دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

غم وطن ... خواهر گرفتار

بابا عباس به خانه آمد، هزار دریغ و افسوس که بندر عباس به خون و آتش نشست . 

دوشنبه ظهر ، بابا رو مرخص کردیم و ادامه مراقبت تا بهبودی کامل، در منزل انجام میشه .کاش همه ی کسانی که مثل ما عزیزشون در بیمارستان بستریه، با دل خوش و حال خوب مرخصش کنندو هیچ امیدی نا امید نشه . 

******

این چند روز همه ش به روزایی فکر می کردم که بابا تو کشتی و به اسکله رجایی پهلو گرفته بود ، چه روزایی که خودمون هم روی کشتی بودیم و شاهد بارگیری و تخلیه کشتی بودیم و همه دلخوشیمون این بود که اگرچه بابا تهران و کنارمون نیست ولی حداقل خودمون پیشش هستیم . 

بعد از ظهرا آفتاب که رو به غروب میرفت و از داغی هوا کم میشد ، از کشتی پیاده میشدیم و روی اسکله قدم میزدیم ، گاهی بندر میرفتیم و گاهی فقط به همون کلوپ تو اسکله بسنده میکردیم تا روز و شبمون رو از یکنواختی دربیاریم . 

حالا اگه بابا رو کشتی بود و این خبر به گوشمون میرسید ، چه حال و روزی داشتیم؟؟ 

چند تا نگاه منتظر این روزها به در خشک شد؟؟

جنوبی هاااا، آخ جنوبی های ساده و مهربون که مشخص ترین علامت چهره های آفتاب سوخته و زحمتکششون اون لبخند بزرگ و صمیمانه شونه و اون نگاه امن و شرم آلودی  که توش حس رفاقت پیداست. 

دردتون سالهاست که به جونمه ، از همون وقتی که خونه ی قشنگمون رو تو خرمشهر گذاشتیم و فرار کردیم و بعد شنیدیم خونین شهر شده درد جنوب به جونم افتاد

خدا صبرتون بده که انگار وقتی در نقطه آفرینش، انسانها صف کشیده بودن ، خدا گفت به جنوبی های ایران ثروت میدم فراوون اما فقر و مظلومیت میدم خیلی فراوون تر و صبوری هم میدم از اون دوتا بیشتر. 

شریک غمتونم و دوباره داغ دلم برای سانچی، پلاسکو، هواپیمای اوکراینی، معدن های فروریخته و ،،، تازه شد

*****

دیروز یکی ازخوانندگان  قدیمی وبلاگ که تو اینستا با هم در ارتباطیم پیام ناراحت کننده ای برام فرستاد: 



متاسفانه این دوستمون خودش زندگی بسیار سختی داره، مادر یک آقا پسربزرگسال مبتلا به اوتیسم از نوع شدید و خودش به واسطه ی زحمات و رنج فراوانی که بابت سرپرستی و مراقبت از فرزندش متحمل شده ، مبتلا به انواع بیماری هااز جمله دیابت و درد های استخوان و مفصلی شده. 

از همه ی شما عزیزانم میخوام که اگر با هر امکاناتی که دارید چه از نظر اشتغال و چه از نظر مالی براتون مقدور بود به کمک این خواهر گرفتارمون بریم . 

شماره کارت همیشگیمون رو که دارید؟

۶۰۳۷۶۹۷۵۷۴۲۸۵۷۱۱ 

معصومه سعیدی فر

****  

دوستتون دارم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد