-
" اولیور توییست"
پنجشنبه 10 اسفند 1396 14:10
بالاخره به دیدن نمایش موزیکال اولیور توئیست رفتم . میگم بالاخره چون تو این چند ماه که اجرا شروع شده ، خودم رو کنترل کردم و برای خرید بلیط اقدام نکرده بودم . هر وقت پشت سیستم بودم و اسمش تو ذهنم می چرخید به خودم نهیب میزدم که :مهربانو ، خود دار باش ، اینهمه قسط داری ، دختر دانشجو داری اونم از نوع طراحی لباسش با اون همه...
-
....
یکشنبه 29 بهمن 1396 22:45
ای مادر ما، ایران... جان زخمی تو در کدام روز هفته ، التیام خواهد پذیرفت چشمان ما به راه عافیت تو سفید شد ای ما ، نثار عافیت تو... "محمود دولت آبادی"
-
"شب های من وسی و ششمین جشنواره فیلم فجر قسمت چهارم و پایانی"
دوشنبه 23 بهمن 1396 09:42
خوب بالاخره قرعه ی دیدن آخرین فیلم جشنواره ی امسال به فیلم " عرق سرد " با بازی خوب باران کوثری نازنین و امیر جدیدی عزیز افتاد . اخبار جشنواره رو تا زمان اهدای جوایز از طریق رادیوی ماشین دنبال کردم که بیشتر سخنرانی ها بود و هنوز یه بخش اهدای جوایز نرسیده بودیم که ساعت نُه شد و فیلم شروع شد. میدونستم که"...
-
"شب های من وسی و ششمین جشنواره فیلم فجر قسمت سوم"
پنجشنبه 19 بهمن 1396 09:26
-: یادت باشه جنگ هیچ برنده ای نداره ، تنها برنده ش همونیه که اسلحه ها رو فروخته ... دیشب تنگه ی ابو قریب رو دیدم روایتی زیبا ، ساااده و بسیار تکان دهنده از مردانِ بی ادعایِ سرزمینم که تا ابد، نامِ پر افتخار شون بر تارک تاریخ پر ماجرای کشورم خواهد درخشید . تنگه ی ابو قریب منطقه ای بسیار استراتژیک بوده ، در سال 67 در...
-
"شب های من وسی و ششمین جشنواره فیلم فجر قسمت دوم"
چهارشنبه 18 بهمن 1396 11:45
دیشب ساعت نُه فیلم لاتاری وساعت یازده ، چهارراه استانبول رو دیدم . "ایستاده در غبار" در سی و چهارمین جشنواره ی فیلم فجر ، و " ماجرای نیمروز" در سال بعد ، سیمرغ بلورین بهترین فیلم رو از آن خودش کرد. من ایستاده در غبار رو دوست داشتم چون کار بصورت " داکیودرام " ساخته شده بود یعنی مستند -درام...
-
"شب های من وسی و ششمین جشنواره فیلم فجر قسمت اول"
یکشنبه 15 بهمن 1396 11:46
سلام عزیزان دلم . امیدوارم خوب و سرحال باشید و در این سرمای زمستونی ، خونه های دلتون گرم باشه . از لطف بی دریغتون ممنونم ، همگی بخاطر پام نگران بودید و احوالم رو می پرسیدید ، راستش شنبه ی پیش گچ رو باز کردیم . وضعیت از اون حالت بحرانی که نمیتونستم پامو زمین بذارم دراومده بود ولی همچنان درد رو موقع راه رفتم ،...
-
"مچ پا و گچ پا"
یکشنبه 1 بهمن 1396 10:24
هیچ چیزی تو این دنیا گم نمیشه و اینکه میگن نتیجه ی رفتارت رو بالاخره یه روز میبینی واقعا" حقیقت داره وقتی میگم هیچ چیز واقعا" هیچ چیزه هاااا... سال 72 همین موقع ها ، شاید یکماه قبل ..من و آرمین نامزد و عروسی دخترعمه جان بود . با مامان رفته بودیم آرایشگاه موهامونو درست کنیم . وقتی برمی گشتم برقا رفته بود .....
-
" تو را می سپارم به دامان دریااا"
یکشنبه 24 دی 1396 14:12
هر وقت تو خودم بودم مادربزرگم می گفت : مگه کشتیات غرق شدند؟؟ امروز باید بگم : آره مادر بزرگ کشتیم غرق شده دریا خانه ات بود ، دلت دریایی نامت دریا دل دریا تو را باخود برد و من با آتشی که به جانم افتاده شعله شعله می سوزم ، خاکستر می شوم و با بغضی از اندوهِ ابرها چون قاصدکی سیاه پرسه می زنم ... *********** ایران باز هم...
-
"آن سوی آینه "
پنجشنبه 21 دی 1396 12:05
کمدی درام آن سوی آینه ، حقیقت مسلم درصد بالایی از زندگی زوج هاست . یکنواختی و به تکرار افتادنِ رابطه هایی که احتمالا" یک روز در آن هیجان و عشق بصورت نسبی وجود داشته و اکنون موریانه ی بی رحمِ روزمرگی آن را متزلزل کرده . ولی نکته ی قابل تامل اینجاست که گاهی مدت ها در همین شرایط زندگی میکنیم بدون اینکه بدونیم چه...
-
" به دریا رفته می داند ، مصیبت های دریا را"
چهارشنبه 20 دی 1396 09:09
کار کردن روی نفتکش غول پیکر خیلی کار عذاب آور و خسته کننده اییه ، روی اون شناور همسر افسر دوم هم بوده و اینکه یه خانم به همچین سفر دریایی بره یعنی آخر عااشقی و همراهی عشقش . چه حااالی دارن خانواده های وابسته ی عزیزان دریانورد .. من میدونم زنده بودنشون چیزی شبیه معجزه ست ، ولی نمیخوای معجزه ت رو نشون بدی خدااا؟؟ میدونم...
-
"ستاره های بی فروغ"
یکشنبه 17 دی 1396 15:27
از اواسط تابستون ، پام به کار جدیدی که اساس و پایه ش خانوادگیه باز شد . بماند که چقدر شیرینی و استرس داره و چقدر وقت محدود زندگی من و مهردخت رو محدود تر کرده ، شاید یه روزی درموردش نوشتم . من با وجود علاقه ای که همیشه درخودم میدیدم ، اصلا جرات شروع کار رو نداشتم هم بلحاظ سرمایه هم وقت و انرژی که باید می گذاشتم . اما...
-
".........."
چهارشنبه 13 دی 1396 09:19
و ما، زمستان دیگری را سپری خواهیم کرد . با عصیان بزرگی که درونمان هست و تنها چیزی که گرممان می دارد ، اتش مقدس امیدواری ست ! "ناظم حکمت "
-
"وقتی زلزله آمد"
سهشنبه 5 دی 1396 14:04
در جشنی که به مناسبت ورود دانشجویان دانشکده ی هنر و معماری سال 96 گرفتند ، مهردخت برنده ی شرکت در کلاس های مدرسه ی مهرازی (مدرسه ی تخصصی هنر و معماری ) شد . چهارشنبه 29 آذر ماه اولین جلسه ی کلاس از دوره ی نه ماهه برگزار شد . منم صبح رفتم اداره ولی یه ماموریت وسط شهر داشتم که ساعت 10 تموم شد ، از اونجایی که درجه ی...
-
"یلدا مبارک"
پنجشنبه 30 آذر 1396 20:00
شاید امروز تهران ویرانه ای آکنده از دود و آتش بود .. شاید همه در به در و منتظر امداد های جهانی بودیم .. نه من مانده بودم و نه شما ... قدر لحظه های با هم بودن رو بدونیم یلداتون مبارک عزیزای دلم . خودم هم باورم نمیشد ولی تا صبح ، با خیلی هاتون تو ذهن و قلبم حرف زدم ... دوستتون دارم طوری که خودم هم نمی دونستم...
-
" اولین آیفون مثل اولین عشق"
یکشنبه 19 آذر 1396 11:43
دوشنبه ی هفته ی پیش ، مطابق همه ی روزهای کاری ، ساعت شش و پانزده دقیقه ی صبح زنگ بیدار باش رو زد . نشستم تو تختم .. مهردخت که از همون زلزله ی کرمانشاه به این طرف دوباره پیش من میخوابه ، با زاویه ی صد و هشتاد درجه ی پاهاش غرق خواب بود . به پنجره ی بالکن نگاه کردم آسمون خاکستری و دلگیر بود . خودم رو در ساعت های پیش روم...
-
"درد از دست دادن "
یکشنبه 12 آذر 1396 11:23
ساعات اداری پنجشنبه نهم آذر به پایان می رود . تو قسمتمون جابجایی داشتیم از ظهر به بعد هم اومدن زندگیمونو بهم زدن که میخوان درو دیوارو رنگ کنند . با وجودی که میگن رنگش بدون بو ست ، ولی احساس می کنم دارم سر درد می گیرم . دیگه دست و دلمون به کار نمیره چون همه چیز رو پخش و پلا کردن و اونطرف دارن روی میزها رو با نایلون های...
-
"شراکت"
چهارشنبه 8 آذر 1396 13:47
همه بارها شنیدیم که شراکت خوب نیست و اگر شریک خوب بود ، خدا برای خودش قائل میشد؟؟ شنیدیم ولی نمیدونم چند درصدتون با این موضوع درگیر شدید ؟؟ برام نظراتتون رو بنویسید . تا درمورد موضوع مهمی تو پست بعد گپ بزنیم
-
" ماه های جدید ، رنگ های جدید"
چهارشنبه 1 آذر 1396 11:53
سلام عزیزانم . خدا قوت و ای ولله ... چیزی نیست که کسی ندونه مردم ایران چه شاهکاری از خودشون به یادگار گذاشتند . کاش این همبستگی و عشق پراکنی بیشتر بینمون دیده بشه . به سلامتی وارد آذر ماه ، آخرین ماه پاییز رنگ رنگ شدیم . این روزا با همه ی فراز و نشیب هاش می گذره . ترس و واهمه ی دستجمعی از زلزله ، مخصوصا" زلزله ی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 آبان 1396 11:41
-
"راه های کمک رسانی اصولی و درست"
چهارشنبه 24 آبان 1396 08:57
سلام عزیزانم ، از دیروز انقدر چیزهای عجیب و غریب دیدم و شنیدم که قدرت تجزیه تحلیل خیلی هاش ازم سلب شده . خدا رو شکر بیشتر شون مثبت بوده و باعث افتخار و مباهاته .. اما متاسفانه موارد بد و آزاردهنده انقدر انرژی منفی داره که انگار هر کدومش به اندازه ی چند برابر یه اتفاق خوب ، از آدم انرژی می گیره . کسانی که میگن ما به...
-
" هموطنم ، تسلیت"
سهشنبه 23 آبان 1396 09:06
هیچ واژه ای در خور میزان غم و اندوهم نیست ، برای شهر هایی که هنوز زخمی جنگند و از زلزله هم زخم خوردند . دیشب که لبه های مانتوی پاییزی و گرمم رو به هم می رسوندم تا سوز سرما تو سینه م نزنه ، فکر اینکه آلان یه عده از همنوعانم سرمای داغ عزیزانشون تا استخون هاشون رو سوزونده ، بی سرپناه و آواره تو سرمای زیر صفر با گرسنگی و...
-
" مهربانو در آینه"
یکشنبه 21 آبان 1396 11:46
به نقد هایی که در مورد فیلم " ملی و راه های نرفته ش " خوندم ، کاری ندارم اکثر منتقدین انگشت اتهامشون رو به سمت " تهمینه میلانی" گرفتند و میگن عقایدش فمنیستیه و فقط می خواد زنان رو مظلوم و مردان رو ظالم نشون بده . دیشب رفتم سراغ فیلمش و "مهربانو رو تو آینه "دیدم . فیلم خیلی وقته اکران شده...
-
" انسانیت هرگز نمی میرد"
یکشنبه 14 آبان 1396 12:06
دیشب خواب می دیدم تو دم و دستگاه های دولتی کار می کنم . قیافه ها ایرانی نبودند ولی نمی دونم دقیقا" کجا بود . بهم دستور می دادند که یه عبارتی رو بنویسم تو کامپیوتر و اگر اینتر رو می زدم یه جایی منفجر میشد . مثل ابر بهار گریه می کردم و نمی خواستم انجامش بدم از اون طرف کل خانواده م گروگان اونا بودن . شده بود عین...
-
"بشوره ، ببره "
سهشنبه 9 آبان 1396 11:37
هالووین یک جشن سنتیه که در قرن نوزدهم ، مهاجران ایرلندی و اسکاتلندی با خودشون به آمریکا آوردن و سه شبانه روز ادامه داره . از اونجایی که این جشن مذهبی و مسیحیه ، تقریبا" در همه ی دنیا مردمی که مسیحی هستند این آیین رو زنده نگه داشتند . الان چند سالیه که تو ایران هم شاهد مهمونی هایی به مناسبت هالووین هستیم البته من...
-
" بی تفاوت ها"
دوشنبه 8 آبان 1396 16:26
سلام عزیزانم ، امیدوارم این روزها با هوای بلاتکلیف که خودشو نمی فهمه ، خوش باشید و تنتون سلامت باشه . اداره ی ما یه سالن ناهارخوری تو طبقه ی دوم برای خانم ها داره ، یه سالن هم برای آقایون در طبقه ی منفی دو !!! خدا رو صد هزار بار شکر که حد و حدود شرعی کاملا" رعایت میشه و بین خانم ها و آقایون فاصله به اندازه ی کافی...
-
" سرما خوردم "
چهارشنبه 3 آبان 1396 15:02
عاقا هیچی گیرمون نیومد بخوریم جز یه سرمای اساسی ..... دست به سینه ، دو زانو بنشینید ، برمی گررررررردم
-
" گواهی نامه ی پر ماجرا"
سهشنبه 25 مهر 1396 12:44
آموزشگاهی که مهردخت برای دریافت گواهی نامه ثبت نام کرده ، فقط روزهای دوشنبه امتحان شهر می گیره . دیروز صبح مهردخت امتحان داشت اما شب قبلش تب شدیدی کرد . بهش گفتم امتحان رو بی خیال شو بذار برای هفته ی آینده ، گفت : نه حوصله ندارم صبر کنم صبح زود میرم امتحان میدم . تو لیست اول، نفر دهم بود . اتفاقا" محل امتحان...
-
" انتخاب رشته "
پنجشنبه 20 مهر 1396 10:44
سلام دوستان چه پنجشنبه ی آفتابی قشنگیه امیدوارم حال دل همگیتون خوب خوب باشه و روزگار رو دنده ی نرمش باشه تقیبا" از اول مهر کلاسای مهردخت شروع شده و با علاقه و انگیزه دنبالشون می کنه . یه موضوعی باعث شده که به خودم واجب بدونم براتون بنویسم . مهردخت مثل همیشه از وقایع کلاس هاش برام تعریف می کنه و چیزی که در مورد...
-
"زیر بار فقر "
دوشنبه 10 مهر 1396 11:17
دوستان سلام . یک دنیا از لطف و مشارکتتون در مورد اون بنده خدا که کلیه ش رو برای فروش گذاشته بود ممنونم . اون روز دوستانم تو یه گروه تلگرامی داشتن قبولی مهردخت رو بهم تبریک می گفتن ، منم هم زمان داستان این بنده خدا رو شنیده بودم و یکمی گریه کرده بودم صدام گرفته بود . چون نمی تونستم برای همه ی تبریک ها تشکر م رو تایپ...
-
"توجه ، توجه"
چهارشنبه 5 مهر 1396 15:29
دوستان عزیزم . امروز صبح داشتیم با مینا و بردیا و دو نفر دیگه که اخیرا" تو یه سرمایه گذاری شرکت کردیم ، نظر سنجی می کردیم که از این ببعد درصدی از سودمون رو به نیازمندان تقدیم کنیم . اونا پیشنهاد محک دادند ولی من گفتم بهتره دنبال چیزی باشیم که کمتر شناخته شده ست و نیازمند . زنگ زدم به دوستم که قبلا" برای بچه...