-
مامان شمعدونی ها در خانه
شنبه 27 اردیبهشت 1404 04:10
سلام دوستان عزیزم ، مرسی که انقدر بهم لطف دارید و اینهمه کامنت و پیام گذاشتید و تماس گرفتید. پست قبل رو که مینوشتم واقعا حالم بد بود و خودم رو باخته بودم . درد و بلا از خودتون و عزیزانتون دور باشه . بامداد سه شنبه ، بعد از اینکه پست رو نوشتم ، رفتم زیر دوش ، مغزم داغ کرده بود، چشمام از خستگی میسوختن ولی آروم و قرار...
-
مامان شمعدونی ها
سهشنبه 23 اردیبهشت 1404 06:08
خب بفرمایید دهنتون رو شیرین کنید : این یک کیک سنتی، از کشور نروژه که خودشون به نام (بهترین کیک دنیا)معرفیش می کنند. تشکیل شده از یک نوع خاص کیک و کیک پایه و مرنگ بادامی روی سطح اون . کیک رو به دو قسمت می کنند و لایه زیرین رو با مارمالاد توت فرنگی دست ساز و خامه پنیری با طعم فراوان لیمو میپوشونند . روش رو هم که مشخصه...
-
غم وطن ... خواهر گرفتار
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404 03:51
بابا عباس به خانه آمد، هزار دریغ و افسوس که بندر عباس به خون و آتش نشست . دوشنبه ظهر ، بابا رو مرخص کردیم و ادامه مراقبت تا بهبودی کامل، در منزل انجام میشه .کاش همه ی کسانی که مثل ما عزیزشون در بیمارستان بستریه، با دل خوش و حال خوب مرخصش کنندو هیچ امیدی نا امید نشه . ****** این چند روز همه ش به روزایی فکر می کردم که...
-
بیمارستان و مطب
شنبه 6 اردیبهشت 1404 03:20
سلام دوستان عزیزم ، امیدوارم درد و بلا از خودتون و عزیزانتون به دور باشه . خیلی خیلی از پیام های محبت آمیزتون ممنونم . همه جا پیام های مهربون و احوال پرسیاتون رو دارم و چقدر لطف دارید واقعا امروز پنج روز تمام شد که بابا عباس بیمارستانه . دلمون براش تنگ میشه و این صحبت های کوتاه تلفنی و دیدار های چند دقیقه ای اصلا کافی...
-
آخرین روز فروردین
دوشنبه 1 اردیبهشت 1404 04:20
سلام از آخرین روز فروردین زیبای ۴۰۴ امیدوارم این ماه رو با دل خوش و تن درستی و برکت سپری کرده باشید و به استقبال اردیبهشت بی نظیر سرزمینمون بریم. زنعمو جون یک هفته منزل من موند و خونه م رو پر از نور و برکت کرد. همه چیز با وجودش خیلی بهتر بود ، من قبلا چنین تجربه ای نداشتم. مامان مهین( مادر بزرگ پدریم) چند سال آخر عمرش...
-
نیمه اول فروردین
شنبه 16 فروردین 1404 11:55
شونزده به درتون مبارک امیدوارم امروز که زندگی رسما به حالت عادی برمیگرده، برای همه مون پر از خیر و برکت و اتفاق های خوب باشه خوب شروع شد و کاش خوبتر تموم بشه و یازده ماه و اندی دیگه بگیم : آخیییش، خستگیمون دراومد **** یه چند روزی قزوین بودیم که خیلی خوب بود. خب خیلی سال بود که دیگه اونجا نرفته بودیم ، یه روزی قزوین...
-
نوروز فرخنده باد
دوشنبه 4 فروردین 1404 19:25
اول نوشت: این عبارات رو قرار بود اول فروردین منتشر کنم، ولی همینطور که میبینید شد امروز که چهارمه. آخه یه سفر کوتاه خیلی خوب به شهر زیبا و باستانی قزوین پیش اومد که نتونستم پست رو بفرستم و الان که تازه رسیدم تهران ، نشستم پای لپ تاپ ******* سلام پر از عشق من رو از اولین روز بهار و سال جدید پذیرا باشید جونم براتون بگه...
-
آخرین پست ۱۴۰۳
چهارشنبه 22 اسفند 1403 04:30
سلام عزیزای دلم، وقتتون بخیر. حقیقتا نمیدونم الان باید بگم شبتون بخیر، یا صبحتون؟ چون ساعت ۳ دقیقه به بامداد روز چهارشنبه ۲۲ اسفنده. عقلم میگه صبحه ولی دل واموندم که عاشق خلوت و حال و هوای شبه، میگه هنوز شبه مهربانو ، راحت باش ، با دوستای خونه ی مجازیت خلوت کن و بی خیال ساعت ها شو راستش فقط بابت نسرین نگرانم که بابت...
-
شیرینی های نوروز ۱۴۰۴
یکشنبه 5 اسفند 1403 03:35
سلام دوستان عزیزم ، می بینم که زندگی رو دور تند افتاده و تقریبا همه به فراخور موقعیت و شرایط روحی و جسمی و توان مالی به استقبال بهار میرن. تن سلامت و دل خوش الهی برای کمک های ثابت و ماهیانه ای که در دو پست قبل نوشته بودم، گروهی در واتس اپ تشکیل شد و دوستانی که بصورت خصوصی شماره تلفن هاشون رو به من داده بودند عضو شدن....
-
سال شیرین مهربانو
یکشنبه 28 بهمن 1403 13:45
سلام به رفقای عزیزم امیدوارم تک تکتون عالی باشید. ما هم خوبیم خدا رو شکر . راستش میخوام بنویسم : باورتون میشه کمتر از ۴۰ رود دیگه نوروز از راه میرسه؟ ولی بابتش معذبم چون حس میکنم خیلی این جمله کلیشه شده و هر سال داریم میگیم. ولی وااقعا امسال یه جور دیگه باورم نمیشه که سال داره تموم میشه نمیدونم چی شد واقعا؟ شاید تاثیر...
-
هییییچ چیییزی از هیییچ کسی بعید نیست
دوشنبه 22 بهمن 1403 12:30
گفته بودم فوبیای دیر رسیدن دارم؟ خب اگه نگفته بودم، الان گفتم دیگه . اینجانب یک فرد با فوبیای دیر رسیدن هستم . لطفا احوال خرابش رو رعایت کنید، خرابتر نشود. البته خدا رو شکر نوع رابطه من و شما، نیاز به رعایت نداره . فکر کنید من دختر بابا عباس و مادر مهردختم که این دو نفر پرودگار {دیرکردن} هستند. حالا چرا پست رو با این...
-
شناسنامه مهربانو
جمعه 12 بهمن 1403 20:40
خیلی وقت بود دلم می خواست شناسنامه م رو عوض کنم . تو همه این سالها و بخاطر هزاران بلایی که سرش اومده بود ( یکیش این بود که آب ریخته بود روش ) حسابی از شکل و شمایل افتاده بود. بالاخره نوزدهم تیر ماه، رفتم یکی از این پیشخوان های دولت که شعبه ثبت احوال هم بود و فرم تقاضای تعویض رو پر کردم، قبلا هم تو سایت خونده بودم که...
-
یه تصادف کوچولو
شنبه 29 دی 1403 19:33
سلام عزیزای دلم . امیدوارم خوب باشید و تو این سرما، دلتون گرم و قرص باشه تو این مدت یه تصادف کوچولو به پرونده تصادفاتم اضافه شد . یه شب( در واقع یه چهارشنبه ای) از خونه مامان اینا برمیگشتم ، اتفاقا تنها هم بودم . خونه من تو دومین کوچه از یه خیابون اصلیه. از سر کوچه اول که میگذشتم دیدم یه موتور داره به سمت سر کوچه که...
-
چرا قنادی خونگی رو انتخاب میکنیم؟ (ادامه پست قبل)
چهارشنبه 12 دی 1403 11:55
سلام به دوستان عزیزم که هنوز لطف دارید و به این خونه سر میزنید. راستش چند شب فرصت میکردم میخواستم پست جدید بذارم ولی بلاگ اسکای به فنا رفته بود. یه شبم کلی نوشتم و یهو با خارج شدن اسکای از علائم حیاتی، نوشته های منم پرید الان هر خطی مینویسم ذخیره میکنم که دوباره اون بلا نازل نشه . قرار بود تو این پست درمورد اینکه چرا...
-
دنیای شیرین من
شنبه 24 آذر 1403 15:25
سلام دوستان عزیزم، امیدوارم حال همگی خوب باشه ما هموطن های مقیم مرکزتون که خیلی خوبیم. هر روز کلی سرب و مازوت استنشاق میکنیم، برقامون هم بصورت نامنظم و "همین الان ییهووو " میره . یه مدت برای قطع برق خبر می دادن، مثل سیستم های عوضی، اما باکلاس برامون پیامک میشد که فلان مشترک برق، درفلان ساعت قراره برقتون بره...
-
بازنشستگیم با مامان و بابا
شنبه 10 آذر 1403 01:39
جمعه شبه البته شب که چه عرض کنم ُ ده دقیقه دیگه شنبه آغاز میشه . این روزا خیلی خیلی بیشتر از قبل ُ قدر بازنشستگی رو میدونم ،شاید اوایل گیج بودم و برنامه ریزی مناسبی برای وقتم نداشتم . مثلا فکر میکردم خیلی باید کار کنم ُ همین باعث شده بود هر سفارش وقت و بی وقتی رو بپذیرم و ساعت کار برای خودم تعریف نکنم . به خودم اومدم...
-
مهربان باشیم و باقی بمانیم
شنبه 3 آذر 1403 11:53
دوستان لطفاً این کامنت پست قبل رو ببینید که اینجا منعکس کردم این دوست مهربانمون شماره واتس اپشون رو هم در اختیار من گذاشتن و اگر میبینید لازمه بگید بهتون میدم ولی چون همسر عزیزشون درحال استراحت هستند به هیچ عنوان نمیتونن تلفن رو پاسخ بدن فقط پیام واتس اپ رو چک میکنند . سلام خانم مهربانو من 15 آذر برای تهیه داروهای...
-
مربوط به پست قبل
جمعه 25 آبان 1403 22:40
خب به حمدلله انگار دوستان داخل ایران هم از امروز کامنت دونی براشون باز شد . فکر میکنم دو روز بود که جز اونطرف آبی ها نمیتونستند کامنت بذارند. البته من تا زمانی که چند نفر از دوستان تو وا/ت/س اپ یا ای/نس/تاگ/رام بهم پیام ندادن که " نمیتونند اینجا کامنت بذارن" متوجه موضوع نشده بودم . چیز عجیبی هم نیست واقعاً ....
-
حریم شخصی و دوخبر خوب و درخواست کمک از دست های سبز
شنبه 19 آبان 1403 23:55
چند سال پیش زن و شوهری از دوستانم که دوتا دختر بالای 25 سال داشتند، متوجه شده بودند که گاهی دخترانشون بوی سیگار میدن .. بهم ریخته بودند و نمیدونستندباید به روی دخترا بیارند یا نه . نگران بودند که اگر واکنشی به این موضوع نشون بدن ، پرده ی حرمت بینشون پاره بشه و اگر هم هیچ عکس العملی نداشته باشند ، احمق بنظر بیان و بچه...
-
از سورپرایز تولد برادر با چاشنی رفاقت های با ارزش تا طعم کوکی کره ای حرف سین و شیرینی های هالوین
سهشنبه 15 آبان 1403 03:30
چند وقت پیش ، یک پیام خصوصی دریافت کردم، دوستی که نویسنده ی یکی از وبلاگ های دوست داشتنیمه، ازم درخواست کرده بود که برای تولد برادری که دور از ولایتشون زندگی میکنه کیک تولد درست کنم و در روز تولدش با ارسال کیک به صورت سورپرایز، خوشحالش کنم خب منم که عاشق همکاری در همین امورم . بله شاید داستان کیک تولد سورپرایز رو در...
-
دل خوشی های ساده ولی با ارزش من
شنبه 5 آبان 1403 20:30
بالاخره مهرداد به سلامتی همه تون دیروز ساعت 15:30 از آسمان ایران پرواز کرد . میگم بالاخره چون هم جراحش بهش گفت باید پروازشو عقب بندازه و هم بخاطر شرایط ناامن مرزهای هوایی، پروازها هی لغو میشد و داستان های دیگه . این طفلکی هم هر روز نشسته بود به رییسش ایمیل میزد و توضیح می داد که الان دکترم گفته نرو، الان کشورهای دیگه...
-
من و آنفولانزا
دوشنبه 23 مهر 1403 11:40
یک دو سه... یک دو سه ، امتحان میکنیم . صدای منو میشنوید؟ نه خب مسلماً نمی شنوید ، چون صدام کلاً درنمیاد . آنفولانزا گرفتم از نوع خررررش بعد از کرونا دیگه هیچ مدل سرماخوردگی یا آنفولانزایی تجربه نکرده بودم ، الانم فکر میکنم انقدر این اواخر ترافیک کارم، زیاد و زمانِ استراحتم، کم بود که با یه ویروس کوچیک مبتلا شدم ....
-
آیا من آدم عصبانی شده ام؟؟
پنجشنبه 29 شهریور 1403 14:10
سلام به روی گل تک تکتون . دیروز قرار بود ساعت دوازده ظهر، مامان رو ببرم کلینیک نگاه برای تزریق مجدد هر دو تا چشمش. شب قبل طبق عادت همیشگی، حوالی ساعت سه و نیم خوابیده بودم . ساعت هفت و نیم بیدار شدم قرص تیروییدم رو خوردم و مشغول آماده سازی سفارش دوتا ازکافه ها شدم. حدود ساعت ده کارم تموم شد . خواستم به کافه ها خبر بدم...
-
خانه ای که فروش نمیرود
یکشنبه 18 شهریور 1403 10:50
سلام دوستای گل مهربانو . امیدوارم همگی خوب باشید . نفس های تابستون که به شماره میفته، انگار نفس های منم تنگ میشه.. فکر ته کشیدن روزهای نارنجی اذیتم میکنه. چند روز پیش مهردخت بهم گفت: مامان توروخدا بس کن. تو این دوساعت اخیر، سه بار گفتی " ای داد تابستون داره تموم میشه" من خودم کم ناراحتم، تو هم هی یادآوری کن...
-
مورد حمایتی پست قبل/ با حیوانات مهربان باشیم
شنبه 3 شهریور 1403 02:20
سلام به روزی ماه شما عزیزانم، امیدوارم روزگارتون با سلامتی و دلخوشی بگذره. عزیزانی که برای کمک به درمان بیماری دوستمون زحمت کشیدن واریزی انجام دادن یک دنیا ازشون ممنونم، مبلغ بسیار کمی تونستیم جمع کنیم .از نظراقتصادی همه مون تحت فشار شدید هستیم و اوضاع از این بدتر هم خواهدشد، بنابراین هیچ توقع و خدای نکرده فشاری برای...
-
صادقانه بگو، اگر نباشه برات مهمه؟؟ وکمک به دوست بیمارمون
یکشنبه 21 مرداد 1403 08:30
همین دو هفته ی پیش بود که داشتم اینستا رو چک میکردم، رسیدم به پیج نوه ی عمه جانم . عمه خانم و شوهرش چند سالیه از دنیا رفتن . از اونجایی که پدر بزرگ و مادربزرگم خیلی زود فوت کردن، عمه و شوهر عمه سالهای زیادی بزرگ فامیل محسوب میشدن و انصافاً آدم های مثبت و مهربونی هم بودن .. به گردنِ خیلی از جوان های فامیل در وقت...
-
قاتل آزاد
شنبه 30 تیر 1403 01:00
چند وقتیه که از یه پرونده ی جنایی متاثر کننده خبردار شدم ، عجیب اینکه تقریباً پنج سال از وقوع جنایت میگذره و من تازه متوجهش شدم و اینکه به اطرافیانم که گفتم هیچکدوم خبرنداشتن. جنایت تکان دهنده ای که نه به واسطه ی خودِ جرم، ( که ما از این دست جنایات در ایران کم نداریم ) بلکه به دلیل رفتار پلیس و دستگاه قضایی خیلی عجیب...
-
جماعت خطرناکی شدیم
شنبه 16 تیر 1403 14:20
مهم : آح آخ یگی از عکس ها رو جا انداخته بودم که خیلی مهم بود. دوباره بخونید اصلا بدون اون متوجه توهینش نمیشید -------- اومدم یه تجربه ی جدید از ارتباطات اجتماعی رو باهاتون درمیون بذارم . راستش من با وجودی که همیشه روابط عمومی زیادی داشتم، با ادم های عجیب زیادی روبه رو نشدم . نمیدونم شما ها هم مثل من هستید یا برعکس ؟؟...
-
درس امروز/ 51 سالگی
یکشنبه 10 تیر 1403 21:20
الان که دارم براتون مینویسم بعد ازظهرِ روزِ یکشنبه دهم تیره . یکساعتی میشه که از خواب بیدار شدم و رفتم تو آشپزخونه و خورشت کدو رو بار گذاشتم . البته خورش کدویی که باب میل مهردخت باشه یعنی با کمی لپه و مرغ طبخ بشه ، معمولاً هم برای دل شکموی خودم یه دونه بادمجون سرخ کرده هم میذارم کنار کدو، ولی الان حوصله نداشتم . شایدم...
-
شبکه خانگی
سهشنبه 29 خرداد 1403 11:45
سلام و صد درود به دوستان گلم .اومدم خونه رو آب و جارو کنم چه گرد و خاکی نشسته اینجا حال و احوالتون چطوره عزیزای دلم ؟ چرخ روزگارتون به روال می چرخه ؟ امیدوارم جواب همگی مثبت باشه من و خانواده شمعدانی هم خوبیم و روزگارمون مثل سابق میگذره. برای باز شدن باب گفتگو چیزی که این مدت فکرمو مشغول کرده، سریال افعی تهرانه......