم عزیزم .. بخدا انقدر کار و بدو بدو دارم هی میگم بذار حتما خوب میشه ولی اشتباه محضه

افشان چهارشنبه 4 بهمن 1396 ساعت 07:44 ب.ظ

اعظم46 سه‌شنبه 3 بهمن 1396 ساعت 11:08 ب.ظ

بلا به دور خوبی مهربانو جان
بنا بود شما پرستار آقای نفس باشید تا اون بنده خدا پرستار شما

بلا نبینی اعظم جانم . آره دیگه نوبتیه بقول خودش مهربانو پیر شدیم ررررفت

نسرین سه‌شنبه 3 بهمن 1396 ساعت 10:57 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

در ضمن بازم اسکای اعلام نکرده بود پست جدید داری

اسکای بی اااادب

نسرین سه‌شنبه 3 بهمن 1396 ساعت 10:55 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

تو رو خدا سه هفته تحمل کن که دیگه تکرار نشه. الآن یادت بمونه چقدر دردش بده و سخته تا بتونی تحمل کنی قربونت برم خودم
عشق خودمی

عززیز دلمی نسرین جونم . دلم برات یه سر سوزن شده ..

لیدا سه‌شنبه 3 بهمن 1396 ساعت 05:07 ب.ظ

ای وااای.پای دخترم ده روز پیش خورد به دروازه فوتبال تو مدرسه.خیلی درد داشت بردم دکتر دید گفت تاندوم پاره شده و باید گچ بگیره.ما هم نگرفتیم و گفتیم مچ بند آتل دار میبندیم.دردش خیلی کم شده ولی هنوز لنگ میزنه.دیروز یه دکتر دیگه بردم گفت گچ نمیخاد.آتل هم نمیخواد.البته پیچ نخورده بود فقط ضربه خورده بود.نگران شدم دوباره.نکنه اشتباه کردم که گچ نکردم.البته دکتر اولی خیلی پولکیه.همه میگن بخاطر پوله که هرکی میره پیشش میگه باید گچ بگیرین.باور کن بخاطر پولش نبود بخاطر عذاب سه هفته ای بود.حالا چیکار کنم .واای نگران شدم

لیدا جان خیلی متاسف شدم برای پای دخترکت عزیزم . تاندون من در استانه ی پارگی بود گچ گرفتن تا اونجایی که من میدونم تاندون پاره شده باید بره اتاق عمل . الان کم سنه همه رقم با اون پا سر میکنه ولی بزرگتر بشه ان شالله مامان بشه و تو جامعه مثل ما فعالیت داشته باشه خدای نکرده اذیت میشه . حتما پیش دکتر خوب ببر و هر کاری الان لازمه براش انجام بده لطفا . میدونم خیلی گچ عذاب اوره ولی الان بچه س سبکه تو مامان نازنینش هم درخدمتشی ببین مثل من با سن زیاد بابا و مامان رو گرفتار کردم .

پریسا مامان مهرسام سه‌شنبه 3 بهمن 1396 ساعت 12:21 ب.ظ

ایشالا بهتر باشی مهربانوی عزیز...ولی با عرض شرمندگی من تو این عکس نصفه نیمه فقط به دست زیبای شما و همون نیمچه لبخند توجهم جلب شد...مراقب خودتون باشین خیلییییی

ای جااانم عزیز دلم پریسا جون
قربون اون نگاه قشنگت
مهرسام عزیزم رو با اون نام قشنگش ببوس .
الهی خودت و عزیزانت سلامت باشید

اسو سه‌شنبه 3 بهمن 1396 ساعت 01:20 ق.ظ

سلام عزیز خوبی سلامتین.میگم شمابرا کارتون نیرو نمیخایین من یه دوست دارم خیلی به کار نیاز داره اگه شما بخوایین ممنون میشم

سلام اسو جان لطفا بهم ایمیل بزن ببینم چکار میشه کرد
best_id82@yahoo.com

نگین سه‌شنبه 3 بهمن 1396 ساعت 12:54 ق.ظ

آخی بلا دور باشه از وجود نازنینت ، یا بعبارتی پاهات به گچ طبیبان نیازمند مباد عزیزم !!

اول بگم که از کامنت شیوا غش کردم از خنده!!
این دختر بمب انرژیه ولی چه فایده که نمیاد با من بریم رستوران کباب بخوریم

من یه بار پوست کنار ناخنم بلند شده بود، با دندون کندم عفونت کرد !!!
ده روز انگشتم پانسمان بود و آنتی بیوتیک میخوردم و یک روز در میان میرفتم درمانگاه که محل عفونت رو تخلیه کنن و شستشو بدن ...

یعنی واسه همین یه انگشت که پانسمان بود، کل زندگیم فلج شده بود!!!
خیلی کارها رو نمیتونستم انجام بدم و گاهی اشکم در میومد از اینکه باید از دیگران کمک میخواستم ...

انشاالله که این مدت سریعتر بگذره و پات از گچ در بیاد ولی سعی کن حتی با گچ هم پات رو زمین نذاری ...

دعا میکنم واسه سلامتی وجود نازنینت

بلا نبینی نگین مهربون و عزیزم
آررره شیطونک رو میبینی
چه اشتباهی میکنه والا ... کباب اونم با تو اونم تو شیرااااز
خودم باید بیام شیراز گوش شیوا رو هم بگیرم بریم همه دور هم کبابخوررری
آخ آخ ببین آدم چطور برای چیزای کوچیک زندگیش مختل میشه هااا
ممنون از محبتت عزیزم تو و خانواده ی گلت هم سلامت باشید

ملیکا دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت 10:08 ب.ظ

سلام مهربانو جان
بلا دور ان شاالله، منم یک سال و نیم پیش پاى چپم پیچ خورد و چون گچ نگرفتم هنوز دردهاشو مجبورم تحمل کنم، اما از ساق کشى طبى که استفاده مى کنم دردش برطرف میشه. بعد از اینکه گچشو باز کردى از این مچ بند طبى پا بپوش هم گرم مى مونه هم از احتمال پیچ خوردگى جلوگیرى مى کنه.
خدا پدر و مادرتون رو حفظ کنه، واقعأ قدرشون رو و قدر این لحظات رو باید دونست، شکر
ممنون از اینکه یاد کردى از کسانى که تو خونه شون کسانى هستند که مشکلات حرکتى دارن ، واقعأ زندگى براى همه شون سخت و دردناک و طاقتفرساست، خدا به همه شون توان مضاعف، شفا و صبر عنایت کنه.

سلام ملیکاجان
ممنونم عزیزم بلا از تو و عزیزانت به دور باشه . مرسی که گفتی حتما می خرم و استفاده می کنم چون الان خیلی از کارو زندگی افتادم و واقعا شرمنده ی مامان و بابا هستم . اصلا حاضر نیستم دوباره این مشکلات رو تحمل کنم . قصد دارم رو قوی کردن عضلاتم کار کنم مخصوصا که این مدت بمونه تو گچ ضعیف تر هم میشه .
خدا عزیزان تو رو هم حفظ کنه همه ش میگم خدا نگهشون داره سایه ی وجود پر محبتشون کم نشه الان اینهمه خدمتم رو می کنند من انقدر مشکل دارم وااای به حال وقتی که تنها باشم .
عزیز دل باور کن هیچوقت از غم مشکلات کسانی که بیمارن یا از بیمار پرستاری می کنند فارغ نیستم حالا هم دارم اینطوری تجربه ش می کنم واقعا زحماتشون قابل تقدیره

... دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت 01:37 ب.ظ

سلام امیدوارم که بهتر بشید راه بلد مهربانی ها

سلام ممنونم عزیز دلم در پناه خدا باشی

شادی دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت 10:53 ق.ظ

سلام مهربانوی نازنین

منم دقیقا همین مشکل رو دارم
وقتی 17 سالم بود موقع رقص لزگی پام پیچ خورد و به جای اینکه بریم گچ بگیریم تو خونه بستم و پماد و ...
بعد از اون رفتم پیش یه دکتر خیلی معروف که بهم گفت دیر اومدی و همون موقع باید گچ میگرفتی و حالا تا آخر عمرت مثل خر لنگ میمونی که هی پات پیچ میخوره

راستش دوباره پارسال رفتم دکتر و بهم گفت کاری از دست من برنمیاد و سعی کن کفش ساقدار بپوشی
ولی یه کم که راه میرم خیلی ورم میکنه مچ پام

امیدوارم تو زودتر خوب بشی نازنین

از راه دور میبوسمت

سلام شادی جانم
عزیزم ما رو چشم زدن نه خوشگل میرقصیدیم اینطوری شدیم
والا این بنده خدا که گفت فایده داره الانم گچ بگیری ، حالا نمیدونم فکر کن اینهمه دارم عذاب می کشم بی فایده هم باشه
منم میبوسمت مواظب خودت باش

لیلا دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت 10:20 ق.ظ

خدای من بلا به دور باشه حتمن مدت بیشتری تویه گچ نگهدار مهربانو جان گرچه خیلی سخته مخصوصن که سر کار هم باید بری .
در پناه پروردگار باشی.

بلا نبینی لیلا جون . خیلی سخته
تو هم در پناه خدا باشی عزیزم

نسیم دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت 12:33 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیز، بلا به دور، انشالله هر چه سریعتر بهبودی کامل رو بدست بیارید

سلام نسیم جانم ممنون عزیزم

اسو یکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت 09:49 ب.ظ

عزیزم بلا به دور ان شاالله هرچه زودتر خوب شی منم تو یه راهمپیمایی اداره جلو همه پام پیچ خورد افتادم جلو همه مردم نه میتونستم بخندم نه گریه کنم یلی سخت بود تا یه سال پام ورم داشت دیگه کفشی مپوشیدم مچ پامو بگیره خداروشک الان خوبه. مواظب خودت باش مادر نمونه

بلا نبینی اسو جان . کاش پیگیر میشدی تا مثل من بعد ها خدای نکرده گریبانت رو نگیره . عزززیزمی

پونی یکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت 08:11 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

درود
آرزوی شفای عاجل دارم
کفش پاشنه بلند چیزی بود که هیچگاه فلسفه وجودیشو درک نکردم

درود پونی عزیز
ممنون از محبتت
وااااقعا قابل درک نیست

غریبه یکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت 07:44 ب.ظ

سلام
پای چپ من هم بار ها و بارها پیچ خورده است اما همان کار اولیه شما را هم نکردم
اما حالا در موقع راه رفتن خیلی دقت می کنم که دو باره پیچ نخورد
خانه پدر همیشه مامن امن برای فرزند هست و بستگی به سن و سال هم ندارد
درست مثل خانه ی ما زلزله که اومد بچه ها بدو بدو خودشان.را به ما رساندند شاید فکر می کردند اینجا امن تر از بقیه ی جا هاست

سلام
آخ آخ خدا کنه پیش نیاد دوست من .
ای جاان سایه ی همه ی پدرو مادرهای نازنین بر سر فرزندان دلبندشون باشه واقعا هم هیچ جا احساس امنیت مثل خونه ی پدری حس نمیشه . خدا برای هر کسی که داره ببخشه رفتگان رو هم رحمت کنه

ونوس یکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت 05:55 ب.ظ http://calmdreams.blogfa.com

اوخی از بس بچمون شیطونه پاشو گچ گرفتن
خیلی سخته امیدوارم مراعات کنی و زودتر خوب شی
اونروز اتفاقا یک خانم ناناز مثل شما یک پاش تو گچ بود و پای دیگه دمپایی سایز بزرگ شیک ابری
ورودی در کمی خیس بود... خدا بهش رحم کرد که دستشو جایی گرفت و دوباره نیفتاد. اخه کف دمپاییش سر و خطری بود
اینو گفتم که مراقب باشی عزیزم


سعی خودمو می کنم ونوسی جانم
وااای چقدر وحشتناک فکر کن تو این اوضع دوباره آدم آسیب ببینه .. مرسی یادآوری کردی عزیزم

رها یکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت 02:09 ب.ظ http://www.rahashavam.blogsky.com

سلام عزیزم بلا دور باشه خانم. واقغا درسته که سلامتی تاجی ست بر سر که هنگام بیماری متوجه ش میشیم. ایشالا این سه هفته هم به طرفه العینی میگذره و دوباره رو پا میشین.

سلام رها جون هیییچ ثروتی با ارزش تر از سلامتی نیست . قربونت عزیزم ان شالله

شیوا یکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت 01:58 ب.ظ

سلام مهربانو جون
آخی گچ پا خیلی سخته ، کل فعالیت های آدم رو مختل می کنه. ایشالا سریع تر خوب بشی. راست میگه دکتر ، سعی کن بیشتر تحمل کنی.
میگم مهربانو این عکسه رو چه شکلی گرفتی؟؟؟؟ من متوجه نشدم که آیا اون دست و صورت متعلق به خودت هست یا کس دیگه ای ! چون به نظرم زاویه پا با بالاتنه در حالتی بود که از یک ژیمناست انتظار میره نه از یه خانم پا شکسته حالا من برم یه کم دیگه دقیق تر بررسی کنم ببینم آیا دست و پا متعلق به یک نفر هست یا نه


سلام عزیز شیطونم
حالا از شوخی گذشته من بخاطر همون تمریتان ژیمناستیک و باله ی کودکیم هنوز هم انعطاف بدنی فوق العاده ای دارم و معمولا اهالی خونه رو شگفت زده می کنم
البته تو این عکس کار فوق العاده ای هم نکردم پام روی صندلی همسطح صندلی که روش نشستمه
الان که فکر نکنم بیشتر از دو هفته طاقت بیارم ولی ببینم چه میشه

فرنوش یکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت 01:45 ب.ظ

سلام عزیزم. خیلی ناراحت شدم. انشالا که بزودی زود پات خوب بشه و سلامتی کاملت رو بدست بیاری. درکت میکنم. محدودیتهای حرکتی خیلی سخته.

سلام فرنوش جان ممنونم عزیزم .
بله واقعا هر محدودیتی مشکل آفرینه

الهه یکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت 01:29 ب.ظ

سلام روزبخیر .بلا به دور .انشالله که همیشه تنتون سالم باشه .بااین اتفاقی که برای شما افتاد یاد پای پسرم افتادم تابستون 95 موقع بازی پاش پیچ خورد ده روز انواع اقسام کارهارو روی پاش امتحان کردیم البته غیر از شب اول دردنداشت خلاصه بعد ده روز دیدم ورمش نخوابیده بردمش ارتوپد نه گذاشت نه برداشت گچ کرد پای یه پسر نه ساله ی شیطونو بیست روزی که پاش تو گچ بود بیست سال گذشت اینقدر که بهونه میگرفت همش باخودم میگفتم کاش میبردم دکتر دیگه شاید گچ نمی گرفت. ظاهرا باتجربه شما چاره ای جز گچ نبوده .البته دکتر پسرم هم همین حرفو زد گفت برای اینکه پاش مدام پیچ نخوره باید گچ بگیرم .انشاالله دیگه هیچ وقت پاتون پیچ نمیخوره .به این فکر کنین تحمل شرایط براتون راحت تر میشه.

سلام روزت بخیر الهه جان.برای تو و خانواده ت هم سلامتی باشه . آخی طفلک چقدر درد کشیده کاش همون موقع برده بودی دکتر
اما من تو این مدت با خیلی ها روبه رو شدم که این مشکل رو داشتن میگن تنها چاره ش همون گچه ولی بعد از گچ باید عضلات مچ رو قوی کرد .
ممنون از محبتت . ان شالله که بگذره

خاطره یکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت 12:48 ب.ظ

مهربانو جان بلا ازت دور باشه عزیزم امیدوارم هر چه زودتر خوب بشی

ممنون عزیزم بلا نبینی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد