دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" من و هجرت"

سلام عزیزانم . امیدوارم همگی عاالی باشید هرچند که اوضاع و احوال زمانه حال خیلی خوبی برای هیچکدوممون نذاشته ولی خدا امیدمون رو قطع نکنه . 


 همچین نوشتم " من و هجرت" که حتما فکر کردید قراره جلای وطن کنم ؟  نه باباااا ماجرا از این قراره : 


 یادتونه  بخشی از زمستون سال قبل  با گچ گرفتن پای چپم چقدر بهم سخت گذشت ؟ همین موضوع و عمل زانوی مامان باعث شد خیلی جدی به جابجایی و تغییر آپارتمانم فکر کنم .


 تقریبا" تو سه ماه اخیر تا بیست روز قبل هم دنبال خونه می گشتم ولی انقدر خونه ها نسبت به خونه ی فعلیم ، کیفیت پایین و قیمت های گزافی داشت که پشیمون شدم از طرفی نفس خیلی نگران بود و می گفت : مهربانو تو این شرایط بد و غیر قابل پیش بینی اقتصادی این کار رو نکن .


 البته من قرار بود خونه ی خودم رو اجاره بدم و برم نزدیک مامان اینا و اداره یه آپارتمان در همین حد که الان دارم ، اجاره کنم .


 چیز جالبی که تو این گشتن ها متوجه شدم این بود که باتوجه به اختلاف منطقه ی شهرداری این دو محله که من فکر می کردم  باعث میشه که قیمت آپارتمان برای اجاره   خیلی متفاوت باشه ، ولی اینطوری نبود . 


خلاصه که نهایتا" ترسیدم با این اوضاع برم یه آپارتمان اجاره کنم و بعد مثلا چند ماه حقوق ندن و دیر بدن و منم بدهکار مردم  و تصمیم گرفتم فعلا بی خیال این موضوع بشم . 

اما طبقه ی پایین منزلم  تخلیه شد و بابا اینا مشغول بازسازی ازالف تا ی اون آپارتمان شدند چند بار هم به من پیشنهاد کردند که بیا یه طبقه پایین تا 16 تا پله ازت کم بشه اما من قبول نمی کردم و می گفتم رنج اسباب کشی رو بخاطر یه طبقه به خودم هموار نمی کنم . 


اما وقتی سرویس های جدید بهداشتی و سرامیک ها رو کار گذاشتن کم کم پشیمون شدم و تقریبا" ده ، پونزده روز پیش به بابا گفتم : هنوز رو پیشنهادتون برای من هستید و اون  هم گفت : بعععله چرا که نه . 


و این شد که از اون روز بقیه ی خرید ها مطابق سلیقه ی مهردخت و البته با همون مبلغی که بابا برای بازسازی در نظر گرفته بود انجام شد . 


منم سالها بود دکوراسیون خونه رو عوض نکرده بودم و تمام این چند سالی که مهردخت هنرستان می ذفت و طرح می کشید و با دوده و کاشی کار می کرد قشششنگ گند زده بود به کل وسایل از مبلمان و... 


حالا افتادیم به خرید ولی بجای لذت بردن  از این تغییر ، با دیدن قیمت های وحشتناک آه از نهادم برمیاد . 

دیروز بابا گفت برو سهروردی 4 تا دستگیره برای سرویس ها و اتاق خواب ها بگیر . دلم نیومد برم سهروردی چون اونجا یه برند مصطفی بلکاهست که جنساش عاالی و زیباست والبته قیمت ها هم بسیار گرون . میدونستم تو دلاوران هم فروشگاه هست رفتم اونجا یه جنس متوسط خوب انتخاب کردم باورتون میشه 4 تا دستگیره با قفلش شد 657هزارتومن؟؟


 اومدم بیرون به بابا تلفن کردم گفتم باباجون همون قدیمی ها رو استفاده می کنم . اصلا دلم راضی نمیشه اینهمه فقط پول دستگیره در اتاق رو بدیم . آدم حالش بد میشه همه چی چندین برابر گرون شده . 


نمیدونم عاقبتمون تو این مقطع تاریخ چی میشه . از احوال جهان بوی خوبی نمیاد . خیلی ها دارن موادشوینده و  غذایی فاسد نشدنی انبار می کنند . ولی من در حد از هر چیزی دو یا سه برابر داشتن رو کافی می دونم . مثلا اگه همیشه یک بسته حبوبات برای مصرف داشتم الان دوتا بسته دارم . بالاخره  همین انبار کردن و خرید بی رویه هم به کل مردم فشار میاره و بازار رو با کمبود وحشتناکی مواجه میکنه . 


حواستون باشه تو این شرایط بیشتر از قبل هوای خودتون و عزیزانتون رو داشته باشید تا سلامتیتون به خطر نیفته .. مواظب لوازم و اسباب ضروریتون هم باشید که تعمیر و جایگزین کردنشون خیلی گرون درمیاد . 

دوستتون دارم 

 برای هم انرژی مثبت بفرستیم تا به سلامت این یکی غول زندگیمون رو هم بکشیم و بریم مرحله ی بعد . 


" راستی دیروز دوازدهم شهریور بود . 25 سال کامل از آشناییم با آرمین و 15 سال کامل ازجداشدنمون گذشت 


نظرات 22 + ارسال نظر
مجید شفیعی یکشنبه 25 شهریور 1397 ساعت 01:01 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااام


خوشحالم بچه محلی موندیم

بابا یه دونه از این بالابرای راه پله بگیر و کیف کن از سواریش


دوستت دارم زیاد

سلااام
منم خوشحالم قربونت
وااالا بالا بر خیلی حال میده
ما بیشترررر

سحرجدید جمعه 23 شهریور 1397 ساعت 01:13 ق.ظ http://www.kamandmaman.com

مهربانو‌جان‌مامان‌43روزه که دیگه نیستن ...


سحر جان خیلی متاسف شدم .. خیلی بهت تسلیت میگم عزیزم الهی مامان قرین آرامش و نور باشه . خدا بهتون صبر بده

مجیدوفادار چهارشنبه 21 شهریور 1397 ساعت 03:16 ب.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

سلام مهربانو جان
خوبی
دلمون تنگ شد گفتم ببینم زنده ای روبه رشدی مرده ای روبه موتی پای شکسته ات خوب شد
آدرس بده کمپوت شلغم بیارم واست بیاییم عیادت
داریم نداریم یه مهربانو خوب و ناز و خوشگل و مهربون و خواستنی بیشتر نداریم

سلام مجید وفااادار . مرسی خوبم
کمپوت شلغم
قربونت لطف داری عزیز جون

نیلوفر دوشنبه 19 شهریور 1397 ساعت 07:47 ب.ظ

فکر کنم از گرسنه هم گذشته طفلک اخه باز همین کامنتم هم نصفه افتاد!!! خخخخخخ

نیلوفر دوشنبه 19 شهریور 1397 ساعت 07:59 ق.ظ

خواهش میکنم عزیزین.. فکرکنم کامنتم نصفه افتاد چون یکم طولانی بود ولی الان فقط دوکلمه ش هست

قربونت نیلوفر عزیزم .. بلاگ اسکای گرسنه بوده ظاهرا" کامنتت رو خورده

مجیدوفادار یکشنبه 18 شهریور 1397 ساعت 08:14 ق.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ،

همه تن چشم شدم خیره به دنبای تو گشتم ،

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم ،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم . . .

سهیلا شنبه 17 شهریور 1397 ساعت 10:35 ب.ظ http://Vozoyeeshgh.blogsky.com

عشق که باشد
همه چیز هست
حتی اگر
هیچ چیز نباشد

سلام مهربانوی عزیزم
مبارک باشه خونه ی جدید
هر تغییری هر چقدر کوچیک تاثیر خیلی مثبتی تو زندگی میذاره
خودتو ببوس از طرفم

سلام سهیلای عزیزمن . قربونت برم که طعم نفس هات با عطر شعر هات آمیخته ست .
ممنونتم نازنینم .

Zari شنبه 17 شهریور 1397 ساعت 08:44 ب.ظ

من هم حقیقتش ترجیح میدهم خرید ضروری نکنم تا اینکه هی حرص بخورم چرا اینقدر همه چیز گرون شده، اما واقعا برام عجیبه انگار مردم از تجملات صرفنظر کردن براشون خیلی سخته، اینقدر بهشون‌فشار میاد که مثلا پرده ی فلان مدل را یا فلان لباس را یا فلان آرایش را نمیتونند انجام بدهند، خدایی اینها هیچکدوم ضروری نیست و‌راحت میشه ازشون گذشت دیگه خورد و خوراک و تحصیل نیست که آدم بگه ضروری است، اما دیدم برای عموم جامعه این تجملات انگار ضروریست

زری جون همین الان میبینم مردم برای تهیه جهیزیه چقدر اذیت میشن . با خون دل و خیلی خیلی سخت میرن سولاردوم می خرن 8/5 میلیون اون روز با یکی از دخترای اداره دوساعت حرف زدم گفتم بقرعااااان این وسیله صرفا برای گرم کردن نون و غذا بکار میره با همه ی قابلیت های زیادش هیچوقت پخت غذا مثل گاز و فر و قابلمه در نمیاد . من خیلی ها رو دیدم دوره ی کامل کلاس های آشپزیش رو هم دیدن و اتفاقا یکی دوماه غذاشون رو تو سولار درست کردن ولی دوباره گذاشتنش کنار و به همون شیوه ی مرسوم غذا درست کردن . بازم میگفت نمیشه آخه .. جهیزیه م ناقص میشه !!!!!!!
نمیدونم کی این فرهنگ تو ما ایرانی ها میخواد تغییر کنه که جشن ازدواج اون چیزی نیست که داماد از مخارج جشن ساقط بشه و عروش از هزینه ی جهیزیه . بابا برید یه جشن ساده و باحال و خودمونی بگیرید با وسایل اولیه زندگیتون رو شروع کنید و یواش یواش تکمیلش کنید و ذوقش رو ببرید
خیلی خیلی بدم میاد از این مسائل .. عروس و داماد سه یال از زندگیشون میگذره هنوز درگیر اقساط جشن و وسایلن و زندگی که قرار بود تو اسایش باشه بخاطر فشار های مالی به فنا رفته

مجیدوفادار شنبه 17 شهریور 1397 ساعت 03:18 ب.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

این مطلب منو هجرت رو خوندم بالاخره متوجه نشدیم کجا هجرت کردی
الان باید تاریخ هجری رو از زمان هجرت تو عوضش کنیم؟؟
تاریخ جدید هجری مهربانو

هجرت من از طبقه ی سوم به طبقه ی دومه مجید جان
البته هنوز طبقه دوم تکمیل نشده و همچنان در سوم هستیم .
هجری مهربانو خیلی خوب بود

مجیدوفادار شنبه 17 شهریور 1397 ساعت 03:17 ب.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

تمام خوبی ها را برایت آرزو می کنم، نه خوشی ها را
زیرا خوشی آن است که تو می خواهی
و خوبی آن است که خدا برای تو می خواهد...


کامنت نسرین رو خوندم
نوشته یه سینک هفتصد هشتصد؟؟؟

من بجای نسرین بود یه سطلی دبه ای میذاشتم زیر شیر آب سینک میخوام چکار

ممنونم مجید عزیز خدا برای تو هم بهترین ها رو مقدر کنه
کامنت نسرین جون نبود " آبی دریا" بود
آره والا اصلا سینک چیه حوض میزنیم تو حیاط رخت و ظرفا رو میبریم لب حوض با چوبک میساببییییم

سحرجدید شنبه 17 شهریور 1397 ساعت 12:05 ق.ظ http://www.kamandmaman.com

به قول مامانم از این ستون به اون ستون فرجه ....ان شاالله تو همین طبقه جدید بهترین ها براتون اتفاق بیفته

ممنون عزیز دلم . مامان رو ببوس

zohal جمعه 16 شهریور 1397 ساعت 02:20 ق.ظ

خدا رو شکر که خوبین براتون بهترین ارزوها رو دارم شاد و پیروز باشید

ممنون دوست عزیزم . برای تو هم چنین باشد

تیام پنج‌شنبه 15 شهریور 1397 ساعت 08:10 ق.ظ

سلام هجرت مبارررررررک

سلام تیام عزیزم ممنونتم

نسرین پنج‌شنبه 15 شهریور 1397 ساعت 03:15 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com

مهربانو جان
الآن این خبر در مورد دوقولوهای زاهدانی را گوگل کردم ولی تکذیب شده و سه جوونی که توی اینترنت این شایعه را پخش کردن دستگیر شدند.
البته متآسفانه اینکار اتفاق افتاده فقط نه تو ایران

نسرین جان ممنونتم هرچند چیزی از غم و غصه ی ماجرا کم نمیکنه ولی خیلی خوب شد فهمیدم این مربوط به ایران نیست

نسرین پنج‌شنبه 15 شهریور 1397 ساعت 03:01 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com

وای... نشنیده بودم... حالم خیلی بد شد خدا ذلیلشون کنه

دلم می خواد اینجور آدما رو شکنجه کنم. با یه کارد تیز هی ببرم نزدیکشون و بگم حالا نوبت تو هست. حالا قبلی . کلیه ی تو رو باید فروخت... ببینم بازم فکرشون تو پوله؟

منم شونزده تا پله حساب کرده بودم. یه بار میری پایین میشه شونزده تا یه بار هم که باید شب برگردی بالا باز میشه شونزده تا. جمعش میشه سی و دوتا خب!!

خاک بر سر هر کس رحم نداره و فقط به پول فکر میکنه
حالم بده
خیلی بد

جااانم قربون تو برم که حساب رفت و برگشت منو داری آبجی جونم

مینو چهارشنبه 14 شهریور 1397 ساعت 10:30 ب.ظ http://Milad321.blogfa.com

همون که نسرین گفت.مرده شور پول را بببرن
من که این روزها مدام مشغول حساب کتاب کردن هستم.اگه اخبار هم گوش ندم مواد غذایی که باید بخریم و از قیمت ها با خبر میشم و هی باید فکر کنم این حقوق تا اخر ماه دوام میاره؟
منزل نو هم انشاالله مبارک باشه و به خوشی ازش استفاده کنید.

ممنون مینوی عزیزم . تو این اوضاع دارم خرید می کنم هم وحشت دارم از اینکه اصلا این کار ، کار درستیه یا نه ، هم وجدانم درد میکنه که مردم تو نون شب موندن و من دارم برای خونه م پرده عوض می کنم

پونی چهارشنبه 14 شهریور 1397 ساعت 06:51 ب.ظ

نیلوفر چهارشنبه 14 شهریور 1397 ساعت 05:34 ب.ظ

مبارکتون باشه

ممنونم نیلوفر جانم

آبی دریا چهارشنبه 14 شهریور 1397 ساعت 02:07 ب.ظ http://ghadaghan1.mihanblog.com

سلام مهربانو جون،اتفقا بنایی ما هم افتاد وسط اینهمه گرونی،باورتون میشه یه سینک ظرفشویی که هیچی حسابش نمیکنیم زیر هفتصد،هشتصد نیس!؟

مبارکت باشه عزیزم ... بله همین هفته ی پیش رفتیم خریدیم . یادم افتاد هفت سال قبل که خونه م رو بازسازی میکردم یه سینک خارجی خریدم 113 تومن الان به قول خودت ایرانش هفتصد و خورده اییه

نسرین سه‌شنبه 13 شهریور 1397 ساعت 04:32 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com

حساب کردم اگه روزی فقط یه بار هم از خونه بری بیرون و برگردی میشه 32 تا پله کمتر! خودش خوبه

مادرت خوب شدن؟
سلام خانواده رو برسون

نه نسرین جونم 16 تا پله کم میشه به طبقه اول 7 تا پله میخوره دوم 16 تا سوم هم 16 تا کلش 39 تا بود الان 16 تا کم میشه
قربونت برم خدا رو شکر بهتره البته هنوز درد داره که دکتر میگه طبیعیه
محبت و بزرگیت رو می رسونم عزیزم

سینا سه‌شنبه 13 شهریور 1397 ساعت 04:30 ب.ظ

با تو بدرود ای مسافر
هجرت تو بی خطر باد

نسرین سه‌شنبه 13 شهریور 1397 ساعت 04:30 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com

آی بخدا فکر کردم داری میای ویالت ما...
یه لحظه خوشحال شدم
بنظرم خیلی تنوع خوبیه براتون که همون یه طبقه رو هم عوض می کنید. و خب کلی پله کمتر بالا و پایین میرید.
مبلاتونو می تونی روکش نو بکشی اگه چوباش خوبه و شکلشو دوست داری. هرچند اونم ارزون نیست.
مرده شور پول را ببرن

مرررده شور پول رو ببرن نسرین جان حالم بده چند روز پیش تو زاهدان دوقولوهای پسر گم شدند و حالا پیدا شدن بی قلب و بی کلیه . کاش فیلمش رو نمی دیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد