اول نوشت: این عبارات رو قرار بود اول فروردین منتشر کنم، ولی همینطور که میبینید شد امروز که چهارمه. آخه یه سفر کوتاه خیلی خوب به شهر زیبا و باستانی قزوین پیش اومد که نتونستم پست رو بفرستم و الان که تازه رسیدم تهران ، نشستم پای لپ تاپ
*******
سلام پر از عشق من رو از اولین روز بهار و سال جدید پذیرا باشید
جونم براتون بگه که الان نشستم یه گوشه دارم پست مینویسم درحالیکه نفس و آقای تعمیرکار پکیج تو بالکن مشغول کار و تعویض پکیج کهنه با پکیج جدید هستند. از سالی که اومدم تو این خونه، سالی چند بار برای پکیج و داکت اسپیلیت هزینه کردم و بجز مدت کوتاهی هیچ فایده و کارایی نداشتن . از چند ساعت قبل از سال نو هم پکیج دوباره به مشکل برخورد و من و مهردخت با سلام و صلوات فراوون دوش گرفتیم . اما بگم براتون از شب سال نو، تقریبا ده روز قبل مهردخت گفت: امسال میخوام با گچ وسایل هفت سین رو درست کنم . گفتم: ببین من خیلی گرفتار شیرینی پزی هستم ، لطفا یه کاری کن من اصلا به فکر هفت سین نباشم ، یعنی صفر تا صدش با خودت باشه .
راستش هرسال مامان میره کوچه ذغالی های تجریش یه سمنوی مبسوطی میخره ، خودش میشینه کلی ازش میخوره، به ما هم اندازه یه کاسه برای هفت سینمون میده . سنجد رو هم همینطور .
چهارشنبه صبح دیگه همه شیرینی ها رو ارسال کرده بودم و به خیال خودم با خیال راحت میتونستم به استقبال سال جدید برم . ساعت هشت با مهردخت رفتیم آرایشگاه و یه صفایی به سر و صورتمون دادیم ، بعد رفتیم مصالح فروشی و مهردخت یکمی گچ خرید ، اومدیم خونه و ناهار خوردیم و خوابیدیم ، تقریبا یک هفته ای بود که تا ۶ صبح یه کله سفارش ها رو آماده می کردم و تقریبا ۶-۶:۳۰ میخوابیدم تا حدود ۸ و دوباره شروع میکردم .
اون خواب بعد از ظهر انقدر مززه م داد که نگووو
بعد که بیدار شدیم یکمی جمع و جور کردیم و مهردخت شروع کرد به گچ بازی . دو دور گچ درست کرد و سفت شد و خرابکاری کرد ، بهش گفتم ولش کن یه کار دیگه میکنیم. بعد گفتم سمنو و سنجدت کو؟ گفت: هاااا؟؟
فهمیدم هفت سین رو هواس . گفتم مهردخت لباس بپوش بریم بیرون . اونم حس کرد هوا پسه و من در آستانه عصبانیتم هیچی نگفت و آماده شد . رفتیم بیرون و سنبل خریدیم و هرچی نگاه کردیم سمنو و سنجد درست و درمونی نبود . گفتم بهتره معطلش نکنیم و بریم خونه مامان اینا سهم سمنو و سنجدمونو بگیریم.
رفتیم پیششون و اونا رو هم گرفتیم ، از خونه شون که اومدیم بیرون من خیابون رو که دیدم و ماشینا که مردم توشون همه شاد و خندون بودن و بعضیا صدای موسیقی رو بلند کرده بودن و میرقصیدن یهو دلم ضعف رفت که تو این ساعات پایانی یه بار دیگه تجریش رو ببینم ، مخصوصا که هفته قبل هم که رفته بودم تجریش مهردخت نیامده بود .
انداختم تو اتوبان صدر و بعدشم بلوار کاوه و اندرزگو . به مهردخت گفته بودم مسیر رو از طریق ویز پیدا کنه تا یه وقت به ترافیک نخوریم . تو اندرزگو که ویز گفت: مستقیم ادامه بدید به مهردخت گفتم : این میخواد از شریعتی ببرتمون؟ خب چرا راه فرعی نمیده؟ اونم گفت : نمیدونم چرا. تو تقاطع اندرزکو و شریعتی که گفت به چپ بپیچید ، گفتم مهردخت این داره اشتباه میگه ، چک کن ببین مقصد کجاست؟ مهردخت گفت مامان این مقصد رو اشتباه گرفته یه کوچه بنام قدس هم این طرفه اونو داره ادرس میده نه میدون قدس .
هیچی دیگه ناچار افتاده بودیم تو شریعتی به سمت میدون قدس و خیابون قفل بود. درست سه تا کوچه مونده به میدون ماشینم خاموش شد. البته پشت سر من چند تا ماشین دیگه هم جوش آورده بودن و ایستادن ولی ماشین من رسما خاموش شده بود. فوری قیافه نفس اومد جلوی چشمم که همیشه تاکید میکنه آب ماشین رو هر هفته یا هر ده روز یه بار چک کنم و نمیکنم . خدا رو شکر میکردم که آمپر رو هی نگاه کردم و نرفته بود بالا ، ولی خب از داخل کاپوت دود غلیظ و بوی خیلی بدی به مشام میرسید. تو دلم دعا میکردم که واشر سر سیلندر نزده باشه ، هم زمان فحش هم میدادم که آخه زززن ، دور زدن تو تجریشت دیگه چی بود چند ساعت مونده به تحویل سال. آخه الان اگه بی ماشین بمونی تکلیف چیه تو تعطیلات
اما جالب اینجا بود که از همون لحظه اول تا حدود دوساعت بعد که مشکل حل شد مردم دست از کمک و همدلی برنداشتن .
یه آقای جوان و همسر نازش سوار بر موتور بودن اومدن کنارمون ، اتفاقا چند بار هم تلفنشون زنگ خورد و میگفتن شما شام بخورید ما برامون کار پیش اومده !
چند نفر اومدن گفتن ما مکانیک هستیم ولی ابزار نداریم ، خیالت راحت باشه موضوع واشر و سرسیلندر نیست . احتمالا دیسک و صفحه داغ کرده . به امداد خودرو زنگ زدم چند دقیقه بعد آقایی تماس گرفت گفت من دارم میام سمت شما صبور باشید، خیلی هم با دقت به حرفام گوش داد و گفت اصلا نگران نباشید حلش میکنیم . به بردیا هم زنگ زدم و گفت تازه رسیدم لباس تنمه اومدم مهربانو .
خیلی ها خانوادگی تو ماشین بودن دستشون سبزه و بیدمشک بود ولی ترمز میکردن میگفتن کمک میخواین؟ تشکر میکردم و میگفنم امداد خودرو تو راهه.
سال نو مبارک میگفتیم و راهی میشدن .
دوباره دوتا پسر اومدن گفتن ما مکانیک هستیم ، بهم گفتن سوییج رو باز کن و ببین صدای ویزویز همیشگی قبل از استارت میاد .
گفتم نه. گفتن پس مشکل از پمپ بنزینه . چیز خاصی هم نیست حتی کلشم سوخته باشه با دوسه تومن همینجا عوض میشه . آقای امداد خودرو بازم تلفن کرد و گفت دارم نزدیک میشم .
همه چیز به طرز شگفت انگیزی قشنگ و رویایی بود . بردیا و اقای امداد خوشرو و مهربان با هم رسیدند . بهش گفتم درمورد پمپ بنزین ، گفت : بنظرم درست گفتن الان چک میکنم . چک کرد و گفت همونه مشکل . یه قطعه ای رو درآورد و نشونمون داد که کاملا آب شده بود . پرسیدم به مرور زمان اینطور شده؟ گفت : نه مال همین سربالایی و ترافیک بوده.
بردیا کلی بدو بیراه گفت به کیفیت قطعات . آقای امداد خودرو کارش تموم شده بود ، از خوشحالی رو پام بند نبودم . هزینه رو پرسیدم گفت: ۸۰۰ تومن ، با خوشحالی یک میلیون پرداخت کردم .
بردیا گفت : مبادا از کاری که میخواستی بکنی بگذری ها ، اگه هوس تجریش گردی داشتی برو حتما . ازش تشکر کودم که اومد ، روبوسی کردیم و گفتیم تا سال دیگه خدانگهدار.
با مهردخت تصمیم گرفتیم از خیر تجدیش بگذریم ولی بریم یه جایی شام بخوریم . ساعت دوی صبح بود . همه ی صورت ها خندان بود ، مردم با شور و نشاط همه جا درحال رفت و آمد بودن . دوجا ماشین ها زده بودن بغل و چندنفر میرقصیدن
بالاخره رسیدیم خونه . مهردخت هفت سین رو چید. ساده و مینی مال طور ، جمع و جور کردیم ، دوش گرفتیم . من ساعت هفت تا ده خوابیدم .
مهرداد همیشه لحظه ای که سال تحویل میشد دور اتاق یه رقص بامزه و خنده دار میکرد ، از سالی که از ایران رفته ویدیو کال میکنیم و لحظه تحویل سال ما رو مهمون رقص همیشگیش میکنه .
تلفن های تبریک زده شد، عکسامونو گرفتیم و برای دستبوسی و ناهار نوروز رفیتیم منزل مامان و بابا
حالا پکیج خراب شده . مجبورشدیم کلش رو عوض کنیم ولی همه ی این اتفاقات رو به فال نیک می گیرم . اینکه موقع گرفتاری همه به هم کمک میکنیم، انقدر برام با ارزش بود که حد نداره . به کوری چشم هر بیگانه ای که ما مردم رو مقابل هم قرار میده و بجای مهربونی و لطف در حق همدیگه که از اجداد باستانیمون به ارث بردیم ، عادت زشت خیانت و لو دادن و زیرآب زدن رو سالهاست بهمون تحمیل کردن ، ما همدیگه رو دوست داریم و داریم یادمون میاد که چقدر شاد و خوشرو بودیم و همیشه با پوشش های رنگارنگ شاد ، زن و مرد کنار هم رقصیدیم و با جشن و پایکوبی شکر نعمتهای زندگی رو بجا آوردیم .
چون خیلی کار دارم و درضمن دلم براتون تنگ شده بود این پست کوتاه نوروزی رو از من پذیرا باشید تا زود برگردم و براتون کلی از روزهای آخر سال بگم و شیرینی پزی هام و اینکه شماااا خیلی عشقیدکه بهم فرصت دادید با شیرینی هام سر سفره های هفت سینتون باشم .
دوستتون دارم
سال ۲۵۸۴ شاهنشاهی یا به عبارتی سال ۱۴۰۴ خورشیدی مبارک.
*******
پینوشت: جوابی که به آخرین کامنت پست قبل دادم رو بخونید، شاید اطلاعاتی که نوشتم برای شما هم جالب باشه
راستی این عکس رو آخرین جمعه سال تو بازار تجریش گرفتم و همون موقع استوری کردم ، خیلی برام جالب بود که چندتا پیام همون موقع گرفتم که همین جا ایستاده ن زیر تابلوی بازار سنتی تجریش و عکس گرفتن و برام نوشتن ما یک ساعت قبل اینجا بودیم یا حتی ده دقیقه پیش. ولی از همه جالب تر پیام شادی جان عزیزم بود که نوشته بود: مهربانو، تو حوالی ساعت ۱۵:۳۰ پارکینگ شهرداری بودی ؟ پیامک پرداخت پارکینگ رو نگاه کردم و گفتم : آره دقیقا همون موقع. گفت: من و پسرم تو ماشین بودیم، تو رو دیدم و به پسرم گفتم: فکر کنم این خانم، دوست مجازی منه
من و بردیا چهارشنبه سوری
اینم من و پسرم
اینم بخش کوچولویی از شیرینی های نوروزتون
عزیزی برام، سال نو مبارک
مرررسی مهناز جانم
هرکدوم این جعبه شیرینی ها حدودی چند درمیاد مهربانو حدودی ها یعنی از چندتا چند؟ چقدر گربه ات چاقالو و گنده هستش اینو باید دوماد کرد امسال خیلی گندس
کیانا جان جعبه ها بر اساس درخواست مشتری چیدمان شده میتونه بنابراین قیمت هاش یکسان نیست.

خوبه من به چشم خوردن اعتقادی ندارم وگرنه الان دعوات میکردم
گربه بزرگ ندیدی، بچه م ۷ کیلوعه
راستی پستت اصلا هم کوتاه نبود. عیب روش نذار خواهر جان
سلام و تبریک




د نشد
یه پست کوچولو نوشتی از قبل تحویل سال و ...
مثلا تو دلت گفتی گول خوردن
آهان پس این چند روز کو
سفرنامه قزوین کجاس
شیرینی پزی ها
روزهای آخر سال و تجریش گردی
به نظرم حداقل ۲ تا پست دیگه بدهکاری
اره خواهر
سلام به روی ماهت مژگان جون

نسرین میگه طولانی بود تو میگی کم بود



چشششم چشششم همه شو میذارم
سلام مهربانو جان.سال نو رو تبریک میگم.انشالله سالی پر از شادی و برکت باشه بار هممون.چقدر خوبه که همه چیو به فال نیک میگیری.الهیهمه چی همینطور به نیکی برات پیش بره.در مورد پکیج،غیر از پایین بودن کیفیت قطعات که دیگه عادی شده،مهم ترین چیز که باعث خرابی میشه سختی آب هست.همینکه به شکل رسوب میبینی ،قطعات الکترونیکی رو سریع خراب میکنه.چیزی که به شکل رسوب میبینیم همون کربنات کلسیم معلقه تو آب هست.یه سری سختی گیر مغناطیسی هستن که سر راه ورودی آب پکیج میتونی نصب کنی.این سختی گیرا دائم یون های کلسیم رو خنثی میکنن.از تاسیسات کارتون یا نصاب پکیج بخواین حتما براتون نصب کنه که خدای نکرده این پکیج جدید هم به خرابی نیفته سریع
سلام مهسا جون


چه راهنمایی خوبی بهم دادی عزیزم . حتما انجامش میدم
شما قزوین اومده بودین

بعللله

قزوین هستی دخمل؟
مهربانو عکس اول خودتی و مامانت ولی اون دختر و پسر جوان نشناختم؟ خواهر و شوهرخواهرتن؟ کاش بالا عکسا معرفی مینوشتی
درباره بردیا داداشت میخواستم بپرسم اخلاقش چطوریه؟ نمیدونم چرا این حسو دارم که خیلییییییی دلسوزه غمخواره خانوادس همیشه یه تلخی ته لبخنداشه خیلی غمخواره خانوادشه حسم اینه درسته ایا؟
بله عززیزم مینا و سینا هستن خواهر و همسرش
ببخشید انقدر عکساشونو میذارم فکر کردم همه میشناسن اصلا حواسم نبود شاید دوستان جدید داشته باشیم 

صبا جون قبلا نبود ، خیلی هم اتفاقا اذیت میکرد ولی هرچی سنش بالاتر رفت بیشتر تغییر کرد و تکیه گاه شد . الان واقعا لقب پسر ارشد خانواده و خان داداش برازنده شه .
مهربانو جان سال نو رو تبریک میگم . امیدوارم همیشه پرانرژی و سلامت باشی .
اول باور نکردم این همه شادی و مهربونی هموطن ها رو ( متاسفانه) فکر کردم دوربین مخفی بوده
امیدوارم شادی ها ایران ماندگار و همیشکی بشه و باشه .
سلام شعله جانم ممنونم چه دعای خوبی



آرره میدونم دقیقا حست رو کاش فیکساتور بزنن به مردم همینجوری بمونن
آمییییین
مهربانو جانم
نوروزت مبارک عزیزم
سال خیلی خوبی رو -هم فردی و هم جمعی- آرزو میکنم!
فکر کنم جمعه آخر، ساعت ۳-۴، چند میلیون نفر تجریش بودن :))
ما هم رفته بودیم و جدا از اینکه خیلی خیلی شلوغ بود و مدل حرکتمون شبیه طواف کعبه بود، خیلی همه چیز قشنگ بود و اصلا حس و حال نوروز یهو القا میشد به آدم :D
ممنونم قربونت الهی آمین



حتما دیگه
ای جااانم دقیقا همین حس رو داشت
سال نوت مبارک عزیزدلم
بلا از خودت و عزیزانت دور باشه
الحمدلله که همه چیز با لبخند و خیر و سلامتی تمام شد
مرررسی دوست خوشگلم

بهترین ها برات پیش بیاد
مهربانوی عزیزم نوروز و آمدن بهار و سال نو مبارک باشه .
واقعا همینطوره که می گی مردم خوب و مهربونی داریم و همدلی و صفا داراییهای باارزشی هستند که برامون مونده.
امیدوارم سال جدید برای همهمون پر از شادی و خوشی باشه و جشنهای زیادی رو با هم توی خیابونهای شهرمون برگزار کنیم.
از دیدن تو عزیز خیلی خوشحال شدم حیف که دست تقدیر هنوز ما رو بهم نرسونده
ممنونم شادی جانم



آمین عزیزم
عززیزم خیلی به امید دیدار
سال پر از شادی و سلامتی برات آرزو می کنم
سلام
سال نو مبارک
خوشحالم که همه چیز به خوبی تموم شده.
ما هم با مشکل پکیج درگیریم. درکتون میکنم.
سلام آقای دکتر
همون موتور خونه های قدیمی عااالی بود ، استخون خونه هم قشنگ گرم میشد
سال پر برکتی براتون آرزو میکنم
همچنین عززیزم همچنین
به به!
چه پشت مثبتی بود.
خوشحالم مردم دارن بهم اینقدر نزدیک و مهربون میشن
و بطور خلاصه:
خسته نباشی
قربونت خواهر جون






آررره واااقعا
ممنونم عزیزم ، تو هم
سلام عزیزم
سال نو مبارک
بهترین ها رو واست آرزو دارم
سلام به روی ماهت

ممنونم همچنین عزیزم