دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

هوای آلوده و هوای دل شکسته

سلام عزیزانم 

از تهران دود گرفته و افسرده خدمتتون هستم با سوزش گلو و چشم فراووون 


از دیروز دبیرستان ها هم تعطیل شد اما یه پیامک از مدرسه مهردخت رسید که کلیه کلاس ها دایر است و دچار توهم تعطیلی نشوید !!


البته منم برام مهم نیست چون اصلا" چاره ی کار به تعطیل کردن و نکردن نیست ، ما کارمندا همه سر کاریم ، بعضیا بچه کوچیک دارن نه مرخصی دارن بمونند خونه ، نه کسی رو دارن که بچه رو پیشش بذارن ، همینجوری آواره و سرگردونند که چکار کنند . 


هوای پاک حق همه ی شهروندانه و کارمند و خونه دار و این حرفا نداره ، ولی دلم خیلی برای راننده های بی نوا میسوزه 



 چند وقت پیش که اعلام کردند همه ی ماشین هایی که دوسال از تولیدشون گذشته (بجز خارجی های گرون قیمت ) ، باید معاینه ی فنی بگیرند . 


یادم میفته که مردم چطور دربه در دنبال دلالانی بودند که معاینه فنی میفروختند ، یعنی حاضر نبودن برن ماشینشونو درست کنند و میرفتند پول اضافه میدادند و تقلبیش رو می خریدند .


 چقدر تو این اداره حرص خوردم که نکنید این کارها رو مگه خودتون دلتون به حال خودتون نمیسوزه ؟؟، خنده تحویلم دادند و گفتند ما نخریم یکی دیگه می خره !!!!


آخه چه موجوداتی شدیم ما !! برادر من ، خواهر من تو نخر . مهمترین اصل رابطه مستقیم عرضه و تقاضاست وقتی کسی تقاضا نکنه خوب عرضه کننده هم بی خیال میشه 


ولی کو گوش شنوا؟؟ یعنی خودمونم به خودمون روا نداریم . 



اینهمه بیماریهای ریوی، انواع  سرطان ها ، کودکان با سندرم اتیسم ، سقط جنین های پی در پی ، یائسه گی ها در سنین خیلی پایین . (دختر جوونی رو می شناسم که در بیست سالگی یائسه شده ) و دلیلش آلودگی هواست . 


نمیدونم این ها کافی نیست به خودمون بیایم؟؟


جدا" متاسفم ...نه مسئولینمون مسئولند ، نه ما شهروندان به فکر هستیم . 



دیروز پیش دکترم بودم .. نمیدونم چی میگفتیم که بحث به پیاده رفتن تا کربلا کشید . 



و با افسوس میگفت : نمیدونی تو شهرای مرزی چه خبره،  پیرمرد و پیرزن هایی رو میارن که رسما به حالت مرگ افتادن ، پاهاشون زخم و زیله یعالمه هم بیماری با خودشون دارن ، ولی میان یه آمپول دگزا و مشابه هاش رو میزنند عینه فنر بلند میشن . 


بهشون میگم بازم در طول سفر از این امپولا زدید؟؟ ، میگن اره چندین بار.. 


اونایی هم که دیگه تجربه دارن قبل ازشروع سفر میزنند و هی تکرار میکنند و اصلا" نمیدونند چه عوارضی رو  ارن وارد سیستم بدنشون می کنند .


کاااش فقط یکمی فکر کنیم ، یعنی خداییشم همه چیمون به همه چیمون میاد . 



***************


فیلم بیست هفته رو بخاطر بازیگرانش خریدم .



دی وی دی شامل دوتا فیلمه که روی هم تقریبا" 90-100 دقیقه ای میشه . 


فیلم اول بنام "بیست هفته " درمورد زن و شوهریه که در آستانه ی مهاجرت به خارج از ایران دچار مشکلاتی میشن که عامل اصلیش خودشون هستند . 


فیلم ظریف و جمع و جوری بود که با زمان محدودش حق مطلب رو خوب ادا کرده بود .


 فیلم دوم با نام "هفت " شروع شد که طناز طباطبایی عزیزم و الهام کردا جان بازی میکردند .


 داستان درمورد روز تولد هفت سالگی دختر بچه ی طنازه که از همسرش جدا شده ..


 حالا امروز حضانت بچه تموم میشه و پدرش آمده جلوی در تا دخترش رو ببره .


 (صورت این مادر رو ببینید که بچه ش کنارش خوابیده ، عمق استیصال تو چشماش هویداست)



همین چند دقیقه از فیلم رو کافی بود ببینم تا کاسه ی چشمام از اشک لبریز بشه . 


بازی طناز بعنوان مادر درمانده ای که باید از دخترش دل بکنه و طبق قانون تحویل پدرش بده محشر بود و البته پایان غیر منتظره و متفاوت فیلم نابودم کرد . 


فیلم دوباره یادم انداخت که مادرانی با چنین شرایط غم انگیز، چقدر تحت فشار عاطفی و روانی زندگی میکنند. 



دوباره زخم احساسات مادرانه م سرباز کرد و دوباره یادم اومد که چه کابوس سخت و عذاب آوری رو پشت سر گذاشتم .. 


خدا رو شکر که گذشتند و امروز مهردخت هفده ساله م در کنارم قد میکشه .



آرزو دارم  هیچ عزیز ی از عزیزش جدا نمیشد البته " یک آرزوی محال " 



عجیب نیست که من همه ی اونچه که ارمین تو زندگی زناشوییمون سرم درآورد و خوندید رو بخشیدم الا جدا کردن مهردخت ازمن ؟؟ 


باید با یه مشاور سر این موضوع صحبت کنم ، چرا نمیتونم ببخشمش و فراموش کنم !!!



مراقب  خودتون باشید ، دوستتون دارم 

پخش ویدئو رو درست کردم با تشکر از پشتیبان بلاگ اسکای

"از ماست که بر ماست "

سلام دوستان خوب خودم 


میون همه ی شلوغی های اداره و زندگی ، و دلم که خیلی براتون تنگ شده .. اومدم بگم تهرانی های عزیز و سایر نقاطی که آلودگی هواشون از مرز خطر گذشته ، لطفا" مواظب خودتون باشید و از تردد های غیر ضروری جدا" پرهیز کنید . یه چیزایی باعث میشه  آدم شاخ دربیاره . 


صبح که میومدم اداره متاسفانه شاهد کامیونی شدم که بشدن دود زا بود ، کاز دادم و ازش جلو زدم دو تا پلیس رو تو مسیر اتوبان با فاصله ی یک کیلومتری دیدم . 


 به پلیس ها گفتم این کامیون رو متوقف کنید .. و به دودی که خارج می کرد اشاره کردم و در کمال تعجب هیچکدومشون اهمیت ندادند و همونطور که دستشونو زده بودند پشتشون قدم می زدند به کار خودشون ادامه دادند . اصلا برام تعجب آور بود که چرا اون موقع صبح کامیون ها اجازه تردد دارند . 



خلاصه حیف که اداره م دیر شده بود وگرنه بهشون گیر میدادم که چررا عکس العمل نشون نمیدیدن !!!!

به سختی تونستم ازش فیلم بگیرم . نمیدونم این راننده اصلا" فکر نمیکنه که با این کارش داره عزیزان خودش رو به سمت مرگ هدایت میکنه ؟ یعنی اصلا" براش اهمیت نداره ؟؟ 


آخه اینجا کجاست که نه شهروندش مسئولیت میفهمه نه پلیسش ؟؟


لطفا بگید آیا فیلم رو می تونید ببینید یا نه 



خلاصه تو عمرمون جاسوسی نکرده بودیم که به لطف شهروندان گرامی ، کردیم و تازه کاملا" بی حاصل . 


این ویدیو رو انقدر منتشر میکنم تا شاید خود از خدا بی خبرش ببینه و شرمنده بشه 









یک پست پر از نمایش"

سلام عزیزان دل

جای دوستداران تیاتر خالی این پونزده روز گذشته ، حسابی از خجالت خودمون و سالن های نمایش دراومدیم . 


مشروح اخبار رو از از آخرین نمایش شروع میکنم  


" می سی سی پی نشسته می میرد"  به کارگردانی همایون  غنی زاده  و با بازی بازیگران خوب و محبوبی مثل ویشکا آسایش ، بابک  حمیدیان و خودِ خودِ همایون  غنی زاده . 


 این نمایش رو  همراه با نفس جان دیدمش . 


 کار ، متفاوت و بسیار خاص بود و با توجه به اینکه به مدت دو روز بدون پلک زدن مثل گربه تو سایت کمین کرده بودم تا خرید اینترنتی برای روز سه شنبه 11 آبان باز بشه و بتونم یه جای عالی بگیرم ، به موقع خرید رو انجام دادم و جامون خیلی خوب بود . 


بازی بابک حمیدیان و خانم آسایش فوق العاده محشر بود . در طول نمایش از موسیقی بسیار خوب و بجا استفاده میشد ، نور ،  دکورو موضوع  محشر بود  اما ریتم نمایش بنظرم بسیار تند بود و تماشاگر به تمرکز بیشتری برای فهم دیالوگ ها نیاز داشت ، بیشتر احساس میکردم از دیالوگ جا می مونم ، ضمن اینکه گاهی صداهای نمایش بسیار گوشخراش میشد .


 از نقش خود همایون غنی زاده و ایفای اون خوشم نیومد و اصلا" توجیهش رو تو کار نفهمیدم .


نمایش دوساعت و نیم بود که بنظرم طولانی اومد و میشد از بعضی چیزا فاکتور گرفت و مدت زمان رو کم کرد .


 در مجموع شب خیلی خوبی بود و جاتون خالی با نفس جان شام جالب  و متفاوتی خوردیم . 


 در یک  کبابی تقریبا" تقاطع انقلاب و حافظ ،  قلوه و خوئک ،بال و کتف و ماهی قزل آلای کباب شده که این آخری واقعا محشر بود .  البته همه در مقیاس خیلی کم سفارش داده شده بود .


 ماهی کباب و گوشتش کاملا"آب پز بود و اصلا" بوی خاص و زننده ی ماهی رو نمیداد . 


پیشنهاد میکنم دوستان ساکن تهران حتما یه شب لوطی بازی پیشه کنند و بجای رفتن به یه رستوان باکلاس و شیک خودشونو این کبابی مهمون کنند 




بریم به شب قبل از می سی سی پی  و نمایش " افسون معبد سوخته" 





این نمایش عاالی بود سه تا عزیز هنرمند پانته آ  بهرام ، حمید رضا  آذرنگ و مهدی  پاکدل بازی میکردند که اون دوتای اول که سالهاست استاد بازی هستند و اما پاکدل عزیز رو خیلی خیلی بهتر و قوی تر از سریال های تی وی دیدم و از بازیش تو تیاتر لذت بردم . 


کلا" نمایش قوی و خوبی بود چون منِ محاطب مریض احوال رو که نمیدونم چه پدر کشتگی با خاور دور دارم ، جذب کرد . دوستان قدیمی این خونه میدونند که من خیلی بی دلیل ،  خاور دور و همه ی مخلفاتش  رو دوست ندارم.



و صد البته نویسندگی نغمه  ثمینی و کارگردانی کیومرث مرادی کار خودشونو کردند .. یادم نره یه تقدیر بلند بالا هم بابت نوازندگی زیبای پریا  قاسم خانی (دختر بهاره  رهنما و پیمان قاسم خانی ) داشته باشم و یه نکته ی خیلی مهم گریم درست و پذیرفته شده ای که مهسا اسکندری (خواهر لاله  و ستاره  )به روی بازیگران پیاده کرده بود ...


 میبینید همه ی عوامل یک نمایش متخصص بودند و کار بسیار عالی از آب درآمده بود . 



داستان نمایش رو دوست داشتم،  تم عاشقانه ی حزن انگیزی داشت که بخاطر لو ندادن داستان بهتره چیز بیشتری ننویسم . 



بعد از نمایش که پوستر رو امضاء می کردیم و مشغول گپ و گفت با دوستان بودیم ، پانته آ و حمید رضا ی عزیز گریم هاشونو پاک کرده بودند و میخواستند از تماشاخانه بیرون برن که همدیگه رو دیدیم و ما کلی ذوق مرگ شدیم .


 روراست انقدر دیالوگ ها و گریمشون سنگین بود که رومون نمیشد بگیم عکس بندازیم ولی با لبخند و روی خوششون و دستی که تکون دادند ، روی ما رو  زیاد کردند و گفتیم دلمون عکس میخواد و وقتی استقبال کردند و با گوشی های مختلف ژست های مختلف گرفتیم ، در کمال تعجب  دیدیم که میگن سلفی هم بندازیم ، سلفی ها خیلی خوشگل تر میشن . 



     



و اما " طپانچه خانم" که با حد انتظار من بسیار متفاوت بود و متاسفانه نظرم رو جلب نکرد 




راستش این نمایش رو بخاطر گل وجود فریبا  متخصص که بازیش رو خیلی دوست دارم و موضوعی که ازش تو سایت خونده بودم و دیدن محمد  نادری که فقط تو برنامه دورهمی مهران مدیری دیده بودمش رفتم . 



توضیحات سایت اینطور بود که یکی از زنان باقیمونده دوره قاجار که حالا داره تو پهلوی زندگی میکنه برای انتشار و جا انداختن فرهنگ بهداشت  تلاش زیادی میکنه که با موانع زیادی روبه رو میشه ، ولی در طول نمایش اشاره ی ضعیفی به اینمورد شده بود و کلا ماجرا چیز دیگه ای بود . 


دیالوگ های اضافه داشت و نمایش بی دلیل کش پیدا کرد . سالن مناسب نبود و تهویه ی خوبی نداشت . از گریم اغراق آمیز و دکور بی جهت هم اصلا خوشم نیومد ..


 فقط بازی متخصصانه ی خانم متخصص و دیالوگ های پشت هم و سنگین نمایش خوب بود . جالب اینجاست که ما نمایش رو همراه دوستان و بابا عباس قرار بود ببینیم ولی قبل از اراِئه بلیط ها متوجه شدیم دختر عمه جان و دخترشون هم حضور دارند و چند دقیقه بعد دختر عمو جان  و همسرشون هم کاملا" اتفاقی رویت شدند ..


 خلاصه سالن نمایش  طپانچه خانم کلا" واس ماس شده بود 


چنین فک و فامیل فرهنگی هستیم ماااا


با این پست پر تیاتر ، نازلی که غش میکنه از خنده ، سینا هم کهیر میزنه چون اصلا" هنرپیشه ها رو نمی شناسه 


*********

دلم براتون تنگ شده بود ، از کامنتای خصوصیتون و اظهار لطف همیشگیتون ممنونم دوستانی که پرسیده بودند دندونپزشکی تموم شد یا نه ، باید بگم بعد از جلسه ی اول که شرحش رو خوندید ، یک جلسه ی  دیگه هم رفتم و اون دندون عقبی رو روکش کردم که خیلی خوشگل شده ، پیش بینی دکتر جان اینه که یه جلسه ی دیگه هم باید برای دو سه مورد لب پریدگی دندون های آسیا و جرم گیری برم .. حالا نمیدونم واقعا تموم میشه یا نه . 



دکتر جان خیلی ماهن و کارشون هم خیلی عالیه . مخصوصا در زمینه ی زیبایی خیلی قبولشون دارند وقتی تو سالن کار میکنند دکترهای دیگه هم میان درمورد کارشون با ایشون مشورت میکنند . 


عکسایی هم که نشونم داده و تعدادیشم تو اینستاش دیدم واقعا خوب کار کرده . 


اگر علاقمندید برید نگاه کنید


 

دوستتون دارم 

" مهربانو و دندانپزشکی"

خوندن پست  وبلاگ هوپ عزیز ( که یه خانم دندانپزشکه عزیزه )باعث شد ، مطلبی درمورد حال و هوای این روزهام در دندانپزشکی رو بنویسم . 


بیمه ی تکمیلیِ اداره ی عزیز و وزین ما ، برای هر خانواده سالیانه مبلغ یک میلیون و نیم هزینه ی دندانپزشکی در نظر گرفته ، با کسی هم شوخی نداره که یه نفر مجرده ، یه نفر سه تا بچه داره با خانومش میشن پنج نفر ، کلا " یک و نیم بیشتر نیست .. عیب نداره دستشونم درد نکنه ...والله ، با این آرداشون 


بعد از ایمپلنت دندون چهارم از بالا ، که دوسال ازش می گذره (پست های مربوط بهش رو که یادتونه؟؟) 

دیگه فقط به معاینات سطحی بسنده کرده بودم .


 دو سه هفته پیش به خودم گفتم مهردخت که امسال گرفتاره، وقت نداره ولی خودم برم دوباره معاینه ببینم چه خبره اگه کاری لازمه انجام بدم ، بدم که تا آخر سال مهلت دارم وگرنه این یک و نیمه می سوزه . لازم به ذکر است (انگار دارم نامه اداری مینویسم )اداره مون چند سال پیش یه چند هزارمتری زمین ، در فاصله ی پانزده دقیقه ای از اداره مون، که خودشم نفهمید دقیقا" منظورش چی بود خرید.. 


یه بار گفتن کل اداره و موسسه خدمات رفاهی و مخلفاتش قراره اونجا مستقر بشه ، یه بار گفتن نه ، فقط خدمات رفاهیش اونجا باشه و .. 



خلاصه فعلا" یه مجموعه ی بزرگ از خونه های تعاونی مسکن بعلاوه ی بعضی از قسمت های متفرقه ی اداری و یه مرکز پزشکی احداث شده . شواهد امر نشون میده ، زمین فوتبال ، سالن های والیبال و بسکتبال ، استخر و سونا و رستوران و .... در دست احداث می باشد. 



خلاصه تصمیم گرفتیم زنگ بزنیم دندانپزشکیش که خیلی تعریفش رو می کنند و وقت بگیریم . برای سه شنبه ی دو هفته پیش دو تا وقت معاینه برای من و همکارم دادند. ساعت ده صبح .  



ساعت نه و نیم اومدیم جلوی در ساختمون و گفتیم سلاملکوم ما میخوایم بریم کلینیک سرویس کی میره ؟ (اخه در طول روز چندین بار سرویس میره اونجا و برمی گرده ولی ما ساعتش رو نمیدونستیم) 

گفتند سرویس ساعت نه رفته ، یه ماشین دربست گرفتیم و ده دقیقه به ده جلوی میز پذیرش ایستاده بودیم . خانم منشی برامون پرونده تشکیل داد و گفت بفرمایید بنشینید .. 



عاقا ساعت ده شد ، ده و نیم خبری از صدا کردن ما نشد . یکربع به یازده رفتم گفتم ببخشید ما دوتا ساعت ده وقت معاینه داشتیم .



خانم منشی به تابلویی اشاره کرد که روش یه جملاتی نوشته بود که معنیش این میشد " فکر نکنید اگه وقتتون ساعت دهه ، ساعت ده میرید تو ، بشینید صبور باشید " 

و اضافه کرد : مریض قبلی هنوز داخل هستند . 



با لب و لوچه آویزون برگشتیم نشستیم سرجامون . ساعت یازده و نیم دیگه داشت احوالات من بهم می ریخت دوباره رفتم گفتم خانم ما از پرسنل هستیم با مرخصی ساعتی اومدیم اینجا ، گفتیمم که میخوایم بریم معاینه .


 دوباره تابلو رو نشون داد و گفت : من تقصیر ندارم مریض داخل هستند . ساعت دوازده و ربع دیدم یه اقای مسن و محترم از در مدیریت اومدن بیرون . 


رفتم پیششون شرح ماجرا دادم ، گفتم : من درک میکنم که وقت های دندانپزشکی خیلی دقیق نیست و اگر بیمار اورژانسی بیاد همه ی وقت ها رو جابجا میکنه ولی واقعا" طبیعیه بخاطر یه معاینه ی ساده ما دوساعت و ربعه نشستیم؟؟ 


گفت : اجازه بدید من بررسی کنم . کله ش رو کرد تو سالن پزشکان و گفت بفرمایید داخل . 

دوتایی با اخم و تخم رفتیم تو . 


دکتر جوون و خوشرویی (که بعدا فهمیدم دوسال از من کوچیکتره) گفت : سلام خوب هستید ؟ 


گفتم سلام . نه آقای دکتر . 


گفت : ای وای چرا ، خدا بد نده . 


دوباره غرغر هام شروع شد گفتم : برای معاینه دوساعت و بیست دقیقه ست نشستم . 


عذر خواهی کرد و شروع کرد از همون حرفای تکراری که یه وقت کار طول می کشه و ... لابه لای حرفاشم گفت یه بی حسی میزنیم ، گاهی بیست دقیقه طول میکشه یا مریض می ترسه و .. 


گفتم : ببخشید جسارت می کنم ولی بار اولم نیست دندانپزشکی اومدم ، البته مدیریت زمان و نحوه ی کار بنا برسلیقه ی شماست ولی همه جا وقتی بی حسی میزنن، مریض رو نگه میدارن ، یه معاینه رو چک میکنند تا اون بنده خدا بی حس بشه ، نه اینکه پزشک بشینه مریضش رو تماشا کنه تا بی حس بشه . 


گفت : حق باشماست ، قبلا هم همین ایراد رو از من گرفتن ، ولی من دوست دارم مریضم کنارم باشه تا بی حس بشه ، یه ذره چپ چپ نگاش کردم و گفتم : 


وقت ما ساعت ده بود شما اولین مریض رو نه دیدید، درسته؟؟ گفت بعله . 


گفتم: از نه تا دوازده و بیست دقیقه یکمی عجیب نیست؟؟


 حتی اگر مریض بترسه یکمی باهاش همدلی کنید ولی دیگه حق نداره همه ی حقوق دیگران رو هم پایمال کنه اگر وحشتش تا این اندازه ست با بیهوشی کاراشو بکنه . نمیدونم والله چی بگم . 



دکتر دوباره با خوشرویی گفت : بیاید حالا ناراحتی رو بذاریم کنار . 


گفتم : باشه الان دوباره وقت دیگران ضایع میشه . 


گفتم ببینید دکتر من این دندون رو دو سال قبل ایمپلنت کردم حالا قرینه ش ایراد داره گفتن باید ایمپلنت بشه چون با روش های دیگه مقاومت نداره . یا این رو ایمپلنت کنید ، یا همه ی دندونامو اگر کاری هست رو به راه کنید . چون میخوام خیلی هم از تعرفه ی بیمه م بیشتر نشه . 



همینطور که دندونا مو میدید منم اینه دستم بود و توضیح میداد ، گفت : نه من فکر میکنم بشه با روش های دیگه دندونت رو درست کرد و چند سال برات کار کنه ، یه جرم گیری ، این یکی اینطوری و اما این دوندون جلوییه خیلی تغییر رنگ داده اینم یه کاری کنیم . 


گفتم نه دکتر میترسم . گفت چرا؟ گفتم برای اینکه این دندون هیچی نداره یه تیکه دندون لاغر و داغونه ، بیست و نه ساله زیر بار نرفتم دست بهش بزنم چون می ترسم دوام نداشته باشه و من یهو ای مواد رو از دست بدم یا بشکنه و بمونم بی دندون اونوقت تا خودمو برسونم دکتر ، دق میکنم . 


گفت : بیا بهم اعتماد کن بهت قول میدم خوب بشه . 


گفتم: خالا یه عکس OPGبنویسید من دفعه دیگه میام ببینم چی میشه . گفت : باشه دفترچه ت رو بده . همینطور که دفترچه رو از کیفم در می آوردم ، با خنده و زیر لب گفتم : واااالله ، برای یه عکس دو ساعت و نیمه نشستم ، اصلا" نمیگن الان اداره کن فیکون شده چهارتا کشتی غرق شدن !!


با این حرفِ من دوتایی زدیم به خنده . گفت : بی خیال اینهمه کشتی دارید چهارتاشم غرق شه . 

خلاصه انگار دوست شدیم . 



دوستم هم نشست و یه نگاه اجمالی به دوندوناش کرد و عکس اونم نوشت ، کیفامونو بغل کردیم و دویدیم بیرون زود یه دربست گرفتیم پریدیم توش ، سه بار تو ماشین بهم زنگ زدن که از در اداره مستقیم بیا بالا فلان کار و فلان کار و فلان کار پیش اومده 


گفتم : من بهش میگم الان کشتی ها غرق میشن باورش نمیشه 


سه شنبه ی قبلی دوباره پاشدیم رفتیم کلینیک  و ده دقیقه بعد نشستم رو یونیت ، عکس رو دید توضیحات رو کامل کرد و گفت: 


این دندونت رو میتونم درست کنم اتفاقا وضعش بد نیست قول میدم حد اقل دوسال کار کنه . گفتم باشه . شروع کرد کامل خالی و ترتمیزش کرد و قالب گرفت . 


بعد گفت : میخوام برم سراغ دندون جلوییه . گفتم : دکتر توروخدا تو ذوق نزنه ، دو رنگ نشه ، با دوام باشه و ... 

گفت :بهت قول میدم .. گفتم باشه . 



عاقا این جناب دکتر شروع کرد به کار کردن و جوک گفتن ، خیلی هاشم شنیده بودم ولی حیلی بامزه تعریف میکرد ، منم عین ژله اون زیر تکون میخوردم . 


اها راستی اول کلی ازدندونم عکس انداخت . بعد نیم ساعت دوباره شروع کرد به عکس گرفتن . گفتم : ببینم : گفت : ببین ووووی چشمتون روز بد نبینه دوباره اون یه تیکه دندون دااااغوون زده بود بیرون . گفتم:  دکتر توروخدا ، خوب بشه هااا من دیوونه میشم زشت بشه . 


گفت : خیالت راحت . 


کار نداریم ، دوباره یه نیم ساعت گذشت و دکتر اجازه داد اینه رو ببینم 


گفتم : نه ، اصلا باورم نمیشه . ممکن نیست انقدر طبیعی .!!!!!


گفت : راااضی هستی ؟؟ گفتم : آآآره ..عاااالیه . 


خلاصه خوشحال و خندون و با نیش بااااز از سالن اومدم بیرون و تا همین الان که یک  هفته گذشته ، در حال تبلیغ خمیر دندون با لبخند به یاد موندنیم هستم 


فقط حیف شد همون موقع همه ی عکسا رو برام فرستاد ولی از اونجایی که کلا اون قسمت اینترنت وجود نداره ، هیچکدوم ارسال نشده و باید دوباره این هفته بگم:  بفرست دکی جاااان . 


حتما " میخواید بدونید چه بلایی سر دندونم اومده که به این وضع افتاده .. قصه ی غم انگیزی داره . 


گویا مهربانو خانم رو در سن چهار سالگی میذارن روی یه میز و میگن برقص . 


مهربانو قرتی هم مشغول قردادن و چرخیدن بوده که به وجد میاد و سرش گیج میره . میخوره زمین و لبش خون میاد ، مامان و باباش دندونای صدفی کوچولوش رو چک می کنند و میگن خدا رو شکر نشکسته . 


چند سال می گذره ، یه روز که مهربانوی هفت ساله ، یکی درمیون دندونای شیریش افتاده بوده و سرش رو پای مامانش بوده داشته بلبل زبونی میکرده ، مامانش از بالا نگاه میکنه میگه : وااای مهربانو ، پشت دندون جلوییه یه دندون دیگه در اومده .


 همون روزعصری میرن دندون پزشک و آقای دکتر میگن همون موقع که خورده زمین دندونش رفته توی لثه،  برای همین لق نشده و نیفتاده الان دندون اصلی که دراومده و شما خبر نداشتید ، غذا مونده بینش و کاملا" پوسیده . 


همون موقع دندون شیری رو کشیدن و دندون اصلی رو با مواد پرکردند و دکور گذاشتند .


 در سن چهارده سالگی یه بار دیگه دندون ترمیم شد ولی بعد از اون مهربانو جرات نکرد هیچ دکتری بهش دست بزنه . 


اینم از عکسای قبل که داشتم و این دندون جدید