دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" شبیه درد و دل کردن های دوستانه قسمت اول"

امروز هوای تهرانی بارونیه ، فقط تهران که نه ، خیلی از شهر های ایران با شرشر بارون ، حال و هوای دیگه ای گرفتن .


شاید همین هوای خاکستری و همین بارونی که معمولا" منو کسل میکنه باعث شده که بخوام سفره ی دلمو باز کنم . 


بیاید بشینید دورو برم .. فرض کنید یه دیگ آش رشته هم بارگذاشتم و میخوام صاف و صمیمی حرفای ساده بزنیم . 


ممکنه اوایل نوشته هام براتون تکراری باشه ، چون قبلن هم گفتم که خانومایی که کار نظافت منزل انجام میدن رو بیشتر از طریق مینا آشنا شدم .



حدود هفت هشت سال قبل وقتی مینا از بانک به سمت خونه میومده ، یه توران خانوم نامی که با ساک دستی سنگینش لنگ لنگون تو خیابون دولت راه می رفته ، نظرش رو جلب میکنه و سوار ماشینش میکنه .. 


توران خانوم دردو دل میکنه که من کار نظافت خونه انجام میدم و این حرفا و شماره ش رو داده بود . 



معمولا من به این مسائل حساسم و وقتی مینا مطرح میکنه دنبالش رو می گیرم که شاید بتونم یه کاری انجام بدم . توران خانم یه روز خونه ی من کار کرد ، دیدم خانم تمیزیه و از کارش راضیم .


 تا حدود ده ماه بعد از اون به خیلی ها معرفیش کردم و سعی می کردم هیچ روزی که آمادگی کار کردن داره ، بیکار نمونه .


 هر دو هفته هم که بیکار میشد و کسی رو پیدا نمی کردم می گفتم بیاد خونه ی خودم . 


نزدیک عید شد . بهم گفت هر وقتی خواستی بگو بیام کارهای خونه تکونی عیدت رو انجام بدم .. گفتم فرقی نمیکنه من که کلید خونه م رو برات میذارم ببین خودت کی راحتی بیای. 


انقدر امروز فردا کرد تا روز بیست و هفتم اسفند راست راستکی یه وقت برای من خالی کرد. صبح همون روز هم زنگ زد که سرما خوردم نمیتونم بیام . 


درست شب عید دستم موند تو حنا . با بدبختی هر جور بود خونه رو تمیز کردم . 


عید هم اومد و رفت و اواخر فروردین دوباره سرو کله ش پیدا شد. عذرخواهی کرد و گفت ببخشید فکر نمیکردم اینطوری بشه کاش زودتر برات وقت میذاشتم که اینطوری نشه . 


دوباره هشت  ، نه ماه گذشت و طبق روال قبل با هم کار می کردیم . من سعی میکردم براش مشتری پیدا کنم . هر 15-20 رو یکبار هم برای خودم می اومد تا مشکل پزشکی براش پیش اومد و لازم شد بره جراحی کنه .  


عملش هم با سلامتی انجام شد و چند ماه استراحت کرد .. 


تو اون مدت دوباره مینا با مصی که اگه یادتون باشه یه دختر کوچیک داشت و یه دختر هم از ازدواج اولش داشت که بخاطر تامین اون کار میکرد آشنا شد . براش همین جا هم دنبال کار میگشتم و نهایتا" شد پرستار ثابت مادر یکی از شما دوستان همین خونه ی مجازی . 



گاهی هم روزای تعطیل میومد خونه ی خودم . دختر و خواهرشم از شهرستان اومده بودن چند روزی تهران ، مهمونشون کردم ناهار باهم بودیم . تا یواش یواش دختر کوچولوش بزرگ و شیطون شد و نمیذاشت کار خونه انجام بده . 



بعد از مصی دوباره توران خانم سرو کله ش پیدا شد . درست فروردین سال 96 . 



از فروردین سال قبل کار من پیدا کردن کار برای توران خانوم بود . گاهی که تلفن می کرد بهم و می گفت : مهربانو فردا بیکارم دستم به دامنت این مدت هم تو خونه استراحت کردم کلی قرض و قسط دارم برام کار پیدا کن .


 خدا شاهده ماشین رو گوشه خیابون نگه میداشتم انقدر این طرف و اونطرف زنگ میزدم تا براش کار جور بشه . تا شد اسفند ماه امسال . 



اوایل اسفند بهم گفت من یه روز با جاریم میام و برات کار  میکنم . گفتم باشه منم مرخصی میگیرم که دم دستت باشم . 



درضمن توران خانوم از همه صد تومن برای یک روز کار از ساعت هشت تا چهار بعد از ظهر میگرفت ولی از من هشتاد تومن . بهشم میگفتم منم مثل بقیه میگفت نه . تو از سال جدید صد تومن بده بهم . 



اون روز (سه شنبه)توران خانوم و جاریش اومدن (قرارمون این شد که اون روز نفری صدتومن بگیرن) برخلاف انتظار من ساعت 5 بعد از ظهر یه خونه ی آشفته و داغون موند رو دستم که آشپزخونه اصلا دست نخورده بود .


 بطور خصوصی گفتم توران خانم من چه کنم با این وضعیت ، تو که یکساله هر 15 روز اومدی خونه ی من و با توجه به اینکه من و مهردخت خیلی خونه نیستیم ، همه جا تمیز بود !!! 



کفت اشکال نداره من خودم تنها یه روز میام آشپزخونه و کارای دیگه که مونده رو انجام میدم . گفتم باشه حسابمون چطور میشه . گفت امروز که 200 میدی به ما دوتا .


 روزی که اومدم برای فقط آشپزخونه همون هشتاد مثل همیشه . بعد عید صد تومن . گفتم باشه . فقط الان آخر بهمنه اگر تونستی روزای آخر سال هم یه سر بهم بزن . 



دو روز بعد یعنی پنجشنبه ش قرار شد بیاد تا آشپزخونه و کارهایی  که مونده بود رو انجام بده . براش ناهار درست کردهبودم و رفتم اداره .


 ساعت حدود سه و نیم مسیج فرستاد که من سرماخوردم حالم بده نمیتونم کار کنم از صبح با بدبختی خودمو کشوندم دارم میرم خونه . مزدم رو لازم دارم لطفا بریز به حساب . 


منم گفتم خدا بد نده کاش از صبح بهم میگفتی حالت خوب نیست میگفتم برو خونه . گفت نه دیگه موندم . 



منم هشتاد تومن ریختم به حسابش . پیغام داد 20 تومنش کمه .


گفتم : ببخشید گفته بودی هشتاد میگیری تا بعد از عید بفرما اینم بقیه ش و 20 هم ریختم براش 

وقتی رسیدم خونه . دیدم از کل آشپزخونه فقط و فقط کابینت بغل یخچال تمیز شده . خیلی تعجب کردم که چرا اینهمه ساعت مونده خونه ی من و چرا صد تومن رو اصرار کرد که بگیره . 




دو سه روز گذشت  بهش پیغام دادم و حالش رو پرسیدم . نوشت : 



بهترم . مهربانو خانم شرمنده دیگه وقت نمیکنم این طرف سال بیام براتون . بمونه برای بعد عید . 


خیلی جا خوردم . بهش گفتم توران خانم من تا الان سیصد هزارتومن خرج خونه تکونی کردم که کل  آشپزخونه و یکمی دیگه از کارها مونده . یعنی چی واقعا؟؟ 



گفت : چه توقعاتی دارید ها انگار دروغ میگم اون روز حالم بد بوده . 



گفتم چه ربطی داره من کی گفتم دروغ میگید . شما راست میگی اون روز حالت بد بوده ولی درستش این بود که میگفتی مریضم و نمی اومدی اگر هم اومدی بر میگشتی .. 


حالا اصلا موندی خونه ی من استراحت کردی ناهار خوردی یه کابینت تمیز کردی نوش جانت حلال باشه .


 حد اقل نمیگفتی 80 بریزم ،اگرم لازم داشتی خوب گفتی ریختم ، بازم اشکال نداره ولی باید سریع یه وقت برای من خالی می کردی و میومدی کار نصفه ای که بابتش حقوق گرفتی رو تموم می کردی . جواب نوشت ای باباااا . شما هم چقدر توقع داری عیدت مبارک .



تنها کاری که کردم این بود که نوشتم: متاسقم برای خودم که بهت اعتماد کردم .


 دوسال قبل هم همین بازی مریض شدم رو راه انداختی ولی گفتم عیبی نداره خوب مریضی خبر نمیکنه و باور کردم دوباره زنگ زدی و پذیرفتمت .


 امسالم همون بازی رو کردی و تازه مزد کار نکرده رو گرفتی  . دیگه بهم تحت هیچ شرایطی زنگ نزن و بلاکش کردم . 



این یه نمونه بود که خیلی خیلی دلم شکست و آزرده شدم . 


یه موضوع دیگه هم با یکی از خوانندگان همین خونه ی مجازی پیش اومد که تو پست بعد مینویسم . 


 به اعتماد هم خیانت نکنیم . این بدترین کار ممکنه . 


دوستتون دارم 




نظرات 39 + ارسال نظر
آبی دریا چهارشنبه 5 اردیبهشت 1397 ساعت 05:22 ب.ظ

بله مهربانو جون
منم قبلا خیلی بیشتر پیگیر این مسایل بودم، ولی وقتی مواردی دیدم که خوبی تو بهشون وظیفت میشه یا یه جورایی باعث سوءاستفاده میشه، دیگه خیلی محتاط تر عمل میکنم

درک می کنم عزیزم

نازنین مریم سه‌شنبه 4 اردیبهشت 1397 ساعت 09:51 ب.ظ

مورد دیگه اینه که ما به این افراد اعتماد می کنیم و اونها رو تو حریم منزلمون راه میدیم ولی در واقع چقدر از این افراد میدونیم؟ اونها در منزل ما هستند، مکالمه های تلفنی ما رو خواه ناخواه میشنون، عکس های ما رو می بینن، گفت و گو ها و رفت آمد های منزل رو می بینن، از شبکه های تلویزیونی و موسیقی که می پسندیم سر در میارن، مشکلات فردیمون با شوهر و بچه ها را متوجه میشن، به اتاق خوابمون، آشپزخونمون و کمدهامون راه دارن، و در کل اسرار ما رو تا حدی می دونن. اسراری که شاید خیلی از نزدیکامون ندونن. شاید باید یه کم بیشتر مراقب باشیم. دزدی فقط کش رفتن پول و طلا نیست. همینکه قصه ما رو تو خونه دیگه ای بگه یا مثل مهسا خانوم مشکلات کاری براشون ایجاد کنن کم از دزدی نیست. منتها دزدی اطلاعات.

و مورد آخر در کمک به این افراد اینه که اندازه را باید نگه داشت. به دو دلیل. اول اینکه افراد زیادی هستن که نیازمندند و منابع ما به عنوان انسان های معمولی محدوده. کمک بیش از حد به یک نفر دیگران را محروم می کنه.
دلیل دوم اینکه اگر کمکی به فرد بشه که خیلی بالاتر از نیاز ضروری و سطح طبیعی زندگی فرد باشه، در دراز مدت سبب ایجاد نارضایتی فرد از زندگیش میشه و نیازهای جدیدی پدیدار می شن که نه خودش توان برآورده کردن آنها را دارد و نه در سطح نیازهایی می گنجند که دیگران برایش برآورده کنند.

پر حرفی من رو ببخشین. امیدوارم دیگه از این تجربه های بد نداشته باشین.

نازنین مریم عزیزم در واقع موضوع به این مهمی که همه ی ما کم و بیش درگیرش هستیم و با روش های خودمون سعی در حلش داشتیم رو خودت باید با نظرات درست و کارشناسانه ت به نتیجه می رسوندی . خیلی خیلی ازت ممنونم و از خلال این سه تا کامنتی که زحمت کشیدی و برامون نوشتی جواب خیلی از سوال هامو گرفتم و سعی می کنم حتما" بعد از این تو برخورد هام لحاظ کنم .
بازم از وقتی که گذاشتی ممنونتم عزیزم

نازنین مریم سه‌شنبه 4 اردیبهشت 1397 ساعت 09:22 ب.ظ

و در کل منظور من از کامنت قبل این بود که به دلیل ضعف مالی این افراد، چشم بر خطایشان نبندیم و مثل یک مدیر مهربان که هم در رابطه با کار سخت گیر است و هم مشکلات کارمندش را می فهمد و درک می کند و در حد وسع کمکش می کند عمل کنیم.

مشکل دوم، مساله تربیتی و فرهنگی است.

متاسفانه تعداد زیادی از این افراد برخاسته از اقشار ضعیف اجتماع هستند و از آموزش صحیح رفتارهای اجتماعی و تربیت استاندارد بی بهره بوده اند و البته آموزش دادن این مسائل در بزرگسالی بسیار سخت است. هنر حل مسئله و مقابله با مشکلات را ندارند و علاوه بر این به خاطر مشکلات پی در پی ضعیف و ضعیف تر میشوند و زودتر از پا در می آیند. به همین دلیل به جای عذرخواهی بابت اشتباه یا اعلام عدم تمایل به همکاری به هر دلیلی و یا درخواست افزایش حقوق و یا هر مطلبی که عنوان کردنش سخت باشد، به یکباره ناپدید می شوند، در کار کوتاهی می کنند تا کارفرما عذرشان را بخواهد و یا ناخودآگاه کاری می کنند که شما آزرده شوید و پس رد و بدل شدن کلماتی نازیبا دیگر خود را از قطع رابطه با فردی که خیر بسیار به او رسانده سرزنش نمی کنند.

نازنین مریم سه‌شنبه 4 اردیبهشت 1397 ساعت 09:08 ب.ظ

سلام مهربانو خانم،

تجربه شما و سایر دوستان در کامنت ها و تجربه شخصی خودم دو اشکال عمده در این نوع ارتباطات رو نشون میده. شاید شما و بقیه دوستان این ها رو بدونید ولی ذکر مجددش بیفایده نیست.

اشکال اول به ما برمیگرده. مایی که به عنوان وظیفه انسانی سعی می کنیم کمکی هرچند کوچک به افراد آسیب دیده برسونیم.
ما دچار مهربانی افراطی و بیش از حد میشیم و به زندگی این افراد بیشتر توان خودمون و اونها نزدیک میشیم. این ما رو در برابر اونها و مشکلاتشون آسیب پذیر می کنه.
این تجربه مادر من با خانمی هست که سالهاست در منزل مادرم کار می کنه و امتحانش رو از هر نظر پس داده و مادرم هم از هر کمکمی که از دستش بر بیاد فرو گذاری نمی کنه.
در مقطعی ایشون به بهانه های پی در پی برنامه نظافت هفتگی منزل مادرم رو کنسل می کردند و مادر من که واقعا به کمک احتیاج دارند دچار مشکل میشدند. حتی مثل شما در خانه تکانی دم عید هم تنها ماندند. تا بالاخره به این نتیجه رسیدیم که چون مادرم بسیار مهربانانه و با انعطاف عمل می کنند ایشون برای رسیدگی به مشکلاتش و امور شخصیش ( رفتن به بانک، کمیته امداد، دکتر غیر اورژانسی، مدرسه بچه ها، اجابت درخواست کارفرماهای دیگر برای تغییر روز و ...) ترجیح میده روزی که باید در منزل مادرم باشه رو مرخصی بگیره. خب مساله با یک اولتیماتوم محکم مبنی بر اینکه "کنسل کردن هم حدی داره و اگر نمی تونی بیای بگو شخص دیگری رو استخدام کنیم" حل شد. البته ایشون هنوز هم مرخصی میگیره و مادر من هم با مهربانی موافقت می کنن ولی هم پا را از حد فراتر نمیگذاره و هم اینکه اگر بتوته برنامه اش رو تنظیم می کنه که یک روز دیگه بیاد.

ونوس دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 ساعت 02:25 ب.ظ

نه من جای دیگه هم دیدم
مدتیه بلاگ اسکای اتومات قسمتی از نظرات بلاگفایی رو کات میکنه
احتمالا میخواد جنگ جهانی شیشم راه بندازه
خداروشکر عادت به کامنت از نوع کوتاه نیستم اونم تو وب دوستی مثل تو
سلامت و خوشبت باشی تا همیشه

قربونت برم اینا همه از بیگانگانه
مواظب خودت باش ونوسی

ونوس دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 ساعت 01:24 ب.ظ

واااای بقیه کامنت من و این که نوشته بودم شوخی کردم و آیکون خنده گذاشته بودم و بعد کلی از مهدخت جون و خانوادت و اینها گفتم
و آخرش ماجرای دوستم و دفتر خدماتی و کارگرایی که بهشون اعتماد میکنه رو گفتم کوووو؟؟؟
اگه بقیشو میخوندی اینطوری در موردم فکر نمیکردی عزیزم
عذرخواهم
ولی من هموز همون ونوس قبلی هستم و عوض نشدم و به هیچ دوستم بی احترامی نمیکنم و نکردم.

دقیقا همین یه جمله ی کوتاه که میبینی برام اومده
تو دلم گفتم ونوس امروز از اون روزای بدش رو داشته که پرش به پر من گرفت
خدا رو شکر مهردخت هم خوبه . میره دانشگاه ذوق میکنه ، غر میزنه ، کلاس می پیچونه و گاهی هم یه بند از خوبی های درساش میگه .. اصن یه وضضعی .
دختر ناز تو چطوره؟ تو هم چند سال دیگه از دانش اموز دار ی خلاص میشی هاا

پریسا مامان مهرسام دوشنبه 3 اردیبهشت 1397 ساعت 11:37 ق.ظ

مهربانو جان بپذیر دوره اعتمادهای صادقانه گذشته.به لطف رشد فرهنگی!!! سالهای اخیر که فقر و مسایل اقتصادی دلیل عمده اش بوده خیلی ها حیا و نجابت و پاکدامنی و صداقت و خیلی چیزا رو بوسیدن و گذاشتن کنار.حق میدم دلت شکسته باشه ولی سعی کن خیلی محتاط تر باشی تو این جامعه بی در و پیکر و نابسامون
عیدت مبارک عزیز جان با تاخیر

میدونم پریسای عزیزم ..درست میگی صد در صد .
عیدتو هم مبارک نازنین . مهرسام عزیزم رو ببوس

ونوس یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 11:49 ب.ظ

اگه بگم حقته ناراحت نمیشی؟

واقعا انتظار داری ناراحت نشم ونوس جان که فکر میکنی جواب محبت ، نامردی بود و حقم رو گرفتم ؟!!!
تو که اینطوری نبودی دوست قدیمی

شادی یکشنبه 2 اردیبهشت 1397 ساعت 03:30 ق.ظ

چشم عزیزم خلاصه میگم
یه خانمی و پیدا کرده بودم که خیلی گرفتار بود جدا شده بود خودش مریض بود یه دختر بچه هم داشت بعد واسه کار اورمش خونه چند ماه عالی کار کرد منم خیلی ادم خاکى هستم باهاش عین خواهرم رفتار کردم دخترم کل خرج دخترش و تحصیلشو میداد از خرید خونه عید تا هر چى که فکرشو کنى واسش انجام دادم تحت درمانش کردم من هر 2 سال در میون وسایل خونمو عوض میکنم خدا شاهده به جون بچه هام این سری که داشتم عوض مبکردم بهش ز زدم گفتم با یه ماشین باری کاریه کن بیا کارت دارم مهربانو مبل سرویس خواب فرش این چیزا زشته گفتنش میدونم ولی همه ترک بود همرو دادم برد خونش از تعجب زبونش بسته شده بود و دیگه و دیگه و.....تا این که تو ادارم ریسم یه روز صدام کرد که فلانى تو اینجا و اینجا رفتی مسافرت فلان نوشیدنى و خوردی لخت پوشیدی و تمااااااام راز خونمو که چى کردم نکردم و بهم گفت همه با مدرک بعد ٢٠ سال سابقه کار باعث شد برم حراست پام به چه جاهایی باز نشه سر اخر از اداره اومدم بیرون ٤ ساله الان خدارو شکر اینقدری تو زندگی داشتم چون شوهرمم کار بالایی داره نیاز مالی ندارم .اومدم بیرون مشگلی نیست ولی عاشق کارم بودم ضربه بزرگى بهم زِد و دلیل کارشم این بود که فکر میکرد بیاد به ریسم بگه حتما تو اون اداره بهش یه وأم بزرگ میدن در این حد طرز فکرش داغون بود .فقط بهش پیام دادم که واگذارت کردم به خدا
چون ماجرا زیاد بود نتونستم بیشتر بهتر توضیح بدم ببخشید دیگه

شادی جان ممنونم لطف کردی موضوع رو نوشتی .
چون خودم تو محیط کار مشکل برام پیش اومد میدونم چقدر سخت و ناگواره این مشکل ... در واقع بلایی که اون دور از انسان ، سر خودت و آرامش زندگیت آورده اصلا با موضوع من قابل مقایسه نیست .
بازم ممنونم که برامون نوشتی

فریبا شنبه 1 اردیبهشت 1397 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام مهربانو جان
امیدوارم امسال سال پر برکتی براتون باشه.
شما خیلی مهربونید .در واقع این شما نیستید که متضرر شدین .امثال این خانم با این رفتارها خیلی چیزهای با ارزش از دست میدن .اعتماد و اعتبار و ارتباط با شما بیشتر ارزش داره .

سلام فریبا جان
ممنونم عزیزم برای تو و خانواده هم همین باشه
قربون محبتت عزیزم . کاش نعمت اعتماد از آدم سلب نمیشد .. مسلما دنیا جای بهتری برای زندگی کردن میشد

شهره شنبه 1 اردیبهشت 1397 ساعت 03:34 ب.ظ

چقدر خوب برخورد کردی منکه فقط خوندم حرصم گرفت ازش. چه ادم پرویی

دختر بزرگه بابایی شنبه 1 اردیبهشت 1397 ساعت 10:21 ق.ظ

سلام
حیف که قدر محبت شمارو ندونست . با این که دلم نمیخواد به همشون تعمیم داده بشه ولی به این نتیجه رسیدم این آدما وضعیتشون نتیجه سطح فکر و عملکرد خودشونه. نتیجه قدرنشناسی و از دست دادن موقعیتها به خاطر تنبلیشونه. به عبارت دیگه خدا خرو شناخت که بهش شاخ نداد.

سلام عزیزم .
متاسفانه باید قبول کنیم که همینطوره و درصد زیادیشون همین اخلاق زشت رو دارن .

لیدا جمعه 31 فروردین 1397 ساعت 10:42 ب.ظ

دم عید مشتری گرونتر پیدا میکرده دیگه پیش شما نیومده.چی بگم والا.منم از دست اینا اینقدر حرص خوردم که ترجیح دادم دیگه هیچ وقت تو خونم نیارمشون.منم میگم به اینا نباید اعتماد کنی و کلید خونه دستشون بدی.روی گل مهردخت رو ببوس.

فدات لیدا جون ممنونم از سفارش بوسه .
ارره واقعا میرفته دنبال کیس های جدید

سهیلا جمعه 31 فروردین 1397 ساعت 10:40 ب.ظ http://vozoyeeshgh.blogsky.com

مهربانو جان
این کارگرا همشون عین همن،یه مدت که برات کار کردن و مشتری بیشتری پیدا کردن دیگه یادشون میره اولش چه اشتیاقی برای کار داشتن،کارگری که خونه ما میاد بیشتر سالا وقتای حساس مث عید یا یه مناسبتای دیگه منو قال میذاره.فقط من نمیدونم چجوری روش میشه به منی که اینهمه بهش میرسم بگه من وقت نمیکنم بیام.


آررره واقعا منم بعد از اون سالی که قال گذاشت و تا مدتی پیداش نشد بعد تلفن زد هی تو دلم می گفتم یعنی اصلا به روی خودش نمیاره که پیچوند شب عید !!! بعد فکر کردم لابد من اشتباه می کنم و واقعا گرفتار بوده تا امسااال

Mahsa جمعه 31 فروردین 1397 ساعت 11:58 ق.ظ

سلام برای منم اتفاقی مشابه همین افتاده، از سر انسانیت و دلسوزی الکی هر دو هفته یکبار یه خانمی که مشکلات زیادی رو داشت میاوردم و به همه هم میسپردم که هواش و داشته باشن، بعد یه مدت میدیدم انگار نه انگار که این خونه دست کارگر واسه نظافته، حتی مامان بزرگم که یه روز زمان حضورش خونه مون بود میگفت تو کار میکنی خانم حرف میزنه و چایی میخوره
میگفتم گناه داره خونه اش پر بدبختیه اشکال نداره
تا سر یه جریانی فهمیدم چقدر حرف از خونه من به این و اون گفته حرفایی که با شنیدنشون شاخ در آوردم که از کجا به ذهنش رسیده
بعد اون دیگه کارگر دائم نمیارم ، فقط زنگ میزنم این شرکت های خدماتی کارگر ساعتی میگیرم
حیف این قدرنشناسی ها که اعتماد آدم و خراب میکنن

سلام مهسا جان
ای وااای چقدر بد . چه کار زشتی می کرده فکر کن مسائل خصوصی خونه رو بیرون بازگو می کرده
آره واااقعا حیف باشه

پونی پنج‌شنبه 30 فروردین 1397 ساعت 01:53 ق.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

درود
با چند عکس بهاری به روزم و منتظر دیدارتان

درود
خدمت می رسم

هانیه چهارشنبه 29 فروردین 1397 ساعت 08:30 ب.ظ http://khoda-behtarindost.blogfa.com

وای می فهمم چی کشیدی کار هم نکرده هیچ پول اضافی هم می خواد تمام این مسائل اعصاب آدم رو بیشتر از همه خرد می کنه

دقیقا

غریبه چهارشنبه 29 فروردین 1397 ساعت 05:47 ب.ظ

سلام
عیب ندارد خداوند آدم های کریم را دوست دارد
خوبی پیش خدا گم نمی شود
شما کار خودتون را بکنید همین که بهش گفته ای کافی است
که بفهمد که حساب و کتابی هست

سلام . ممنونم غریبه ی عزیز
خودمم از اعتراضم راضیم . گاهی وقتی هیچی نمیگی طرف بیشتر فکر میکنه با احمق طرف شده

دریا چهارشنبه 29 فروردین 1397 ساعت 03:37 ب.ظ

سال هاست که می خونمت و خیلی ازت یاد گرفتم.
واقعا شخصیت برازنده ای داری.

ممنونم دریای عزیز چقدر خوشحال شدم برام کامنت گذاشتی . محبت داری دوست من

شیرین چهارشنبه 29 فروردین 1397 ساعت 02:45 ب.ظ

سلام مهربانو خانم.امیدوارم که حالتون خوب باشه. نمیدونم چی شد که این متن باعث شد براتون نظر بذارم بعد چند سال...راستش من چند ساله (فکر کنم از هیجده یا نوزده سالگیم) که وبلاگتون رو میخونم و عاشق شخصیت و منش و رفتار و اخلاقتون شدم‌.تو این دوره زمونه مثل شما تقریبا دیگه پیدا نمیشه. و چقدر ناراحت شدم وقتی این متن رو خوندم که اینطوری بی اعتمادتون کردن. به هر حال دنیا دار مکافاته اون خانم هم یه جایی بدجور ضربه خواهد خورد. راستی فکر نکنین من فقط اینجا رو خوندم،نههه؛ کل داستان زتدگیتون رو هم خوندم و با هر قسمتش انگار جای شما بودم انقدر که خوب مینویسید. امیدوارم همیشه شما و گل دخترتون سلامت باشید و برای ما هم بنویسید.

سلام شیرین عزیزم . ممنونم نازنین . خوب اگر این متن باعث شده باشه که دلت بخواد بعد از گذشت این مدت برام کامنت بذاری که منم با یه دوست گل دیگه آشنا بشم ، پس ارزشش رو داشته
برای آرزوهای قشنگت ممنونم عزیزم خدا برای تو هم بهترین ها رو مقدر کنه . بازم ممنونم که از خودت نشونه دادی و اجازه دادی باهات آشنا بشم

سحرجدید چهارشنبه 29 فروردین 1397 ساعت 11:41 ق.ظ http://www.kamandmaman.com

مهربانو جان‌ سلام ...سال نو مبارک .....تو صنف این جور آدم ها زیاد پیش میاد از این کارها ....دلت نشکنه مهربانوی مهربان ....خوشحالم که دوباره آمدی و نوشتی ....مامانم مریضه خانمی که 20ساله پیشش کار میکنه رو بهش گفتیم بیا بمون‌پرستاریش رو بکن ...جالبه بنده خدا از جون مایه میذاره ....ولی باید سفر شمالشو بره ....سه شنبه بازار و چهار شنبه بازارشو بره .....پیاده روی و هوا خوریشو بره ...کلا از تفریحاتش کم نمیکنه ....اسمشه پرستاره و ماهی چقدر هم میگیره ....بیشتر از پرستارهای شرکتی .....ولی بازهم گاهی طلبکاره ....

سلام عزیزم . سحر جان خیلی متاسفم که مامان بیمار شدن برای شفای عاجلشون دعا میکنم . خدا بهشون سلامتی رو برگردونه .

باریکلاااا ، خوشبحالش والا کاش ما انقدر به خودمون توجه می کردیم .

شادی چهارشنبه 29 فروردین 1397 ساعت 08:50 ق.ظ

من از وقتی یاس به دنیا اومد درگیر این مسایل شدم
و نمیدونم برات گفتم یا نه
روزی که مامانم عمل داشت و من داشتم میرفتم بیمارستان پرستارش گفت من میخوام برم شمال کار برام پیش اومده...

کلا بعضی هاشون خیلی خیلی بی معرفتن و اصلا هر چی بهشون محبت کنی باز کاری که نباید میکنن...

نه نگفته بودی عزیزم . همین بی معرفتیشون آدمو داغون میکنه

نسیم چهارشنبه 29 فروردین 1397 ساعت 08:06 ق.ظ

مهربانوی عزیز، سلام، سال نو رو تبریک می گم البته با تاخیر، فکر می کنم رفتار این آدم ها باعث شده که مهربانی به تدریج به کالای نایابی در جامعه ما تبدیل بشه و مردم از کمک و همدردی به دیگران دوری کنند

سلام نسیم جانم . ممنونم عزیزم .
متاسفانه همینطوره اعتمادها از بین رفته و مردم دیگه برای محبت انگیزه ی چندانی ندارن

سمیرا چهارشنبه 29 فروردین 1397 ساعت 02:17 ق.ظ http://sr64.blogfa.com

مهربانو جان اینا همه نشونه ی دل مهربونته عزیزم ولی یه

چیزی به من یکی ثابت شده و اونم اینه برای ادمها و ارتباطم

باهاشون حد و مرز میذارم ..یعنی این کارگر اگه قراره خونه م

بیاد و تمیزکاری کنه یه قرارایی باهاش میذارم و گوشزد

میکنم حلال و حروم رو که اذیت نشم ...

اون زحمت میکشه پول در میاره..خب ما هم زحمت میکشیم

پول در میاریم. پس باید مسوولیت پذیر باشیم..

قربونت سمیرا جانم لطف داری تو .
کار بسیار بسیار درستی انجام میدی عزیز من . خدا به اموالت برکت بده دوست من

نسرین چهارشنبه 29 فروردین 1397 ساعت 02:01 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

خودم اولین فداییتم به مولا

عزززیز دلی نسرین جان من . خدا بهت سلامتی و برکت بده خواهر جون و سالهای سال برای هم بمونیم حتی با این همه فاصله ی مکانی که پیش نزدیکی دلامون هیچی نیست

شادی چهارشنبه 29 فروردین 1397 ساعت 01:02 ق.ظ

اگه من بگم چی شده با من که از دست یه خانوم که زار زار میشیم گریه میکنى که چه بلایی سر من أورد واااااای

ای وااای شادی جون اگر میتونی بگو عزیزم تجربه میشه برای همه

شکیبا چهارشنبه 29 فروردین 1397 ساعت 12:49 ق.ظ http://shakiba-a.blogfa.com/

سلام مهربانو جان. دلم برای نوشته هات تنگ شده بود.
داستان توران خانم شما من به یاد خانومی انداخت . بار اول که اومد خونه من تقاضای پول قرضی کرد . حقیقتش منم بهش ندادم. چون خوب نمی شناختمش بعدش هم اصلا اونقدر پول خونه نداشتم.
راستی سال نو مبارک.

سلام شکیبای نازنین چه پست خوبی بود این پست کلی دوستای قدیمی از جمله خود نازنینت دوباره اومدین و کامنت گذاشتین و حقیقتا" خوشحالم کردین
کار درستی کردی عزیزم . سال نوی تو و خانواده ی عزیزت هم مبارک باشه

پونی سه‌شنبه 28 فروردین 1397 ساعت 11:26 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

درود
یه چیزی بگم؟؟
گاها خدا ذات آدما رو بهتر از ما میدونه که بهشون نداده
خیلی بیچاره هایی که در بازار براشون گاری خریدن که کار کنن و گدایی نکنن بعد از چندصباحی گاریشونو هم فروختن و باز افتادند به پیسی

کارگری خونه ما وردست نقاش بود
یک ماه خوردند و خوش گذراندند تا خونه صد متری را رنگ کنند.
کار یک هفته هم نبود
کمد و تخت و کتابخونه و صندلی و چیزای دیگه را همراه دستمزد بهش دادم تا ببره بفروشه و حالشو ببره
یه هفته بعد زنگ زد ترا خدا چک دارم سیصد بریز حسابم عجله هم دارمو ....
به اوستاش زنگ زدم کارگرت ازم پول دستی میخواد
گفت: مبادا بهش پولی بدی من ضمانت نمیکنم، اون شگردشه و هر جا که میریم کار کنیم با صاحبخونه جون جونی میشه و کلی تیغ میزنه منم دیگه بخاطر این کاراش اخراجش کردم.
من یک اس ام اس دادم که متاسفم سابقه خوبی نداری ، گفت ها آمارمو از اوستای دهن لقم گرفتی؟؟ و قطع کرد.
همینا دزد اعتمادن
ده تومن پولم دستشونه و به روی مبارکشون هم نمیارن
با رفاقت جلو میان بعد ....


بیشتر باید دقت کنیم و علائم رو نادیده نگیریم

درود پونی عزیز
همینطوره .. اون موقع ها که اینجا فراخوان میذاریم و برای کمک به کسی بسیج میشیم خیلی پرس و جو می کنم و گاهی شده حتی تو شهرستان کسی رو داشتیم فرستادیم تحقیق ولی در این موارد کوچیک احتیاط نکردم که قطعا باید می کردم . امیدوارم دیگه شاهد این مسائل نباشیم چون خواه ناخواه نگاهمون تغییر میکنه

رهآ سه‌شنبه 28 فروردین 1397 ساعت 05:22 ب.ظ http://Rahayei.blogsky.com

میدونی بعضی ها جنبه محبت زیادی ندارن متاسفانه. و قطعن خود اون خانوم ضرر کرده.

متاسفم واقعا

مینا سه‌شنبه 28 فروردین 1397 ساعت 01:21 ب.ظ

سلام خوبی؟ یعنی حرف دل منو زدیا من هم همیشه خونمون کارگر میاد در طول سال هر هفته یا یک هفته در میون دقیقا شب عید قالم میذارن چون اونی که فقط شب عید میخواد مزد بیشتری میده و عیدی و از این حرفا یعنی حسشون اینه که آدم رو تو آب نمک دارن همیشه منم دقیقا شب عید کلی دلخور میشم و برا سال بعد عوضشون میکنم ولی بعدی هم همینه... میدونی چی فکر میکنم؟ اینکه رفتار خودشون رزق و روزی رو ازشون دور میکنه و همیشه کارگر میمونن

سلام مینا جون . خدا رو شکر خوبیم شما هم خوب باشین . متاسفم ولی حرفت درسته کاملا

نفیسه (رامونا خانوم) سه‌شنبه 28 فروردین 1397 ساعت 11:42 ق.ظ

سلام مهربانو جانم. خوبی خانوم؟ سال نوت مبارک عزیزم. دلم کلی برای خودت و درد و دل هات تنگ شده بود.
متاسفانه اینی که می گی بارها و بارها برای من و خانواده م پیش اومده (ما خانوادگی استاد اعتماد و محبت کردن به غریبه هاییم! ) نمی گم همیشه اما خیلی دفعات هم از این موارد پیش اومده برامون. خیلی وقت ها هم بوده که اون آدم قدردان بوده و تشکر کرده و کلی انرژی مثبتش برگشته تو زندگی هامون. می دونی من می گم انرژی مثبت و دعای خیر این دسته از آدمها می ارزه به گاهی قدر نشناسی و بی معرفتی اون یکی دسته.
اما خب همین بی معرفتی ها باعث میشه که آدم بی اعتماد بشه و دیگه دست و دلش نره به محبت کردن و اعتماد کردن. و این خیلی بده واقعا. دیگه کسی جرات نمی کنه به کسی محبت کنه.
یکبار خانومی اومد خونه ما برای نظافت و بعد از دو سه دفعه که فهمید پدر من کار خیریه و وام و اینها می کنن، با کلی خواهش یک وام گرفت و قرار شد به جای اقساطش دو هفته یه بار بیاد برای نظافت خونه مامان تا قسط هاش صاف بشه. تازه مامان هر بار برای اینکه دست خالی هم نره کلی مواد غذایی و پول متفرقه به اسم عیدی و هدیه برای بچه ش و اینها بهش میداد. تا اینکه بعد از دو سه بار کم کم بهانه ها شروع شد که بچه م مریضه و خودم کار اداری دارم و ... خلاصه هیچی خانوم رفت و دیگه از یه روز جواب تلفنها رو هم نداد و خط اعتباریشم سوزوند! مامان موند و یک سال قسط پرداخت نشده!
متاسفانه زیادن از این مدل آدمها و به نظر من یکی از مهم ترین دلایلی که در همین سطح زندگی می مونن هم همینه.

سلام عزیزم کجابودی یار قدیمی ؟ دل منم برات یه ذره شده بود توروخدا بیشتر بهمون سر بزن
متاسفم عزیزم چه کار بدی کرده واقعا .
خدا بهتون سلامت و برکت بده .کاش اینکا رو با آدم نکنن و دچار دل زدگی نکنن بتونیم دست یکی دیگه رو بگیریم
خیلی خوشحال شدم کامنتت رو دیدم عزیزم

نسرین سه‌شنبه 28 فروردین 1397 ساعت 03:38 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

اینجور موقع ها فقط میگم: قیمت این آدم ... بود.

متآسفم اینجوری شد. جواب محبت و اعتماد این نیست. درکت می کنم.
مهربانو جانم، کار از محکم کاری عیب نمی کنه. جای کلید رو عوض کن عزیزم. می شناسمت و می دونم تا مطمئن نشی کسی نیاز داره، کمکش نمی کنی. (حالا به اینکه کاری بهش بدی یا نقدینه)

پس نمیگم اون خانم ممکنه کار بدتری کنه، فقط پیشنهاد می کنم احتیاط کنی فدات بشم.
منتظر پست بعدیم

چشششم عزیز دلم انجام شده نازنین

عاطفه سه‌شنبه 28 فروردین 1397 ساعت 01:02 ق.ظ

به اعتماد هم خیانت نکنیم.....نکنیم......نکنیم

عاقا وااااقعا نکنیم این کار پست رو

رها دوشنبه 27 فروردین 1397 ساعت 07:48 ب.ظ http://rahashavam.blogsky.com

عزیزم ادرس رو اصلاح کردم

ممنون رها جونم

beny20 دوشنبه 27 فروردین 1397 ساعت 04:36 ب.ظ http://beny20.blogsky.com

آهان بسیار عالی ..

اون خودش ضرر کرده ،
یه دوست خوب رو از دست داده

امیدوارم این موضوع ،
و از این دست موضوع ها ،
باعث نشن دیدت نسبت به همه خراب بشه ...

ممنونم بنیامین عزیز لطف داری .
منم امیدوارم ..

سینا دوشنبه 27 فروردین 1397 ساعت 03:48 ب.ظ

محبت تو بیشتر از لیاقت اون بوده و خوب شد که بالاخره فهمیدی و باهاش قطع رابطه کردی.

قربونت سینا جون

رها دوشنبه 27 فروردین 1397 ساعت 01:34 ب.ظ http://rahashavam

سلام مهربانو جان. سال نو مبارک
واقعا ما هم از این جماعت کم نکشیدیم. به ندرت توشون ادم درست که قدرشناس باشه پیدا میشه.
چقد متاسف شدم برا اون خانم که از لطف شما سواستفاده کرده. سر من هم همچین بلایی اومده و الان 4 ساله حاضرم خودم صدتا خونه تکونی انجام بدم تا صبح از درد کتف نخوابم اما کسی رو خونم راه ندم.
موفق باشی عزیزم.

سلام عزیز دلم . سال نوی تو هم مبارک
کاش نگاهم به همه شون تغییر نکنه . متاسفانه یکی اشتباه میکنه و ادم نسبت به جمعیتی بدبین میشه
تو هم همینطور عزیزم
راستی رها جون ادرس وبلاگت رو برام کامل بذار عزیزم

... دوشنبه 27 فروردین 1397 ساعت 01:25 ب.ظ

از قدیم گفتن نیکی که از حدبگذرد نادان خیال بد کندحال مصداق بارز این خانم شده. بلی راه بلد مهربانی ها من هنوز مهمان دارم چندروز پیش تلفنی به مادرم گفتم میخوام تمام راههای ارتباطی قطع کنم ودوهفته بدون هیچ مهمانی فقط بخوابم.

کاش هیچ کس نادان نمیشد و خیال بد نمی کرد و نیکی هم حد و حدود نداشت . من مشکل توران خانم رو حل میکردم تو مشکل من رو و توران خانم مشکل یکی دیگه رو و این زنجیره ی مهربانی ادامه پیدا می کرد .
خیلی ناراحت شدم . من با رفت و |آمد زیاد اصلا موافق نیستم . سیستم و شیرازه ی زندگی ادم از دستش در میره .
واقعا ارتباطت رو قطع کن عزیز دلم بذار ارامش بهت برگرده

beny20 دوشنبه 27 فروردین 1397 ساعت 12:18 ب.ظ http://beny20.blogsky.com

به نظر من که صد درصد تو مقصری ،
چک‌ کن از‌خونتون چیزی برنداشته باشه ،
با این اعتماد کردنت .. واقعا چرا ؟
این‌‌‌ همه به یه غریبه اعتماد کردن ،
این‌‌ همه‌ چسبیدن بهش برا چیه ؟؟؟

همون بار اول که دیدی معرفت نداره باید تموم می کردی باهاش ،
نیازمند هست خب باشه ، خودش بخواد کار‌ کنه راحته ،
تهرون کار زیاد هست به خصوص برا نظافت و نگهداری از بچه ...

بنیامین جان من دنبال مقصر نمی گردم . بنظرم انسانیت بهترین راه برای زندگی کردنه . مثل همون چیزی که خودت گوشه ی سمت راست وبلاگت نوشتی تو قسمت درباره ی من . یعنی نظر کلی خودت درمورد زندگی امیدواری و مهربانیه که این دوتا از هم جدا نیستند البته این با حماقت و سادگی فاصله ی زیادی داره و قسمت حماقتش از جایی شروع میشه که وقتی به طرفت مهربونی کردی و ازش پاسخ بدی گرفتی باز به رفتارت ادامه بدی .
درمورد پاکدستی توران خانم هیچ شکی ندارم . تقریبا" دوسال شد که بدون اینکه خونه باشم میومد و برام کار میکرد ،بعضی از مشتری هایی که براش پیدا میکردم هم همین کار رو میکردن و هیچ وقت هیچ موردی پیش نیومد . مسائل رو باهم قاطی نکن اگر درمورد کار کردن و اتفاقی که شب عید افتاد دلخورم قرار هم نیست بهش تهمت بزنم .
به کسی هم نچسبیدم واقعا"
بار اول چون روزهای شلوغ عید بود و هماهنگیش سخت بود وقتی گفت مریض شدم نذاشتم به حساب بی معرفتی و گفتم احتمال بیمار شدن برای همه هست ولی امسال چون تکرار شد دیگه قبول نکردم البته اگه باز هم ماجراهای بعدش پیش نمی اومد باز هم قبول میکردم چون ممکنه بعلت کار زیاد و اینکه با |آب و مواد شوینده سروکار دارند بیشتر بیمار بشن .
تهرون هم مشکلات خاص خودش رو داره ، اعتماد به کارگر بحث مفصلیه وقتی معرفی میکنی خیلی راحت تر می پذیرن . فکر نکن برای این بنده های خدا هم کار ریخته
مخصوصا وقتی خانم هستند این ها هم نمیتونند هر جایی برای کار برن . ممکنه صاحب خونه آدم امنی نباشه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد