بیست و نه سال قبل ، پرستوهایی با صورت های استخوانی و چشمانی که به گود نشسته بودند به میهن بازگشتند ، همه ورودشان را تبریک گفتند اما نفهمیدند به سالهای با ارزش جوانی از دست رفته شان چه گذشت ...
لعنت به هر چی جنگه ...... تصور اسارت و عادت کردن به زندان از دور به نظر سخت میاد ولی آدم گویا به زندان هم عادت میکنه البته به شرط اینکه هر روز اذیت و ازار و بازجویی نباشه ... آرزو میکنم نفس عزیزت همیشه شاد و خرم باشه و برای همه ازاده ها سلامتی ارزو میکنم
سلام مهربانو جون ،پستتو خوندم و کامنتارو هم ... یه کامنت بلند بالا نوشتم و کلی غر زدم ب جون مملکت و بی عدالتیایی ک ب اسم شهدا و جانبازا و بقیه افرادی ک تو جنگ بودن داره میشه اما حین نوشتن دیدم خب مقصر اصلی یه عده ی دیگن...پشیمون شدم همشو پاک کردم ... ولی خداروشکر اقای نفس سالم برگشت و شد نفس مهربانوی عزیز ما .... انشالله تا سالیان سال با لطف خوش در کنار هم زندگی کنید عزیزم
عززیز منی راتا جان میدونم چی میگی . ما هم همین احساس رو داریم . قربون محبتت الهی آمییین .
خب نمیدونم چی بگم و خوشحالم که ایشون جزئ افرادی بودن که به میهن برگشتن و از این ناراحتم که یه سری ها رفتن جنگ ، اممم اصن بذارید نقل قول کنم از یکی از شهدا که اسمش یادم نیست ( البته نقل به مضمون ) که گفتش :
آدم ها بعد از جنگ 3 دسته میشن ، دسته اول اونایی که در جنگ شهید میشن ، دسته 2 اونهایی که زنده می مونن و بعد از جنگ همچنان به عقاید خودشون پا بند می مونن و دسته سوم اونهایی که بعد از جنگ همه چیز رو فراموش میکنن و پشت پا میزنن به همه چی و یه آدم دیگه میشن.
آهان پیداش کردم ، ظاهرا بخشی از وصیت نامه شهید باکری هست
-------------------------------------------------------------------------- یک: دستهای که به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند و از گذشته خود پشیمان میشوند.
دو: دستهای که راه بیتفاوت را بر میگزینند و در زندگی مادی غرق میشوند.
سوم: دستهای که به گذشته خود وفادار میمانند و احساس مسئولیت میکنند که از شدت مصایب و غصهها دق خواهند کرد.
متاسفانه همین شده ، چی بگم مهربانو خانم ، چی بگم ، سرحرف رو که بکشی رشته اش درازه ، یه سری رفتن یه سری موندن ، من به اینده این مملکت امیدوارم ، حالا یه سری ها میگن مملکت از ریشه خرابه و اینا ، اما خداوکیلی هر کشور دیگه ای جز ایران بود با همه این اتفاقاتی که براش افتاده حداقل 100 بار تجزیه شده بود ولی مملکت ما هنوز سر جاشه و جدا از تمام پیشرفت هاش ، دوره افتادن که فساد رو ریشه کن کنن و اقای رئیسی گفته که ما خط قرمز نداریم
البته تو کشورهای دیگه هم فساد هست و یا بوده اما خب بعد از یه برهه ای یه کارایی کردن که جمعش کردن و با قانون درست ، مردم رو قانون مدار بار آوردن ، ایشالله که این وضعیت بی دروپیکری اقتصادی مملکت درست بشه ، چون این مسائل مردم رو نسبت به همه چیز بدبین کرده ، هم به شهدا و هم به هرکسی که توی جنگ بوده.
==================== من کامنتام طولانیه ، حالا شما از من کمتر از این مدل کامنت دیدید ولی سابقه داشته که طول کامنتم اندازه یه پست معمولی شما هم بوده باشه
من از کامنتای طولانی خیلی لذت می برم امیر جان . درست میگی این بخشی از وصیتنامه ی شهید باکریه . قبول دارم دقیقا بخشی از بی مهری مردم نسبت به این عزیزان بخاطر کج رفتاری های کسانیه که خیلی بهشون ایمان اعتماد داشتند . یه عده از ادما هم هستند تو این مسیر افتادن نمونه ش نفس که فقط یه پسر 18 ساله ی سرباز بود ولی باشرافت زندگی کرد و میکنه .. همونی بوده که از اول بوده
پسر خاله ام هم اسیر بود. همگی تصمیم گرفتیم براش ماهی یه نامه بدیم تا لااقل دلگرم باشه و بدونه بیادشیم. یکبار خواهر بزرگ من یکی از شعرهای سیاوش کسرایی را براش اول نامه نوشت. آری آری زندگی زیباست... نامه ها را باز می کردن و می خوندن بعد به زندانی تحویل می دادن. وقتی مهرداد را احضار می کنند و میگن منظور این خانم از فرستادن این شعر چه پیامی بوده، مهرداد از ته دل می خنده و میگه خواسته امیدوارم کنه. یک ماه انفرادی مهمان عراقی ها شد، البته بعد از کلی شکنجه برای بروز دادن پیام که وقتی برامون تعریف کرد فقط اشک می ریختیم و خواهرم از نامه نوشتن پشیمون شده بود.
چقدر این جمله تون رو دوست داشتم مهربانو جان و در عین حال غم انگیز بود "همه ورودشان را تبریک گفتند اما نفهمیدند به سالهای با ارزش جوانی از دست رفته شان چه گذشت ..."
اخی عزیزم نمیدونستم نفس هم جزء آزادگان بوده . خدا حفظشون کنه یه عده جوان پاک رفتند جنگ و یه عده اینجا مشغول چپاول و غارت و سودجویی شدند و هنوز که هنوزه سیر نشدند !!!! و گمونم فقط خاک گور سیرشون کنه و به قول تو متاسفانه اینها انقدر بد کردند که مردم حتی نسبت به شهدا و آزادگان و جانبازان هم بی اعتنا شدند
سلام بیست و نه سال چه زود گذشت بیست و نه سال پیش احتمالا تعطیل بود وفات امام جواد به احتمال زیاد دور همی با خانواده ی یکی از دوستان به صرف ناهار رادیو طبق معمول مارش عزا می نواخت ناگهان مارش قطع شد و اهنگهای انچنانی پخش شد ما هم با تعجب از تغییر ناگهانی بعد اعلام شد اولین گروه از ازادگان به میهن برگشتند
بنظرم آنها مقدسند. پسر عمویی داشتم که هرگز برنگشت. جزو مفقودین بود، بعد از یکسال که او رو مفقود اعلام کردن زن عمو مشکی پوشید. بعد از چند ماه همه بهش گفتن چرا مشکی پوشیدی نفوس بد و منفی نزن، شاید زنده هست! مشکیشو در آورد. بعد از یک سال باز مشکی پوشید چون کسی خواب دیده بود... بیچاره مرتب مشکی می پوشید و مرتب به اصرار مردم در می آورد. آخرش مرد و پسر عمو بر نگشت. مرده شور هر چی جنگ و اسلحه هست را ببرند/ هر جا و با هر کی
چه دل خون شده زن عموی بی نوااا هر جا و با هر کی .. موافقم عزیزم
چقدر همه مون مدیون این آدمهای بزرگواریم و چه قدر قدرشون رو نمیدونیم. روا نبود بعد از اون همه خونی که ریخته شد و این همه زجری که کشیده شد ، سرنوشت این کشور این بشه... شکسته باد انکه این چنینمان می خواست!
خدا نفس عزیز رو برات حفظ کنه مهربانو جانم.
آره عزیزم همون اولش اسیر شد و جزو آخرین نفرات آزاد شد .. خیلی به ندرت برام تعریف میکنه یه بار که یکمی برام گفت : که دیگه دو سه سال اخر اصلا به برگشتن فکر نمی کردن . با اون زندانبان هاشون دوست شده بودن بهشون گفته بوده جوجه براش خریده بودن و چند تا مرغ و خروس پرورش می داده .. من یاد شاهکار پاپیون می افتم و اشک می ریختم ممنونم عزیز دلم خدا نگهش داره با عزت و سلامت .
نمیدونم واقعا روز حساب چجوری جواب میده این جماعت خدا نشناس
سلام عزیزم. دلم خواست برای خودت و خواننده هات بگم یکی از اون آزاده ها پسر عمه من بود که سرباز بود و سال 67 اسیر شد. و روزی که رفت مادرش فوت شد و اون مفقودالاثر شد و روزی که برگشت با جسم نحیف و روح داغون. هم دید مادرش فوت شده و نامادری جایگزین و خواهر مجنون (چون مادرش جلوی چشمش فوت شده بود) حالا اون پسر شغل و خانواده خوبی داره ولی همیشه یه غم عمیقی داره که اگه جنگ نبود شاید خواهرش مجنون نمشد و برادرای بیمارش بیماریشون حاد نمیشد. لعنت به جنگ و باعث و بانیش
سلام عزیز دلم . خیلی ناراحت شدم قربونت چه سرنوشت تلخی . لعععنت به جنگ
مهربانو جانم ای کاش قدردانشون باشیم و حیف که مملکت رو به اسم اینها خراب کردند و حیف که دیدن خوشی کبوترها برامون سخته در حالیکه زجری که کشیدند رو فراموش کردیم و به آنها بی احترامی می کنیم در حالیکه حتی الانم حاضر نیستیم فداکاری اونها رو داشته باشیم.
واقعا حیف . میدونی عزیزم وقتی از شرایط ناراضی هستیم ، خیلی چیزای نامربوط رو به هم ربط میدیم و متاسفانه آتش خشم مردم دامن این بزرگواران رو هم می گیره . وقتی فکر میکنم یک هفته هم نمیتونم تو اون شرایط و درخونه ی دشمن دوام بیارم ، فکر کن ده ساااال و بهترین سالها ی عمرت رو در چنین وضعیتی بگذرونی
........................... چه باید گفت و چه باید کرد!! بنظر الان لا اقل بایستی در یک زندگی حد اقل کمی در رفاه و کمی در آرامش زندگی کنند و کنیم! این حق همه است! و البته پرستو ها....
بله کیهان جان حداقل باید حداقل ها رو داشته باشن ،داشته باشیم
راجع به حس و حال خودت تو سال های بعدش. راجع به نفس. که اگه اشتباه نکنم نفس جز این آزاده ها بوده.
الان خوب گفتم یا بازم بد منظورم رسوندم؟ :)
بله رها جون . اتفاقا نفس از همون آزاده های پیشکسوت هم بوده " ده ساااال اسااارت " فکر کن 18 سالگی سرباز بشی و 28 سالگی برگردی من چون خودم مهاجر جنگی هستم همیشه نسبت به جنوب و جنوبی ها و موضوع جنگ و مظلومیت جنوب حساس هستم . با وجودیکه اصلا جنوبی نیستم و بصورت اتفاقی و بخاطر موقعیت شغلی پدرم در زمان جنگ خرمشهر بودیم و مهاجر جنگی شدیم . به همین دلیل هر چیزی که مربوط به جنگ و قهرمانان اون باشه برام با ارزش و مقدسه . شاید خیلی هم ربطی به نفس نداشته باشه چون این حسم در مورد همه شونه . در مورد نفس باید بگم اون موقع که من اصلا نه نفس رو نمی شناختم و سالهای بعد (چیزی حدود 13 سال بعد با هاش آشنا شدم ) وقتی آزادها رو می آوردن و خانواده ها به استقبالشون می اومدن یکی از اماکنی که می رسیدن و از اونجا به خانواده ها سپرده می شدند در چند قدمی منزل ما بود و من بدون اینکه خبر داشته باشم نفس هم در بین اونهاست هر روز تو با چشمای اشکی و قلبی پر از عشق به تک تکشون ازشون استقبال می کردم . 13 سال بعد که نفس رو شناختم ازش پرسیدم تو از کجا تقسیم شدی و خانواده کجا اومده بودن دنبالت ؟ آدرس خونه ی ما رو داد و عکس های همون جا رو نشونم داد .
نه فقط این عزیزان جان بر کف بلکه خیلیا برای اینکه ما در ارامش زندگی کنیم فداکاری کردند نه ان فداکاری که راحت بزبان میاوریم واقعا خود را فدا کردند خداوند حافظ و نگهدارشان باشو
همیشه به این موضوع فکر میکنم کی فهمید تو سالهای جوانی اینها پیرشدند... اینها با ارزش ترین روزهاشون را دادند که ما چی بدست بیاریم الهی خداوند نگهدارشون باشه و روزهای خوبی در انتظارشون
فکر کن با بی مهری و بی احترامی هم باهاشون برخورد می کنند
لعنت به هر چی جنگه ......
تصور اسارت و عادت کردن به زندان از دور به نظر سخت میاد ولی آدم گویا به زندان هم عادت میکنه البته به شرط اینکه هر روز اذیت و ازار و بازجویی نباشه ...
آرزو میکنم نفس عزیزت همیشه شاد و خرم باشه و برای همه ازاده ها سلامتی ارزو میکنم
قربونت برم عزیزم ممنونم از محبتت
سلام مهربانو جون ،پستتو خوندم و کامنتارو هم ...


یه کامنت بلند بالا نوشتم و کلی غر زدم ب جون مملکت و بی عدالتیایی ک ب اسم شهدا و جانبازا و بقیه افرادی ک تو جنگ بودن داره میشه اما حین نوشتن دیدم خب مقصر اصلی یه عده ی دیگن...پشیمون شدم همشو پاک کردم ...
ولی خداروشکر اقای نفس سالم برگشت و شد نفس مهربانوی عزیز ما ....
انشالله تا سالیان سال با لطف خوش در کنار هم زندگی کنید عزیزم
عززیز منی راتا جان میدونم چی میگی . ما هم همین احساس رو داریم .


قربون محبتت الهی آمییین .
خب نمیدونم چی بگم و خوشحالم که ایشون جزئ افرادی بودن که به میهن برگشتن و از این ناراحتم که یه سری ها رفتن جنگ ، اممم اصن بذارید نقل قول کنم از یکی از شهدا که اسمش یادم نیست ( البته نقل به مضمون ) که گفتش :
آدم ها بعد از جنگ 3 دسته میشن ، دسته اول اونایی که در جنگ شهید میشن ، دسته 2 اونهایی که زنده می مونن و بعد از جنگ همچنان به عقاید خودشون پا بند می مونن و دسته سوم اونهایی که بعد از جنگ همه چیز رو فراموش میکنن و پشت پا میزنن به همه چی و یه آدم دیگه میشن.
آهان پیداش کردم ، ظاهرا بخشی از وصیت نامه شهید باکری هست
--------------------------------------------------------------------------
یک: دستهای که به مخالفت با گذشته خود برمیخیزند و از گذشته خود پشیمان میشوند.
دو: دستهای که راه بیتفاوت را بر میگزینند و در زندگی مادی غرق میشوند.
سوم: دستهای که به گذشته خود وفادار میمانند و احساس مسئولیت میکنند که از شدت مصایب و غصهها دق خواهند کرد.
کپی کن! نوش جونت: http://morovvat.blog.ir/
http://morovvat.blog.ir/1394/12/06/%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%B3%D9%87-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%D9%87-%D9%85%DB%8C-%D8%B4%D9%88%D9%86%D8%AF
-------------------------------------------------------------------
متاسفانه همین شده ، چی بگم مهربانو خانم ، چی بگم ، سرحرف رو که بکشی رشته اش درازه ، یه سری رفتن یه سری موندن ، من به اینده این مملکت امیدوارم ، حالا یه سری ها میگن مملکت از ریشه خرابه و اینا ، اما خداوکیلی هر کشور دیگه ای جز ایران بود با همه این اتفاقاتی که براش افتاده حداقل 100 بار تجزیه شده بود ولی مملکت ما هنوز سر جاشه و جدا از تمام پیشرفت هاش ، دوره افتادن که فساد رو ریشه کن کنن و اقای رئیسی گفته که ما خط قرمز نداریم
البته تو کشورهای دیگه هم فساد هست و یا بوده اما خب بعد از یه برهه ای یه کارایی کردن که جمعش کردن و با قانون درست ، مردم رو قانون مدار بار آوردن ، ایشالله که این وضعیت بی دروپیکری اقتصادی مملکت درست بشه ، چون این مسائل مردم رو نسبت به همه چیز بدبین کرده ، هم به شهدا و هم به هرکسی که توی جنگ بوده.
====================
من کامنتام طولانیه ، حالا شما از من کمتر از این مدل کامنت دیدید ولی سابقه داشته که طول کامنتم اندازه یه پست معمولی شما هم بوده باشه
من از کامنتای طولانی خیلی لذت می برم امیر جان .

درست میگی این بخشی از وصیتنامه ی شهید باکریه . قبول دارم دقیقا بخشی از بی مهری مردم نسبت به این عزیزان بخاطر کج رفتاری های کسانیه که خیلی بهشون ایمان اعتماد داشتند .
یه عده از ادما هم هستند تو این مسیر افتادن نمونه ش نفس که فقط یه پسر 18 ساله ی سرباز بود ولی باشرافت زندگی کرد و میکنه .. همونی بوده که از اول بوده
پسر خاله ام هم اسیر بود. همگی تصمیم گرفتیم براش ماهی یه نامه بدیم تا لااقل دلگرم باشه و بدونه بیادشیم.
یکبار خواهر بزرگ من یکی از شعرهای سیاوش کسرایی را براش اول نامه نوشت.
آری آری زندگی زیباست...
نامه ها را باز می کردن و می خوندن بعد به زندانی تحویل می دادن. وقتی مهرداد را احضار می کنند و میگن منظور این خانم از فرستادن این شعر چه پیامی بوده، مهرداد از ته دل می خنده و میگه خواسته امیدوارم کنه.
یک ماه انفرادی مهمان عراقی ها شد، البته بعد از کلی شکنجه برای بروز دادن پیام که وقتی برامون تعریف کرد فقط اشک می ریختیم و خواهرم از نامه نوشتن پشیمون شده بود.
آخی عزیزم . میدونم چی میگی نسرین جون
.. عشق و قلب به همه ی آزادگانی که آزاد و عاشق زندگی کردند و می کنند
آخی منم نمیدوستم آقای نفس عزیز آزاده هستند

چقدر این جمله تون رو دوست داشتم مهربانو جان و در عین حال غم انگیز بود
"همه ورودشان را تبریک گفتند اما نفهمیدند به سالهای با ارزش جوانی از دست رفته شان چه گذشت ..."
ای جان راست میگی سمیرا جون نمیدونستی واقعا؟
اخی عزیزم نمیدونستم نفس هم جزء آزادگان بوده . خدا حفظشون کنه
یه عده جوان پاک رفتند جنگ و یه عده اینجا مشغول چپاول و غارت و سودجویی شدند و هنوز که هنوزه سیر نشدند !!!! و گمونم فقط خاک گور سیرشون کنه
و به قول تو متاسفانه اینها انقدر بد کردند که مردم حتی نسبت به شهدا و آزادگان و جانبازان هم بی اعتنا شدند
قربونت برم ممنونم الهی آمین .

دقیقا همینطوره
سلام
بیست و نه سال چه زود گذشت
بیست و نه سال پیش احتمالا تعطیل بود وفات امام جواد به احتمال زیاد دور همی با خانواده ی یکی از دوستان به صرف ناهار رادیو طبق معمول مارش عزا می نواخت
ناگهان مارش قطع شد و اهنگهای انچنانی پخش شد
ما هم با تعجب از تغییر ناگهانی
بعد اعلام شد اولین گروه از ازادگان به میهن برگشتند
سلام
چه خوب که کاملا یادتون مونده
نمی دونم چرا دلم برات تنگ می شه! انگار که سالهاست می شناسمت مهری عزیز چند روزی که سر نمی زنم دلتنگتان می شم


شادی هایتان همیشگی
لطف داری کیهان جان . دل به دل راه داره منم همین حس دوستانه رو نسبت بهت دارم



برای تو هم سلامتی و شادی توام باشه
بنظرم آنها مقدسند.
پسر عمویی داشتم که هرگز برنگشت. جزو مفقودین بود، بعد از یکسال که او رو مفقود اعلام کردن زن عمو مشکی پوشید. بعد از چند ماه همه بهش گفتن چرا مشکی پوشیدی نفوس بد و منفی نزن، شاید زنده هست!
مشکیشو در آورد.
بعد از یک سال باز مشکی پوشید چون کسی خواب دیده بود...
بیچاره مرتب مشکی می پوشید و مرتب به اصرار مردم در می آورد. آخرش مرد و پسر عمو بر نگشت.
مرده شور هر چی جنگ و اسلحه هست را ببرند/ هر جا و با هر کی
چه دل خون شده زن عموی بی نوااا


هر جا و با هر کی .. موافقم عزیزم
گمونم شما عزیزی در آزادگان داشتید؟ درسته؟
نفسسسسسسسسسسسس
۱۸ تا ۲۸ سالگی اسارت؟؟؟!!!


چقدر همه مون مدیون این آدمهای بزرگواریم و چه قدر قدرشون رو نمیدونیم. روا نبود بعد از اون همه خونی که ریخته شد و این همه زجری که کشیده شد ، سرنوشت این کشور این بشه... شکسته باد انکه این چنینمان می خواست!
خدا نفس عزیز رو برات حفظ کنه مهربانو جانم.
آره عزیزم همون اولش اسیر شد و جزو آخرین نفرات آزاد شد .. خیلی به ندرت برام تعریف میکنه
یه بار که یکمی برام گفت : که دیگه دو سه سال اخر اصلا به برگشتن فکر نمی کردن . با اون زندانبان هاشون دوست شده بودن بهشون گفته بوده جوجه براش خریده بودن و چند تا مرغ و خروس پرورش می داده .. من یاد شاهکار پاپیون می افتم و اشک می ریختم
ممنونم عزیز دلم خدا نگهش داره با عزت و سلامت .
نمیدونم واقعا روز حساب چجوری جواب میده این جماعت خدا نشناس
کاش قدر میدونستیم
قدر این همه فداکاری رو
اما افسوس ...
سلام عزیزم. دلم خواست برای خودت و خواننده هات بگم یکی از اون آزاده ها پسر عمه من بود که سرباز بود و سال 67 اسیر شد. و روزی که رفت مادرش فوت شد و اون مفقودالاثر شد و روزی که برگشت با جسم نحیف و روح داغون. هم دید مادرش فوت شده و نامادری جایگزین و خواهر مجنون (چون مادرش جلوی چشمش فوت شده بود) حالا اون پسر شغل و خانواده خوبی داره ولی همیشه یه غم عمیقی داره که اگه جنگ نبود شاید خواهرش مجنون نمشد و برادرای بیمارش بیماریشون حاد نمیشد. لعنت به جنگ و باعث و بانیش
سلام عزیز دلم .
خیلی ناراحت شدم قربونت چه سرنوشت تلخی . لعععنت به جنگ
مهربانو جانم ای کاش قدردانشون باشیم و حیف که مملکت رو به اسم اینها خراب کردند و حیف که دیدن خوشی کبوترها برامون سخته در حالیکه زجری که کشیدند رو فراموش کردیم و به آنها بی احترامی می کنیم در حالیکه حتی الانم حاضر نیستیم فداکاری اونها رو داشته باشیم.
واقعا حیف . میدونی عزیزم وقتی از شرایط ناراضی هستیم ، خیلی چیزای نامربوط رو به هم ربط میدیم و متاسفانه آتش خشم مردم دامن این بزرگواران رو هم می گیره .
وقتی فکر میکنم یک هفته هم نمیتونم تو اون شرایط و درخونه ی دشمن دوام بیارم ، فکر کن ده ساااال و بهترین سالها ی عمرت رو در چنین وضعیتی بگذرونی
دنیا است دیگر با این شهدا یا بدونشون میگذره
زندگی بر کسی ن متوقف شده و ن بخاطر کسی حرکت میکنه
اون که بععععله
...........................
چه باید گفت و چه باید کرد!!
بنظر الان لا اقل بایستی در یک زندگی حد اقل کمی در رفاه و کمی در آرامش زندگی کنند و کنیم! این حق همه است!
و البته پرستو ها....
بله کیهان جان حداقل باید حداقل ها رو داشته باشن ،داشته باشیم
حیف از این همه فداکاری ها .... الان هم نتیجه اش شده این وضع مملکت
راجع به حس و حال خودت تو سال های بعدش.
راجع به نفس. که اگه اشتباه نکنم نفس جز این آزاده ها بوده.
الان خوب گفتم یا بازم بد منظورم رسوندم؟ :)
بله رها جون . اتفاقا نفس از همون آزاده های پیشکسوت هم بوده " ده ساااال اسااارت " فکر کن 18 سالگی سرباز بشی و 28 سالگی برگردی






من چون خودم مهاجر جنگی هستم همیشه نسبت به جنوب و جنوبی ها و موضوع جنگ و مظلومیت جنوب حساس هستم . با وجودیکه اصلا جنوبی نیستم و بصورت اتفاقی و بخاطر موقعیت شغلی پدرم در زمان جنگ خرمشهر بودیم و مهاجر جنگی شدیم .
به همین دلیل هر چیزی که مربوط به جنگ و قهرمانان اون باشه برام با ارزش و مقدسه . شاید خیلی هم ربطی به نفس نداشته باشه چون این حسم در مورد همه شونه .
در مورد نفس باید بگم اون موقع که من اصلا نه نفس رو نمی شناختم و سالهای بعد (چیزی حدود 13 سال بعد با هاش آشنا شدم ) وقتی آزادها رو می آوردن و خانواده ها به استقبالشون می اومدن یکی از اماکنی که می رسیدن و از اونجا به خانواده ها سپرده می شدند در چند قدمی منزل ما بود و من بدون اینکه خبر داشته باشم نفس هم در بین اونهاست هر روز تو با چشمای اشکی و قلبی پر از عشق به تک تکشون ازشون استقبال می کردم .
13 سال بعد که نفس رو شناختم ازش پرسیدم تو از کجا تقسیم شدی و خانواده کجا اومده بودن دنبالت ؟ آدرس خونه ی ما رو داد و عکس های همون جا رو نشونم داد .
نه فقط این عزیزان جان بر کف بلکه خیلیا برای اینکه ما در ارامش زندگی کنیم فداکاری کردند نه ان فداکاری که راحت بزبان میاوریم واقعا خود را فدا کردند
خداوند حافظ و نگهدارشان باشو
بله عزیزم دقیقا همینطوره .

دلم میگیره وقتی به مفهوم وطن فکر میکنم..چه جوون هایی دادیم و چه جوونی هایی..کاش الان دل شاد بودیم
کاااش
مهربانو جان تو ارشیوت راجع به این روز چیزی نوشتی؟ که بخونم؟
رها جون در مورد بازگشت آزادگان ؟؟
متوجه منظورت نشدم عزیزم؟
سلام مهربانوی عزیز
روز و روزگار خوش شما و همه عزیزات
پاینده باد مستر نفس
از خدا برای همه پرستوها برکت عمر میخام
سلام ماجد عزیز
ممنون دوست من الهی عاقبتشون بخیر باشه
همیشه به این موضوع فکر میکنم
کی فهمید تو سالهای جوانی اینها پیرشدند... اینها با ارزش ترین روزهاشون را دادند که ما چی بدست بیاریم
الهی خداوند نگهدارشون باشه و روزهای خوبی در انتظارشون
فکر کن با بی مهری و بی احترامی هم باهاشون برخورد می کنند
حتی تعریف هم می کنند نمیشه
قهرمانان بی ادعا
خیلی هاشون الانم یه گوشه آروم وبی صدا نشستن
همونایی که فقط به عشق وطن جنگیدن و....