دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"ادامه ..اوج استیصال یک مادر "

سلام عزیزانم امیدوارم خوب و سرحال باشید .

پست "اوج استیصال یک مادر" رو یادتون میاد؟؟ درمورد همون مادر میخوام براتون بنویسم .


تو جریان رد و بدل کردن شماره و پیدا کردن کار برای زهرا جان ( همون مادر مستاصل) با هم بیشتر آشنا شدیم و داستان زندگی غمگینش رو شنیدم که براتون می نویسم .


زهرا خیلی کم سن و سال بوده که ازدواج کرده ، متاسفانه همسرش به اعتیاد شدید گرفتار بوده و انقدر زندگی به خودش و دختر کوچولوش فشار میاره تا دخترش رو برمیداره و به خونه ی پدرش پناه میاره .


 زهرا و دخترمعصومش تو خونه ی پدر و در شهرستان زندگی میکردند که بنا به هزاران دلیل ، دوباره زهرا تن به ازدواج مجدد میده . (اینکه میگم تن داده منظورم اینه که معمولا" در چنین شرایطی  ازدواج دوم براساس انتخاب آگاهانه و عشق و علاقه اتفاق نمیفته ، بلکه بخاطر فرار از شرایط سخت خانه ی پدری و پیدا کردن کسی که اسمش تو شناسنامه ت باشه و التیام درد غیرت پدر و برادران از داشتن دختر و خواهر بیوه در منزل صورت می گیره ) 


اما پدر زهرا ، اجازه نمیده که نوه ش با مادر و همسر جدید در یک خونه زندگی کنند ، البته من خودم شخصا" از زندگی دختر بچه با همسر مادر در چنین شرایطی (تاکید میکنم در چنین شرایطی) اصلا" راضی نیستم ولی جدا شدن مادر از دختر بچه ی ای که هنوز درسن کودکی به سر میبره هم واقعا" وحشتناکه .


خلاصه اینکه من با زهرا جون بیشتر آشنا شدم ، دلیلش هم این بود که بهم گفت مهربانو جان دخترم که شهرستانه خیلی بی تابی میکنه ، مدتیه همو ندیدیم حسابی دلتنگ شدیم . میخوام یه چند روز برم پیشش ولی دستم خالیه . اگر میشد چند تا نظافت منزل برام پیدا می کردی که  راحت تر برم پیش دخترم خیلی ممنونت میشدم .. 


خیلی دلداریش دادم و گفتم غصه نخور من دوستای خیلی خوبی دارم با کمک اون ها سعی میکنیم مسافرت خوبی بری . من باز هم برای کار می سپارم برات . 


البته روز شنبه میاد خونه ی خودم ، فکر کردم مهردخت هم که خونه ست فعلا تا اول تیر مدرسه نداره ، زهرا جون هم نوزاد خوشگلش رو میاره پیشمون ، مهردخت که دلش برای بچه ضعف میره باهاش بازی میکنه من و زهرا جون هم به کارهای خونه میرسیم . 


حالا اگر کار نظافت دارید که زود تر کامنت بذارید تا براش وقت بذاریم بیاد ، دستش پر بشه . 

الهی بمیرم شاید تو این شرایط سخت مالی که گیر کرده همسرش هم نمی تونه بهش پول بده تا برای دختر بزرگترش ببره ، شاید هم اصلا" اگر داشته باشه کمک نکنه و بگه اون بچه ی شوهر اولته به من مربوط نیست .. 


خلاصه که شنبه ازش می پرسم . 


اون مورد شماره کارت رو هم یادتون باشه .. اگر این خواستید به زهرا کمک نقدی کنید برام بنویسید که برای زهرا پول میدید تا بهش بدم و بتونه برای دختر چشم به راهش بیشتر خرید کنه . 


تو این مدت یکی دوتا از شما عزیزان برای پرستاری از سالمند کامنت گذاشتید ولی شرایط زهرا طوریه که باید روزانه کار کنه ، بالاخره بچه نوزاد داره دیگه اگر بخواد سالمند رو پرستاری کنه با یه بچه نوزاد ممکن نیست ضمن اینکه اومدیم یه روز بچه سرما خورد یا واکسن داشت اونوقت اون سالمند میمونه بدون پرستار . 


منتظر شنبه م تا بیاد و بتونم بیشتر باهاش صحبت کنم و ببینم چکار میشه کرد . 


این شماره کارت اگر خواستید برای زهرا جون پول بریزید حتما بهم بگید چون همزمان برای بچه های کار هم پول جمع می کنم . 


بانک صادرات


شماره کارت : ۶۰۳۷۶۹۱۷۸۸۳۷۰۰۹۶ بنام معصومه سعیدی فر

 

اینم عکس از کار زیبایی که زئوس عزیز همراه نگین جان برای کودکان کار انجام دادند 

 (عکس ها با اجازه و رضایت بچه ها گرفته شده)

نظرات 18 + ارسال نظر
نسرین سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 05:49 ق.ظ

مهربانو جان کسانی مثل یاس آبی گرامی که دلشون می خواد کمک کنن، ولی امریکا هستن می تونن یه کار دیگه بکنن.
مثلن برای افراد فامیل یا خونواده یا دوستشون چیزیو که لازم دارن بفرستند و بگن مبلغش اینقدره شما معادلشو با ریال بریزید به این حساب که بمن خبر بدن.

دیدم پست جدید نوشتی اومدم ولی دماغم سیوخت خواهر

نسرین جون این چیز فرستادن ها دایمی نیست خدا کنه سیستم بانکی به حالت چند سال قبل برگرده و همه از همه جای دنیا بتونند پول برای ایران واریز کنند
داشتم مینوشتم خواهر جون

علی امین زاده یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 04:46 ب.ظ http://www.pocket-encyclopedia.com

آموزش اصول قایم-موشک
http://www.pocket-encyclopedia.com/?p=1588
ready up و منتظر حضور سبزتان

خدمت میرسم دوست من

هانیه یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 09:49 ق.ظ

مهربانو جان مبلغ 20 تومن برای زهرا عزیز به شماره حسابی که دادین واریز می کنم.

هانیه جان خیلی خیلی ممنونم لطف بزرگی کردی عزیزمن

تکتم شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 04:48 ب.ظ

مهربانو جان سلام
ی سوال داشتم ازت ،اسم ادرس اون خانوم دکتری ک پیشش ایمپلنت کردیو میخام ،راجع ب کارش نوشته بودی.درد وحشتناک دندون درد زده ب گوش و فکم اصلن فلج شدم انگار.تهرانم کسیو نمیشناسم.لطفا برام ایمیل کن ادرس و شماره اون دکتردندونپزشکو

سلام عزیزم
آآاخ آآخ چه ناجور حتما برو عزیزم درد ادمو تحلیل میده
دکتر پریسا حافظی
تلفن: ۸۸۳۰۶۶۱۳
نشانی: تهران ، میدان هفت تیر ، خیابان قائم مقام فراهانی ، کوچه 26 ، پلاک 10 ، واحد 7 ، طبقه دوم

مارال شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 04:15 ب.ظ http://maralvazendegi.blogfa.com

واقعا چه شرایط سختی.دستت درد نکنه که همیشه دنبال کارهای خیر و می گیری

فدات شم مارال جان ممنونم که هستید و کمک می کنید من فقط واسطه م بدون شما ممکن نیست

الهام شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 12:44 ب.ظ

مهربانو جان من یک مبلغی برات واریز کردم هرطور که خودت صلاح می دونی تقسیم کن بین بچه های کار و اون خانم اختیارش با خودت عزیزم

فدات شم الهام جون تا الان 400 جمع شده که 300 ریختم برای این خانم محترم و با خوشحالی راهی شهرش شد بچه شو ببینه 100 هم نگه داشتم برای بچه ها . دستاتونو میبوسم

رویا شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 08:26 ق.ظ http://damoon85.blogfa.com

عزیزم سلام . اگه ایشون میتونه بیاد کرج من در خدمتم . یه روز بیاد خونمون . :)

سلام رویا جون باهاش صحبت می کنم عزیزم

نگین شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 02:20 ق.ظ

در مورد زهرا خانم هم چشم..
ظرف دو سه روز آینده مبلغی در حد توانم به حساب میریزم براش ..
امیدوارم هیچ بچه ای دور از مادر نمونه و خدا مشکل همه نیازمندان رو حل کنه انشاالله ..

فدات شم عزیزم عجله نکن فعلا مبلغ سیصد تومن برای مسافرت و دیدار دختر دلتنگش ریختیم . ان شالله بتونیم باز جمع کنیم تا حداقل ماهی یکبار بتونه بره ببینتش

نگین شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 02:17 ق.ظ

یه خبر خیلی خوب هم برات دارم
این هفته هم (پنجشنبه شب) زئوس عزیزمون از محل کمکهای دوستان مهربونمون، تعدادی چلو کباب تهیه کرده و توسط دو تا از دوستان عزیز دیگه مون بین بچه های کار پخش کرده .. حتی از فروشنده تخفیف هم گرفته تا بتونه تعداد بیشتری تهیه کنه و بچه های بیشتری سیر بشن ..

از صمیم قلب آرزو میکنم روزی برسه که هیچ کودک گرسنه ای روی این کره خاکی باقی نمونه .. الهی آمین ...


ااااالهی اااامین عزیزم خبرش رو دارم زئوس عزیزم اول گفت 20 پرس و بعدا گفت دوتا دیگه هم اضافه شد .
22 کودک کار غذای گرم که چلوکباب باشه خوردن و نوش جونشون .
الهی همه ی دستندرکاران زندگیشون غرق سلامت و نعمت بشه

نگین شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 02:14 ق.ظ http://parisima.blogfa.com

عزیزم مهربانو جان من کاری نکردم، زحمت اصلی رو زئوسی عزیزمون کشید ... اجرش با خدای مهربون

یک بار ضمن صحبت هام به زئوسی گفتم که من با موسسه خیریه وحدت توسط مهربانو جان آشنا شدم و خدا کمکم کرد و موفق شدم حامی یکی از بچه ها بشم و از این بابت همیشه دعاگوی وجود نازنینت هستم نازنین ..

بخدا از وقتی حامی شدم برکت به زندگیم سرازیر شده و هر بار میخوام کمکی جمع کنم برای کار خیر، هیچکس دستم رو پس نمیزنه و همه قدر وسع خودشون کمک میکنن ...

یادمه خصوصی برات کامنت گذاشته بودم اما شما گفتی بذار عمومیش کنیم که کار خیر اشاعه پیدا کنه و دیگران هم ترغیب بشن به این مسئله ...

اجرت با خدا مهربانوی عزیز و نازنین


قربون محبتت عزیز دلم خدا رو شکر اونم صد هزار مرتبه که وسیله ی کار خیر شدم هم برای پسر گلی که حمایتش کردی و میدونم تو تحصیل بسیار موق بوده با کمک تو ، هم برای برکت چندانی که متوجه زندگیت شده الهی چند برابر خیر به بچه های خودت برسه عزیزم .
بله یادم میاد من بشدت موافق انتشار این کارهای خیر هستم وقتی مرتب تکرار بشه و تو اذهان مردم بشینه تبدیل به فرهنگ میشه
دووووستت دارم عزیز نازنین

مرجان جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 10:36 ب.ظ

سلام مهربانوجان. مبلغ 150000 تومان به حساب کارت (معصومه سعیدی فر) واریزکردم. صدهزارتومان آن مال زهرا و پنجاه هزارتومان برای کودکان کار. به امید توفیق روزافزونت درراه انجام کارخیر.

سلام مرجان عزیزم اتفاقا صبح که حساب رو بررسی کردم و دیدم با 150هزارتومن ناشناس و 130هزار تومان نسرین عزیز مانده حساب جون گرفته ، تو دلم به نیت ناشناس دعا میکردم و می گفتم اگر بدونید چقدر دل این مادر شاد شد با زحمت شما ...
پس تو بودی عزیز دلم
حالا پس بهت میگم اگر بدونی من و این مادر نازنین دیروز چقدر بغل هم اشک ریختیم بخاطر دوریش از دخترش
حال اون رو من میفهمم که دو تا سه ماه مهردخت رو ازم گرفتند و بیچاره م کردند .. وااااقعا سخته عزیزم . ممنونتم و دستت رو می بوسم

یاس ایرانی جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 05:39 ق.ظ

مهربانو جان می دونین که الان ما از آمریکا برای فرستادن پول باید یه رابط پیدا کنیم و پیدا کردن رابط امین کار سختیه ...
من خیلی شرمنده میشم که کاری از دستم‌ برنمیاد... الان که اینو می نویسم بعض دارم‌!
شماها خیلی دلتون بزرگه و عزیزید.... انجام این چنین کارهایی از هر کسی برنمیاد...دوستتون دارم...

عزززیز دلم میفهمم مشکلاتت رو یاس عزیزم ناراحت نباش خدا رو رو شکر روسفید شدیم و براش پول تهیه کردیم .
هم من هم خواهرم مینا کاملا با مشکلات واریز وجه از خارج اشنا هستیم و میدونم کار اسونی نیست . قربونت دل مهربونت اصلا ناراحت نباش خدا وسیله سازه ان شالله این مشکلات حل میشه و در جای مناسب دیگه ای ازت کمک می گیریم

یاس ایرانی جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 05:33 ق.ظ

مهربانوی عزیزم وقت دلم می خواد بغلت کنم به خاطر این همه مهربونی... کاش راهی بود تا منم تو این کار سهیم می شدم .... چقدر سخته با یه بچه کار کردن اونم‌ نوزاد..... دست زئوس و نگین جان هم درد نکنه... خدا نگهدارشون باشه....
برنامه ماه عسل طرح محسنین اگر درست گفته باشم رو راه انداخته برای بچه های کار ... تا الان گفتن ۲۷۰ هزار کودک کار رو پوشش دادن... بیشتر ،بازیگرا مجری این طرح هستن...

عزززیزمی یاس نازنین . بخدا من فقط واسطه م شما دوستانید که با اعتماد بی دریغتون پول رو به حساب واریز میکنید و من اختصاصش میدم به این مسائل . واقعا بابت اینهمه اعتماد دوستان هم ممنونم هم مفتخر .
امیدوارم این حرکت ها بصورت واقعی صورت بگیره و پول ها جای درست خرج بشه بخدا این مملکت انقدر ثروتمند هست که فقر ریشه کن بشه ، بشرطی که وااااقعا دزدی نشه

نسرین جمعه 28 خرداد 1395 ساعت 03:28 ق.ظ http://yakroozeno.com

زری جان
پرستار مریض و بخصوص افرادی که قادر نیستند از روی تخت تکون بخورن یا روی صندلی چرخدارند و به هر صورتی راه رفتن براشون سخته، کار هر کسی نیست!
برای این کار باید دوره ببینن که چطور اون شخص رو بلند و کوتاه کنند تا به کمرشون صدمه نزنند. کار سخت و سنگینیه برای یک زن.
مثلن من یک ماه پیش نمی دونستم یک مصدوم رو نباید از جلو کمک کرد که از روی زمین بلند کنیم! باید به پشت اون طرف رفت . از پشت کمکش کرد .
شاید همون کار نظافت براش بهتر باشه که خودش گفته. بخصوص که خودش بدن و شرایط زندگیشو بهتر می دونه .

ممنون نسرین جان
ما اندازه صد سالی با این استانداردها فاصله داریم متاسفانه مادر بزرگ خود من که ناتوان شده بود و از موسسات معتبر براش پرستار تمام وقت می گرفتیم واقعا هیچ دانشی در این زمینه نداشتند و بخاطر همین ندونم کاری ها بازوی پیرزن معصوم رو کشیده بودند و بشدت اسیب زده بودند بهش . یادمه یه بار پرستارش رفت مرخصی ما برای پنجشنبه جمعه یه پرستار درخواست کردیم بعد نشستیم منتظر دیدیم یه دختر هجده ساله با پشت لب پر (رسما ریش سیبیل داشت) اومد گفت سلاملکوم من پرستارم ما که کلی تعجب کرده بودیم گفتیم واااااقعا؟؟ بعد در کمال سادگی گفت نه
من از جنوب اومدم برای گشت ارشاد استخدام شم ، مکان برای خواب نداشتم پولم ندارم برم هتل یا مسافرخونه بهم گفتن برو موسسه بعنوان پرستار بهت جا و غذا هم میدن تو خونه مردم

زری پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 12:48 ب.ظ

مهربانو جان هر جور خود زهرا خانم صلاح میدونن اما واقعا کار دایم برای ایشون خیلی خیلی بهتره، کارهای روزانه که برای تمییز کاری میره خونه ی مردم از ایشون خیلی بیشتر توان میگیره و از نظر جسمی بیشتر صدمه میبینه تا اینکه پرستاری کنه، تو حالت پرستاری تقریبا بعد از یه هفته کارها دست خودشه و میتونه کارها را جوری مدیریت کنه که صدمه ی کمتری به بدنش بخوره. اگر قرار باشه امرار معاشش با کار روزانه باشه خیلی دوام نمیاره و زود بدنش پس میزنه. علاوه بر اینکه خورد و خوراکش در کار دایم بعنوان پرستار خیلی بهتره و همچنین پول بیشتری دستش میاد و اینکه وقتی یه کارفرما داشته باشی و اخلاقش دستت بیاد خیلی بهتر میشه کار کرد تا اینکه مدام کارفرمایش عوض شود. در مورد مرخصی هم عزیزم خیلی سخت نگیر به هر حال همه ی ما آدم هستیم و مرخصی در حد ماهی یه روز میشه پذیرفت و فکر میکنم قابل قبول باشه. اگر واقعا مشکلش فقط مرخصی در این حد باشه قابل مطرح کردن هست. امیدوارم برای زهرا خانم روزهای خوبی در انتظار باشه

زری خوب و عزیزم من با همه ی حرفات کاملا موافقم . میدونم که الان جوونه و متوجه نمیشه با کار تو خونه ها داره چقدر اسیب میبینه ، همه رو بهش گفتم ولی میگه بخاطر بچه ی کوچیکم میدونم روزای زیادی نمیتونم برم سرکار (فکر کنم رو بچه ی اولش خیلی سختی کشیده و خیلی مریض میشده) خدا کنه یکمی سن بچه ش بیشتر بشه و بیفته رو روال تا براش یه کار ثابت پیدا کنیم
ممنونم که هستی زری جونم

تجاوز ممنوع! پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 12:33 ب.ظ http://tajavozmamnoo.blogfa.com/

فال که نه، یک تکه از زندگی‌اش را می‌فروشد...

می تونستی از کنارش رد بشی، اما ایستادی. موندی. دستشو گرفتی...
می تونستی بی خیال بگذری و اون پول رو خرج خودت کنی اما نکردی... اینا خیلی باارزشند
از همه بیشتر تو وبلاگت اعلام کردی تا دیگرون هم دستشو بگیرن. امیدوارم یه میلیون هم بیشتر براش جمع بشه تا بتونه حسابی به دخترش برسه و با هواپیما بره راحت و زود با یه بچه بغل ساعتها تو اتوبوس نشینه.

الهی آآآمین عزیزم
محبت های تو به من اندازه نداره

نسرین پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 03:18 ق.ظ

شماره رو به دختر عمه ام هم دادم که اتفاقن دیروز داشت می گفت می خواد کمکی بکنه به کسی.
امیدوارم دیر نشده باشه .

دوستان تو رو خدا هر چی می خواید بعد فطریه بدید الآن بدید

عااالیه کسی اگر نیت کمک داشته باشه الان موقع خوبیه .
اره واقعا چرا باید فطریه زمان داشته باشه

نسرین پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 03:13 ق.ظ

امروز می فرستم.
دل ام درد میکنه از شنیدن اینهمه درد

دست نگین و زئوس درد نکنه واقعن

و تو...
قلب ترا باید پرستید.
دستاتو می بوسم نازنینم

نسرین عزیزم قربون دلت ، قربون محبتت برم بخدا شرمنده م میکنی من فقط یه واسطه م
میدونی که تا خدااا دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد