-
وابستگان آشکار و پنهان به سیستم حاکم
شنبه 19 تیر 1400 09:25
تابستون های اداره که با رفتن مکرر برق و تصمیم گیری های سلیقه ای ، حوصله سر بر و کشدار شده . ساعت سه بعد از ظهره ، کارا نسبت به صبح سبک تر شدن ، دلمون یه کارِ هیجان انگیز میخواد تا دوباره موتورمون شارژ بشه و تا ساعت 6/5-7 بمونیم سر کار، بگی و نگی خوابمونم گرفته و یه جورایی داریم گیج میزنیم. محمد: - بچه ها من دیروز از...
-
بچه های دوم
دوشنبه 14 تیر 1400 12:40
نمای داخلی منزل آقا و خانم روزبهانی ، تقریباً همه چیز برای صرف شام آماده ست . آقای روزبهانی رو به خانم می پرسد: - دیر نکردن؟ -نه، همه شاغلند و بچه ی کوچیک دارند، دیگه کم کم پیداشون میشه . آقای روزبهانی سری به علامت تایید جنباند و دوباره مشغول خوندن کتابی که از قبل مطالعه می کرد شد. چیزی نگذشت که فریبا، دختر دومشون...
-
نه یعنی نه
سهشنبه 8 تیر 1400 14:00
یکی از معضلاتی که تقریبا همه باهاش درگیر هستیم یا بودیم " نه گفتن و نه شنیدنه". این که چرا نه گفتن ، انقدر سخته، موضوعی بود که همیشه گوشه ای از ذهنم رو اشغال میکرد . گاهی با خودم می گفتم ، حتماً تمرینمون کمه. اولین موردی که پیش اومد اصلا گوش نمیکنم چه درخواستی داره، بی برو برگرد، میگم "نه" . از قضا...
-
" به دریا رفته میداند، مصیبت های طوفان را"
شنبه 5 تیر 1400 12:50
کاپیتان کشتی های اقیانوس پیما، تیتر لاکچری و دهن پر کنیه و من دخترِ بزرگِ چنین مردی هستم و به وجودش بسیااار مفتخرم . البته که وقتی کنار اسکله ایستادی و به اون غول بی شاخ و دُم آهنی نگاه میکنی ، که مسئولیت راهبری و هدایت و همچنین تضمین سلامت همه ی پرسنل و خانواده های همراهشون ، با پدر توست، ناخوداگاه سرشار از غرور...
-
"به تابستان 1400 خوش آمدیم"
سهشنبه 1 تیر 1400 18:30
اصلا مگه میشه من اول تیر ماه پست نذارم؟ نفس و خودم و مهردخت و یه دوجین دوستان نازنین این خونه تیرماهی باشن و من پست نذارم؟؟ اسم صدر نشین های جدول متولدین تیر ماه رو می نویسم که نفس و سینا باشند و دیگه یک تبریک دست جمعی ؛ به همه ی متولدین اولین ماه تابستون ، چه خودتون تیر ماهی هستید چه عزیزای دلتون . دوستتون دارم...
-
آرزوهایی که شاید هیچوقت برآورده نشه
یکشنبه 30 خرداد 1400 16:55
لیست چالش های شارمین رو گذاشتم پیش روم و میخوام درموردشون بنویسم، خیلی هاشون برام جذابیت خاصی دارن و انتخاب سخته ، ولی الان دوست دارم شماره هجده رو بنویسم "ده مورد از فانتزی هایی که تو ذهنم هستند و دوست دارم اتفاق بیفتن ولی ممکنه خیلی دور و دراز باشه و هیچوقت اتفاق نیفته" البته نمیدونم چند تا میشه . 1-یعنی...
-
مهردادِ شمعدونی ها
چهارشنبه 26 خرداد 1400 09:20
گاهی وقتا یه جایی از زندگی گیر میفتیم که فکر میکنیم دیگه بدتر از این نمیشه، اگه تو این شرایط کارای خطرناکی نکنیم و تصمیمایی نگیریم که باعث بشه کلا بقیه ی عمرمون رو به فنا بده، بالاخره عبور میکنیم و به سلامت از بحران درمیایم. حکایت ته تغاری خونه ی ماست، برادرم مهرداد رو میگم که چند ماه پیش داستان زندگی و مهاجرتش رو تحت...
-
ده تا از کارایی که حالمو خوب میکنه
شنبه 22 خرداد 1400 13:50
سلام عزیزانِ جان ، دوستای گل خودم خب طبق نظر سنجی ها بریم سراغ ده تا از کارهایی که حالمو خوب میکنه البته مطمئن نیستم که براساس اولویت تو ذهنم باشن. شماره یک: آشپزی و مخصوصاً درست کردن کیک و شیرینی و دسرها شماره دو: خرید کردن از لباس و لوازم آرایش گرفته تااااا، وسایل خونه .. کلا هر چیز نویی رو دوست دارم. شماره سه: وقتی...
-
"این روزها"
دوشنبه 17 خرداد 1400 15:02
سلام عزیزای دلم . روزو روزگارتون چطوره؟ خوبید ؟ تعطیلات چه کردید؟ از ترس کرونا تو خونه موندید یا سفر رفتید؟ شایدم مثل ما با افراد خانواده و نزدیکا رفت و آمد کردید؟ به هر حال امیدوارم خوش گذشته باشه و با همین امکانات موجود حال خودتون و اطرافیانتون رو بهتر کرده باشید. شارمین جان ، یه لینک داره تو وبلاگش که انواع و اقسام...
-
بچه، بستنی نیست که هوس کنی
دوشنبه 10 خرداد 1400 16:14
نمیدونم بیماری ستاره از کجا شروع شده ؟ حتما قبل از ازدواجشم اینطوری بوده ولی یا کنترل شده یا به این شدت نبوده ... از تاریکی و تنهایی می ترسه ، سوارشدن تو آسانسور ناراحتش میکنه و کلا با در بسته مشکل داره ، مثلا موقع حمام کردن هم در رو باز میذاره . تقریبا دو سه ماه پیش من بصورت اتفاقی متوجه ی بیماریش یا بهتره بگم شدت...
-
"یک یاد داشت کوچک"
یکشنبه 9 خرداد 1400 14:30
دوستان نازنینم ، منتظر خبر از تکتم عزیزم تا من رو به اون خانوم محترم وصل کنه و ببینیم این مادر دلشکسته رو چطور میتونیم برای زندگی جدیدش آماده و درواقع مسلحش کنیم. ممنونم که صبورید و مثل همیشه با کمک ها و همکاری بی دریغتون چراغ مهربونی و کمک به همنوع رو روشن نگه میدارید. متاسفانه چون اداره ی ما با یک سوم پرسنل داره کار...
-
ما و حواشی بابک خرمدین
دوشنبه 3 خرداد 1400 15:31
لطفا" یادتون نره پینوشت رو بخونید" تو این مدت خیلی تئوری های متفاوت درمورد قتل بابک خوندیم . از تناقض گویی های پدر بابک گرفته ، تا شایعه اینکه همه ی این سناریو، فقط برای تشویش اذهان عمومی چیده شده و قراره فکر ما از یه اتفاق وحشتناکی که میخوان رقم بزنند، منحرف بشه. خُب این دومی خیلی بنظرم منطقی نیست . چون ما...
-
مغزم درد میکنه ولی اماده ی آموختن از قصه های تلخم
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1400 13:50
این سه هفته که بخاطر ابتلا به کرونا، اداره نبودم محمد و آریا کلی زحمت کشیدن و کارها رو راست و ریست کردن. البته طفلکی ها فقط به کارهای فوری رسیدن و اونایی که عجله ای نبوده رو گذاشتن تا برگردم . حالا برگشتم و میزم جای سوزن انداختن نیست ... یکشنبه خورد و خمیر از پشت میزم بلند شدم و خداحافظی کردم . هنوز به سیستم چهره زنی...
-
تولد دو سالگی دارسی کوچولو
شنبه 25 اردیبهشت 1400 00:55
سلام دوستان عزیزم ، امیدوارم همگی عالی باشید و هفته ی آخر اردیبهشتتون رو به سلامتی و دلخوشی بگذرونید . همین نیم ساعت پیش آقایی که زحمت میکشن میام منزل کارهای آزمایشگاه و تست هامونو انجام میدن، تشریف آوردن ازم تست مجدد گرفتن تا شب هم جوابش میاد که امیدوارم منفی باشه و فردا صبح بعد از سه هفته برگردم اداره . بقول مهردخت...
-
یه ذره با فرهنگ باشیم
شنبه 18 اردیبهشت 1400 14:15
اگر میخوایم اتفاقای خوب تو مملکتمون بیفته و فرهنگمون ارتقا پیدا کنه ، لازم نیست منتظر اتفاقای عجیب و غریب باشیم . یا حتما یه موضوع شگفت انگیز پیدا کنیم و درموردش ساعت ها میزگرد و سمینار بذاریم .. تغییر حال خودمون و آدمای اطرافمون گاهی با دقت در مسائل به ظاهر پیش و پا افتاده ی روزمره انجام میشه... کافیه به اندازه ی...
-
جای خالی تامی
دوشنبه 13 اردیبهشت 1400 14:45
همون پنجشنبه ای که صبحش مهردخت تست داد ، بنا به توصیه ی دکتر مشیری از آزمایشگاه لابرا وقت گرفته بودم که تامی رو ببرم برای آزمایش های تکمیلی. مهردخت که روبه راه نبود به دوستم که از اول تامی رو امداد کرده بود و برای جراحی و قطع دستش اقدام کرده بود زنگ زدم و گفتم ک امروز میخوام برم آزمایشگاه و متاسفانه دست تنهام ، گفته...
-
"کرونا به خونه ی ما هم رسید"
سهشنبه 7 اردیبهشت 1400 13:30
تو این هجده سالی که نفس رو میشناسم ، دیگه با همه ی زیر و بم حساسیت های جسمی و روحیش آشنام.. اگر ازم بپرسن ضعف جسمی نفس چیه؟ میگم سرش به سرما و باد و بارون حساسه. یعنی کافیه یه باد کوچولو بهش بخوره ، فوری دچار عطسه و آبریزش و کیپ شدن دماغ میشه. اواخر فروردین که یه باد و طوفان اساسی گرفت ، جناب نفس بیرون بود و یکمی خیس...
-
یادداشت مامان مصی
دوشنبه 30 فروردین 1400 15:45
خدمت همه ی عزیزانی که همراه و دوست این صفحه ی صمیمی هستند سلام میکنم . چقدر خوشحالم که دخترم دوستان عزیزی مثل شما داره . تمام این سالها میدونستم وبلاگی به نام دلنوشته های مهربانو رو می نویسه، ولی هیچوقت فرصت و همت خوندنش رو نداشتم تا چند ماه قبل که با موضوع داستان بازنده ، من هم همراه این فضای دوست داشتنی شدم . حالا...
-
چالش دل آرا
سهشنبه 24 فروردین 1400 15:15
بعد از اینکه پیشنهاد دوستمون رو درمورد دل آرا مطرح کردم ، چالش کمک به این دختر کوچولوی ناز تو ذهنم شکل گرفت ... یه سری فکر منفی و مزاحم میومد سراغم که : اگر به هر دلیلی خانواده ی دل آرا موفق به تهیه ی دارو و طی مراحل درمان برای این کوچولوی دوست داشتنی نشدن، تکلیف پول های جمع آوری شده چیه؟ آیا خانواده ی دلشکسته ش حاضر...
-
هشدار: اگر به حیوانات علاقه ندارید و با خوندن مطالب ناخوشاید درموردشون اذیت میشید، این پست رو نخونید .
چهارشنبه 18 فروردین 1400 17:00
"دلم از غصه ت پُر شده ، پسر درد کشیده" تقریبا یک ماه و نیم پیش بود ، خواهر دوستم که امدادگر گربه هاست ، گربه ای پیدا کرد که دستش تقریبا له شده بود... گویا به چند تا جراح نشون میده و همه متفق القول میگم دست از کتف باید قطع بشه دست راست تامی قطع شد و مدتی تو کلینیک موند و بعد به خانواده ای از آشناهاشون سپرده...
-
" شیرینی و یک دروغ بزرگ"
دوشنبه 16 فروردین 1400 12:40
خُب، دوستای عزیزم حالا که تقریبا" با اخلاق و روحیات افراد دیگه ی خانواده م ، مخصوصا " مامان مصی آشنا شدین و تو کامنت ها درمورد تاثیر قاطعیت و تا حدودی سختگیری های تربیتی مامان روی بچه ها و کل زندگی خانوادگیمون پرسیدین ، تصمیم گرفتم یه پست کامل رو به این موضوع اختصاص بدم . اتفاقا با مامان صحبت کردم و موضوع رو...
-
"یه خبرمهم برای خوانندگان داستان بازنده"
یکشنبه 15 فروردین 1400 08:59
نادر ، داستان بازنده رو خوند و در کامنت دونی قسمت بیستم ، کامنت گذاشت .
-
از تهدید، فرصت بساز
چهارشنبه 11 فروردین 1400 15:45
اینکه همه ی آدما دنبال حفظ حریم شخصیشون هستن، کاملا مسلمه، ولی احتمالا زندگی دونفره ی من و مهردخت ، باعث شده تا مهردخت بیشتر از جوون هایی که در خانواده های معمولی زندگی می کنند ، به زندگی خلوتش عادت کنه . اشکالی که پیش میاد، اینه که مهردخت خانوم به مهمون های طولانی مدت خونه مون ، هر قدر که عزیز هم باشن واکنش نشون میده...
-
"تابو ها و فرهنگ سازی"
یکشنبه 8 فروردین 1400 11:45
سلام به دوستای خوبِ خودم امیدوارم تا اینجای سال جدید، همه چیز بر وفق مرادتون باشه و با سلامتی روزهای خوبی رو گذرونده باشید . تو حال و هوای پست نسرین جون که در خصوص تابوهای ایرانی بود، مونده بودم که یکی از همکارها اومد(پیرامون دعوایی که این اواخر با مدیر ارشد و دوتا از دخترای جوون قسمت کرده بود) یکمی دور هم صحبت کردیم،...
-
"نوروز 1400 مبارک"
سهشنبه 3 فروردین 1400 13:45
سلام عزیزای من ، سال نو مبارک امیدوارم بهار بهانه ای برای نو شدن افکار و تامل و تمرکز بر روی مهربانی باشه . امیدوارم در سال جدید ، کمتر قضاوت کنیم ، بیشتر صبور باشیم و هر روز و هر ثانیه از عمرمون رو به تمرین بهتر بودن و مفید تر بودن بگذرونیم . امیدوارم بازم کنار هم تجربه های خوبتری داشته باشیم و با کمک هم ، بیشتر گره...
-
"خبر خوب"
چهارشنبه 27 اسفند 1399 16:50
بوسه بر دستانی که گره از کار گرفتار باز می کنند . اینجا رو بخونید دوستای نازنینم . پ ن: از دیروز که برای حمایت از سیروس پست نوشتم، واریزی ها قطع نمیشن. امیدوارم آبروتون حفظ بشه که آبروی نیازمندان رو حفظ میکنید
-
"سبزه ی عیدت بامن"
دوشنبه 25 اسفند 1399 14:20
دوستان نازنینم درود . همین الان بردیا( برادرم ) درمورد حمایت از یه خانواده ی سه نفره که بشدت درگیر کرونا شدند، صحبت کرد . من شخصا این خانواده رو میشناسم و با فراز و نشیب های زندگیشون آشنا هستم .( چون با هم نسبت فامیلی داریم) قبل از کرونا امیدوار بودم که یواش یواش تونسته باشند خودشون رو از آب و گل دربیارند ، اما انگار...
-
"آخرین شنبه ی نود و نه"
شنبه 23 اسفند 1399 10:35
درود به عزیزان دلم . بالاخره به آخرین هفته ی سال رسیدیم و هفته ی بعد ، سال نو میشه. با همه ی مصائبی که امسال برای همه ی دنیا پیش آمد، بازم داره ب سرعت می گذره و این نشون میده که زندگی در هر حال جریان داره و اصلا برای هییچ کس منتظر نمی مونه ، پس چقدر مهمه که بعد از هر مشکلی زود خودمون رو جمع و جور کنیم و تا بیشتر جا...
-
" کبری خانوم ناامید مون کردی"
سهشنبه 19 اسفند 1399 15:15
حتما از لا به لای کامنت ها متوجه شدین یه نازنینی از همین خونه برام پیغام گذاشت که کبری خانوم رو بفرستید بهزیستی لنگرود تا تشکیل پرونده بده و اسم مددکارش رو بپرسه و به ما انتقال بده تا بتونیم بصورت ویژه به موردش رسیدگی کنیم . احتمالا هم برای پدرش هم برای بچه ی طفلکش و هم برای مشاوره های روانپزشکی و هم تامین سرمایه ی...
-
"لحاف جدید مهردخت"
یکشنبه 17 اسفند 1399 12:16
اینم آدرس کامل برای کسانی که درمورد لحاف سوال کردن . آقای درویش خانی کاملا مورد اعتماد و درستکار هستند اما الان شب عیده و شلوغند باید یکمی صبور باشید . آدرس پیج اینه rezintaj196@ فروش بصورت حضوری و اینترنتی هم دارن تهران پارس 196 شرقی خیابان 133 شمالی . لحاف، پتو، بالش،حوله،تشک