سلام به همه دوستان عزیزم . امیدوارم خودتون و عزیزانتون همگی در سلامتی و آرامش باشید.
خیلی ازتون ممنونم که با محبت و صمیمیت خالصانه احوال مامان و بابا رو می پرسیدین و برای سلامتشون آرزو می کردید
همونطور که میدونید این مدت به دلیل مراقبت از مامان و بابا، از قنادی و شیرینی پزی فاصله گرفته بودم ، البته بطور کامل که نه ولی تعداد سفارش هایی که میتونستم قبول کنم خیلی کمتر شده بود.
این بین، اتفاقی افتاد که منجر به یه تجربه ی جدیدو با ارزش شد. برای اینکه پست شیرین و درعین حال مفیدی براتون بنویسم، این تجربه رو به اشتراک میذارم که اگر خودتون یا اطرافیانتون باهاش مواجه شدید، راهکارشم داشته باشید.
یکی از مشتریان عزیزم روز دوشنبه ۱۵ اردیبهشت بهم پیغام داد که همکارم کیک میخواد هزینه کیک هات چنده و سفارش قبول میکنی؟ گفتم : چی هست مصی جان؟ گفت : نمیدونم والا فکر کنم کیک تولده مثلا برای ۱۹ نفر پنجشنبه آینده،
تو دلم گفتم : خب ابن هفته که خدا رو شکر بابا خوبه مامان هم که عمل نکرده هنوز ، اگه هفته بعد بود نمیشد چون مامان سه شنبه عمل داره و ما تا پنجشنبه حسابی گرفتاریم .
گفتم : آره عزیزم مشکلی نیست .حالا بگو خودش باهام تماس بگیره ببینم دقیقا چه مدلی مد نظرشه.
خندید و گفت: دروغ گفتم برای خودم میخوام ، اینطوری گفتم ، معذب نشی. تولد کیمیاست
گفتم: عه ، جااانم تولدش مبارک ،حالا واقعا چی میخوای؟
گفت: ببین یه کیک سفید باشه روش با مشکی بنویس hello 20 دیگه بقیه تزییتانش به سلیقه خودت باشه .
گفتم:ای خدااا کیمیا کوچولو ۲۰ سالش میشه؟؟ گفت: آررره باباااا ، پیر شدیم رفففت.
گفتم: چه ساعتی و کجا بفرستم ؟ گفت : میدون مادر رستوران آدانا ساعت شش - شش و نیم بعداز ظهر خوبه . گفتم : باشه عزیزم .
سه شنبه کیک رو پختم گذاشتم فریزر( یکی از فوت های کوزه گری کیک های شیفون و اسفنجی اینه که قبل از فیلینگ گذاری و خامه کشی بره فریزر مثلا حتی یک هفته هم بره عالی تره ولی اگه وقت ندارید و نمیشه یکی دوشب هم خوبه )
چهارشنبه شب که شیفت مراقبت از مامان و بابا رو تحویل دادم و برگشتم خونه خودم، کیک رو فیلینگ و آستر کشی کردم و روش رو با سلفون کشیدم و گذاشتم یخچال.
خوشبختانه مینا پنجشنبه رو نرفت سر کار و کلا کنار مامان و بابا بود و من به کارای خودم رسیدم کیک رو کاور و تزیین کردم، ساعت حدود ۴ بعداز ظهر کیک کامل و آماده بود .
چون گفته بود شش یا شش و نیم برسه رستوران گفتم خب الان زوده ولی باز ادرس رو دادم به ویز که مطمئن بشم . دیدم زد ۲۰ دقیقه دیگه میرسه . به مصی پیغام دادم که کیک آماده ست ، گفتم شاید بگه بفرست خونه، خودمون میبریم رستوران . عکس چتمون رو میذارم براتون.
مغزم هنگ کرده بود ، از طرفی مصی اصرار میکرد که مهم نیست بفرست بیاد، از طرفی من میگفتم اصلا همچین کاری نمیگنم ، اشتباه از من بوده که باهات چک نکردم . اونم میگفت : تقصیر منه که گفتم پنجشنبه آینده ، باید میگفتم : پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت .
یهو گفت : فردا تولد پسر برادرمه بذار ببینم میشه کیک رو ببرم اونجا، تو میتونی دکور کیک رو عوض کنی؟ گفتم : اره اینا رو جمع میکنم یه تزیین دیگه میزنم .
دودقیقه بعد گفت: خودشون کیک سفارش دادن
گفتم : بی خیال مصی اصلا مهم نیست عزیزم تجربه ست من خودم هزار بار چک میکنم ولی الان خیلی فکرم برای مامان اینا مشغوله .
گفت : یعنی واقعا راهی نداره؟
گفتم : راستش چرا ولی دوست ندارم بهت پیشنهاد بدم .
گفت : زود بگو ببینم . گفتم : فریز کردن کیک . گفت: آخ چرا به فکر خودم نرسید ؟ گفتم : مصی جون من فقط شنیدم ولی تاحالا این کار رو نکردم ، بذار از استادام بپرسم .
از دوتاشون پرسیدم و هردو گفتن هیچ مشکلی پیش نمیاد .
جواب ها رو برای مصی جون فرستادم و با کمک مهردخت کیک رو با همون جعبه چند دور محکم سلفون پیچ کردیم و رفت تو فریزر .
هفته آینده ش سه شنبه مامان جراحی شد که ماجراهاش رو میدونید ، پنجشنبه صبح کیک رو از فریزر به یخچال منتقل کردم و بعد هم برای مصی جون فرستادمش . البته بهش گفتم : ازت خواهش میکنم بدون رودربایستی بهم نتیجه رو بگو که بدونیم اگر باز همچین موردی پیش اومد میتونیم رو فریز کردن حساب کنیم یا نه ؟
طفلکی همه ش میگفت : چه خوب شد اشتباه کردی، چون اگه هفته قبل درست نمی کردی ، دیگه این هفته با توجه به عمل مامانت اصلا نمیشد درست کنی.
میگفتم: چه حرفیه خب میرفتی یه کیک میخریدی دیگه !
میگفت : نه دلت میاد کیک تولد ۲۰ سالگی کیمیا دست پخت تو نباشه؟؟
پس خیالتون راحت باشه ، فریز کردن کیک های خامه ای راهکار مناسبی برای نگهداریه . البته من سالهای خیلی دور دیده بودم که شیرینی های تر رو فریز میکنند ( اولین بار ۱۴ -۱۵ سالم بود خونه خاله م دیدم ) ولی نمیدونستم کیک تزیین شده چه اتفاقی براش میفته
********
سه شنبه این هفته هم یه قرار شام خیلی خوب داشتم که مدت ها بود بهش فکر میکردم ، اما متاسفانه موقعیتش جور نمیشد .
اصلا نمی تونید حدس بزنید که با کی قرار گذاشتم !
شمایی که حداقل از ۵-۶ سال قبل افتخار دارم مهمون خونه ی مجازیم هستید ، محمد پسر افغانی عزیزم رو میشناسید . برای دوستان جدیدم مینویسم که اون دوسالی که منزلم در انتهای اتوبان ارتش شهرک لاله بود (از شهریور سال ۹۹ تا ۱۴۰۱) مهرو محبت یه پسر ۱۲ساله که تو سوپرمارکت محل کار می کرد به دلم افتاد . محمد به یادگیری زبان انگلیسی خیلی علاقمند بود و اینطوری شد که هر روزی که میتونست وقت ناهارش رو به یادگیری زبان اختصاص بده ، می اومد منزل ما و مهردخت بهش درس میداد .
متاسفانه این کار چند ماه بیشتر طول نکشید و ما از اون خونه به خونه فعلیمون اومدیم ولی ارتباط ما با محمد قطع نشد . البته محمد هم سوپر مارکتی که توش کار میکرد رو عوض کرد و اومد یه سوپر که نزدیک اداره من بود و تا وقتی اداره میرفتم ، هفته ای یکی دوبار بهش سر میزدم و از مغازه شون خرید میکردم .
محمد هم هر چند وقت یکبار بهم زنگ میزنه و با هم گپ کوتاهی میزنیم . من رو مادر ایرانی خودش میدونه و امکان نداره تبریک روز مادر یا نوروز رو فراموش کنه .
بعضی شبها هم بهم پیغام میده و احوال پرسی میکنه . بهش گفته بودم هر وقت تونستی مرخصی بگیری ، یکی دوروز قبل بهم خبر بده تا با هم بریم شام بخوریم . اغلب اوقات از مرخصی استفاده نمیکنه و میمونه تو مغازه و بجاش کار میکنه . یه بار ازش پرسیدم میدونی تولدت کی هست؟ گفت : نه . سن حدودیم رو میدونم . مادرم گفته تابستون به دنیا اومدی . متوجه شدم هیچوقت تولد نداشته .
یکشنبه بهم پیغام داد که سه شنبه بعد از ظهر وقتم آزاده . خوشحال شدم ، گفتم : حتما هماهنگ میکنم ببینمت . یه کیک براش پختم و سه شنبه با مهردخت ساعت هشت شب رفتیم دنبالش . عززیزم تو سن رشد هست و نسبت به قبل کلی تغییر کرده بود
رفتیم فود کورت آوا سنتر ، مهردخت پاستا کاربونارا خیلی دوست داره ، طبق معمول همون رو سفارش داد ولی محمد غذای ایرانی رو ترجیح داد ، با هم رفتیم قسمت غذاهای ایرانی . کباب دوست نداشت ولی از توضیحاتش متوجه شدم پلوهای مخلوط رو دوست داره . بهش پیشنهاد قیمه نثار رو دادم ، با یه لیوان دوغ . گرفتیم و اومدیم سر میزمون . خوشبختانه مزه و کیفیتش عالی بود و محمد هم خیلی دوست داشت. البته از پاستای ما هم خوشش اومد ولی گفت قیمه رو بیشتر دوست داره .
میگفت سمت خیابون مولوی یه رسورانی هست که قابلی پلوی خوشمزه ای داره ، قرار شد یه بار هم اونجا بریم و البته یه بار هم بریم کله پاچه بخوریم
کیک تولدش رو خیلی دوست داشت، شمع فوت کرد و کیک رو برید، من و مهردخت گفتیم متاسفانه اصلا جا نداریم کیک بخوریم ( تعارف نکردیم واقعا جا نداشتیم) گفتیم با همون جعبه ببره خونه تا با برادر کوچیکش و بقیه همکاراش بخورن .
یه مقدار گپ زدیم و برام گفت که تصمیم داره بره افغانستان و شناسنامه و پاسپورت بگیره و بصورت قانونی وارد ایران بشه و بعد بره یه کشور دیگه که شرایط کار براش بهتر از اینجا باشه . بهش گفتم اگه بتونه عمان بره خیلی به نفعشه ولی نمیدونم واقعا میتونه بره یا نه .
مهردخت روی گوشیش برنامه های خودآموز زبان نصب کرد با هم چند تا عکس انداختیم و بردم رسوندمش خونه ،
وقتی از برگشتن به افغانستان حرف میزد بغض کرده بود ، میدونید مهاجرت های اجباری چه بلایی سر آدم میاره؟؟ اینکه دیگه تو وطن خودت راحت نیستی ، یه مسافری که کار و زندگیت یه جای دیگه ست ، از طرفی تو همون جایی که داری زندگی میکنی، وطنت نیست و همیشه حس شهروند درجه دو رو داری .
از اینجا رانده و از انجا مانده .
من خودم اصلا موافق بودن ملیت های دیگه تو کشورمون بصورت غیر قانونی نیستم ، یعنی امیدوارم دولت این یه کار رو درست انجام بده و همه شون رو بیرون کنه ولی دلم برای محمد کبابه . این بچه خیلی خیلی محترمه و من واااقعا دلم میخواد هر کاری در جهت موفقیت و حال خوبش انجام بدم .
یادش بود که من دوستان مجازی زیادی دارم . برای همه تون سلام رسوند مخصوصا برای منجوق عزیزم که تقریبا یکسال قبل بهش یه کامپیوتر هدیه داد .
اجازه گرفتم عکسشو بهتون نشون بدم ، گفت : من افتحار میکنم که انقدر دوستان مهربانی دارید که وجود من بعنوان یه نوجوان از یه کشور دیگه براشون بی اهمیت نیست در جایی که هموطنان من رفتارهایی کردن که باعث شرمندگی منه .
از اونشب دوباره یه خشم عمیق اومده سراغم و به بزرگ و کوچیک سیاست های کثیف که باعث نابودی یه ملت و فرهنگش میشن لعنت میفرستم . محمد ۸ ساله اومده ایران . غیر قانونی و سخت . بجای اغوش مادر باید پتوی کهنه خونه کارگری رو بغل کنه و بجای درس و مدرسه باید حتی مرخصیش رو بره سر کار.
گند بزنن که هرچی میخوام پست شیرین بنویسم تهش تلخ میشه .
دوستتون دارم
قلب بزرگی دارید به یادهمه هستیدو بی تفاوت ازکنارادما نمیگذرید من خیلی دلم برای مردم افغانستان و مهاجرین افغان میسوزه خوشحالم که این بچه به دنبال پیشرفته و شما هواشو دارید انشاله چندسال دیگه تو صفحه تون خبر موفقیت های بیشتر از محمدرو بخونیم وهمچنین همه ی مردم دنیا
ممنونم ملورین عزیز . امیدوار بودم همه در جهانی آزاد و به دور از بغض و کینه زندگی کنیم و این غیر ممکن ترین آرزومه انگار
منم خیلی دلم میخواد این بچه به نتیجه تلاشش برسه ، بسیار محترم و شریفه
مهربانو دوست دارم

عززززیزززم مرسی مهربون


چقدر خوشبخت ِ کسی که نگاه و محبت تو در حوالی اش باشد ...
تا همیشه سلامت و شاد باشی
دوست ناشناس من ، ممنونم


سلامتی و عشق و آرامش نصیبت باشه
سلام بر مهربانوی مهربون
والا الان هم چون هوا گرمه اکثرشیرینی فروشی ها هم کیک هارو فریز میکنن واصلا مشکلی پیش نمیاد خوبه که کارتون همون شکلی که میخواستیدانجام شده
عجب دنیایی شده بچه به این نازنینی اینطوری باید اواره بشه خدا بهتون سلامتی بده دلتون شاد باشه که دلی رو شاد کردید
سلام نرگس جون


ممنونم عزیزم
خیلی پسر گلیه محمد
قربونت عزیزم ، از اونشب هی پیغام میده، حالم با دیدنتون هنوز خوبه
خداروشکر که مامان بابا بهتر شدن .
چه دل دریایی داری شما . خدا بهت توان بده که دل بچه رو شاد کردی
ممنونم الهام جون عزیزانت سلامت باشند
قربون محبتت
چه پسر مهربون و دوست داشتنیای داری مهربانو جان.
دم خودت و مهردخت گرم که برای این پسر توی کشور غریب نور امید رو روشن کردی.
منم با حضور مهاجران توی این شرایط مملکت که خودمون کمبود همه چیز داریم موافق نیستم ولی باید قبول کنیم که اینها هم قربانی هستند و بعضیهاشون قدرشناس محبت ایرانیها هستند.
خیلی گله شادی جون. مهردخت ادم حساس و نکته سنجیه. اونشب بهم گفت : مامان چطوری بعضی ها در شرایط سخت و بدون امکانات انقدر محترم میشن؟ من به محمد دقت کردم خیلی تمیز بود و آراسته . مبادی آداب بود و مرتب غذاش رو خورد. مدرسه نرفته ولی بدون غلط صحبت میکنه و تایپ میکنه ؟
این بچه اگر تو یه خانواده حتی معمولی زندگی میکرد چقدر میتونست پیشرفت کنه
بله واقعا قربانی هستند ، من بیشتر با حضور غیر قاتونی مشکل دارم وگرنه که خودمون کم مهاجرت نمیکنیم به کشورهای دیگه
سلام . روز خوش .نمی دونستم میشه کیک رو فریز کرد ، کیک قشنگی هم بود.کیک محمد هم قشنگه، خودش هم خوش تیپه ، امیدوارم یه روز که خیلی دور نباشه خاورمیانه رنگ آرامش و آسایش رو ببینه
سلام دوست من
ممنونم ، بله خیلی خوب بود همه تزییناتشم همونطوری که از قبل بود، مونده بود.
یعنی ممکنه؟؟؟
البته که به امید زنده ایم
سلام
خوشحالم که حال پدر و مادرتون خوبه.
تولد محمد هم مبارک
نمیدونستم غذاهای افغانی (مثل قابلی پلو) هم توی رستورانهای ایران پیدا میشه.
سلام ممنونم آقای دکتر
بله هست . من یه قابلی پلوی خیلی خوشمزه تو رستوران عمارت قاجاریه (جاده فشم) خوردم قبلا