دوستان لطفاً این کامنت پست قبل رو ببینید که اینجا منعکس کردم
این دوست مهربانمون شماره واتس اپشون رو هم در اختیار من گذاشتن و اگر میبینید لازمه بگید بهتون میدم ولی چون همسر عزیزشون درحال استراحت هستند به هیچ عنوان نمیتونن تلفن رو پاسخ بدن فقط پیام واتس اپ رو چک میکنند .
از صمیم قلبم برای خودتون همسرتون و همه ی عزیزانتون خیر و سلامتی ارزو دارم .. ممنونم که تو این روزگار نامهربان شما مهربانید
*******
مهردخت بهم گفته بود اگه برنامه خرید داری بگو که باهم بریم منم شلوار جین لازم دارم .
راستش چندسالیه که اسم خرید با مهردخت میاد، عزا میگیرم . قاعدتاً باید خیلی خوش بگذره که یه مادر و دختر با هم برن خرید ، ولی متاسفانه شخصیت ایده آلیست یا همون آرمان گرای فارسی( خدایی واژه آرمان گرا یه جوریه
) مهردخت، باعث میشه که برای یه خرید ساده انقدر بگردیم و بچرخیم تا من برم رو این جدول های کنار خیابون بشینم و بگم مهردخت، جانِ مادرت که من باشم بیخیال شو ، بخر بریم دیگه از پا و کمر افتادم مادر جون .
حالا خودم از این ادمای هستم که معمولا با یکی دوتا مغازه رفتن ، چیزی که میخوام انتخاب میکنم و میخرم.
با هم راه افتادیم رفتیم یه پاساژی که چند ساله، وقتی میریم خرید ، معمولاً دست خالی برنمیگردیم.
هم مدلاش مورد پسنده و هم قیمت هاش ( مخصوصاً یه مغازه سر پاساژ که خیلی خوبه و ازش کت و پالتو ومانتو زیاد خریدیم )
رفتیم طبقه پایین که همیشه دوتا شلوار جین فروشی بود، دیدیم هیچکدوم نیستن.
ناچار فروشگاه های دیگه رو نگاه می کردیم یه مغازه خیلی بزرگ ، شلوار جین های زیادی داشت.
رفتیم تو و یه رگالی که قیمت زده بود 798 تومن رو مهردخت انتخاب کرد ..
منم طبق معمول که میدونم یه دوساعتی معطلیم ، رفتم روی صندلی هایی که گذاشته بودند نشستم .
مهردخت با دختر خانمی که مسئول فروش بود صحبت کرد و نهایتا رفت اتاق پرو . اونجا بود که من دیگه بلندشدم و رفتم دم در پرو، که مهردخت شلوار رو میپوشه و نظر میپرسه، دم دستش باشم .
از بین 4 تا شلواری که پوشید و البته دوتا مدل بودند با دو تاسایز ، یکی رو انتخاب کرد .
گفتم: مهردخت اگر از هردوتا مدل خوشت اومده، جفتشو بردار دیگه.. تو خودت که میدونی سخت پسندی .. قیمتشم بد نیست، هشتصد تومنه من شنیدم شلوار جین ها خیلی گرون شدن .
گفت : اره ، ولی تو خودتم شلوارتو 850 خریدی . گفتم آخه اون تو ایونت بود و فرق داشت .
خلاصه که نظرش این بود همین یه دونه رو میگیرم .
من دوباره رفتم نشستم رو صندلی تا مهردخت لباساشو بپوشه بیاد بیرون .
نهایتاً کارتشو دادو دختره هم کشید و گفت: مبارکه و اومدیم بیرون .
یه مغازه که رفتیم جلوتر دیدم دختره سریع مغازه رو بست و رفت تو یه مغازه اون طرف تر .
مهردخت ایستاد و گفت : مثلا قرار بود 800 تومن پول شلوار بدم . گفتم : خب مگه ندادی ؟ گفت : نه دیگه 1800 کشیده .
گفتم : وااا ... کشیده یعنی چی؟ مگه قیمت چی بود؟ گفت: نمیدونم والا اونجا که نوشته بود 798 .
گفتم: بدو بیا ببینم ..
دیدم دختره ایستاده تو یه مغازه ظروف لوکس، یه پسره هم نشسته رو صندلی و این داره با ناراحتی یه چیزی رو هی برای اون توضیح میده . رفتم عقب تر ایستادم چون مغازه کوچیک بود و از جایی که اونا داشتن حرف میزدن تا دم در انقدر فاصله کم بود که همه ی حرفاشون به وضوح شنیده میشد .
موضوع حرف دختره هم این بود که : بخدا من بهش نگفتم، حالا نمیدونم چطوری فهمیده همه تونم فکر میکنید کار من بوده و ...
رو همین حساب فهمیدم موضوع خصوصی و درضمن ناراحت کننده ست رفتم عقب ایستادم .
پسره چند دقیقه بعد گفت: بفرمایید؟؟
دختره هم دیگه داشت نم اشکشو پاک میکرد پشتش به من بود .
گفتم: نه ببخشید؛ من با اون خانم کار دارم .
دختره برگشت مارو دید . گفتم : عزیزم، میای لطفا؟
گفت : باشه عشقم الان میام وایسا
دوباره رو کرد به پسره و همون حرفای قبلی و قسم و ایه خوردن که کار من نبوده
یه پنج دقیقه ای گذشت .. گفتم: عزیزم لطفاً بیا ، من کار زیادی ندارم .
دختره اومد گفت: بله؟
مهردخت گفت: ببخشید خانم یه اشتباهی شده ، این شلوار رو با من 1800 حساب کردید .
-آره دیگه قیمتش همین بود .
- نه آخه من از روی رگال 798 تومنی برداشتم .
-خب اون که بهت نمیخورد من از اون ردیف اوردم .
من گفتم : یعنی اون رگال تک سایز بوده؟
گفت : بله
گفتم: اهااا آخه شما چیزی ننوشته بودی که اینا تک سایزه ، دختر منم تو پرو بوده ندیده شما از جای دیگه آوردین .
رو کردم به مهردخت گفتم : قیمت این شلوار همینقدره میخوایش؟
گفت : نه ، خیلی گرونه برام چون میخوام بوت و پالتو هم بخرم .
گفتم: عزیزم شما این شلوار رو پس بگیر .
گفت: نمیشه که عشقم .
گفتم : چرااا اونوقت؟ گفت: آخه پول رفته به حساب صاحب مغازه . گفتم: خب بره .
سرتون رو درد نیارم ،زنگ زد به اقا پیمان که میگفت صاحب مغازه ست و برادرشه و الان دبی هست .
البته کاملا دروغ میگفت . از روی تلفن مغازه بهش زنگ زد و شماره ای که گرفت همین شماره ثابت داخل تهران بود .
اونم گفت: نمیشه که .. اگه خیلی اصرار دارن پس بدن 30 درصدش رو کم کن و فردا براشون کارت به کارت کن .
خندیدم گفتم: خانم میدونی این کاری که شما میکنی اسمش دزدی تو روز روشنه؟
گفت: نمیدونم عشقم شما هر چی دوست داری اسمشو بذار ، بالاخره ما هم باید اجازه 190 میلیونی این مغازه رو دربیاریم .
گفتم: با دزدی دربیارید؟ یعنی چی این حرفتون؟ شما جنس رو کارت کشیدی به من دادی اولاً فاکتورت کو؟؟ اصلا چرا جنس رو فاکتور نکردی؟ بعدم من همون لحظه از خرید منصرف شدم ..
بین کارتی که کشیدی ساعت 13:22 بوده الان 13:46 هست این مدت هم بخاطر این گذشته که شما تو مغازه ت نبودی .. بعد میگی اگه بخوایم پس بدیم 30 درصد کم میکنی فردا میریزی برام؟؟ یعنی 540 تومن میخوای از پولم رو بخوری تا فردا سودشم بگیری ؟؟
گفت: عشقم با من بحث نکن، الانم اگه دوست داری ناله و نفرینم کنی ، بکن که باید برم ناهار .
گفتم: ناله و نفرین؟؟ نه اشتباه گرفتی، من با ناله و نفرین کارامو پیش نمیبرم ..
گفت : به سلامت .
اومدم بیرون رفتم دفتر حراست.
اونجا هم دو سه تا میز بود و دوتا کاپشن پشت صندلی ها اویزون بود موبایل هم روی میز بود ولی کسی نبود .. هی گفتم : آقااا، عمووو .. هیچکس نبود یه بیست دقیقه ای هم با مهردخت نشستیم اونجا ..
گفتم: الان از دوربین ها رو میبینند میان میگن اینجا چکار میکنید؟ ولی خبری نبود . آخرش خسته شدم و گفتم: مهردخت بیا بریم ببینیم اینا کجان!
جلوی در خروج دوتا آقا با هم قدم میزدن، یکیشون آقای مسن تری بود و صاحب مغازه ها گفته بودند که حراست پاساژه .
گفتم : آقای فلانی شما حراست پاساژ هستید؟
گفت: بفرمایید.
گفتم: یه۲۰ دقیقه ای هست که تو دفترتون منتظرم اما نیامدید.. موبایل و همه ی دفاتر و اسناد هم همینطوری رو میز بود !
خندید و گفت: مچم رو گرفتید .. همیشه میگم، بالاخره یه روز پشیمون میشم .
منم خندیدم .
گفت: امر بفرمایید .. براش داستان رو گفتم و کاغذی که دستگاه پوز داده بود نشونش دادم .
گفت: بیاید بریم مغازه ش . گفتم : بست رفت . اونی که کنارش بود گفت: آره ، منم دیدم ماشینشو از پارکینگ دراورد و رفت .
این آقا هم با تمسخر میخندید و میگفت: دروغ میگه خانم ، برادرم کدومه؟ دبی کدومه؟ .. پدرسوخته ها رسماً دزد شدن . خیلی ببخشید ولی میتونم خواهش کنم فردا تشریف بیارید؟
گفتم : چاره ای نیست دیگه میام خدمتتون .
از همونجا رفتیم یه پاساژ دیگه ، مهردخت ی شلوار پسندید یه تومن خریدیم و اومدیم بیرون .
(خیلی خوش شانس بودیم که دریک روز دوتا شلوار پسندید)
*****
فردا رفتیم همراه اقای حراست، پول شلوار رو تمام و کمال پس گرفتیم و اون خانم عوضی هم عذرخواهی کرد .
آقای حراستم گفت: همون 30 درصدی که قرار بود از مشتری به زور بگیرید رو جریمه تون میکنم . نمیدونم حالا بلوف میزد یا واقعی میگفت.
درس خوبی شد برای مهردخت که موقع خرید سوال کنه و قیمت رو نهایی کنه و البته کوتاه نیاد چون همه ش میگفت: مامان من روم نمیشه .
به مهردخت گفتم: همین شلواری که پاته رو یادته چند خریدیم؟
گفت: اره دو تومن .
گفتم: ببین دوتومن شلوار خریدن مارو نمیکشه ، اینو پارسال گرفتیم تو اصرار کردی من برای خودم بردارم ولی نهایتاً من دوسش نداشتم و بنظرم بهم نمی اومد و دادمش به تو .
ولی موضوع اینجاست که تو قرار گذاشته بودی یه شلوار با قیمت کمتر بخری و فروشنده سرت رو کلاه گذاشته بود، پس اگر کوتاه میومدی حماقت بود و دختره هم حسابی به ریشت میخندید.
****
این روزا شرایط اقتصادی خیلی سخت شده و متاسفانه بعضی ها هم نه وجدان دارن نه شعور ، لطفاً اگر این موارد براتون پیش اومد، کوتاه نیاید و نذارید به هدفشون برسند . درضمن تا اطلاع ثانوی به کلمه "عشقم " آلرژی دارم
پینوشت: میخواستم اسم فروشگاه رو نگم، ولی فکر میکنم همین نگفتنمم باعث میشه شما نشناسید ، و من پوشش بدم کار زشتش رو!
پاساژ نگین ظفر و مغازه طبقه پایین ته ته پاساژ که خیلی هم بزرگه .
عکس رو مشتری عزیزم از کیک تولد دیشب، فرستاده
البته کیک سه شیر بود که خواسته بود بصورت کیک تولد دربیاد
آذر ماهتون پر از شیرینی و لبخند
دوستتون دارم
من یکبار سرم بدجوری کلاه رفت بعدا فکر کردم دیدم رسما از من کلاهبرداری شده و فروشنده تا چندروز مغازه نیامد تا من نتونم جنسی پس بدم متاسفانه پاساژش حراست نداشت و من شکست خوردم
عززیزم چه حس بدی داره وقتی میفهمی ازت کلاهبرداری شده . خیلی متاسفم
من از اول به "عشقم" و "گلم" آلرژی داشتم با این نوشته بیشتر هم شد.
من این اخلاق رو دارم که قبل از پرداخت حتما بپرسم چه قیمتهایی رو دارم پرداخت میکنم و دارم روی آبی هم کار میکنم که خجالت رو کنار بگذاره. شما حتی سوپر هم میری باید بدونی بابت هر کالایی تقریبا چقدر پرداخت کردی چه برسه به لباس و کالاهای بزرگتر.
لیمو جان من خودمم همین اخلاق رو دارم حتما میپرسم "چقدر تقدیم کنم؟"
خجالت نداره که بابا اصول خرید کردن همینه .. شما روی آبی جان کار کن منم روی مهردخت
سلام و احترام مجدد


در مورد نظر قبلی شاید در قبال صفات خوب بیشمار شما اونقدرا به چشمم نیومده که همون موقع انتقاد کنم...
حقیقتا و بی اغراق من خیلی از شما آموختم
و گاها نگاهم به خیلی مسائل تغییر کرد...
قطعا همه ی ما آدم ها خاکستری هستیم
نه سفیدیم نه سیاه و اشتباه کردن جز لاینفک ماها
....
یه نکته ای هم هست من خیلی وقته میخوام بهتون بگم....
شاید برای شما یا دوستان قابل باور نباشه...
ولی من قسم میخورم وقتی شروع به خوندن پست های شما میکنم کاملااااا ناخداگاه یه مزه ی شیرینی خاص و دلپذیر که نمونه ی اون رو تابه حال جایی نچشیدم
در دهانم احساس میکنم
میدونم عجیبه برا همه
ولی حس می کنم اینقدر قشنگ و با عشق از شیرینی هاتون نوشتید که این حس درونم ایجاد شده....
سلام عزیز دلم









منو شرمنده محبت و بزرگواریت میکنی دوست قشنگم
حقیقت مسلمیه این خاکستری بودنمون عزیزم . منم بارها گفتم اگر چه نویسنده این صفحه منم ولی شما هم باکامنتاتون در این نوشتن شراکت دارید و اینجا پنجره ای باز شده برای انتقال تجربیاتمون از این رو منم در طی این بیست سال بسیار از شما اموخته م
وااای عزیز دلم زیباترین کامنتیه که برای شیرینی هام گرفتم .. مرررسی مهربون کامت شیرین باشه
سلام مهربانو جان
همین الان ک پست شمارو خوندم قدر شلوار لی هامو دونستم و یادم باشه تا توی شهر منم نکشیده بالا برم باز بخرم:)
من همیشه پست هارو میخونم و از قلمت لذت میبرم گاهی انقدر غرق میشم یادم میره کجام
ان شاءالله همیشه سلامت باشید
راستی منم به کلمه (بانو) حساسیت دارم
سلام مهرو جان


آرره والا قدرشونو بدون.
ای جاانم محبت داری مهربون
تو هم همینطور
عه آرره راست میگی منم
آفرین مهربانو جان که پیگیری کردی اجازه ندادی سوءاستفاده کنند و آفرین به اون حراست که پیگیر موضوع شده.
فدای شما صفا جان
سلام و احترام به مهربانی عزیز و دوستان
بسیار کار پسندیده و به جایی کردید در خریدتان
چون بسیاری از مسائل باید از خود ما شروع بشه
و متاسفانه به خاطر نبود حس امنیت مالی این مشکلات رو به فزونی هست...
و اما نکته ای هم در مورد پست قبل
احترام گذاشتن به انتخاب شخصی افراد از واجبات و نشونه ی بلوغ فکری هست....
ولی کاش کاش کاش در حد شعار نباشه
گرایش فردی به بودا و تتو های رنگی هن مثل همه ی انتخاب های شخصی دیگه قابل احترامه
اما استفاده از طلای زردرنگ هم یه انتخاب شخصی هست و قابل احترام
یکبار در یکی از پست هاتون خوندم که با خانمی برخورد داشتید و در توصیف اون خانم با علامت تعجب که معنی خوبی قطعا پشتش نبود نوشته بودید : کلی طلا داشت و همگی زرد!!!!!
و جالبه من تو یه وبلاگ دیگم خوندم که خانمی از خواهر همسرش انتقاد میکرد و می گفت جای النگوهای زرد کتاب بخون!
راستش من اصلا به این کاری ندارم که طلای زرد خوبه یا بد و خودمم چون پولم در کار و تجارت است کلا طلا نمیخرم
ولی خوب وقتی بحث انتخاب و احترام به انتخاب میشه باید کلی باشه
از دید من هییییییچ ایرادی نداره فردی به رنگ طلایی علاقه داشته باشد و طلای زرد بندازه
با احترام
سلام مژگان جان

دقیقا همینطوره متاسفانه هر روز شاهد انواع کلاهبرداری ها هستیم
عزیزم در مورد موضوع طلاها مطمینم سو تفاهم شده کاش اینجا جستجو داشت و اون پست رو پیدا می کردیم.. من خودمم اهل استفاده از طلا نیستم (البته جدیدا خیلی خوشم اومده که دیگه قدرت خریدش نیست) اما همون چند تا کوچولویی که دارم هم زرده هم سفید!
حدس میزنم داستان طلاها رو چی بوده .
احتمالا موضوع این بوده که من داشتم از استفاده نابجا از طلا حرف میزدم درباره رنگش نبوده ولی گفتم طرف خودشو زرد کرده بود. اتفاقا همین امروز هم با مامان استخر بودیم یه خانمی اومد که اندازه نصف ویترین مغازه به خودش طلا اویزون کرده بود
گفتم مامان خانم زرده رو ببین الان یه تکه از طلا ش گم بشه استخر رو رو سرمون خراب میکنه.
بمیرم براش مامانمم گفت: نه مامان من چشمم نمیبینه
مژگان جون فکر نکنم خواننده جدید باشی حتما رو من شناخت داری چرا همون موقع که پست رو خوندی ازم انتقاد نکردی؟
با درود
مثل همیشه عالی بود
دنیای بدی شده لست والله
درود بر شما
خیلی هم بد
همون دوتا مغازه پایین کنار آسانسور را میگی دختره خیلی خوش زبونه یه کاری می کنه آدم روش نمیشه ازش خرید نکنه منم زیاد ازش خرید می کنم نمی دونستم آنقدر بی شعوره
نه الهام جون یه مغازه بزرگ اون ته
اگه خوش زبون نباشر اصلا استخدام نمیشن
منتها این خوش زبونی رو من کار نمیکنه راستش چاپلوسی بهتره بگیم تا خوش زبونی
عشقم اجازه هست یه کامنت دیگه بگم؟
رفته بودم نونوائی سر کوچه نون بخرم.
چه موقع؟
صبح روز جمع.
آقائی که جلوی من بود با احترام اما پر از گلایه به شاطر گفت:
شاطر آقا آخه این چه نونیه؟
بنده خدا میخواست به شاطر بفهمونه که روز جمعه از خواب و استراحتمون زدیم که نون خوب ببریم خونه نه این آشغالی که به اسم نون به ما میدید.
شاطر با دستش به بالای مغازهاش اشاره کرد و گفت:
کوری! نمیبینی؟
اون آقا و من و بقیۀ مشتریها با هم به بالای سر در مغازهاش نگاه کردیم.
یه برگه کاغذ A4 و یه تلفن موبایل.
زیرش هم نوشته بود: راه ارتباطی مردم با دستگاه نظارت بر کار نانوائیها.
و شاطر آقا ادامه داد:
اینو برا عمهام اون بالا زدم؟
اینو زدم که هرکی خوشش نمیاد بره شکایت بکنه.
خب راستش یه جورائی همه قانع شدیم و خفهخون گرفتیم.
ده دقیقه بعد یه ماشین لوکس مدل بالا اومد و شاطر هم چند تا نون اعیانی شاه پسند، توی یه سبد گذاشت و یه قابلمه آش آبادان با اون آقا سوار ماشین شد و رفت.
آقائی که به پخت شاطر اعتراض داشت رو به من گفت:
میدونی این آقا که ماشین آنچنانی داشت کی بود؟
گفتم راستش من محو ماشینش شده بودم و خودش رو ندیدم.
گفت:
ایشون همونی هستن که شاطر میگفت بهش زنگ بزنید و شکایت بکنید. ایشون مسئول رسیدگی به شکایات مردمی هستن...
اختیار داری برادر همیشه گفتم انقدر قشنگ مینویسی که دلم نمیخواد کامنتت تموم بشه
دست روی دلم نذار که کبابه،،، رفیق دزدن همه شون
مجبورم در راستای همین پست یه کامنت دیگه هم بنویسم و امیدوارم زیاده گوئی نباشه.



شما برا مقولۀ خرید با دختر خانمتون مشکل دارید من با همسر جان.
البته مشکل داشتن با همسر برای خرید، موضوع جدیدی برا آقایون نیست اما عرض میکنم تا دلم خنک بشه.
قرار بود مبل بخریم.
یکهفته هر روز بعد از فراغت از اداره لباس عوض نکرده میرفتیم توی پاساژهائی که فقط مبل داشتن.
جمعه خیلی از مغازهها تعطیل بودن ولی ما بخاطر اینکه بیکار نباشیم بازهم رفتیم.
مبلی پسند نکردیم.
بهتره بگم بانو مبلی پسند نکردن.
شنبه اومد و روز از نو...
تااااااااااا..... جمعۀ بعد.
شنبۀ بعد هم اومد تا آخر هفته.
دو ماه شاید هم بیشتر هر روز و هر هفته کارمون شده بود دیدن انواع و اقسام مبل.
باور کنید به جان عزیز همهتون، وقتی وارد مبل فروشیها میشدم حالت تهوع بهم دست میداد. رسما میخواستم بالا بیارم.
وقتی فروشندهای میگفت:
چند کار جدید تو راه داریم میخواستم خرخرهاش رو بجوم
یه روز گفت سیب و پیاز تموم کردیم.
گفتم پس مبل چی؟
گفت شکم گرسنه که مبل نمیخواد!
باورتون میشه. همون نزدیکی بازار ترهبار یه مبل فروشی بود...
حالا تصور کنید، دو کیلو پیاز و یه کیلو سیب زمینی و سبزی خوردنی و گوجه و... دستم گرفتم و عقب وانت دارم مبلهامون رو میبرم خونه...
بالاخره مبل خریدیم اما نه اون مبلی که دوست داشتم. بلکه دقیقا اون نمونه مبلی که همیشه بدم میومد اما از روی ناچاری بله رو گفتم و شرش رو کندم.
از اون روز به بعد هروقت قراره یه چیز مهم بخریم مثلا قالی، تخت، تلویزیون و... اول به نیت خرید سیب و پیاز میزنیم بیرون طلسم خریدن باز میشه.
سلام عشقم...
توی کتابهای قدیمی داستانی میخوندیم به این شکل و شمایل که:
یه آقائی سوار بر اسب توی بیابون میرفته، به ناگاه مردی پیاده را میبینه که لنگ لنگان طی طریق میکرده.
مرد سواره بر پیاده رحم نموده و پیش وجدان خودش گفته:
خدا را خوش نیاید که من، چهار ستون بدن سالم، سوار بر اسب و این بیچارۀ نگون بخت با پای علیل پیاده.
عشقم که براتون بگه:
در یک لحظه تصمیم گرفته و از اسب پیاده شده و مرد علیل را بر اسب سوار میکند.
ماتحت مرد علیل که بر پشت اسب و روی زین میچسبد در کمال ناجوانمردی اسب را هی کرده و مرد خیّر را وسط بیابان برهوت تنها میگذارد.
مرد صاحب اسب که اسبش به سرقت رفته ملتمسانه فریاد میزند و از حرامی درخواست عجیبی دارد.
میگوید:
حرامی جان، عشقم، ازت خواهش میکنم ماجرای امروز را جائی تعریف نکن.
حرامی با لبخند کریهی بر لب میگوید:
اونوخت چرا نباید جائی این تردستیام را تعریف کنم عشقم!؟
مرد مال باخته میگوید:
که رسم فتوت و جوانمردی از فرهنگ مردم بر نیفتد عشقم...
حالا بعد از قرنها پیشرفت، وقتی با سرعت نور قریب چهارده قرن به عقب برگشتهایم، وقتی پراید یا هر مایملکی که داریم به سرقت رفت قبل از اینکه به حراست و Police و کلانتری و هر مقام بیصلاحیتی خبر بدهیم باید ترفند کثیف حرامیها را در فضای مجازی رو کنیم که حداقل به پرایدهای دیگر تعدی نشود. یا کمتر تعدی بشود...
درست میگم عشقم...؟
سلام داداش بهمن شما کجا اینجا کجا




میگفتی میسپردم چراغونی کنن
راستش کهیر زدم نمیدونم درست میگی یا نه عشقم
سلام مهربانو خانم
خیلی سال مى خونمتون
همیشه هم لذت بردم از نکات جالبی که مى نویسید
چقدر خوب که پیگیر هستین و شکر خدا که نتیجه هم گرفتین
منم مثل دختر خانم شما روم نمیشه
چقدر از دیدن پیج اینستاگرامتون لذت مى برم
امیدوارم همیشه دلتون شاد باشه و تنتون سلامت
سلام عزززیزم


ای جاانم چطور دلت اومد من خیلی سال نشناسمت؟
قربون نگاه مهربونت،، برای تو و عزیزانت هم همینطور
سلام مهربانو جون مرسی از تجربیاتت برامون میگی
دلمون آب میشه با عکس کیک های خوشمزت
امروز یهو یاد خواهرت افتادم چکار کردن خونه رو؟ مشکلشون حل شد ایشالا؟
سلام مینا جانم
عززیزم قربون محبتت . نه والا حل نشد
وای مهربانو تو عشقمی. عشقم عشقم عشقم
جااانم قربونت برم لیلای مهدبونم



مهربانو جونم همیشه ازت یاد میگیرم نمیدونستم حراست ب این چیزام رسیدگی میکنه ممنونم ازت زیبا جان
شادی عزیزم لطف داری دوست گلم

راستش مطمن نیستم اون آقا دقیقا چکاره بود شاید رییس قرار دادهایی چیزی بود
سلام مهربانو جون
دقیقا حس و حالترو برای خریدای مهردخت جون درک میکنم.خوبه خیلی خریداشون آنلاینه وگرنه من یکی که دور از جونت بیچاره میشدم
اما عجب کار خوبی کردی! اگه بهار بود مطلقا اجازه نمیداد من اینکارو بکنم . چند روز پیش رفته ناخناشو درست کرده فقط برای دست، ۶۰۰ تومن پرداخت کرده، بعد از سه روز، گفت چون جای جدیدی بود از کارش خوشم نیومد. گفتم خوب برو پیشش بگو که بعضی قسمتاش که خوب نشده درست کنه! قبول نکرد رفت یه جای دیگه دوباره هزینه کرد و کامل ناخناشو درست کرد!
من غیر از کلمهٔ عشقم البته از زبون بعضیا…!
به کلمهٔ (گلم) هم خیلی حساسیت دارم
سلام عزیزم




ای وااای تو و بهاار هم؟؟
آخ آخ چقدر گروووون!!!
پس بهار جون یه سور به مهردخت زده
آررره مامانم به گلم حساسیت داره
انگاری این شگرد مدتیه باب شده تو فروشگاهها،منم یه ژاکت از جایی که آف زده بودن انتخاب کردم وقتی آمدم پیش صندوق دیدم یه قیمت نجومی گفت،خوبه پرسیدم قبلش،بعد که گفت از رگال آف برداشتم گفتند نه این جزوش نیست،منم پس دادم،البته شانس آوردم که کارت نکشیده بودم،یا پیش اومده که قیمت یه لباس رو میپرسم وقتی میرم پرو میکنم و میبینن پسندیدیم یه قیمت دیگه میگن موقع کارت کشیدن و اصرار هم دارن که شما اشتباه شنیدین و ما از اولم همین قیمت رو گفتیم
عججججججب

ایول بهت که حقت و گرفتی منم معمولا مصرم در گرفتن حقم
اخرین بار پارسال از شهر لوازم خانگی خرید کردیم قرار بود جاروبرقی یا معادل 4 تومن جنس دیگه بدن. بماااند چیا گذشت و بهونه کردن و نمیدادن تا شکایت ثبت کردم تو سایت وزارت صمت تا زنگ زدن بهم و نققدی بهمون دادن انقدر حال کردم ادب شدن.
چقدر هم خوب عزیزم
دمت گرم شنیدم که اینجوری اما ، اگر میارن . یکی از دوستانمون رو سر اینکه باید بانک رفاه حساب داشته باشید ندادن بهشون
قربون لطف و محبتت برم.منظورم از بچه ها دو تا پسر بیست و چهار ساله و بیست ساله است که هر دو دانشجو و دستشون تو جیب خودشونه.از وقتی سر کار میرن خیلی بیشتر رعایت میکنن و قدر میدونن و حسرت میخورن طفلکی ها. امیدوارم هیچ پدر و مادری شرمنده ی بچه هاش نشه تو این اوضاع داغون اقتصادی.:

ای جانم زنده باشن الهی


الهی آمیننن
مهربانو جان من یک کامنت بلندبالا نوشته بودم فکر کنم بلاگاسکای تعجب کرده خوردتش
، به ندرت پیش میاد اینقدر طولانی بنویسم
ای بابا ببین من چه کم سعادتم
چقدر این پیگیری هات را دوست دارم، کاش بتوانیم از حقمون دفاع کنیم.
قربونت عزیزم لطف داری ما رو که خیلی ها حقمونو خوردن و میخورن
قدرتمون هم برابر نیست
ولی حداقل این جاهایی که میتونیم ازش دفاع کنیم دریغ نکنیم
سلام
از اظهارمحبت همه دوستان ممنونم من خانم هستم
و از دعای شما برای همسرم خیلی خوشحال شدم
متاسفانه بیماری ایشون مزمنه و سخت درمان میشه
منم کاری نکردم که بیشتر از توانم باشه. فقط دوست داشتم که یکم از رنج بیماری هموطنی کم بشه و امیدوارم همه بیماران لباس عافیت و سلامتی به تن کنند
عززیزم امیدوارم خبر سلامتی همسر رو بهمون بدی

مراقب قلب مهربونت باش
سلام بر مهربانوی عزیزم. من با دو تا چشم گرد شده که چهارتا شده بودند داشتم می خوندم. من واقعا هیچ وقت سر در نیاوردم چرا تو ایران کارت و رمز رو باید داد دست فروشنده که هر چی خواست بکشه؟؟؟
اینجا رمز کارت جزء خصوصی ترین چیزهاست. فروشنده قیمت رو وارد دستگاه می کنه خریدار قیمت رو روی دستگاه می بینه و کارت و رمزش رو وارد می کنه و اوکی می کنه و حتی در معمولی ترین مغازه فاکتور رو دریافت می کنه. بگذریم
ولی واقعا سر آدم سوت می کشه از قیمت ها. من پارسال اینجا از mango که یک برند نسبتا خوب هست شلوار جین هایی که ٩٠ یورو بود رو به ١٢ یورو گرفتم موقع تخفیف های زمستونه و بعدش پشیمون شدم که چرا چهارتا نگرفتم به جای دو تا و هر طوری سرانگشتی حساب می کنم می بینم ارزون تر از اونجا درمیاد
احسنت به شما که حساب فروشنده ی دزد رو گذاشتید کف دستش
سلام به روی گلت سوفی جانممتاسفانه یه عادت اشتباهه که جافتاده کاش از همون ابتدا که کارت و دستگاه پوز رو در ایران معرفی کردن نحوه استفاده و خطرات نزدن رمز توسط مشتری رو هم اموزش میدادن و نهادینه ش می کردن الان اگه بخوایم جلوی فروشنده بایستیم و اعتراض کنیم باید روزی چندین بار یا توضیح بدیم یا دعوا کنیم
اینجا تقریبا همه شون تو همون بازار بزرگ تولید میشن و همونجا هم یه مارک تقلبی خارجی بهش میچسبونن و پخش میکنن در سطح شهر اونی که بوتیکش بالای شهره چندین برابر میکشه روش و به دروغ میگه از ترکیه اومده یا یه جای دیگه ، اونی هم که مرکز شهره یه مقدار میکشه روش خلاصه هر کی هر جوری زورش برسه کلاهبرداری میکنه
فروشنده های پاک دست خیلی کم شدن این روزا
قربون محبتت عزیزم
خیلی از این موارد برام پیش اومده .
همیشه برای بچه ها که خرید میکردم هزینه ی لباساشون زیاد میشد.اما تازگیها از بازار روزها خرید میکنیم.جنساشون عالیه.با پول یه شلوار لی دو تا میخرن.کفش،کیف و....کیف مدرسه پسرم را من بازار روز خریدم چهارصد،مجتمع نزدیک خونه ی مادرم عین همون ،همون دوخت همون جنس را میگفت دو تومن.به طرف که گفتم ،خندید گفت خانوم غیر ممکنه شما جنس آشغال را با این جنس ما مقایسه میکنی و من نیش خند زدم از زرنگی برخی مغازه ها.روسری را زده ششصد تومن.من خریدم دویست و سی.مغازه دارهای پاساژها به خاطر اجاره های بالا انصاف ندارن.
نگار جون تا بچه ها سنشون کمه میشه این کارو بکنی البته امیدوارم دربزرگسالی هم مثل خودت هوشیار باشند و جنس مناسب بخرن ولی من خیلی از اطرافیانم رومیشناسم بچه هاشون زیر بار خرید تو مراکزی که زرق و برق نداره نمیرن
مهردخت مشکلی نداره با خرید تو بازار روزها اتفاقا چندین بار هم رفتیم ولی از اونجایی که خیلی سخت پسند میکنه معمولا هرجایی مدلی که بپسنده رو ندارن
خیلی وقتا جاهایی که مسافر مستقیم از خارج جنسی رو اورده که تک بوده پسندیده
با حرفت موافقم
سلام عزیزم
خیلی خوبه که در این موارد کوتاه نیایم
البته همیشه هم ختم به خیر و خوبی نمیشه ولی خب...
کاش یاد میگرفتیم که این دنیا گرد هست و با هر کسی هر رفتاری کنیم بر میگرده به خودمون ...
تا وقتی به هم دیگه رحم نمیکنیم همین میشه ... پول حلال چه کرده که دیگه پولی اینطوری و دزدی... راستش را بخوای حرص خوردم
سلام تیلوجانم
بعله یهو میبینی کار به جاهای باریک میکشه اتفاقا برای همین به حراست متوسل شدم
میتونستم به بردیا یا نفس بگم بیان بازبون خودشون پول رو پس بگیرن ولی احتمال دادم دعوا بشه این روزا هم که همه بی اعصاب یهویه داستان دیگه میشد
دقیقا همینطوره متاسفانه
مگه حراست پاساژ از این کارها هم میکنه
من فکر کردم فقط نگهبان هستند
این اقا که انجام داد.
راستش مطمئنم نیستم حراست بوده باشه چون لباس فرم هم تنش نبود، منو شک انداختید، نکنه اصلا حراست نبوده و مثلا صاحب پاساژی چیزی بود که اینهمه برش داشت؟؟
سلام
نوشتی کارت رو داد قلبم لرزید...
مشکلم اینه حقم می گیرم اما عصبی می شوم مهربانو جان
یک روز اروم و یک خرید به جای خوشحالی، حس بد درست می کنه
تو شهر ما خیلی پیش میاد سوپر ها و هایپر مارکت ها یک چیز اضافه روی فیش می زنند و بعد می گن اشتباه شده
من فکر می کنم لیست خرید و فیش دستگاه باید حتما بگیره ادم...
این روزها خیلی زیاد شده
یا می گن دستگاه خراب لیست خرید نمی ده، به جای قیمت روی جنس، قیمت جدید جنس دستگاه می زنه....
حس بد کلاهبرداریش بده
سلام عزیزم
واای چه کار زشتی !
رسماً نصف بیشتر مردم دزد شدن دور از جون هر کی که میخونه و پاک داره زندگی میکنه
این خانم مسافر چه قلب بزرگی داره...
آی بدم میاد از اینکه یکی حتی نمی شناسدت و بهت بگه: عشقم... اینم که شورشو در آورده و فکر می کرده با بکار بردنش در هر ثانیه میتونه کار خلافشو انجام بده!
یه کاری که تو ایران دیدم و شاخ در آوردم اینه که شما بجای اینکه رمز را بدون نگاه کردن فروشنده وارد کنید، با صدای بلند میگید او هم وارد میکنه! خب خیلی راحت اینجور آدمای خلاف می تونن دزدی کنن از کارتتون.
کیک خیلی خوشگل بود عشقم
آقا یا خانم مسافر خیلی لطف دارن .. امیدوارم همسرشون خیلی زود بهبود پیدا کنند و ایشون و بقیه ی عزیزانشون یه نفس راحت بکشن و اینجا با خبر سلامتیشون ما رو هم خوشحال کنند
متاسفانه عادت کردن و این کلمات که بار عاطفی و معنوی زیبایی داره رو همینطوری الکی بکار میبرن 
منم خیلی از رفتار متظاهرانه و جعلی بدم میاد
نسرین جون متاسفانه خیلی هم هشدار میدن ولی عین یه سری کارها که انجام میدیم از روی عادت و میگیم انشالله هیچی نمیشه اینم همینطوری باب شده .
چند ساله فروشگاه ها یه دستگاه دیگه دارن که وقتی فروشنده کارتمون رو میکشه، نبلغ روی اون یکی دستگاه میاد و ما رمز رو میزنیم این خیلی بهتره ولی همه جا ندارن ما هم انقدر خسته ایم حوصله ی چانه زدن برای هر چیزی رو نداریم .
من با افتخار جزو اون دسته هستم که: هزار تومان خرج میکنم تا صد تومنی که یکی به ناحق ازم گرفته رو از حلقومش بکشم بیرون
والا...
توجیهش هم عذر بدتر از گناه بوده «بالاخره ما هم باید اجازه 190 میلیونی این مغازه رو دربیاریم »
مثل همیشه عالی مدیریت کردین قضیه رو عزیزم
فرشته جون صادقانه ترین حرفی که زد همین بود واااقعا داشت اجاره 190 میلیونی مغازه ش رو با کلاهبرداری تامین میکرد و این رو تو صورت ما گفت!
باز خوبه حراست پاساژ آدم منصفی بوده. خوشحالم تلاشت نتیجه داد. دیدی مهربانو چقدر این چیزها زیاد شده و ما چقدر خسته ایم از این جنگیدن هر روزه :(((
ارره خدا پدرش رو بیامرزه کمک کرد حقم رو گرفتم وگرنه خیلی دزد بودن .
واااقعا خسته و درمانده
سلام
شلوار نو مبارک
توصیه میکنم تا مدتی توی اون مغازه آفتابی نشین!
سلام یه جوری میگید انگار ما بودیم کلاه مغازه دار رو برداشتیم
امکان نداره دیگه پامو بذارم تو جایی که روز روشن از ادم دزدی میکنند ، کسی رو هم بشناسم توصیه میکنم خرید نکنه ازشون
کارت عالی بود
میدونی عشقمی
ممنونم رهگذر جان
تو هم عشقمی
اررره
سلام و درود


باشه عشقم دیگه نمیگیم عشقم!!!
خیلیییییی کار خوبی کردید و به مهردختم یاد دادید. اصن همدان شهرء منء یی تومنم یی تومنه
ملت دزد شدن. شده ده هزار تومنم خواستن به زور بگیرن آدم باید وایسه جلوشون نذاره. جالبه همیشه میگن وا مگه پولیء بله اگر پولی نیست شما بدید
سلام عشقم


بلی بلی یی تومن هم زیاد بید
ارره وقتی میخوان تحقیرت کنن میگن مگه چقدر هست حالاااااا
سلام عزیزم
دوبار اومدن جواب بدم هردفعه یه چیزی شد یکدفعه هم برق رفت
عجب تو روز روشن هم ازادم دزدی میکنن چه خوب که دنبال قضیه رو گرفتید کلا دیگه اگر هواسمون جمع نباشه معلوم نیست چه بلایی سرمون میارن
خیلی خوبه زود بتوان ادم ان چیزی که میخواد رو بخره
سلام نرگس جون
ای باباااا با این برقاشون دیگه تابستون زمستونم نداره
اره بخدا مهردخت ادمو کلافه میکنه
مهربانو جان باز خوبه که آخر تونستی حقت رو بگیری. یه چیز دیگه ای که حتماً برای تو و مهردخت باید تجربه بشه اینه که قبل از اینکه رمزتون رو در پایانه بزنید و تراکنش را تایید کنید، حتماً به مبلغ تراکنش دقت کنید. اگر دیدید فروشنده به نوعی مانع از این شده که شما مبلغ را ببینید بهش بگین من تا مبلغ را نبینم رمزم رو وارد نمی کنم.
هم خودش مبلغ رو زد، هم رمز رو ولی بصورت کلی من تا قیمت رو با فروشنده نبندم خرید رو کامل نمیکنم
اشکال کار مهردخت این بود که صرفا به قیمت رگال بسنده کرده بود و موقعی که کارت رو داد نپرسید که چقدر شد.
بصورت کلی کاملا درست میگی اصلا فروشنده حق نداره رمزرو بزنه و این کاررو خودمون باید انجام بدیم
وااای خرید دونفره گفتی و کردی کبابم مهربانو جان، دلم لک زده برای خرید مادردختری با نبات. نبات توی خرید خیلی کمک بود چون تصمیم قاطع و سریع میگرفت. هم برای خودش و هم برای من . ممکن بود ساعتها دنبال چیزی که لازم داره بگرده ولی هیچ وقت دودل نمیشد.
حالا خوب شد حراست همکاری کرد.
من یه بار چندسال پیش توی پاساژ قائم سه تا کفش کلارکس گرفتم( اون موقعها کلارکس اصل توی ایران بود وضع اقتصادی هم بد نبود منم عشق کفش)، بعد فهمیدم تقلبی هستن. دوتاش رو تونستم با زحمت پس بدم ولی یکیش رو پس نمیگرفت چون با یکبار پوشیدن دکمهاش پرتاب شده بود و اصلا از همینجا فهمیدم تقلبی هست.برای اون یکی به صنف و اتحادیه شکایت کردم و متاسفانه وقتی برای رسیدگی رفتم دیدم مسئول صنف مغازه بغلی همین آقاست و معلومه که طرف من رو نمیگیره. این شد که فهمیدم در ایران همیشه حق با فروشنده است و نه مشتری
ای جاانم عززیزم بمیرم برات دلت تنگ شده
چه اوضاعی بوده صاااف مسول مربوطه همسایه متقلب دراومده
سلام . چه داستانی داریم . این رو هم مستند بدونید که 《عدم صدور فاکتور یکی از مواردی است که افراد میتوانند برای آن شکایت خود را ثبت کنند. باوجوداینکه بسیاری از اشخاص با این حقوق خود آشنا نیستند اما گفتنی است که عدم صدور فاکتور نیز یکی از تخلفات مهم است و توسط بخش تعزیرات پیگیری شده و با آن برخورد میشود.》

مبارک باشه و ممنون که گفتید ، حالا یعنی اگه نتونه مشتری پیدا کنه برای پرداخت اجاره ممکنه با اتر وایسن دم در ، مردم رو بی هوش کنند ببرن تو مغازه اشون و جیبشون رو خالی کنند؟!!!!
کیک هم مثل همیشه زیبا
سلام آره واقعا داستانی داریم


بله دقیقا به همین دلیل به مهردخت گفتم پس فاکتورت کوو چرا نخواستی ازش؟
ممنونم آره حتما بیهوش میکنه چون باید بفروشه
مرررسی