دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"هجرت ما به پایان رسید"

بالاخره تموم شد ...


 البته اگر شما تجربه ی اسباب کشی رو داشته باشید میدونید که این تموم شد به اون معنی نیست که واقعا تموم شد ، بلکه تا یک ماه دیگه اینو از اینجا برمی داریم میذاریم اونور ، اون یکی رو میذاریم بجاش 


ولی خووووب دیگه، چند شبه خونه ی جدید میخوابیم . اصلا" هم اینجوری نیست که چون از طبقه ی بالا اومدیم پایین  ، سخت نبود و اسباب کشی محسوب نمیشه 


اما این جابجایی علاوه بر نو شدن محیط و وسایل خونه ، محسنات دیگه ای هم داشت که مادی نیستند و خیلی ارزششون از اون یکی ها بیشتره . 


جونم براتون بگه که مهردخت خانوم گل ما ، تغییرات اساسی در رفتارش اتفاق افتاده و انگار با یه جهش قابل توجه  بلوغ شخصیتیش کامل تر شده . 


 قبلا مهردخت تا کاری رو مستقیماً ازش درخواست نمی کردیم انجام نمیداد .


 بهش گفته بودم اینطوری انگار به مسائل دور و برت بی تفاوت هستی ، وقتی میبینی دیگران در اطراف تو در جهت تامین آسایش خودشون و بقیه تلاش میکنند نباید منتظر بنشینی تا کسی ازت کاری رو بخواد ، تو وظیفه داری بصورت خودکار بعضی کارها رو انجام بدی .. 


مثلا" اگر مهمون داریم و من مشغول تهیه شام هستم نباید از تو بخوام تا میز رو آماده کنی ، این وظیفه ی توعه که بدون درخواست من بیای و خودت یه کارهایی انجام بدی . 


تقریبا" از چند سال پیش به این طرف همین قدر موفق شده بودم که مهردخت می اومد سوال می کرد" کاری هست من انجام بدم ؟؟"


از حق نگذریم ، علاوه بر سوال کردن ، بصورت خودکار یه کارهای معمولی رو هم انجام میداد . 


و من همچنان ناراضی بودم 


تو این مدت اخیر ، مسائل طوری دست به دست هم داد که ما دوتا تقریبا" تنها موندیم .. 


مامان زانو عمل کرده ، بابا کسالت داشت ، بردیا حومه ی تهران پروژه داشت ، مهرداد بعد از مهاجرت خانومش ، سخت مشغول کار و تکمیل زبانشه تا مراحل مهاجرت اون هم طی بشه .. 


مینا هم که کارمند بانکه و از چند ماه قبل برای تعطیلاتش دو تا تور مسافرتی رزرو کرده بود و حتی نسیم جون ، حواسش به مادرش بود که زمین خورده و استراحت مطلق داشت . 


منم که یا سرکار بودم یا در حال هماهنگ کردن برای بازسازی و خرید وسائل . 


خلاصه مهردخت موند و یعالمه کار ... از صبحانه درست کردن برای کارگرا گرفته (هر چند که وظیفه نداشتیم بهشون صبحانه و ناهار بدیم ولی واقعا " غذا از گلوی خود آدم پایین نمیره وقتی میبینه یکی داره تو خونه ش کار میکنه ولی داره با حداقل ها  شکمش رو سیر میکنه) تا چک کردن و بررسی و گزارش دادن به من . 


بعد درست روز اسباب کشی زد و دست راست من مثل دوسال قبل شد .


 البته نه به اون شدت که با درد وحشتناک بردنم بیمارستان و صد جور تزریق انجام دادن ، در همین حد که دیگه دستمو تکون ندادم و با ژلوفن دردش رو ساکت می کردم . 


به هر حال سه روز تمام از کار کردن افتادم ، مهردخت میگفت: تو بشین بگو چکار کنم من انجام میدم 


بچه م تا وقتی کارگر بود و کمک می کرد که با هم ، بعدشم که شب میشد و تنها بودیم خودش تنهایی کار می کرد . 


روز جمعه هم رفت پارکینگ پروانه بهم زنگ زد گفت : مامان یه فرش کوچیک چهل تکه مدل فرش سالن  برای تو راهرو دیدم بگیرم؟ 


گفتم : قیمتش چنده؟ 


گفت :سیصد تومن 


گفتم : زیاده مهردخت جان ببین کمتر میده 


وقتی اومد خونه فرش رو لوله کرده بود زده بود زیر بغلش با خنده گفت دویست و شصت خریدم مامانی 


با چند قلم خوشگل دیگه که همه عااالی و بجا انتخاب شده بود . 


مسئولیت دادن به بچه ها و جدی گرفتن اون ها خیلی به شکل گیری شخصیتشون کمک میکنه . 


جالب تر این بود که اصلا تو فکرش نبود که پول فرش رو بهش بدم و وقتی حساب کردم برافروخته و متعجب گفت : 


من برای خونه مون خرید کردم مگه فرقی میکنه که کدوممنون پولش رو بدیم ؟؟ 


گفتم : نه عزیزم ، دلیلش اینه که تو درآمد نداری و پول هایی که داری برای هزینه های دم دستیه خودته . 


گفت : به هر حال پول تو حسابم هست و قبل از اینکه تموم بشه دوباره خودت برام میریزی ، پس این حساب کتابا بین من و تو معنی نداره . انگار یه جاست که هر دو ازش برمیداریم . 


بوسیدمش و گفتم : این طرز فکرت دقیقا" همون چیزیه که من عاااشقشم 


برای خرید بعضی اقلام (مثل یخچال فریزر)که با تغییرات لحظه ای قیمت  دلار به طرز عجیبی گرون می شدند ، نظر داد که اصلا" خریدنشون تو این شرایط منطقی نیست و همین وسیله ی قدیمی خودمون داره خوب کار میکنه و اینکه قیافه ش دلمون رو زده نباید دلیل نو کردنش باشه . 



حتی سرویس خوابی  رو که چند سال قبل دادم  سفارشی ساختن و دوتا پاتختی و یه میز آرایش هم داشت و جنسش عاالی بود ولی ازش خسته شده بود اونا رو  دادیم دست آچار فرانسه ای بنام سعید  همه ی قسمت های اضافیش رو برید و تبدیلش کرد به یه سرویس مدرن و شیک... رنگ مورد علاقه ی مهردخت هم  که طوسی  باشه بهش زد و دیگه عااالی شد . 



 البته منم از همین روش استفاده کردم و تختم که پشتش یه دکور بزرگ و بی مصرف داشت دادم سعید برید و به شکل جدید و ساده درآوردش 



کف خونمون بجز دوتا اتاق خواب ها سنگه . 


خواب ها رو یا باید موکت می کردم یا پارکت . 


دیگه دلم موکت نمی خواست چون هم از بین میره هم خیلی کثیف میشه . وسطای بازسازی رفتم با یه فروشگاه خیلی منصف صحبت کردم گفت:لمینت جنس عالی رو با نصبش میتونی متری هشتاد هزارتومن بخری .


 بنظرم گرون می اومد ولی دیدم قیمت موکت های خوب هم دست کمی از این ندارند . 


ده روز بعد که اتاق ها آماده شده بود برای لمینت رفتم فروشگاه که قرارداد ببندم و بیان نصبش کنند .


 درکمال تعجبم گفت:خانوم کاش همون ده روز پیش فاکتور کرده بودید الان همون جنس شده متری 170-180 


جنس های دیگه ش هم کیفیت خوبی نداره ..


 هر چی فکر کردم دیدم نمیشه ...از خیر لمینت گذشتم و لب و لوچه م آویزون بود که مهردخت گفت 


:مامان اتاقای من و تو وسایل زیاد داره فرش دست باف چهارمتری هم دوتا داریم که یکیش رو تو بنداز یکیش رو من . بیا بجای لمینت ، سرامیک کنیم .. 


چرا به فکر خودم نرسیده بود این کا رو انجام بدم؟؟ البته لمینت خیلی بهتر بود و یه حس طبیعی و گرم داشت ولی حالا که نمیشد ، ترکیب  سرامیک و فرش خیلی بهتر از موکت در می اومد . 


شب رفتیم دنبال سرامیک و چه باحال که سرامیک طرح پارکت پیدا کردیم  متری 35 تومن  که خیلی اقتصادی از آب دراومد . 



یه کنسول هم داشتم گذاشته بودم برای فروش ، خانم و آقایی عکسش رو دیدند و گفتند ما فردا  میایم میبریمش .  


همون شب  مهردخت رنگش رو ساخت و یه کوچولو جاهایی که زدگی پیدا کرده بود با قلم ظریف لکه گیری کرد . 


فرداش که خانم و آقا اومدن ببرنش میگفتن این با عکسش خیلی فرق داره عااالیه . 


گفتم : دخترم یکم بهش رسیده .. کلی خوشحال شدند و تشکر کردند و گفتن اصلا معلوم نیست جنس دست دوم خریدیم . 


 اولین شبی که قرار شد تو خونه ی جدید بخوابیم فقط تخت خواب من رو به راه بود .


با مهردخت دراز کشیدیم .  بچه م  درحالیکه از خستگی بی حال شده بود دستم رو ماساژ میداد و برام حرف میزد .. 


آخر حرفاش گفت : " میدونستی قهرمان زندگی من تویی؟" سرش رو بوسیدم و گفتم : مرسی دختر قشنگم ، ولی صدای نفساش سنگین و در لحظه خوابش عمیق شده بود .. 


به این جسم بزرگ و دوست داشتنی کنارم خیره شدم ، مهردخت عزیز تر از جااانم ، دختر بی نظیر و خوب من ؛نوزده سال و سه ماه پیش بند نافش از وجودم جدا شد ولی بندی محکم و عمیق از جنس اندام های حیاتی ، در ما ریشه داد  و کلاف عشق  به همه ی زندگیمان  پیچید.. ما چه خوشبختیم با هم ... 


دوستتون دارم 


***************


عکس  پایینی ،سعید ملقب به آچار فرانسه ست  تقریبا" دوازده سالش بود که همراه برادرش برای کار از افغانستان اومد ایران و از همون اول برای بردیا کار کرد .


 سعید بین خانواده ی ما بزرگ شد و الان خودش دوتا بچه داره . 


معتمد ماست و هیییچ کاری نیست که نتونه انجام بده . این "فر "رو که میبینید کنارش ایستاده و عکس انداخته دلیلش اینه که می خواستم تلفن کنم نمایندگی آریستون ، که  بیان فر رو از طبقه بالا به پایین منتقل کنند ولی سعید نذاشت و گفت : خودم برات جابجا میکنم . 


تو این مدت هر کاری برام انجام میداد ازش عکس مینداخت برام می فرستاد تا من که  سرکار هستم، ببینم و خیالم راحت باشه .


 بس که انسان خوبیه و به رضایت آدم در هر حال اهمیت میده 


 راستی نصب سرامیک ها هم کار سعیده 





نظرات 38 + ارسال نظر
سحر یکشنبه 22 آبان 1401 ساعت 02:44 ب.ظ http://Senatorvakhanomesh.blogfa.com

طبیعی من باهرپستتون بغض می کنم
دلم خواست ی روزی منم با دخترم پارمیس و پسرم پارسا همیتقدر که شما با مهردخت صمیمی هستین باشم والبته تربیت عالی دخترتونم چیزی که خیلی بهش فکر می کنم

عزیز دلم قربون بغض و احساسات پاکت . انشالله خیر بچه ها ی نازت رو ببینی

زری سه‌شنبه 24 مهر 1397 ساعت 08:17 ب.ظ

واقعا عالیه که دخترتون با این سنش اینقدر فهمیده هست بهتون تبریک میگم و خدا براتون حفظش کنه....
واقعا این آقا سعید آچارفرانسه است حتی سرامیک؟؟؟ ایشون را هم خدا حفظ کنه:))

ممنونم زری جانم . اره واااقعا هر کاری رو بلده ماشالله

مهرگل سه‌شنبه 24 مهر 1397 ساعت 02:18 ق.ظ

به به بسلامتی و دلخوشی
معلومه که خونه نو با یکم تغییر کلی حال و هوای آدم رو عوض میکنه حالا سختی هم داره اما فک کنم می ارزه ها

آره عزززیزم خیلی هم می ارزه

آبی دریا دوشنبه 23 مهر 1397 ساعت 10:52 ق.ظ

سلام.مبارکه مهربانوجون.خدا قوت.درکت میکنم.
چه جالب !جابجایی ما و بناییمون با هم همزمان شده
ما هم هر چی میریم بخریم اگه تصمیممون قطعی نشه یا اون موقع مانی نداشته باشیم و بمونه برای یه هفته بعد خدا تومن رفته روش.ما که مانیمون به بارکت واین چیزا نرسید.سرامیک کردیم. اتفاقا مث طرح شماس

سلام عزیز دلم . آررره برای منم خیلی جالب بود
متاسفانه قیمتا روز به روز میره بالا
قربونت برم مبارکت باشه الهی تو و خانواده ی عزیزت هم بهترین روزها رو تو خونه ی جدید تجربه کنید

رهآ شنبه 21 مهر 1397 ساعت 03:52 ب.ظ http://rahayei.blogsky.com

مبارکه عزیزم. ان شالله لحظه های قشنگ و خوبی در کنار دختری تو خونه جدید داشته باشید.

ممنونم رها جانم . برای تو هم همه چیز بروفق مراد باشه

مجیدوفادار شنبه 21 مهر 1397 ساعت 12:31 ب.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com/

لبخند خدا یعنی همین باز شدن پلک های هر روزت...
دوباره امروز متولد شدی "آدم"
پس خجسته باد هر روزت...
( صبحت بخیر دوستم)


سلام کجایی دلمون تنگ شد مهربانو جان

سلام صبحت بخیر مجید وفادار عززیز و دوست داشتنی .. احوالم با این پیام خوشگل دگرگون شد
هسسستم دوست جان .. زیر سایه ی خودتون .. یکمی بخاطر بابا مشغول بودم

مجید شفیعی شنبه 21 مهر 1397 ساعت 09:47 ق.ظ

خیلی همیشه شنیدیم که لحظه رو غنیمت بشمار و فکر کردیم منظورشون اینه که برو و خلاف کن و کار بد کن. اما منظورشون این بود که کار الان رو الان درست انجام بده و لذت سبکی و فرح نتیجه آینده ش رو بچش و مهر دخت تو این شانس داشته که والدینش (تو بهترین والدینی مهروبن ما) در لحظه زندگی کرده

عزززیزمی مجید جان با این کامنت پر انرژی و خوبت .. ممنونم دوست عززیز دل

هنرمند پنج‌شنبه 19 مهر 1397 ساعت 07:08 ق.ظ http://www.honar5556.blogfa.com

سلام و درود فراوان

سلام هنرمند عزیز

لیدا سه‌شنبه 17 مهر 1397 ساعت 01:40 ب.ظ

مبارکت باشه این جا بجایی.حس خوبیه.

ممنونم عزیزم آره واقعا خوبه

پریسا مامان امیرارسلان و مهرسام سه‌شنبه 17 مهر 1397 ساعت 10:43 ق.ظ

خونه نو و اینهمه تغییرات عالی مبارک....کاش تو این خونه خوشگل قهقهه خنده هاتون به آسمون بره ایشالا

مرررسی پریسا جانم . ان شالله برای ما و برای همه ی عزیزان مخصوصا" خودت که اینهمه انرژی مثبت میدی همینطور باشه

Peepbo سه‌شنبه 17 مهر 1397 ساعت 09:02 ق.ظ

منزل نو مبارک مهربانو جان ...با خوندن نوشته هات همیشه کلی انرژی میگیرم و بهتر از اون کلی یاد میگیرم باعث افتخاری و خوشحالم و متشکر که مارو تو تحربه هات شریک میکنی

ممنون عزیزم . منم از وجود گرم شما کلی انرژی می گیرم . و افتخار می کنم به همراهیت

Farkhondeh سه‌شنبه 17 مهر 1397 ساعت 12:42 ق.ظ

Mehrbanoo jan Salam,

khooneh renovate shodeh kheili hal adam ro khoob mikone.
Mobarak har dotoon basheh.

Farkhondeh

سلام فرخنده ی عزیزم
ممنونم ازت دوست نازنینم

نیلوفر دوشنبه 16 مهر 1397 ساعت 04:29 ب.ظ

مبارک باشهخدا مهردخت جان رو حفظ کنه براتون که مثل خواهر کوچکتر نداشتمه چون منم تک فرزند هستم وپنج سال ازمهردخت جان بزرگتر:لبخند باارزوی بهترینا

مررسی نیلوفر جونم خدا عزیزان تو رو هم حفظ کنه . جااانم خدا تو رو هم برای خانواده ت حفظ کنه .. میدونی که شما یکی یه دونه هاا خیلی عزیزید ؟؟

امین یکشنبه 15 مهر 1397 ساعت 10:55 ق.ظ http://alefkaf1984.blogsky.com

http://gitionline.ir/fa/news/17782/%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4%DB%8C-%D9%82%D8%A7%D8%A8%D9%84-%D9%82%D8%A8%D9%88%D9%84-%D9%88-%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D9%81%D8%AA%D9%85%D9%86%D8%AF
راستی اینم نقدی که برای کار تاتر نوشتم.گفتم شاید بخوای بخونی...

عاالی بود امین جان ممنونم که شریکم کردی باعث افتخاری

امین یکشنبه 15 مهر 1397 ساعت 10:55 ق.ظ http://alefkaf1984.blogsky.com

یه وقتی فکر میکردم اسباب کشی مزخرف ترین کار دنیاست.تا اینکه بعد از 12 سال در به دری در خانه مادری تصمیم گرفتم بعد از مستقل شدن خونه بخرم و این کار و کردم.4 سال به همین منوال گذشت تا هر دو به نتیجه رسیدیم خیلی هم چیز خوبی نیست.پس خونه رو فروختیم و الان 3 ساله که هر سال جا به جا میشیم.تنها نکته مزخرفش اجاره های بالا و تعداد خونه های تمیز برای اجارست وگرنه فرصت خوبی که دور ریز ها شناسایی بشن و برن به خاطره ها.داریم کم کم خودمون رو برای زندگی کمپری اماده میکنیم و باید یاد بگیریم که با وسایل کم و کار امد زندگی کنیم.من کل از یک جا موندن متنفرم و گاهی باید یه تکونی بخورم تا حالم سر جاش بیاد.
امیدوارم منزل جدید پر از اتفاق های خوب و پر انرژی باشه برات...

امین جانبه هم زدن ریتم معمول و یکنواخت زندگی جرات و جسارت خاصی میخواد که تو روحیه ی سکون ناپذیر تو وجود داره . البته این کارها پای درست و حسابی میخواد که تو همسر عزیزت رو داری .
واقعیتش منم اون موقع که تصمیم داشتم خونه رو اجاره بدم و برم اجاره نشینی همه ی ترسم از این بود که سال بعد صاحبخونه خیلی بی ملاحظه بخواد کرایه رو اضافه کنه و من مجبور به تغییر دوباره ی خونه بشم .
برای آرزوی قشنگت ممنونم الهی برای تو هم همه چیز بخیر باشه و در تصمیمات بزرگ و جدیدت خیلی موفق باشی

آسو یکشنبه 15 مهر 1397 ساعت 10:51 ق.ظ

خونه نو مبارک عزیزم

ممنونم آسوی مهربون

ملیکا یکشنبه 15 مهر 1397 ساعت 08:27 ق.ظ

سلام مهربانو جان.خسته نباشید، به سلامتى و دلخوش ان شاالله استفاده کنید.والله منم برنامه ریزى داشتم که از همون تیرماه یه کم رنگ و تغییرات تو خونه انجام بدم اما کار که به دست آقایون میفته همینه که تا الآن فقط تونستیم مبل هارو بفرستیم جایى و ببینیم چیکار کنیم!!!
خدا این دختر عزیز و نازنینت رو حفظ کنه، ماشاالله

سلام ملیکا جون
الهی برای تو هم بخیر و مبارک باشه . میدونم چی میگی اقایون سخت تر تصمیم می گیرند ولی معمولا منطقی تر نتیجه می گیرن نگران نباش درست میشه
برای تو هم عزیزانت رو حفظ کنه عزیز دلم

مینو شنبه 14 مهر 1397 ساعت 10:34 ب.ظ http://Milad321.blogfa.com

خونه جدید مبارک باشه.انشاالله که به خوشی و سلامتی ازش استفاده کنید.خدا دختر گلت را هم حفظ کنه.چقدر داشتن چنین دختری میتونه مایه دلگرمی باشه.

ممنونم مینوی نازنین . الهی آمین . خیلی حس خوبیه عزیزم هر چی بزرگتر میشه این احساس پررنگ تر میشه .
خدا پسرای نازنین شما ر و هم حفظ کنه

هنرمند جمعه 13 مهر 1397 ساعت 09:26 ق.ظ http://www.honar5556.blogfa.com

نخست ثانیه‌ها

کمی بعد

دقیقه‌ها

ساعت‌ها

روزها ...

به خودت که می‌آیی

می‌بینی

سال‌هاست درد می‌کشی

و چیزی حــــــس نمی‌ کنی ...


"محمد مرکبیان"


سلام وعرض ادب[گل]

سلام ممنونم دوست عزیز

ونوس جمعه 13 مهر 1397 ساعت 08:35 ق.ظ

تغییرات نو مبارک

مررسی عزیز دلم . تو رو خدا هر بار آدرست رو بذارخوشگلم

ونوس جمعه 13 مهر 1397 ساعت 08:34 ق.ظ

من که عاشقتم

جااانم کجاای مهربون یار قدیمی

آوا جمعه 13 مهر 1397 ساعت 12:09 ق.ظ

سلام مهربانوی عزیزم
منزل نو مبارک...امیدوارم که براتون خوشقدم باشه و شاهد خوشیها و شادیهای روزافزون شما عزیزان زیر سقف این خانه مهر باشیم...

سلام آوای عزیزم
ممنونم دوست خوبم الهی برای تو هم بهترین باشه

پونی پنج‌شنبه 12 مهر 1397 ساعت 05:09 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

همه چی مبارکه

ممنون پونی جان

بهار پنج‌شنبه 12 مهر 1397 ساعت 12:21 ب.ظ

مهربانووجانم منزل نو مبارک ایشالا که فقط جشن و شادی توش باشه. منم سعید ماخوام.

الهی آمین ممنونتم
اگه سعید بفهمه اینهمه هواخواااه داره

Aftab mahtab پنج‌شنبه 12 مهر 1397 ساعت 09:32 ق.ظ

Kheili mobarak bashe mehrbanoo jan,eshala ib khone baratoon por az aramesh o shadi bashe

فدات شم ممنونم آفتاب مهتاب دوست داشتنیم

بهار شیراز پنج‌شنبه 12 مهر 1397 ساعت 06:59 ق.ظ http://baharammm.blogsky.com/

مبارکت باشه دوست جان....
الهی که خوشی ها منتظرت باشن تو خونه ی جدید

ممنونم عزیز دلم . بهترین های زندگی هم در انتظار تو باشه

نسرین پنج‌شنبه 12 مهر 1397 ساعت 03:32 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com

در ضمن منم دیروز برادرم اومد نشیمن و ناهار خوری و آشپزخونه رو برام رنگ کرد / بعد گفت نمیرسم کابیت ها رو رنگ کنم.
یه نقاش دیگه گفت ششصد دلار میگیرم می زنم برات. همه رو می خوام سفید کنم.
گفتم نه مرسی.
می خوام خودم رنگشون کنم.
همه چیو توی آشپزخونه کردم سفید و سیاه و قرمز!
عکساشو بعد برات می فرستم
شایدم بذارم تو وبلاگم ببینی
چندتا وسیله ی دکوری اضافی هم برداشتم و مبلمو هم دارم می بخشم به یه خونواده جدید چون بعد از هفده سال رویه عوض کردن مبل، دیگه وقتشه بدم برن.
دوتا از دیوارای نشیمن و ناهار خوری رو خاکستری خیلی خیلی روشن کردم خیلی شیک شد.
مبل جدیدمونم خاکستریه و پرده هامم.
خاکستری الآن مد روزه
مهردخت رو برام ببوس و بهش بگو بهت افتخار میکنم خانم قشنگی هنرمندم

ای جااانم مبارکت باشه
اون کلیپ ها یی که درمورد رنگ کردن اتاق بود دیدی ؟؟
خدا برات بهترین ها رو بخواد که به آدمای دیگه هم می بخشی .
مهردخت هم برات سلام می رسونه قربونت برم

افشان پنج‌شنبه 12 مهر 1397 ساعت 03:29 ق.ظ

نسرین پنج‌شنبه 12 مهر 1397 ساعت 03:26 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com

به به!
البته من در جریانش بودم ولی اینجوری کاملتره. اونم با عکس
خوشم اومد برای تغییر تخت و نصب سرامیک
اصلا خوب کاری کردی چون اگه میشد هم موقع راه رفتن همسایه پایینی خیلی اذیت میشد.
خدا دختر و مادر رو برای هم نگه داره
خسته نباشید و کیفشو ببرید.


فدات شم عزیزم خدا تو و مزدک رو هم برای هم نگهداره

سمیرا چهارشنبه 11 مهر 1397 ساعت 08:46 ب.ظ http://sr64.blogfa.com

الهی با دل خوش..با آرامش ...سلامتی...

یه سری تغییرات به روح و جسم صفا میدن و لازمه گاهی تنوع

از طرف روی ماه گل دخترت رو ببوس و یه اسفندی هم برای

خودت و ایشون دود کن

ممنونم سمیرای عزیزم
قربونت برم الهی بهترین ها برات پیش بیاد

مامان ثنا و حسنا چهارشنبه 11 مهر 1397 ساعت 01:03 ب.ظ http://sanayemaman.blogsky.com/

به خودت نگیر خانوم شدن دخترت رو دانشگاه خود به خود بچه ها رو بزرگ میکنه

عه آبجی چرا تو ذوقم میزنی

Azi چهارشنبه 11 مهر 1397 ساعت 01:03 ب.ظ

ای وای مهربانو جان کامنت کلی طولانی بود الان فقط خط اولش براتون اومده

عه
بلاگ اسکای شکموی بد کامنت دوستمو چرا خوردی

ساناز چهارشنبه 11 مهر 1397 ساعت 12:02 ب.ظ

سلام مهربانو جان. خوبی؟
منزل نو مبارک. ان شاء الله به شادی درش اقامت داشته باشید.
یک سوال دارم برند سرامیک کف اتاقهای شما چیه؟
آخه دقیقا ما هم می خواستیم پارکت کنیم و با مشکلی مشابه شما مواجه شدیم. یعنی به خاطر افزایش قیمت نتوانستیم پارکت کنیم. البته ما برای کل منزل می خواهیم. الانم سرامیکه ولی خراب شده...
می خواستم بدانم این مدل به شیکی پارکت هست؟
ممنونم

سلام ساناز جون خوبیم خدا رو شکر . ممنونتم عزیزم الهی برای تو هم مبارک باشه .
ساناز جون ما سرامیک طرح پارکت رو تو یه فروشگاه (اول خیابون بنی هاشم از قسمت جنوب )دیدیم که فوق العاده زیبا ولی متری هشتاد هزار تومن که ایتالیایی بود . به اون آقا گفتم من برای دوتا اتاق خوابم میخوام و متری هشتاد برام زیاده (اگه پارکت بود این مبلغ رو میدادم ولی برای سرامیک اونم تو خواب ها نه ) گفت ما برند ایتالیایی هستیم شما اگه میخوای با صرفه باشه از آسا سرام خرید کن . سرامیک طرح پارکت داره و ایرانیه خیلی مقرون به صرفه ست . گفتم نمایندگیش کجاست ؟ گفت همین کوچه . و رفتیم و خریدیم . حالا علت اینهمه توضیح من اینه که اگر میخوای برای کل خونه استفاده کنی و قیمت متری هشتاد رو میتونی بدی برای سالن هات از همون ایتالیاییه بزن (خیلی خیلی خوشگل بود مخصوصا" رنگ هاش " بعد یه جاهایی مثل اتاق خواب و اینا که میره زیر تخت و وسایل ، از این ایرانی ها بزن . البته کل خونه رو هم ایرانی بزنی موردی نداره هاااا.
درضمن الان محل کارم هستم فاکتورها پیشم نیست اگر میخوای رفتم خونه شماره ی فروشگاه رو برات در بیارم و بگم بری پیش همون اقایی که ما ازش خرید کردیم .

Azi چهارشنبه 11 مهر 1397 ساعت 11:53 ق.ظ

سلام و صد سلااام ...به به همه چی مبارک باشه و با سلامتی کامل و دل خوش ازشون استفاده کنید..

سلام به روی گلت عزیزم ممنونتم .

مهسا چهارشنبه 11 مهر 1397 ساعت 11:21 ق.ظ

منزل نو مبارک عزیزم
به سلامتی و دل خوش در کنار هم باشید

مررسی مهسا جون . الهی آمین

ماندانا چهارشنبه 11 مهر 1397 ساعت 11:14 ق.ظ

سلام مهربانو جان
مبارک باشه تغییر محیط زندگی خیلی احساس خوبی است امیدوارم همیشه شاد باشید.
لطفا میشه از آقا سعید بپرسید حاضر است یک واحد 100 متری را سرامیک کند. سرامیک از خودم است و اجرت نصب را به ایشان پرداخت می کنم . واحد در واوان نزدیک اسلامشهر است . اگر موافق است مبلغ کل دستمزد نصب به همراه مصالح بدون سرامیک را اعلام نماید. ممنون می شود به آدرس ایمیل من اطلاع رسانی کنید. با هم سپاس

سلام ماندانا جان ممنونتم واقعا حس خوبی داره .

عزیزم سعید جزو تیم سازنده ست که برای پیمانکار (برادرم ) کار میکنه و بصورت مرخصی از اون تیم جدا میشد و می اومد سر ساختمون ما . بعد خیلی از روزها کار طوری بود که حتما باید سر کار اصلیش می موند به همین دلیل کار خیلی کند پیش رفت و بازسازی خونه ی هشتاد متری من از اول تیر شروع شد و تازه تموم شده . الانم هنوز یه خورده کاری هایی من دارم که مجبور شده بره دوباره آخر هفته بیاد انجام بده . باتوجه به این موضوع فکر میکنم برات این معطلی به صرفه نباشه . ضمن اینکه سعید تو یه پروژه درست خیابون بغلی خونه ی من مشغول کاره و شب ها راحت خودش رو می رسوند به خونه شون ولی مسیر منزل شما براش خیلی طولانیه .
نوشته بودی تو ایمیل بهت جواب بدم چون ممکنه برای بقیه دوستان هم سوال باشه اینجا نوشتم یه بار هم میام تو ایمیلت می نویسم

سینا چهارشنبه 11 مهر 1397 ساعت 04:54 ق.ظ

تو به هجرت معنی جدیدی بخشیدی. خسته نباشی

مرسی سینا جون

Nasrin سه‌شنبه 10 مهر 1397 ساعت 07:13 ب.ظ

خیلى خیلى مبارکه مهربانو جان انشالله که لحظات خوشى توى خونه جدید داشته باشید کلى از خوندن این پست کیف کردم،خدا براى هم حفظتون کنه

ممنونم عزیز دلم . الهی آمییین خدا برات بهترین ها رو بخواد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد