دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

این مدت که نبودم

سلام به روی ماه تک تک دوستان نازنینم 

این مدت که نبودم ، دستم بندِ دخملی بود . مهردخت یه جراحی داشت که یه سری مقدماتش رو باید آماده میکردیم و بعدشم که جراحی انجام شد و به دنبالش نقاهت و ... 

 خدا رو شکر حالش خوبه ، جراحیش  از نوع زیبایی بود، و مشکل سلامتی نداشت . 


 اخلاق مهردخت با من کاملاً متفاوته هر قدر من،  در اطلاع رسانی مخصوصاً از نوع پزشکی راحتم، مهردخت اینطوری نیست .. به هر حال من پروردگارِ برون گرایی و مهردخت پروردگارِ درون گرایی هستیم 


اگر خودم جراحی داشتم الان اینجا پر میشد از توضیحات الف تا ی با رسم شکل ، ولی خب چه کنم که حفظ حریم شخصی بیمار بسیار واجبه ( چه فاز خانم دکتری هم  گرفتم من  )

****

من درمورد جراحی های زیبایی،  نظرم اینه که صرفاً برای اصلاح ناهنجاری باید استفاده بشن واگر قسمتی از بدن فرم معمولی و طبیعی داشته باشه اصلاً  ارزش  نداره  آدم خودش رو درمعرض انواع اتفاقات ناخوشایند که از عوارض پیش بینی شده و نشده ی جراحیه قرار بده .


 خیلی وقتا فرم ظاهری بدن ما،  یا به دلایل ژنتیکی ، یا بابت عوارضِ  اتفاقات دیگه ای  از فرم طبیعی خارج میشه که لازمه اصلاح بشه .. بنظرم با توجه به سن و موضوع عمل،  خیلی هاشونم زیبایی محسوب نمیشن ولی خب، در دسته ی زیبایی قرار میگیرند . 

مثلاً عمل بلفارو پلاستی یا برداشتن پوست اضافه ی پلک،  عمل زیبایی حساب میشه ولی بنظرم وقتی کسی (خانم یا آقا فرقی نداره) در سن 20 سالگی بصورت ژنتیکی پوست اضافه ای روی پلکش داره دیگه صرفاً زیبایی نیست یا مثلاً بعضی ها گوش های خیلی بزرگی دارند که اندازه ش از حد نرمال خارجه. 

 خب چرا بعضی ها درک نمی کنند و  هی میگن  حالا لازمه عمل کنی؟؟ بله لازمه ، چیزی که نرمال نیست  باید اصلاح بشه .  طرف از ظاهر خودش ناراحته و اعتماد بنفس لازم رو نداره . من کاملا با این تصمیم مهردخت موافق بودم و وقتی دو سال قبل عنوانش کرد بهش قول دادم که شرایط رو فراهم کنم . 

بگذریم ...


همین چهارشنبه گذشته یعنی 26 مهر عمل انجام شد و مهردخت پنجشنبه شب مرخص شد . 

تقریباً نیم ساعت قبل از رفتن،  به پدرش خبر داد، خودش میگفت:  مدتی بعد به پدرم میگم و اصلاً لزومی نداره چیزی بدونه وقتی که در زمینه ی مقدمات عمل هیچ همکاری نکرده . 

اما بنظر من بهتر بود که خبر میداد . خلاصه که تلفن کرد به پدرش و گفت من تا یکساعت آینده عمل میشم . 

میتونم قیافه ی جا خورده ی آرمین رو تصور کنم . یکمی که از شوک دراومد گفت: ولش کن مهردخت مگه واجبه !

مهردخت هم از این طرف میگفت : بله واجبه و به همین دلیل  بهت نگفتم  دارم انجامش میدم ، چون همیشه همینو میگی و درکش برات مشکله . الانم به جای اینکه بگی به سلامتی ، میگی این کارو نکن .اصلاً کاش به حرف مامانم نمیکردم که اصرار کرد بهت بگم . ..

متاسفانه انگار تلفن پدرش رو آیفون بود و مادر بزرگش شنید ماجرا رو 

از لحظه ای که مهردخت از بیهوشی دراومده داره پیام های تبریک  فامیل  پدرش رو جواب میده 

یه دور هم  تلفن کرد به مادر بزرگش که خدا رو شکر تلفن رو برنداشت چون مهردخت آماده نشسته بود سر طشت رختشویی با مقادیر قابل توجهی پودر شوینده و وایتکسِ خالص،  جهت شست و شوی مادر بزرگ 

در عوض تلفن کرد به پدرش و عملیات شست و شو رو روی پدرش به نیابت از مادر بزرگ اجرا کرد . 

بنده خدا پدرش هم انگار جای رودربایستی دار بود نمیتونست حرف بزنه هر چی مهردخت گفت با جملاتی نظیرِ: اشکال نداره باباجون تبریک که خوبه ، مهم نیست تازه باید خوشحالم باشی  میتونی پزشو بدی و نهایتاً وقتی دید مهردخت کوتاه نمیاد با جملاتی نظیر: حق داری بابا جون،  من تذکر میدم . 

عجب آدمایی هستن حالا چرا هی تبریک میگن و ... غائله رو ختم کرد . 


به مهردخت گفتم : ببین خودت عین بچه های خوب عکس میگرفتی میذاشتی اینستات دیگه 

مهردخت یک چپ چپی نگاهم کرد که گفتم الان بخیه هاش باز میشن 

اما انصافاً پدر مهردخت خدمات پس از حادثه ش عالیه . میاد میره کمک میکنه و حواسش به مهردخت هست ، مثلاً همین از دیروزکه  اومدم سرکار ( آخرین روزکارم سه شنبه بود) اون رفته پیش مهردخت و هواشو داره 


این عکس رو وقتی منتظر پذیرش بیمارستان بودیم گرفتیم 



اما شیرین ترین قسمت عمل مهردخت این بود که وقتی دستبند مخصوصش رو بستن،  ازشون خودکار گرفت و اینجوری اطلاعات رو اضافه کرد :



اینم یکشنبه بعد از ظهره که داشتیم میرفتیم خدمت آقای دکتر تا اولین چک آپ بعد از عمل رو انجام بده 



دوستتون دارم . 


نظرات 53 + ارسال نظر
منجوق سه‌شنبه 2 آبان 1402 ساعت 04:08 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com

من تا حالا نشنیده بودم و نمیدونم پوست اضافه روی پلک چیه. ولی هر چی بود منم حتما چیزی که خارج از فرم طبیعیه رو عمل می کردم. به نظرم چیزی که به آدم احساس خوب در مورد خودش بده رو باید انجام بدی.
مبارک مهردخت

منجوق جانم معمولا براثر بالارفتن سن و از دست رفتن قوام پوست و افتادگی پوست پلک هم افتادگی پیدا میکنه و در حالت های شدید حتی روی دید اثر منفی میذاره . اما گاهی به علت ژنتیک چشم ها از بدو تولد این حالت رو دارند . دقیقا چشم های نسیم خانم برادرم همین حالت بود و البته خیلی هم بانمک و قشنگ بود ولی محدوده ی دیدش رو کم کرده بود و این عمل رو انجام داده .
به عمل برداشتن این پوست بلفاروپلاستی میگن و حتما هم دیدی قبلاً . این مورد رو من به عنوان مثال نوشتم .
ممنون از محبتت
این یک نمونه قبل و بعد از عمل بلفاروپلاستیه که البته بعلت کهولت سن ایجاد شده
https://s6.uupload.ir/files/kktled_rhv8.png
این هم یک نمونه ی جوان
https://s6.uupload.ir/files/file_x47s.jpg

تیلوتیلو سه‌شنبه 2 آبان 1402 ساعت 03:09 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

مبارک باشه
از قول ما هم تبریک بگید لطفا

مرررسی تیلو جان

ربولی حسن کور سه‌شنبه 2 آبان 1402 ساعت 03:08 ب.ظ http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
نمیدونم شاید علتش اون سال‌های دهه های پنجاه و شصت باشه و کمبودهای اون زمانها و لزوم صرفه جویی و ‌... چون من هم با شما و پدر مهردخت موافقم.
اما حالا که دخترتون تصمیم خودشو گرفته و عملو انجام داده براشون آرزوی سلامتی هرچه زودتر و نداشتن عوارض بعد از عمل را دارم.

سلام
نه سو تفاهم نشه من کاملا با مهردخت موافق بودم که این عمل رو انجام بده . درسته در گروه زیبایی بود ولی لازم بود و باید انجام میداد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد