دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"توبه شکستم"

سلام عزیزای دلم . ما هنوز زنده ایم و زیر آسمون دود گرفته ی این شهر داریم نفس میکشیم . این روزها از نگرانی برای نفس هلاکم . نفسم که بخاطر اون کنسر کولنی که دوسال پیش درگیرش شد ، جزو  گروه پر از ریسکه و نباید هوای آلوده استنشاق کنه، ولی چه باید کرد ؟؟

امیدوارم عاقبتمون بخیر باشه . 


امروز هفتم دی ماهه، کیا یادشون میاد که حوالی این تاریخ چه اتفاقی برای من افتاده؟؟

اگه حدس زدید تو کامنتا بنویسید ، به زودی درموردش پست میذارم


درمورد عنوان پست که نوشتم " توبه شکستم" یادتونه تقریبا دوسال قبل یکی از دوستان مجازیمون کسی رو معرفی کرد بهش کمک مالی کنیم همه ی شما هم طبق معمول که روی من رو هیچوقت زمین نمیندازین کلی کمکش کردیم ولی چند وقت بعد متوجه شدیم متاسفانه همین دوست مجازیمون امانتدار نبوده و با هزار بدبختی و زحمت انداختن تعدادی دیگه از عزیزان از جمله نسرین جون تونستیم پول رو پس بگیریم و جای درستش خرج کنیم؟ 


خوب از اون تاریخ به بعد من اعلام کردم که دیگه کمک جمع نمیکنم و هر کس در اطراف خودش مورد مطمئنی میشناسه برای کمک رسانی اقدام کنه . حالا میخوام توبه م رو بشکنم ، البته نه کاملا چون هنوزم به کسی که بیاد بگه من یه موردی میشناسم تو بیا اعلام کن و کمک جمع کن مخالفم و انجام نمیدم ولی این مورد که الان میخوام مطرح کنم از طرف کسی توصیه نشده ، خودم می شناسمش و احتمالا بعضی از شما دوستان قدیمی باید یادشون بیاد . 


من سالها پیش با دوتا دختر دانشجو آشنا شدم که از شهرستان آمده بودند تهران ، درس میخوندن و برای گذروندن مخارج تحصیلشون کار شرافت مندانه ی نظافت منازل انجام می دادن . خیلی هم سخت بود چون جایی که مورد اعتمادشون باشه به آسونی پیدا نمیشد و ... 


اون سالها مهردخت کوچیک بود و وقتی دخترخاله ها پیشم می اومدن خیلی بهمون خوش میگذشت ، هم کار میکردیم هم گپ و گفت های دخترونه و قشنگشون رو گوش می دادم . یادش بخیر ... 

حالا یکیشون داره ازدواج می کنه و عروس قشنگ شیرازی ها میشه 

جایی دور از شهرآبا و اجدادی خودش.


خدا روشکر انقدر هنوز تو قلبشون جا دارم که برای حل مسائلشون ، من رو امین و محرم خودشون می دونن . بهش گفتم که آسون بگیره و به خودش و آقای دامادش سخت نگیره ..

 گفت : میدونی که اهل سخت گرفتن نیستم و واقعا اگر بودم هم با این قیمت ها نمیتونم . الان هم فقط ضروری ها رو تهیه میکنم تا بریم تو زندگی و با تلاش خودمون بقیه ش رو فراهم کنیم . 


خلاصه اینکه دوستای گلم ، باوجودی که میدونم درحال حاضر شرایط اقتصادی برای همه مون سخت شده ، اگر در توانتون هست کمکی به این دختر گلمون داشته باشیم . شرایط رو دقیق بدونید ، ایشون از طرف خودم معرفی شده نه هیچ واسطه ای و درضمن موضوع امر خیر ازدواجه و خدا رو شکر دوا و درمان نیست (میدونم بعضی ها صرفا خدمات درمانی رو حمایت میکنند و باید بگم این مورد درمانی نیست . 

پس با علم به شرایط اگر موافقید و در توانتون هست کمک هاتون رو 

به شماره کارت 

6104-3379-5384-7587

 بنام دریا مهاجرانی عراقی  واریز کنید . این کارت دست خودمه و واریزی ها و برداشت ها توسط خودم انجام میشه . 

دوستتون دارم



نظرات 10 + ارسال نظر
نسرین دوشنبه 9 دی 1398 ساعت 02:45 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

آی احیالناس!
مهربانو ناحق میگه که با کمک عزیزان از جمله نسرین خانم...

روز اول با فهمیه رفتیم تو یه کافه تریا دیدن پینوکیو و بقیه شو دامادمونو واسطه کردم چون با همسر اون خانم پینو کیوی دماغ دراز همکار از آب در اومدن و آبروش در میون بود. منهم تا تونستم دنبالشو گرفتم و دو میلیونشو پس گرفتم. ولی در نهایت باید بر می گشتم به دیار خودم. چهار میلیون را رسول عزیزم با سماجت و واقعآ صبوری و پشتکار.

سیصد تومن بقیه را هم هنوز نداده پررو، فکر کنم خورد و آب کرد روش!

ای جوونم دست همگیتون درد نکنه . خیر ببینید نسرین جان ممنونم بازم شرمنده کردی اولین واریزی مال خودت بود .

سینا دوشنبه 9 دی 1398 ساعت 11:58 ق.ظ

مبلغ ناچیزی واریز شد.

سینا جان ممنونم برکت داشته باشی

صفا یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 02:27 ب.ظ https://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com/

امیدوارم هیچ مشکلی برای عزیزت پیش نیاد .

الهی آمین صفا جونم ولی خیلی دلم شور میزنه .. این هوا خیلی برای گروه پر خطر سمیه

نسرین یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 12:43 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

الآن به وسیله منیژه ریختم. یعنی گفت بده دخترم من میرم بانک میریزم. آقا سینا گفتن شماره ات اشکال داره، اگه داره لطفآ ز.ودتری توی واتساپ بهم خبر بده. باهام نهصد تومن حساب کرد منت هم سرم گذاشت ولی بدرک
هشتم هم نمی دونم چه سوالای سخ سخ می کنی بالام جان تو بپرس دیروز کی بود خواهر

یه سوال: براش وسیله می خری یا نقد لازم داره؟

فدات شم پیش قراول مهربونی هااا
والا امروز کارت رو همراهم نیاوردم . باید بزنم تو دستگاه ببینم چی میده بهم .

نسرین جون معده کوچولوم یکساله شده دیگه بالام جان
نه قربونت بهش میدم به صلاحدید خودش خرید کنه

سمیرا یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 12:08 ب.ظ

جراحی کردین معده

بعله عزیزم درسته

فرحناز یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 09:03 ق.ظ

سلام بر بانوی مهر. به نفس بگو اگه واقعا نمیتونه کمتر بره بیرون حتما شیر کم چرب زیاد بنوشه و حتما بروکلی رو زیادتر از بقیه سبزیجات مصرف کنه....
پاسخ اون معما هم عمل اسلیو بود گلم. که خیلی هم عالی شدی و جوونتر و زیباتر.. همیشه تنت سالم و دلت شاد باشه عشقم

سلام فرحناز جانم
چشم عزیزم خیلی بهش توصیه میکنم امیدوارم که انجام بده .
بعله خوشگلم همون اسلیو دوست داشتنی . قرب.ن نگاه مهربونت . تو هم بهترین ها رو پیش رو داشته باشی عزیز من

نسرین یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 06:52 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

ناراحت شدم برای جناب نفس... بگو اگر روزایی که اعلام میکنن از خونه بیاد بیرون نسرین دوتا تفنگدار گذاشته دم در خونه که دستگیرش کنن.
در مورد عروس شیرازیا هم بروی چشم. الآن تماس می گیرم منیژه ببینم با من مبادله میکنه؟ تا یکماه دیگه داره میاد سیدنی و نباید نه بگه ولی معمولاً کلاه سرم میذاره فکر میکنه نمی فهمم و قیمتا رو نمی دونم
از خواهرت بپرس ببین راهی هست از طریق بانک؟ بدم میاد کسی فرض کنه نفهمیدم و گولم زده
اگر قبول کرد مقداریشو که بهت میگم چقدره، بریز به یه حساب دیگه برام که بهت شماره میدم.
مرسی بوکو

نسرین جون تو که اخلاقشو میدونی اصلا تو خونه بند نمیشه ..
فدات شم عزیزم از طریق بانک که هیچ راهی نیست .سینا چند بار برام از طریق بانک پول ریخته که امروز نتونسته ولی نمیدونم چجوری .
سینا بیا برای نسرین بگوو ..

سینا یکشنبه 8 دی 1398 ساعت 12:19 ق.ظ

مهربانو جان، من سعی کردم مبلغی به این کارت منتقل کنم ولی نتونستم. فکر می کنم کارته منقضی شده. تاریخ انقضاش رو یک نگاه بکن.

راستی من می دونم هفتم دی چه روزیه. بگم؟

ممنونم سینا جون . نمیدونم والا بذار از مینا خانوم بانکی بپرسم
هفتم نه خیر هششتم

تیلوتیلو شنبه 7 دی 1398 ساعت 04:19 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/


هر بار به نحوی خاص و ویژه مهربونی را ترویج میکنی
الهی همیشه شاد و سلامت باشی

قربونت تیلوی نازنینم . همنشین مهربون هایی مثل خودت هستم که اینطوری شده

مجید وفادار شنبه 7 دی 1398 ساعت 02:27 ب.ظ

سلام خوبی مهربانو جان مهربان
نمیای نیستی [چشمک]

زیباست گلستان خدا رنگ‌به‌رنگ است
لبخند بزن خنده دوای دل تنگست

سلام وفادار جان .
هستم والا ولی خسسسته م
شوخی میکنم . وقتی که تو اداره هستم خیلی مشغولم و فرصت نفس کشیدن ندارم . تو خونه هم واقعا نمیرسم پای سیستم باشم . همینه که انقدر از بودن کنارتون محروم شدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد