سلام دوستان ممنون از کامنت ها و مشارکتتون در مورد موضوع " مرجانه و سمیرا"
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان مرجانه ی داستان ، من بودم و محیط هم فامیلی نبود ، اداری بود .. منیر جان چه کار خوبی کردی متن توبه نامه رو قرائت کردی
اینهمه سال از ریز علی و فداکاری بیاد موندنیش ، خوندیم و بارها از روی درسش مشق و املاء نوشتیم ، اما اتفاق افتاد اونچه که نبااااید ....
جمع کثیری از هموطنان عزیزمون رو بعلت سهل انگاری مسئولین از دست دادیم و داغدار جای خالیشون شدیم ...
بهمن ماه سال قبل رو یادتونه ؟ مهردخت همراه با چهل و پنج تا از دختران مدرسه ، به اردوی شیراز رفتند ، خنده و شادی اونها در قطار رفت و برگشت ، یه طرف ، دل نگرانی و دعاهای ما خانواده هابرای سلامتیشون یه طرف ...
وااای بمیرم برای چشم های منتظر بازماندگان حادثه
چقدر این عکس سلفی این چند تا پسر جوون و نازنین که قبل از حادثه برای دوستشون فرستادند ، دل آدم رو چنگ میزنه .. روحشون شاد باشه
عزیزان داغدار شریک غم بی انتهای شما هستیم ، خدایا صبر بده ...
سلام عزیزان دلم .
از تهران برفی و سرد براتون مینویسم .
خدا رو شکر بالاخره آسمون بارید و مرگ و میر ناشی از آلودگی هوا ، کاهش پیدا کرد.
من بمیرم برای شما که تو مناطق جنوب کشورمون هستید و چند ساله روز و شبتون با این هوای آغشته به سم می گذره
************
حتما" شما هم در جریان صندوق های پس انداز فامیلی هستید ..
از همون هایی که چند نفر با هم اقساطی رو ماهیانه می پردازند و بعد قرعه کشی میکنند و کل مبلغ رو هر دفعه یک نفر برمیداره .
یک سال پیش ، خانم های فامیل یک صندوق هشت میلیونی با اقساط ماهیانه پونصد هزارتومن راه اندازی کردند .
یکی از خانم هابنام مرجانه و یه دختر جوون بنام سمیرا بصورت شریکی شرکت کردند ، یعنی قسط ها رو دویست و پنجاه تومنی پرداختند و بنا بود هشت میلیون رو هم بین خودشون تقسیم کنند .
طبق قرعه کشی که همون روز اول انجام شده بود ، این ماه نوبت این دونفر رسید .
گویا مرجانه روز پنجشنبه قسط این ماهش رو پرداخت میکنه و به مسئول صندوق(خانم عزتی) شماره حساب میده تا سی ام یا اول آذر سهمش رو بحسابش واریز کنه .
سی ام و شنبه خبری از پول نمیشه ، همه میدونستند که خانم عزتی مسافرت رفته ، مرجانه با توجه به اینکه برای دریافت پول عجله ای نداشته ، تماس نمی گیره .
از سمیرا هم خبر نداشته که آیا برای دریافت پول عجله داره یا نه .
امروز صبح تصمیم می گیره تا باخانم عزتی تماس بگیره و جویای واریز پول بشه ولی قبل ازاون به سمیرا زنگ میزنه و میگه تو برای دریافت عجله داری یا نه؟
چون ممکنه بقیه قسط هاشون رو نداده باشن وخانم عزتی ازمون مهلت بخواد . درضمن من عجله ای ندارم اگر خواست فعلا بخشی از پول رو پرداخت کنه و تو نیاز داری ، برش دار و من صبر میکنم .
سمیرا به مرجان گفت : آره مرجانه جون ، اتفاقا من نیاز داشتم چون شنیده بودم درمورد پرداخت معمولا چند روز تاخیر داره به خانم سلطانی که با خانم عزتی نزدیک تر بود و تقریبا " نیمی از اقساط رو اون باید پرداخت میکرد ، گفتم برو باهاش صحبت کن که تاخیر نکنه ...اونم به من پیشنهاد کرد که میخوای من قسطمو بجای اینکه به خانم عزتی بدم ، به تو بدم؟
منم خوشحال شدم و گرفتم ، کارم راه افتاد .
مرجانه از شنیدن این صحبت ناراحت شد .
به سمیرا گفت : سمیرا جان این کارت قشنگ نبود . ما تو این پول با هم شریک بودیم و یکسال براش صبر کردیم ، بهتر بود منم درجریان میذاشتی .
من که عجله ای نداشتم ولی شاید چکم در حال برگشت بود و حالا که نصف پول آماده بود با هم تصمیم میگرفتیم که اونی که کارش ضروری تره پول رو برداره .
سمیرا : این خواسته ت منطقی نیست .
مرجانه : نه براساس منطق نیست ، براساس معرفته .
سمیرا: چه ربطی داره . مگه ما یکساله قسط میدیم با هم هماهنگ میکنیم ؟
مرجانه : نه هماهنگ نمیکردیم ، اون وظیفه ای بود که برعهده ی مابود ، اینجا وظیفه نداشتیم ولی شرط ادب و معرفت حکم میکرد که با هم مشورت و توافق کنیم .
مگه وقتی جلوی در هستیم ، و به نفر مقابل تعارف میکنیم براساس وظیفه این کار رو انجام میدیم؟
سمیرا: من قصد ناراحت کردنت رو ندارم مرجانه ولی دلیل ناراحتیت هم قبول ندارم . من وقتی خودم لنگ بودم اصلا" به تو نمیتونستم فکر کنم .
مرجانه : من ناراحت نشدم درواقع جا خوردم که چرا جوون تر ها رعایت معرفت و ادب رو ندارند . توقع نداشتم خودت بری رایزنی کنی و بدون درنظر گرفتن من مشکل رو حل کنی همونطور که گفتم تا اول برج آینده پول رو لازم ندارم ، کافی بود درجریان بذاریم و من به مسئول صندوق تاکید کنم که اگر همه ی پول جور نیست فعلا" کار تو رو راه بندازه .
سمیرا: گفتم که ، اصلا" به تو فکر نمی کردم .
مرجانه : با خنده ، آفرین کار خوبی کردی .باشه من برم پیگیری کنم ببینم خانم عزتی در چه حاله .
*********
نیم ساعت بعد سمیرا به مرجانه زنگ زد و گفت : من تو رو خیلی دوست دارم خواهش میکنم ازم ناراحت نباش ولی حتی نمیتونم عذرخواهی کنم چون اصلا" علت ناراحتیت برام قابل درک نیست .
مرجانه هم گفت : مشکلی نیست سمیرا ناراحت نیستم ، تو فقط چند سال از دختر من بزرگتری و من این مسائل رو به اون تاکیید میکنم ، اگر برام مهم نبود که تو به این چیزا دقت کنی اصلا" بهت نمیگفتم .. الانم فکر کردم حواست نبوده ولی چون قبول نداریش حرفی نیست .. تموم شد . باور کن مشکلی ندارم .
**********
الان میدونید که باید چکار کنید؟
اررره دیگه ، بیاید بگید ببینم بنظر شما ، سمیرا درست فکر میکنه یا مرجانه ؟ سمیراییا این طرف ، مرجانه ای ها اون طرف
**********
فیلم مربوط به امروز صبحه و مهردخت همینطور که کناردستم نشسته بود گرفت . لذت زیباییش رو با شما شریکم .
هرچند که هیچ زمستونی رو دوست ندارم وقتی فکر میکنم چقدر آدم ها بی سرپناه و نیازمند از سرما میلرزند
دوستتون دارم
سلام عزیزانم
از تهران دود گرفته و افسرده خدمتتون هستم با سوزش گلو و چشم فراووون
از دیروز دبیرستان ها هم تعطیل شد اما یه پیامک از مدرسه مهردخت رسید که کلیه کلاس ها دایر است و دچار توهم تعطیلی نشوید !!
البته منم برام مهم نیست چون اصلا" چاره ی کار به تعطیل کردن و نکردن نیست ، ما کارمندا همه سر کاریم ، بعضیا بچه کوچیک دارن نه مرخصی دارن بمونند خونه ، نه کسی رو دارن که بچه رو پیشش بذارن ، همینجوری آواره و سرگردونند که چکار کنند .
هوای پاک حق همه ی شهروندانه و کارمند و خونه دار و این حرفا نداره ، ولی دلم خیلی برای راننده های بی نوا میسوزه
چند وقت پیش که اعلام کردند همه ی ماشین هایی که دوسال از تولیدشون گذشته (بجز خارجی های گرون قیمت ) ، باید معاینه ی فنی بگیرند .
یادم میفته که مردم چطور دربه در دنبال دلالانی بودند که معاینه فنی میفروختند ، یعنی حاضر نبودن برن ماشینشونو درست کنند و میرفتند پول اضافه میدادند و تقلبیش رو می خریدند .
چقدر تو این اداره حرص خوردم که نکنید این کارها رو مگه خودتون دلتون به حال خودتون نمیسوزه ؟؟، خنده تحویلم دادند و گفتند ما نخریم یکی دیگه می خره !!!!
آخه چه موجوداتی شدیم ما !! برادر من ، خواهر من تو نخر . مهمترین اصل رابطه مستقیم عرضه و تقاضاست وقتی کسی تقاضا نکنه خوب عرضه کننده هم بی خیال میشه
ولی کو گوش شنوا؟؟ یعنی خودمونم به خودمون روا نداریم .
اینهمه بیماریهای ریوی، انواع سرطان ها ، کودکان با سندرم اتیسم ، سقط جنین های پی در پی ، یائسه گی ها در سنین خیلی پایین . (دختر جوونی رو می شناسم که در بیست سالگی یائسه شده ) و دلیلش آلودگی هواست .
نمیدونم این ها کافی نیست به خودمون بیایم؟؟
جدا" متاسفم ...نه مسئولینمون مسئولند ، نه ما شهروندان به فکر هستیم .
دیروز پیش دکترم بودم .. نمیدونم چی میگفتیم که بحث به پیاده رفتن تا کربلا کشید .
و با افسوس میگفت : نمیدونی تو شهرای مرزی چه خبره، پیرمرد و پیرزن هایی رو میارن که رسما به حالت مرگ افتادن ، پاهاشون زخم و زیله یعالمه هم بیماری با خودشون دارن ، ولی میان یه آمپول دگزا و مشابه هاش رو میزنند عینه فنر بلند میشن .
بهشون میگم بازم در طول سفر از این امپولا زدید؟؟ ، میگن اره چندین بار..
اونایی هم که دیگه تجربه دارن قبل ازشروع سفر میزنند و هی تکرار میکنند و اصلا" نمیدونند چه عوارضی رو ارن وارد سیستم بدنشون می کنند .
کاااش فقط یکمی فکر کنیم ، یعنی خداییشم همه چیمون به همه چیمون میاد .
***************
فیلم بیست هفته رو بخاطر بازیگرانش خریدم .
دی وی دی شامل دوتا فیلمه که روی هم تقریبا" 90-100 دقیقه ای میشه .
فیلم اول بنام "بیست هفته " درمورد زن و شوهریه که در آستانه ی مهاجرت به خارج از ایران دچار مشکلاتی میشن که عامل اصلیش خودشون هستند .
فیلم ظریف و جمع و جوری بود که با زمان محدودش حق مطلب رو خوب ادا کرده بود .
فیلم دوم با نام "هفت " شروع شد که طناز طباطبایی عزیزم و الهام کردا جان بازی میکردند .
داستان درمورد روز تولد هفت سالگی دختر بچه ی طنازه که از همسرش جدا شده ..
حالا امروز حضانت بچه تموم میشه و پدرش آمده جلوی در تا دخترش رو ببره .
(صورت این مادر رو ببینید که بچه ش کنارش خوابیده ، عمق استیصال تو چشماش هویداست)
همین چند دقیقه از فیلم رو کافی بود ببینم تا کاسه ی چشمام از اشک لبریز بشه .
بازی طناز بعنوان مادر درمانده ای که باید از دخترش دل بکنه و طبق قانون تحویل پدرش بده محشر بود و البته پایان غیر منتظره و متفاوت فیلم نابودم کرد .
فیلم دوباره یادم انداخت که مادرانی با چنین شرایط غم انگیز، چقدر تحت فشار عاطفی و روانی زندگی میکنند.
دوباره زخم احساسات مادرانه م سرباز کرد و دوباره یادم اومد که چه کابوس سخت و عذاب آوری رو پشت سر گذاشتم ..
خدا رو شکر که گذشتند و امروز مهردخت هفده ساله م در کنارم قد میکشه .
آرزو دارم هیچ عزیز ی از عزیزش جدا نمیشد البته " یک آرزوی محال "
عجیب نیست که من همه ی اونچه که ارمین تو زندگی زناشوییمون سرم درآورد و خوندید رو بخشیدم الا جدا کردن مهردخت ازمن ؟؟
باید با یه مشاور سر این موضوع صحبت کنم ، چرا نمیتونم ببخشمش و فراموش کنم !!!
مراقب خودتون باشید ، دوستتون دارم
سلام دوستان خوب خودم
میون همه ی شلوغی های اداره و زندگی ، و دلم که خیلی براتون تنگ شده .. اومدم بگم تهرانی های عزیز و سایر نقاطی که آلودگی هواشون از مرز خطر گذشته ، لطفا" مواظب خودتون باشید و از تردد های غیر ضروری جدا" پرهیز کنید . یه چیزایی باعث میشه آدم شاخ دربیاره .
صبح که میومدم اداره متاسفانه شاهد کامیونی شدم که بشدن دود زا بود ، کاز دادم و ازش جلو زدم دو تا پلیس رو تو مسیر اتوبان با فاصله ی یک کیلومتری دیدم .
به پلیس ها گفتم این کامیون رو متوقف کنید .. و به دودی که خارج می کرد اشاره کردم و در کمال تعجب هیچکدومشون اهمیت ندادند و همونطور که دستشونو زده بودند پشتشون قدم می زدند به کار خودشون ادامه دادند . اصلا برام تعجب آور بود که چرا اون موقع صبح کامیون ها اجازه تردد دارند .
خلاصه حیف که اداره م دیر شده بود وگرنه بهشون گیر میدادم که چررا عکس العمل نشون نمیدیدن !!!!
به سختی تونستم ازش فیلم بگیرم . نمیدونم این راننده اصلا" فکر نمیکنه که با این کارش داره عزیزان خودش رو به سمت مرگ هدایت میکنه ؟ یعنی اصلا" براش اهمیت نداره ؟؟
آخه اینجا کجاست که نه شهروندش مسئولیت میفهمه نه پلیسش ؟؟
لطفا بگید آیا فیلم رو می تونید ببینید یا نه
خلاصه تو عمرمون جاسوسی نکرده بودیم که به لطف شهروندان گرامی ، کردیم و تازه کاملا" بی حاصل .
این ویدیو رو انقدر منتشر میکنم تا شاید خود از خدا بی خبرش ببینه و شرمنده بشه