دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

ما و حواشی بابک خرمدین

لطفا" یادتون نره پینوشت رو بخونید"


تو این مدت خیلی تئوری های متفاوت درمورد قتل بابک خوندیم .


 از تناقض گویی های پدر  بابک گرفته ، تا شایعه  اینکه همه ی این سناریو، فقط برای تشویش اذهان عمومی چیده شده و  قراره فکر ما از یه اتفاق وحشتناکی که میخوان رقم بزنند، منحرف بشه. 


خُب این دومی خیلی بنظرم منطقی نیست . چون ما ثابت کردیم که  فکرمون منحرف نشه هم با منحرف بشه مون یکیه . 

اینهمه گند بالا آوردن  تا حالا، مگه اتفاقی افتاده؟ اصلا چرا اونا باید بخاطر منحرف کردن ما ، رنج چیدن و اجرای سناریو رو تحمل کنند؟؟ 

همه کار میکنن، صاااف هم تو چشممون نگاه میکنند . دیگه بدتر از زدن هواپیمای اوکراینی که نیست؟؟ هسسست؟؟ 


من فکر کنم، موضوع اینجاس که ما بخاطر تصوری که از پدر و مادرمون داریم و اون حس قداستی که همراه اسمشون میاد ، نمیخوایم ذهنیتمون بهم بخوره و تصویر پدر و مادر رو  بعنوان قاتل ، اونم با اون درجه از شقاوت، بپذیریم . برای همین هی میگیم حتماً کاسه ای زیر نیم کاسه ست و باز اینا میخوان حواس مارو پرت کنند و این بار پدر و مادر بدبخت بابک رو انداختن جلو تا سوژه بشن. 


میدونید این چند روز به این موضوع فکر میکردم که پدر بابک در جنگ حضور داشته، اونجا عراقی ها رو با لذت می کشته (منظورم این نیست که هر کسی تو جنگ شرکت میکنه، نیروهای دشمن رو با علاقه میکشه؛ طبق اظهارات خودش که میگه خیلی هاشون  رو کشتم و الانم هر چی عرب ببینم میکشم ؛ میگم)


 کسانی که شخصیت های بیمار دارند تو جنگ ها،  احساس قهرمان بودن میکنند و اون بخش شخصیت بیمارشون رو ارضاء میکنند و معمولا ممکنه به قهرمانان بزرگی هم تبدیل بشن ...

 بعد از اینکه جنگ تمام میشه دوباره احساس خلاء میکنند و برای اغنای اون حس قهرمانی و خونخواریشون، یا یه راهی برای کشت و کشتار پیدا میکنند(حالا در سرزمین های دیگه حتی) ، یا با کشتن ادمای اطرافشون مثل مسافرای تاکسی و حتی بچه هاشون  میخوان به ذهن بیمارشون خوراک برسونند... 


همونطور که قبلا هم دیدیم تقریبا همه شون میگن : ما بخاطر پاک کردن فساد از روی زمین این کارها رو می کردیم . (نمونه ش خفاش شب و عقرب سیاه) و حالا پدر بابک میگه دامادم ، دخترم، پسرم همه فاسد بودند ، حتی اون دوتای دیگه هم فاسدن و ازاد بشم اونا رو هم می کشم!!!


خلاصه اینکه اگر خدای نکرده،  من یه روز تو این مملکت کاره ای بشم ، بشدت درمورد پدر و مادر شدن، سختگیری میکنم و واااقعا سیستمی طراحی میکنم که همه ی زوج ها از یه فیلتر سفت و سختی رد بشن و اول تایید صلاحیت بشن که اصلا میتونند پدر یا مادر نسبتاً خوبی ( با استانداردهای متوسط) بشن یا نه .  که مطمئنم تقریبا نود در صد رد صلاحیت میشن (حتی خودم)


میبینید که منم غرق ماجرای تایید صلاحیتم " فکر کردین منم نمیتونم ستاد انتخاباتی راه بندازم؟"


حالا ماجرای بابک و بابک ها ، دل همه مون رو به درد آورده ولی واقعا کم ندیدیم مادری که به بچه ی کوچیکش برچسب دروغ گو و حسود و بدذات و دزد و ... چسبونده این مادر کم روح لطیف بچه ش رو مثله میکنه؟ 


یا پدرانی که با شلاق و کمربند به جون بچه هاشون افتادن که باید درسخون باشی و از بچه های مردم یاد بگیری  چجوری پول درمیارن  و نمازت رو اول وقت بخونی و ... 


شاید همه ی اینکه تبدیل به آدم های منفعل شدیم و نمیتونیم صدامون رو برعلیه ظلم بلند کنیم ، اینه که بصورت ناخوداگاه تو ذهنمون حک شده بزرگترا قابل نقد نیستند و ما در هر حال باید احترامشون رو حفظ کنیم و راضی باشیم .


 من یادمه بچه بودیم یه دختر همسن و سال خودم تو دوستامون بود که اغلب با مادرش دعواش میشد.  دعوا هم سر این بود که همیشه مامانش در مقابل سوال های اون یه جواب داشت :" همینه که هست" . بگو چشم، بگو خدا رو شکر ، اعتراض نکن . حالا سوالا این بود: 

  چرا خاله اینا ویدیو دارن مانداریم؟ یا چرا ماشین اونا خارجیه مال ما پیکان ؟ یا چرا دختر اونا اجازه داره بره شب جایی بمونه و من اجازه ندارم؟ و از همین قبیل . 

کاش مامانش بهش نمیگفت همینه که هست . حق نداری اعتراض کنی و بیشتر براش  توضیح میداد و میگفت: دخترم روش ما اینطوریه که یه قوانینی داریم برای رفت و آمد یا ما داریم برای فلان کار هزینه میکنیم و فعلا درمورد ماشین اینطوریه . 

متاسفانه خیلی از والدین با دیکتاتوری رفتار می کردن و برای حفظ جایگاه بزرگتریشون به انداختن فاصله بین نسل ها اعتقاد داشتن و  ما یادگرفتیم که  نپرسیم و نخواهیم . 


از اینا بدتر، قوانین وحشتناکیه که برای مجازات پدرهای قاتل وضع شده.

 در همه جا شعار میدن که بچه ها امانت های الهی در دست شما هستند ولی وقتی بحث قانون و حق حیات میشه. پدری رو که به زندگی فرزندش پایان داده خیلی مقصر نمیدونند و حق مالکیت زندگی فرزند براش تعیین میکنند. 


این چه وضعیه؟ یادتون میاد تا حالا چند تا پدر ، بچه های خودشون رو از هستی ساقط کرده ن به جرم اینکه معاند بودند و فاسد؟؟


 مشهورترینشون  گیلانی  که حکم اعدام دو پسرش رو خودش صادر کرد یا جنتی که نذر کرده بود اگر پسرش اعدام بشه ، چهل روز روزه ی شکر بگیره. 


خب این چیزها سالهاست داره در ذهن  پدرهای بیمار ، مشروعیت و مستند میشه و انتظار دیگه ای نمیشه داشت.

 خانواده ی خرمدین از یه کره ی دیگه نیستند اونا همین دور و برخودمون هستند و تو آپارتمان خودشون حمام خون راه انداختن . 

خدا عاقبت ما و نسل های قبل و بعدمون رو بخیر کنه. ...


اینم دستور پخت نون پوآچا ... بشوره ببره این تلخی ها رو 


مواد مورد نیاز برای خمیر:

خمیر مایه خشک فوری نصف قاشق غذا خوری 

شکر  یک قاشق غذاخوری

شیر ولرم نصف لیوان 

آب نصف لیوان 

روغن مایع نصف لیوان

نمک نصف قاشق مربا خوری

آرد تقریبا سه لیوان 

طرز تهیه:

تو یه کاسه ی گود، خمیر مایه و شکر و شیر ولرم رو بریزید و کاملا با چنگال هم بزنید تا حل بشن بعد یه دربذارید رو کاسه و ده دقیقه جای تاریک بذارید بمونه تا خمیر مایه فعال بشه(یکمی کف میکنه و پف میکنه)


بعد از ده دقیقه، روغن مایع و نمک و اب رو به مواد قبلی اضافه کنید و هم بزنید، حالا آرد رو با کنترل اضافه کنید هم بزنید و ورز بدید تا یه خمیر نرم و لطیف که خیلی کم به دست بچسبه، به دست بیاد. (حواستون باشه آرد ها با هم متفاوتن هیچوقت میزانشون دقیق نیست)


حالا روی ظرف خمیر رو بپوشونید و یکساعت بذارید جای گرم و تاریک استراحت کنه. بعد از یک ساعت خمیر رو بردارید ومثل فیلم ادامه بدید.


مواد لازم برای داخل نون :

پنیر هر مدلی که دوست دارید(من لیقوان و پیتزا استفاده کردم) 

با لیقوان تنها هم درست کردم عالی شد.

زرده تخم مرغ برای رومال نون ، کنجد، سیاه دانه یا تخم آفتابگردان یا کنجد یا هر چی دوست دارید.

دوستتون دارم



پینوشت: دوستان از روی همه شرمنده م ،موارد حمایتی  چند تا با هم پیش اومده و مجبورم این جدیده رو هم معرفی کنم. وقتی از تکتم جان دوست سالهای قدیم این وبلاگ ماجرا رو شنیدم خیلی دلم به درد اومد .. داریم دنبال یه راهی میگردیم تا بتونیم برای مادر بچه یه کاری کنیم تا از این ببعد بتونه زندگیشون رو اداره کنه . عجالتا" هزینه های درمان سنگین و این کوچولو خیلی خیلی بازور اومده به این دنیا 


صحبت از یک دختر بچه ی دو ساله هست. 


این  کوچولو با زور دوا و  درمان به دنیا اومده (واااقعا" زورکی آوردنش جهنم)  از یک سالگی درگیر درمان نرمی استخوان (راشیتیسم) میشه و به مرور پس انداز خانواده تموم  می شه و مجبور میشن پول نزول کنند. 

یهو به خودشون میان که پنجاه میلیون  رفتن زیر قرض .  اصل پول ،  پونزده میلیون بوده و بقیه اش نزول!!! 

که بابتش سفته دادن .

قرض بابت دارو و شیر خاصی که این دختر کوچولو بخاطر مشکل آنزیم کبدیش  باید می خورد، بوده.  بعد با آزمایشات تخصصی تر تشخیص میدن که  بچه علاوه بر فقر شدید ویتامین دی و مشکل استخوان، به هیپوتیروئید هم مبتلاست.

حالا  باید تا دو سال تحت درمان باشه و هر دو ماه باید تا دو سال آزمایشات تخصصی انجام بده و روند درمان رو کامل کنه!

میگن هر چی سنگه مال پای لنگه ، این وسط پدر این دختر بچه  کرونا گرفت و چند روز پیش متاًسفانه فوت کرده.


مادر بچه هم همزمان با همسرش به نوع خفیف کرونا مبتلا شد و تو خونه قرنطینه شد ... صاحبکارش  هم  عذرش رو  خواست  و حالا مادر داغدار با یه بچه ی بیمار ،  حتی پول برای هزینه ی خرید مایحتاج روزانه رو هم نداره.


نمیدونم با چه رویی (بعد از پست دیه) بازم کمک بخوام ولی واقعا نمیتونستم بی تفاوت هم بمونم .

 لطفا هر قدر که میتونید، واقعا هیچ اجباری نیست ، میدونم این روزا چقدر همه تحت فشارن و بعضیامون کمک های ثابت  ماهانه به افراد تحت پوششمون داریم. پس راحت باشید و اگر میتونستید ، کمک کنید . 


شماره کارتمون که همیشه همینه :

6037697574285711

بنام معصومه سعیدی فر 

میدونید که  پشتیبانی دولت عاالیه و  مردم همه در امن و امانند ، همه جا آرومه و ما خیلی خوشبختیم و اصلا بودجه های دولت صرف مردم دیگه ی دنیا و گسترش اهداف پوچ و اینا هم نمیشه . 
نظرات 30 + ارسال نظر
مهرگل جمعه 21 خرداد 1400 ساعت 02:39 ب.ظ

میدونی چیه من فکر میکنم تو جامعه ی ما پدر و مادر بودن رو زیادی بهش تقدس دادن بخاطر همینه که این همه آسیب روانی رو بچه ها هست و هیچکس نمیاد بگه بخاطر تربیت اشتباه پدر و مادراس اگه اون بچه اشتباه کنه همه میگن بیچاره پدر و مادرش
تو جامعه ی ما نقش پدر و مادری انگار یه چیزی مثل امامت و ایناس
بابا بخدا این جور نیس
برا همینه که انقد هم مشکلات عروس و مادرشوهری وجود داره چون مادره هرکار کنه پسرا میگن مادره و بزرگتره و قبول نمیکنن خیلی جاها اونا هستن که اشتباه میکنن و اصلا مشکلات خیلی خیلی بیشتری پیش میاد و والدین حس مالکیت دارن به بچه هاشون
دوستت دارم مهربانو جونی

من دربست باهات موافقم عزیزم
عزززیزمی قربون منم همینطور

صدیقه یکشنبه 9 خرداد 1400 ساعت 01:28 ب.ظ

سلام
من مبلغ دو میلیون تومان به حساب خانم سعیدی بابت اون کودک دو ساله واریز کردم
شماره پیگیری 795151
ساعت
11:02:52

سلام صدیقه جان
ممنونم عزیزم ، به حساب نشسته.تن درستی و برکت سهم خودت و عزیزانت باشه

سهیلا شنبه 8 خرداد 1400 ساعت 07:27 ب.ظ http://Nanehadi.blogsky.com

سلام.جریان بابک خیلی وحشتناک بود.منم اکباتانی هستم.تصور اینکه در همسایگی چنین قاتلی داشته باشی وحشتناکه.

سلام سهیلا جون
درک میکنم عزیزم .. حیلی حس بد و ناراحت کننده ای داره

amir شنبه 8 خرداد 1400 ساعت 01:45 ب.ظ

سلام خوبین؟ چه خبر؟
----------------------------------
من یه نظر دیگه دارم ، با احترام البته
کاری به اخبار و اینکه مسی چی میگه هم ندارم ، چون یه بار نگاه میکنه به اونا میگی واو!چه وحشتناک بعد موضع میگیری

یه بارم از اونا میشنوی ولی بعد زمانی که سراغ ادبیات داستانی میری چیزای مشابه اون هم میشنوی ، انگار اصلا توی تاریخ یه چیزایی هست که گفته نشده بهمون و وقتی میخونی یهو شوکه میشی میگی وای ، این یعنی تو تاریخ یا فرهنگمون ( البته شاید نشه گفت فرهنگ چون بعید میدونم ) بلکه میگم توی بخشی از فرهنگمون یا فرهنگ ایران قدیم بوده یا نه ، بعدش میشه بهش برچسب زد یا نوع نگاه رو بهش عوض کرد نمیدونم خودتون اصلا بگین ، من سر در نمی یارم

----------
این موارد رو من توی کتاب صوتی که برگفته از داستان هست شنیدم ، سراغ منبع اصلی هم نرفتم که چک کنم ولی توی کتاب صوتی همین الانش هست

1.یه کتاب صوتی بود درباره یه خودنویس که برمیگشت به زمان جنگ ، یه خانواده جنوبی در زمان جنگ و البته عرب ، توی منطقه ای توسط عراقی ها محاصره میشن و مرد خانواده برای اینکه زن و بچه اش دست عراقی ها نیفتن خودش تصمیم به قتل اونها بوسیله غرق شدن میگیره یعنی با اسلحه زورشون میکنه بره توی شط غرق بشن و اول از همه برادرزادشو که نامزد یه نفر دیگه بوده و اون نامزد و خانوادش چوش کشته شده بودن رو خود این مرده با اسلحه میزنه میکشه منتها مادر خانواده دربرابر خواسته پدر مخالفت و باهاش درگیر میشه و جون خودشو و دخترشو نجات میده.

2.گمونم یه داستان از شاهنامه باشه که این دیگه خیلی قدیمی تره و جزئیات یادم نیست ولی اینطوری بوده یکی می میره بعد یه لشکر از ایران به خون خواهی اون بلندمیشه بره ، پسر شخص مقتول رئیس قلعه مرزی دشمن بوده که دلش با ایرانی ها بوده ، حالا کاری ندارم یه سوئ تفاهمی پیش میاد بین اون سپاه ایرانی و این پسره و اونا به جای خونخواهی اول پسر شخص مقتول رو میگیرن میشکن ، جالبیش اینجاست که مد نظر من ، اون پسر شخص مقتول قبل از رفتن به جنگ میبینه که دخترای اون قلعه و مادرش به بلندترین نقطه رفتن تا اگه این طرف که این پسره بوده کشته شد خودشونو از اونجا پرت کنن پایین تا اینکه دست دشمن به اینا نرسه .

-------------------------
این 2 تا که دیگه خبر نیست که ، یه چیزی هست بالاخره که ازش داستانی نوشته شده و اینطوری ثبت شده . نظر شما چیه ؟

سلام امیر جان ممنونم خدا رو شکر
ببین اینا یی که گفتی رو متوجه شدم ، نمیدونم چی بگم .. فقط با سنی که ازم گذشته ؛ همینو بگم که از هر چی تعجب کردم ، بدتر و غیر معمول ترش رو هم دیدم .
به تعداد انسان هایی که روی زمین زندگی کردن برداشت ها و رفتارهای گوناگون از یک موضوع واحد وجود داره پس واااقعا نمیتونم در مورد این مسائل نتیجه ی قطعی بگیرم

ردپا شنبه 8 خرداد 1400 ساعت 07:40 ق.ظ http://Radepa.busher.ws

سلام مهربانوی دوست داشتنی‌ . من بعد از ۱۰ سال سه ماهه خدا یکی از فرشته هاشو گذاشته بغلم . نمی دونی وقتی این خبر رو شنیدم چه حالی شدم به خاطر همین سعی کردم اصلا خبرش رو دیگه دنبال نکنم. مهربانو جان از هدیه هایی که به دخترم داده بودند ۱۰۰ تومن خیلی ناقابل واریز کردم. این هدیه از طرف دخترم به دوست ندیده اش با یک دنیا عشق و به ارزوی سلامتی کاملش

سلام عزیز دلم
ای جاانم مبارک باشه عزیزم الهی دلتون به هم گرم و خوش باشه و زیر سایه تون بزرگ شه. خیلی هم ممنونم انیدوارم دخترت یک دنیا عشق به موجودات داشته باشه و وجودش با عشق و آرامش و اقعی عجین باشه

یاس ایرانی جمعه 7 خرداد 1400 ساعت 03:00 ب.ظ

سلام مهربانو جان
امیدوارم حالتون خوب خوب شده باشه
ممنون عزیزم که با عشق و مهربانی دستور درست کردن این خوشمزه ها رو با ما شریک میشین
صداتون رو می شنوم چقدر خوشحال میشم
همیشه به یادتونم
—————
وقتی خبر قتل این کارگردان اون هم با این همه قساوت رو خوندم باور کنین تا چند روز میل به غذا نداشتم، بعضی روزا به اجبار یه چیزی می خوردم، تو یک سال و نیم گذشته با وجود کرونا و مشکلات بعدیش خیلی از خانواده ها تحت فشار بودن و اخباری این گونه هم باعث یه شوک بزرگ دیگه میشه
کلیپ های اعتراف پدر و مادر بابک خرمدین رو دیدم از خونسردی مادر و رفتارهای غیر نرمال پدر شوکه شدم ... راحت حرف از کشتن می زد
——————
مهربانو جان ممنون که قلب مهربونتون سرشار از عشقه
کاش میشد برای تمام کوچولوهای عزیزی که مشکلاتی دارن کاری کرد ... درد و رنج این خانواده رو چطور میشه تسکین داد ...
دست شما و همه دوستان مهربون این خونه درد نکنه

سلام یاسی جانم
ممنونم خدا رو شکر کاملا خوبم . منم از وجود گرم شما انرژی و آرامش میگیرم.
____________
درک میکنم عزیزم
______
عزیزمی نازنین بدون همراهی و همکاری شما اصلا ممکن نیست . کاااش توان بیشتری داشتیم
قربون مهربونی و لطفت عزیزم

ماه پنج‌شنبه 6 خرداد 1400 ساعت 10:51 ب.ظ

سلام مهربانو جان
از عصر که پول کمی واریز کردم، یه خبر خوب به یکی از عزیزانم رسید، همانجا با خودم گفتم 50 تومن دیگه بیام واریز کنم.
زندگی خودت و عزیزانت پر از سلامتی و شادی و خیر و برکت

سلام نازنین
چه کامنت حال خوب کن و خوبی عزیزم الهی پر از اتفاقات خوب و عالی باشید

ملیکا پنج‌شنبه 6 خرداد 1400 ساعت 06:38 ب.ظ

سلام مهربانو جان
اصلا آدم وحشت می کنه ، هر چقدر جهان به سمت ارزش گذاری بر روی انسانها بدون قضاوت و در نظر گرفتن عقاید و دین و اعتقاد اونها پیش میره، اینا پسروی می کنن و حتی معنی عشق و محبت به فرزند رو هم تغییر دادن! گسل بزرگی در فرهنگ و تربیت و رفتار انسانی ایجاد کردن!
مهربانو جان مبلغ ناقابل ۱۰۰ تومن برای این دختر نازنین واریز کردم،ممنون از همهء مهربونی هات تو این وانفسای روزگار ، نون رو هنوز درست نکردم اما لذت می برم از کارهات
هنرمند نازنین.

سلام ملیکا جان
بشدت موافقم متاسفانه همینطوره
امیدوارم پر از خیر و‌برکت باشید ممنونم که برای ارزوهایی که دارم و‌اونم باز کردن بخشی از گره های روزگار موجودات دیگه ست ، دست تنهام نمیذارید
عزیز منی شما

ماه پنج‌شنبه 6 خرداد 1400 ساعت 04:45 ب.ظ

سلام عزیزم سلامت باشی، پست را با سانسورهای زیاد خوندم که توان خوندن ندارم از ظرفیت کم....
حتی در مورد ماجرای آخر، 50 تومان ناقابل واریز کردم الان.

سلام ماه جانم
قربون اون روح حساس و‌شکننده ت عزیزم
ممنونم خبلی هم قابل و‌با ارزشه ...
گره تو کارهات نیفته عزیزم

نسرین پنج‌شنبه 6 خرداد 1400 ساعت 10:25 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

بانو جانم وبلاگم ریخته بهم و نمیتونم ویرایش کنم. انگلیسیه و هر چی میکنم نمی تونم به زبان فارسی تبدیلش کنم. ببینی خنده ات می گیره، فقط پست آخر کمک ها. یه ساعت دیگه مزدک از سر کار میاد شاید بتونه درستش کنه. فکر می کنم بتونه.
بهرحال عزیزم کارهایی که گفتی، انجام شد. لیست افراد و مقدار کمک هاشون که تا بحال جمعا 3640000 تومان شده.

ای جان عززیزم اشکالی نداره پیش میاد
بله جمع منم 3640 نشون میده نازنین

باشماق پنج‌شنبه 6 خرداد 1400 ساعت 10:11 ق.ظ

با سلام
مبلغ پنجاه تومن تقدیم شد

سلام
ممنون از لطف شما پر روزی باشید

منیژه پنج‌شنبه 6 خرداد 1400 ساعت 10:07 ق.ظ

سلام مهربانو خانم گل‌. ممنون بابت وقتی که می‌گذارید و پیگیری‌ها برای کمک به هموطنان عزیزمون. ۵۰ هزارتومن ناقابل. سلامت باشید و در پناه حق. ۳۳

سلام عزیزم خواهش قربونت ممنون که همراهی میکنید
خیلی هم عالی و قابل هست عزیزم
تن درست و پر برکت باشی

مخمور چهارشنبه 5 خرداد 1400 ساعت 07:16 ب.ظ http://mastoori.blogfa.com

سلام
500 هزار تومان بابت این مادر و کودک واریز شد

سلام
مرسی دوست من .. خدا به تنت سلامت و به مالت برکت بده

غریبه چهارشنبه 5 خرداد 1400 ساعت 07:13 ب.ظ

ا سلام
تحلیل خولی بود
یادتونه قصه ی لاله و لادن و اعزام آنها به خارج همزمان با چه واقعه لی بود
علم کردن آن قصه برای انحراف افکار عمومی کارساز بود آنهم شدید !
همیشه همین است چیزی علم می شود و در پشت آن رک قصه ی دیگر خوابیده
به نظر من مربوط به مذاکرات برجام نا فرجام‌ است که الان در حال انجام است
البته شرکت در جنگ و‌کشتن همنوع هم می تواند سادیسم بیاورد .
باید پناه به خدا برد

سلام
چی بگم!!!
عاقبتمون بخیر بشه

زهرا..‌. چهارشنبه 5 خرداد 1400 ساعت 12:38 ب.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

اره واقعا ظاهرش خیلی سخت بود ولی بادست شما راحت بود پیچیدین...منم دیروز درست کردم خیلی خوشمزه بودالبته ظاهرش ب اندازه نون شماقشنگ نشد ولی حالا خیلی هم بدنبود انشالله دفعه بعدبهترمیشه....
گفتم ازتون تشکر کنم

ای جااانم نوش جونت باشه.حتما بهتر و بهتر میشه
فدای تو

لیلا چهارشنبه 5 خرداد 1400 ساعت 11:29 ق.ظ

سلام سالهاست میخونمتون یه مدتی وقفه افتاده بود الان چند ماه دوباره ÷یداتون کردم و دوباره اینجا سر می زنم 150 برای اون بچه واریز کردم ممنون از زحماتتون

سلام لیلا جون
چقدر خوشحالم از اینکه دوباره در دایره دوستان عزیزم هستی
ممنون از لطفت پر روز و تن درست باشی

خواننده چهارشنبه 5 خرداد 1400 ساعت 09:53 ق.ظ

زحمات شما قابل تقدیر ولی
چنین بچه ای تا آخر عمزش مریضه و نیاز به کمک داره. معمولا هم فورا ازدواج می کنن و بچه هم میارن. یه سیکل معیوب. پول و انرژی صرف چیز معیوبی میشه که هیچ کمکی به حال کسی نمیکنه. باری بر دوش همه. تلخه ولی واقعی.
با کمک سعی میکنیم دردی کم کنیم ولی دردهایی اضافه خواهد شد. شما که گربه دارید روال طبیعت را نگاه کنید ضعیف محکومه به نیستی. خیلی هم طبیعی انجام میشه عذاب وجدانی هم در کار نیست.

ممنونم خواننده ی عزیز
بقول شما حقیقته ولی تلخ . موضوع اینجاست که نمیتونیم به درد و مشکلات بی تفاوت باشیم . بحث عذاب وجدان نیست .
کمک میکنیم در حد خودمون شاید روزگار برای دیگران ساده تر بگذره

الهه چهارشنبه 5 خرداد 1400 ساعت 09:27 ق.ظ

دقیقا با فرمایش آقای دکتر ربولی موافقم بچه ها ضمیرشون لوح نانوشته است هر چی یاد میگیرن از اطرافیان ومحیط وخانواده است حتی صفات وخصوصیاتی که بهشون میرسه از ژن ما پدر ومادرهاست. پس بچه ها خودبخود فاسد نمیشن .این آقا با دفاعش خودشو شدیدا محکوم کرده .

دقیقااااا

یه خانم چهارشنبه 5 خرداد 1400 ساعت 07:49 ق.ظ

سلام
ببخشید من همیشه خاموش می خوانمتان . مبلغ 50 هزار تومان بسیار مبلغ اندک به حسابی که نوشته اید صبح ساعت یه ربع به 8 واریز کردم. کاش توان مالی ام بیشتر بود. امیدوارم خدا به شما سلامتی دهد تا همیشه در راه بازکردن گره افراد قدم بردارید. خوشا به حالتان که هدف تان خدمت به خلق است.

سلام یه خانم عزیزم
پر برکت باشی نازنین . کار قشنگت رو کم ارج نکن عاالیه و ممنونم که بی تفاوت نبودی . امیدوارم به کمک هم حل بشه عزیزم .
خدا شما دوستان رو هم نگهداره که بدون شما اصلا ممکن نیست

ساغر سه‌شنبه 4 خرداد 1400 ساعت 09:25 ب.ظ

سلام مهربانوجان
مبلغ بسیار ناقابلی واریز شد.خدا قوت میگم به شما .از اینکه این موارد رو پیگیری میکنید نشونه دل بزرگ شماست.خدا حفظت کنه.
مهربانوجان من یک فرزند پسر ۶ ساله دارم.خیلی دوست دارم فرزند دیگه ای داشته باشم ولی یک اینکه همسرم مخالفه و دو اینکه با خودم میگم این دنیا چی داره که یکی دیگه اضافه بشه بش.اینکه میخوام فرزند دیگه ای داشته باشم از خودخواهی منه شاید.نمیدونم . شما که فرزندتون تک است اظهار ناراحتی نمیکنه که کاش خواهر یا برادر داشت.البته ببخشید کامنت من بی ربطه به موضوع صحبتهای شما.میبوسمتون.

سلام ساغر عزیزم
خیلی هم قابل و عالیه . ممنونم نازنین
وقتی همون 6-7 ساله بود خیلی دلش میخواست تنها نباشه از حدودای ده سالگی به بعد اصلا دلش نمیخواست شریک دیگه ای داشته باشه . بنظرم چه تو فرزند وری چه نیاوردنش اصلا نباید به دل بچه ها توجه کنیم .
هم اونایی که میخوان و هم اونایی که نمیخوان دلایلشون ربطی به توانایی و درخواست های ما نداره .
لطفا به همون هایی که بین خودت و همسرت میگذره توجه کن .
درمورد کامنت خصوصیت ، درک میکنم عزیزم اصلا خودت رو ناراحت نکن و به خودت سخت نگیر . اینکه خودت رو تایید کنی و دوست داشته باشی خیلی مهمه عزیزم .
منم میبوسمت

safa سه‌شنبه 4 خرداد 1400 ساعت 04:28 ب.ظ http://mano-tanhae-va-omid

هر چی در مورد این قتل فکر میکنم نمی تونم نقش مادر رو درک کنم .
نمیتونم درک کنم که نقش خود بابک در مورد قتل خواهر و شوهر خواهرش چی بوده و اصلا دلیل اینکه با اینهمه اختلاف نظر با پدر و مادر همچنان در اون خونه ( جهنم ) میمونده چی بوده این فاجعه حتماخیلی زوایای پنهان داره و نمیشه به همین سادگی از علتهاش چشم پوشید . قتل هر شکلی داشته باشه محکوم هست اما برای عدم تکرارش باید علتها و زمینه های اون شکافته بشه که متاسفانه اصلا به این موضوع توجه نمیشه .

واااقعا صفا ون چطور ممکنه ؟؟!!!
درست میگی کاملا

نسیم سه‌شنبه 4 خرداد 1400 ساعت 12:56 ب.ظ

مهربانو جان سالیان سال است به مرور زمان واژه هایی مثل قداست ومهر محبت و مهربانی معنی خودشون را از دست دادن .این امر هم بخشی بدلیل عملکرد خودمون است که به روند این موضوع کمک کردیم .من همیشه فکر میکنم خوش بحال من که حداقل در زندگی ام طعم مهر و محبت و پاکی را چشیدم ولی این مورد بیشتر باعث آزارم میشه چون در مقام مقایسه بین طعم محبت قدیمی و جدید موجدود در جامعه هستم .من در خانواده ای بزرگ شدم که مادرم قربانی بی محبتی خانواده اش بوده و همیشه و همیشه شاهد اشک و ناراحتی اش از سمت خانواده اش بودیم هر چند که هیچ وقت شجاعت ندارد که این خانواده اسیب زا را از زندگی اش حذف کند و در جواب این کمبودها همیشه صد درصد وجود خودش را برای دیگران فدا کرده و تونسته بصورت یک فرد موفق و مهربان البته با قلب شکسته در جامعه ایفای نقش مفید داشته باشد . همیشه هم می توان موردی را پیدا کرد که با کمبود و نقصان بتوان به رشد و تعالی رسید .

درست میگی نسیم جان و واقعا متاسفم

متولد ماه مهر سه‌شنبه 4 خرداد 1400 ساعت 11:45 ق.ظ

سلام عزیزم نمی دونم چرا نمی توانم موضوع کشته شدن بابک خرمدین را باور کنم. اصلا تو مخیله ام نمی گنجه که مادر هم بتوانه کمک کنه. شاید باید سالها بگذره و واقعیت خیلی مسائل مشخص بشه. عزیز دلم مبلغ خیلی ناچیزی واریز کردم برای کمک به این بچه و مادرش. مراقب خودت باش.

سلام عزیزم
فکر کن ما که حاضریم در جا جونمون رو برای بچه هامون فدا کنیم بتونیم بفهمیم .
ممنون عزیزم پر روزی و سلامت باشی

نسرین سه‌شنبه 4 خرداد 1400 ساعت 02:08 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

میدونی که سالهاست با وجود داشتن وبلاگی مثل تجاوز ممنوع، همیشه در روند خبرهای مربوط به کودک آزاری و تجاوزهای بیشرمانه و وحشتناک پدر و برادر به دختر و حامله شدنش، تجاوزهای پی در پی عمو و دایی و پدر بزرگ به نوه؛ تجاوز صاحبکار و مغازه دار محل ووو به این جنایت ها آشنام.
دولت فخیمه هم که، ایران رو آب برده و اونا رو خواب برده.
اما این خبر هنوز تو مخ منه.
هنوز برام قابل هضم نیست. من فکر می کنم به دلایلی که گفتی، سربازهایی که بخاطر اینکه اگه نکشن، کشته میشن بعد از پایان جنگ هم تمام زندگیشون پر از کابوس میشه. روحشون زخم عمیقی بر میداره که همیشه آمادهء باز شدنه. و خیلی هاشون سخت دل میشن. اصلا دیگه انگار دل تو سینه شون نیست.
اما این مادر چرا؟ او را نمی فهمم. برام قابل هضم نیست که اگر همسرش اونا رو کشته باشه چطور می تونسته بایسته و نظاره گر باشه. مادری که توی جبهه جنگ نبوده چطور می تونست سعی نکنه جلوشو بگیره یا شاهد این کارها باشه. محض همینم هنوز باور نمی کنم اینطوریه که میگن. بخصوص مصاحبه مادر را که گوش کردم. بارها و بارها. جواب دادنش قانع کننده نبود برام.

بعد از این نوشته تلخ دیگه میلی به نان نداشتم. بخصوص که موضوع بعدیش هم خبر از نداشتن "نان" میداد...
چه به سر این مملکت اومد؟
کشوری با اونهمه ذخایر و ثروت...

یه فکری بنظرم رسید بانو جان. یادمه هفت هشت سال پیش چنین موردی در شیراز اتفاق افتاد. البته فقط در مورد قرض نزولی. اونجا بودم. مرد خانواده مرده بود و زن با دوتا بچه هاش باید قرض را پس میدادند.
با برادرم و پسرش آدرس بدهکار ها را گرفتیم و رفتیم سراغشون و گفتیم وضعیت اینه و این زن هیچی نداره حتی شغلی نداره که بخواد اصل پولتونو پس بده. زندانش هم بندازید براتون پول نمیشه. بیایید و اصل را بگیرید که داریم از مردم جمع می کنیم، خدا پدرتونم بیامرزه.
بجز یکیشون بقیه قبول کردن.
شاید بشه اینکار رو هم اینجا کرد که باز هم کمکه. البته اگر طبلکار بانک نباشه.
خبر دلگرم کننده از طرف دولت را شنیدی؟
دیروز یه مصاحبه دیدم که داشتن گزارش میدادن چقدر مدرسه و درمونگاه جدید در لبنان به خرج دولت فخیمه ایران ساخته شده و الآن دیگه آماده بهره برداریه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
عزیزم چند نفر کمک مالی کردن تو وبلاگ من نوشتند. میخوای لیست کنم بعنوان پست مثل قبل و گزارش کنم یا نه؟

آره عزیزم میدونم چی میگی ،متاسفانه تجاوز محارم رو کم نداشتیم تا حالا. منم مثل خودت حیرون موندم تو داستان این پدر و مادر و عذاب وجدان نداشته شون و اینهمه آرامش !!!!!!!!!
دقیقا با تکتم جان دنبال همین موضوعیم که بدهی اولیه توسط یک شخص تسویه بشه و بپردازیم به موضوعات بعدیشون .
نسرین جون بعضی از دوستان خبر نمیدن و باید بعنوان ناشناس بنویسیمشون با این وجود اگر صلاح میدونی بگو من از تاریخی که پست گذاشتیم دونه ونه همه رو بهت لیست میدم

رها سه‌شنبه 4 خرداد 1400 ساعت 12:07 ق.ظ http://Rahashavam

هیچ پدر و مادری قداست نداره مهربانو جان من که فکر میکنم خیلی بالاتر از وظیفه ام رو باید انجام بدم برا طفل معصوم هایی که وارد این جامعه ... کردم
مبلغ ناچیزی واسه اون کوچولو واریز کردم
عزیزم صد مورد هم پشت سر هم معرفی کنی تا توان داریم حمایت میکنیم بخصوص دختر کوچولوها.انگار بچه های خودمونن

دقیقا عزیزم ..
متاسفانه والدین با گفتن اینکه ما زحمت تو رو کشیدی و بزرگت کردیم و ... یه عذاب وجدان دائمی به بچه ها تحمیل میکنند و بهشون القا میشه هرچی اونا گفتن درسته و تو حق نداری و .. (مخصوصا تو نسل ما)
خدا رو شکر الان این موضوع کم رنگ تر شده و همینطور که میبینی من تقریبا در همه ی امور با مهردخت مشاوره میکنم و تصمیم گیرنده ی مطلق نیستم .
دستت درد نکنه نازنین الهی پر روزی باشید.
امیدوارم همیشه روسفید باشم و به کمک هم بتونیم دست های بیشتری بگیریم .

سینا سه‌شنبه 4 خرداد 1400 ساعت 12:07 ق.ظ

به قول یکی از هنرمندان، مگه از این آقای خرمدین فاسدتر کسی هم هست؟! یارو به دختر خودش تجاوز می کرده و حالا به دیگران میگه فاسد!

نکته دیگه اینکه جمعیت کشورما همین جوری هم داره به سمت پیری می ره و ممکنه با کمبود نیروی جوان و فعال مواجه بشیم، وای به حال اینکه تو هم روی کار بیایی و پدر و مادرها رو رد صلاحیت کنی!

سینا جان البته هنوز این اظهارات تایید نشده و فقط یکی از دوستان ارزو چنین ادعایی کرده هرچند که بنظرم اگر واقعا پدر قاتل باشه این موضوع کاملا محتمل هست.

به من چه.. من رد صلاحیت میکنم ، چونه نزن

ربولی حسن کور دوشنبه 3 خرداد 1400 ساعت 11:40 ب.ظ http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
امروز توی یک سایت خبری خوندم که پدر بابک خرمدین سرطان پیشرفته ای داره و هر زمان احتمال مرگش هست. و جالب این که توی سایت گفته بود تا از سرطان نمرده باید اعدام بشه!
اما فرضا همه بچه هاش فاسد بودن کی مقصره؟

سلام دکتر جان
بله منم خوندم تو چند خبرگزاری معتبر.
دقیقا همینطوره انگار عمه ی من بچه های ایشون رو تحویل جامعه داده !!!!!!!!!!!!

الی دوشنبه 3 خرداد 1400 ساعت 11:27 ب.ظ https://elimehr.blogsky.com

مهربانوجان من یه مبلغ مختصر 100 ریختم
شرمنده توان مالی این ماهم بیشتر نیست
امیدوارم مشکل ش حل شه وبشه کاری برا این مادر کرد

پر روزی باشی الی جان و تن درست عزیزم خیلی هم عااالیه .
ما هم امیدواریم

زهرا..‌. دوشنبه 3 خرداد 1400 ساعت 07:03 ب.ظ http://saatsheni1531.blogfa.com

سلام مهربونم
کاملا باحرفت درباره خانواده خرمدین و پدرومادرهای این چنینی موافقم....واون بخش صلاحیت برای پدرومادرهارو خیییلی عالی گفتی
اتفاقامن همیشه میگم چطور برای قبول کردن یه بچه از بهزیستی باید کلی دوره های مشاوره بری و ازلحاظ مالی بررسی بشی وخیییلی کارای دیگ اما برای اینک خودت بچه دار بشی هیچ جوانبی بررسی نمیشه!!!!!

مرررررررسی بابت فیلم،خیلی دوستداشتم طرز پیچیدن نونتونو ببینیم خیلی خوشگل شده(ظاهرا راحت بود حالا باید امتحانش کنم ببینم چ میکنم)

بمیرم برای اون طفل معصوم که توچه جهنمی بقول شما گیرافتاده بدبخت که هست،گیر چه ادم هایی هم میوفته....ینی صاحبکارش فقط بخاطر مبتلا شدن ب کرونا ازکار اخراجش کرده!! میدونم خب شاید اونم دلیلی داشته باشه اماواقعا این خانوم تواین همه مشکل فقط بیکاریو کم داشت
دولت که همه روشرمنده کرده...ماو این همه خوشبختی محاله، رسیدگی دولت توخواب وخیاله...

سلام زهرا جانم
والااا بچه، بچه ست دیگه و موضوع، سرپرستی. حالا چه بخوایم سرپرست بچه ی دیگری باشیم چه بچه ای که خودمون تولید کردیم .
قربونت آررره راحته ولی تا نبینی تو دلت میگی این چطوری گردالی و خط خطی شد؟؟
عاقبتمون بخیر شه

تیلوتیلو دوشنبه 3 خرداد 1400 ساعت 05:40 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

فکر کنم هیچ شیرینی ای نمیتونه این تلخی را بشوره و ببره

چه کنیم دیگه سالهاست خودمونو داریم دلداری میدیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد