دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"قرار بودباعث قرارم باشه"

فصل بستن حساب هاست ، گاهی تو خواب هم سند اصلاحی میزنم و مغایرت می گیرم .


 این روزها باید فکرم کاملا" متمرکز باشه و حواسم جایی پرت نشه که اگر بشه ، کارگره میخوره و محکوم به چندین بار مطلبی رو بررسی کردن میشم . 


از حق نگذریم که از هفده سال و اندی سابقه ی کار مالی داشتن ، غذاب بستن حساب ها رو به معنای واقعی فقط یکی دوسال درک کردم ، چون با تغییر سیستم ها از سنتی به کامپیوتری واقعا" کار ،سخت و عذاب آور نیست ولی به هر حال دقت و توجه کافی لازمه . 


نزدیکی های ظهر بود که آرمین تماس گرفت و گفت : مهردخت گوشیش رو برنمیداره . گفتم : تازه از دانشگاه رسیده شاید تلفنش رو حالت سایلنته و استراحت میکنه . (البته اینو بخاطر اینکه آرمین ناراحت نشه گفتم ، چون میدونم مهردخت گوشیش سایلنت نیست ولی بیشتر اوقات حوصله ی صحبت با پدرش رو نداره و گوشیش رو بر نمیداره)


با مهردخت تماس گرفتم : 


- سلام دخترم ، پدرت باهات کارواجب داره بهش تلفن کن .


- سلام مامان . باز به تو زنگ زد؟ 


-آره دیگه ، خوب جوابشو بده  ، کارت داره .


-باشه زنگ میزنم بهش . 


تقربا" یکربع بعد مهردخت تماس گرفت 


- مامان یه خبر جااالب . 


-چی شده دخترم؟ 


- بابام میخواد برام ماشین بخره . 


- عه چقدر عاالی . بسلامتی . 


-میگه میخوام صفر بخرم . 


- کاش صفر نخره ، چه کاریه ؟ تو تازه کاری . 


- چه میدونم منم بهش همینو گفتم که اعصابم خورد میشه ماشین خیلی نو باشه . میگه نه . 


- چی میخواد بگیره ؟ 


- میگه تیبا . 


- منم گفتم پس حتما هاچ بک مشکی باشه که نخره بعد بره بجاش 206 بخره . 


- خوب از اول میگفتی 206 بخره 


-آخه میگه پولم به صفر 206 نمیرسه هرچی میگم صفر نخر میگه نه شرایطش خوبه میخوام صفر بخرم . 

- باشه حالا بذار ببینیم چیکار میکنه فعلا" خداحافظ من کار دارم . 


-باشه خسته نباشی 


دوباره مشغول کارهام شدم .. اصلا" موضوع ماشین و آرمین و مهردخت فراموشم شده بود . 


باز تلفن زنگ خورد . ارمین بود تماس می گرفت .

- بله ، سلام ارمین . 



-سلام خوبی؟ 


-آره ممنونم چه خبر؟ 


-هیچی ، میخوام برای مهردخت ماشین بخرم . 


- دستت درد نکنه چه خوب . 


- البته مهردخت مشکی میخواد اینجا هم فقط ماشین صندوق دار مشکی داره .


- نه بابا آرمین اصلا ماشین مشکی نخر، چون مهردخت تازه کاره .. میماله اینور اونور ماشین تیره خیلی زشت میشه . ضمن اینکه مهردخت تیبا صندوق دار اصلا دوست نداره . 


- عه اتفاقا ، هاچ بک سفید داره . 


- خوب همونو بگیر خیلی خوبه . من مطمئنم با رنگ سفید کنار میاد . 


- باشه فقط میخواستم بگم  ماشین تحویل فوریه من نصفشو نقد میدم بقیه ش رو چک میخواد که من ندارم . ممکنه تو چک بدی؟ 


- من دسته چکم تموم شده (واقعا تموم شده)دوباره تقاضا نکردم ، چون تا وقتی مهردخت مدرسه رو بود برای مدرسه چک میدادم بعدش که تموم شد تنبلی کردم . 


- چه بد .. من نمیدونم این شرایط تحویل فوری تا کی برقراره .


اونجا از یه خانم که متصدی فروش بود سوال کرد . اونم یه چیزایی گفت که برای من مفهوم نبود . 


آرمین بهم گفت شنیدی شرایطش رو؟ 


گفتم : نه متوجه نشدم . یه چیزایی توضیح داد که اینقدر نقد بده، اینقدر چک بده و این حرفا . 


بعد آرمین گفت : حالا پس فعلا" ولش کن تو برو اقدام کن برای تمدید دسته چکت . بعدا با هم صحبت می کنیم و تلفن قطع شد . 


گوشی تو دستم خشکیده . دارم اینور اونورمو نگاه میکنم .. هی با خودم فکر میکنم آرمین چه حسابی کرده به من زنگ زده میگه تو چهار پنج تا چک بده ؟؟


 تاکید هم میکنه خودم پاس میکنم تو فقط چک ها رو بده .


 فکر کن من چقدر باید احمق باشه با اونهمه یادگاریهای خوب که آرمین تو خاطراتم گذاشته الان بیام بجاش چک بدم، رو قولش هم حساب کنم  !!!!!!!!


یعنی اگر آخر زندگیم بخوام یه لیست از کارهای احمقانه م تهیه کنم باید بالای همهشون بنویسم " چک بجای آرمین" 


فیلم تندی از زندگی مشترک و عشق نافرجامم به آرمین از جلوی چشمام رژه رفت . 


یادم افتاد که همون روزای اول بود که تصمیم به جدایی گرفته بودم و به آرمین گفته بودم .


 بعد از یه کشمکش حسابی و دیدن اقدام من برای درخواست طلاق به دادگاه ، زنگ زد اداره و گفت امروز عصر ساعت چهار میام دم اداره بریم باهم صحبت کنیم . 


دوتا از همکارای اداره م انگار تا یکساعت با یه فاصله از ما تعقیبمون می کردن که مواظب من باشن آرمین بلایی سرم نیاره . 


یادم نیست اونشب چه حرفایی میزد و چه آسمون ریسمون هایی بافت ولی عمده حرفاش این بود که برگرد و این ماجرا رو ول کن و از این وضعیت خسته شدم و اینا ..


 ((اصلا" باور نمی کرد که من وااااقعا" دارم ازش جدا میشم)) 


پاییز سال 81 بود انگار همین دیروز بود همینقدر به وضوح یادم میاد . آخراش که داشتیم خداحافظی می کردیم بهم گفت : مهربانو وضعیتم خوب نیست جیبم خالیه . 


داری یکمی بهم قرض بدی ؟؟  صورتم از خجالت گر گرفت .. 


یادم افتاد که آرمین بجز من هیچ ممر درآمدی نداشت . کیفم رو باز کردم چهل هزارتومن توش بود . 


گفتم بیا نصفش  مال تو نصفش مال من . ازم گرفت و خداحافظی کرد . 


نمیدونم چند روز طول کشید ، ده روز ؟ پونزده روز؟ یه همچین چیزایی . 


یه روز صبح اومده بود تمام لوازم خونه رو بار کامیون کرده بود و رفته بود .


 وقتی تو دادگاه عنوان کردم و کاغذ خرید وسایل رو نشون دادم که خودم خریده بودمشون ، به قاضی گفت : آقای قاضی من سادگی کردم تو این یکسال آخر یکعالمه به خانمم پول دادم و برای خونه لوازم برقی خریده ولی همه ی فاکتور ها رو به نام خودش نوشته . 


اون روز پلک نمیزدم با چشمای از حدقه بیرون زده نگاهش می کردم و پیش خودم فکر میکردم که آدما تا چه حد میتونن کثیف و دروغگو بشن .. بخاطر چند تا وسیله ؟؟ 


این نارفیق قرار بود باعث قرارم باشه!!!!


**********


نه اعداد و ارقام با هم میخونن ، نه افکار مغشوش من راه به جایی پیدا میکنن. ..


 نفس زنگ زده براش تعریف کردم . میگه مهربانو اگر ماشین رو به نام مهردخت بخره مشکلی نیست .. بالاخره مال مهردخته دیگه ، اگه آرمینم نداد خودمون میدیم . 


بهش میگم من اگه بخوام برای بچه م ماشین بخرم خودم میخرم .. اصلا" آرمین با چه رویی به من میگه چک بده ؟؟


 اگر میخواد برای دخترش کاری انجام بده با شرایط خودش بده مگه تمام این سالها من روی اون حسابی کردم که اون بخودش همچین اجازه ای داده 


********

باید اگر تماس گرفت و پیگیر تمدید دسته چک شد خیلی محکم و واضح بهش بگم چک نمیدم . 


همین !!! یعنی چی انقدر با " نه " گفتن مشکل داریم ؟؟


نظرات 17 + ارسال نظر
مجید شفیعی شنبه 2 تیر 1397 ساعت 08:43 ق.ظ

تو پست بعد که گفتی زود قضاوت کردم الان که میخونم میبینم زود قضاوت نکردی و حق داری.

حتی اگر به نام تو باشه و تو چکها رو پاس کنی بازم دچار داستان میشی و .....


من میگم حق داشتی و داری

عزززیزمی .. آره بخدا الان که کار دوم دارم و سرمایه م رفته اونجا و دستم خالیه واقعا داستان دار میشم

ملیکا شنبه 19 خرداد 1397 ساعت 04:56 ق.ظ

"باشه فقط میخواستم بگم ماشین تحویل فوریه من نصفشو نقد میدم بقیه ش رو چک میخواد که من ندارم . ممکنه تو چک بدی؟ "
سلام مهربانو جان
وقتى ساعت ٤/٥ صبح بعد از سحرى پستت رو خوندم به این جمله که رسیدم بى اختیار صدایى شبیه سکسکه بلند از گلوم در اومد که دخترم که اتاق خودش بود بدو اومد که مامان چى شد ...!
مطمئنم با درایتى که دارى از پس این موضوع هم خوب بر میایى،
مواظب خودت باش .

سلام عزیزم
طاعاتت قبول باشه . نگران نباش دوست من و تو هم مراقب خودت باش

هانیه جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 04:53 ب.ظ http://www.khodamylove.blog.ir

خیلی بده مردی از خانم اش پول بخواد نمیگم تو زندگی نباید به هم کمک کرد ولی وقتی یه نفر خودش بخواد کمک بکنه می کنه یه جورایی شبیه گدایی هست
مهربانو جان گفتی آقا مهرداد شغل نداشت تو که در این تجربه داشتی چقدر شغل شوهر به نظرت مهمه؟الان 90 درصد پسرا شغل درست حسابی ندارند

با تفکیک جنسیت مخالفم هانی جان بنظرمم شبیه گدایی نیست مشروط بر اینکه دو طرفه باشه . گاهی آدم ممکنه حواسش نباشه و کمک نکنه بالاخره اگر شریک زندگی مشکلی داره باید دوستانه مطرح کنه ولی آرمین کلا در اون زمان بی معرفتی کرد .
منظورت از مهرداد همسر سابقمه ؟؟ اون اسمش آرمینه
آرمین همت کار کردن نداشت وگرنه وقتی با هم ازدواج کردیم شاغل بود ولی سه ماه بعد استعفا داد بعد از اون هم کارهای زیادی براش پیدا کردیم ولی همه رو بعد از مدتی رها میکرد . اگر خاطرات زندگی مشترکمون رو بخونی خصوصیات اخلاقیش دستت میاد عزیزم
بله واقعا بنظرم مهمه ولی از اون مهمتر همت کارکردنه . چون همونطور که گفتم آرمین شاغل بود ولی کارهاش رو رها می کرد . به هر حال یکی از بزرگترین معضلات جامعه ی امروز ما همین نداشتن شغل ثابت پسراست .. همینه که باعث شده انقدر نرخ ازدواج بیاد پایین چون واقعا خطرناکه ازدواج تو این شرایط افتضاح اقتصادی

نسرین جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 11:57 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

سلام گلم
تونستی بگی نه؟

در ضمن فضول هم خودتی

جااانم تو عشق منی آبجی سلام به روی ماهت . به اونجا نرسید .. مینویسم براتون

شیرین پنج‌شنبه 10 خرداد 1397 ساعت 03:26 ب.ظ

چقدر خوبه که شما انقدر منطق و احساساتتون از هم جدا هستند. شاید اگه خانم دیگه‌ای جای شما بود به خاطر دخترش چک رو میداد.‌.. من واقعا از خیلی از رفتار و اخلاق‌های شما الگو میگیرم.

شیرین جون طی سالیان زیاد این اتفاق افتاده .. هنوز هم خیلی جاها احساسه به عقل غلبه میکنه ولی در مورد آرمین نه . خدا نکنه لاکپشت اعتماد آدم روی لاکش بیفته دیگه برگشتنش در حد محاله .
شما خیلی محبت داری عزیز دلم

پونی پنج‌شنبه 10 خرداد 1397 ساعت 02:14 ق.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

عجبا
بعضیا چقدر ارزون خودشونو از چشم بقیه میندازن

حیف اون اسمی که روشون هست اما رسمش نه

سمانه چهارشنبه 9 خرداد 1397 ساعت 01:22 ق.ظ

سلام مهربانو جان....من اون سمانه ام ک قبلا پیام میزاشتم این عزیزی ک توی همین پست کامنت گذاشته من نیستم
و درمورد ن گفتن چقدر خوبه ک این دفعه حواست هست ک گول نخوری ...این قضیه رو برای مهردخت تعریف کردی؟ واکنشش چی بود

سلام سمانه ی عزیزم . ممنون که برام نوشتی . من نگفتم انگار خود آرمین گفته بود مهردخت هم بهش گفته من چند روز پیش دیدم که مامانم داشت به خاله م می گفت دسته چکم تموم شده باید اقدام کنم . آرمین هم گفته بود آره مامانت هم همینو گفته .
بعدا مساعلی پیش اومد که ماجرا کلن تغییر کرد و به واکنش نرسید (مینویسم براتون )

افشان سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 05:04 ب.ظ

لیلا سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 12:31 ب.ظ

مهربانو جان
پدرم همیشه میگفت یه جاهایی به بعضی ها یه نه بگو جونت رو راحت کن اینهمه هم با خودت کلنجار نرو
آخه من هم یه دورانی نه گفتن برام خیلی سخت بود و تاوان حسابی هم براش دادم
موفق باشی

لیلا جون پدر کاملا درست می گفتند . منم دارم تمرین میکنم عزیزم تو هم سلامت و موفق باشی

مهرگل سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 11:46 ق.ظ

مهربانوجونم سلام
میگما شما به مستر آرمین بگو اون پول نقد رو بده به تو . بعد تو خودت بری ماشین به نام مهردخت بگیری
البته ببخشا ولی خب نمیشه اعتماد کرد اصلا
مهربانو قاطع نه رو بگو . یعنی دور و ورش هیشکی جز شما دسته چک نداره . عجبااااا

سلام مهرگل جانم
واااالااااا !!!!

سمانه سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 11:21 ق.ظ

مهربانو جان هزینه های مهردخت رو پدرش میده یا همسر شما؟

پدر مهردخت که تا همین اواخر سر سوزنی هدیه یا کمک مالی و معنوی در اختیار مهردخت نمی گذاشت ولی از یکسال قبل به این طرف یه کارهایی میکنه .

یه خانم سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 10:05 ق.ظ

من موقع جدا شدنم همین دوسال پیش، کل خونه ام را به نامش زدم تا فقط بیاد و زحمت طلاق دادنم را بکشه. حالا حق و حقوق مهریه و... مال خودش. تمام شهریه مدرسه بچه را میدادم و همیشه فکر می کردم زندگی مشترک یعنی من و تو نباید باشه. بجز بی احترامی نسبت به خودم وخانواده ام ، دوست دختر تایلندی، .......چیزی را در 18 سال زندگی مشترک ندیدم. الان دو ساله دارم می فهمم زندگی یعنی چی. پسرم داره باهاش زندگی می کنه و سه ماه یکبار هم نمی بینمش اما مطمئن هستم وقتی بزرگ بشه همه چیز را خودش خواهد فهمید. الان صاحب دو تا خونه، ماشین، زمین شمال و... هست اما اطمینان دارم آرامش نداره.

منم مطمئنم ارامش نداره همسر سابقت . خدا رو شکر که خودت رو از اون منجلابی که اسمش رو زندگی میذاریم بیرون کشیدی . دلت برای اموالت نسوزه عزیزم هر چند تو این دوران آدم اندک پولش رو هم با زحمت درمیاره و از دست دادنش حیفه ولی ارزش وجود خودت و درست زندگی کردنت بیش از اینهاست . موفق باشی و آرامش واقعی رو تجربه کنی دوست من

اسرین سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 09:27 ق.ظ

مهربانو خیلی قبولت دارم
عقل و عشق رو خیلی خوب کنار هم قرار دادی. آفرین
همیشه می خونمت و ازت درس می گیرم.

ممنون عزیزم محبت داری . منم درکنار شما تمرین زندگی بهتر می کنم

مینا سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 07:46 ق.ظ

سلام خوبی نتیجه گیریت کاملا درست بود یه نه قاطع برا بعضی آدمها لازمه راستی آرمین بالاخره تونست منبع درآمد برای خودش داشته باشه بعد از جداییتون؟

سلام مینا جان ممنونم الان خیلی خوبم دیروز که عصبانی بودم کاملا
نه متاسفانه با اجاره دادن خونه ی پدری و استفاده از سپرده ی بانکی پدر و این حرفا اوضاع رو می گذرونه

Aftab mahtab سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 04:04 ق.ظ

Vaghean chera inghadr sakhte begim na,
Man ye kari ra to rodarbayesti ghabool mikonam , badesh. Ba khodam koli mijangam ke chera nagaftam na, vali shoro kardam tamrin kardano

خیلی کار خوبی کردی عزیزم اتفاقا "نه" گفتن تمرین میخواد .
تو آموزش ها مون به این نکته توجه نکردن که بهمون یاد بدن همیشه سعی کردیم کسی رو ناراحت نکنیم ولی اشتباه میکنیم نه گفتن وقتی واقعا انجامش برامون سخته از واجباته

نسرین سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 02:16 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

با خوندن این پستت فقط تونستم گریه کنم...

بنظرم تصمیم خیلی درستی گرفتی. همون بهتر که یه ماشین دست دوم تمیز با بودجه اش بخره. چون سال اول و دوم رانندگی اونم تو ایران، حتمآ تصادفایی پیش میاد، البته در حد به دیوار کشیدن و آینه شکوندن و اینا میگم.
امیدوارم مهردخت همیشه سالم و شاد باشه

از "آرمین" ها بدم میاد. منم یکیشو داشتم، زباله دونی سراغ کردی خبرم کن با هم ببریمشون.

در ضمن عشق خودمی

قربون چشمات عزیز دلم
ممنون خاله نسرین عزیزش . ما خیلی وقته گذاشتیمشون در زباله دان خاطرات
تو هم عشق منی نازنینم

ساقی دوشنبه 7 خرداد 1397 ساعت 10:06 ب.ظ

اعصابم خورد شد مهربانو جان! واقعا آدمهای دروغگو خیلی وقیح هستند و بی شرم! خدا را شکر که تو اون شرایط نماندی و خودت و مهردخت را خلاص کردی.

عزززیزم باور کن حداقل روزی یک بار خدا رو برای تصمیم به جدایی و اجراش شکر میکنم .. حتی حالا که 15 سال ازش گذشته

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد