دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

رضایتمندی و عدم رضایت مندی ذاتی

دوشنبه 23 بهمن این سلفی رو از خودم گرفتم و استوری کردم و نوشتم ماه دیگه همچین روزی ، آخرین روز کارمندیمه . 

اون تعدادی از شما عزیزان که پیج اینستاگرام من رو دارید احتمالاً دیده باشید . 


بله دارم به روزای آخر کارمندیم نزدیک میشم و بابتش خیلی هیجان دارم .. از حالا کلی برنامه و طرح برای سال جدید و زندگی جدیدم دارم ، نمیدونم کدوماش محقق میشه و صرفاً درحد حرف نمیمونه .. از ورزش و مراقبت از خودم گررفته تا سفر  و ماجراجویی و البته یکعالمه کار درزمینه ی حرفه ی مورد علاقه م "شیرینی پزی" 


همون روز که این استوری رو گذاشتم ، طبیعی بود  که تعدادی از دوستانم که همکار هستیم جزو اولین کسانی بودند که دیدنش و اومدن کنارم، خانوما همو بغل کردیم و ابراز احساسات و آقایون هم که با حفظ شئونات اسلامی کنارهم ایستاده بودیم و از همه تابلو تر محمد بود که خودکارشو گرفته بود دستش مدل سیگار هی به چپ و راست میچرخوند و میگفت : من چکار کنم نباشی ؟؟  یکمی چشمامون اشکی هم شد و بعد افتادیم به خنده و شوخی . 


این وسط ولی بحث جالبی بینمون باز شد درمورد رضایتمندی ذاتی و البه نقطه ی مخالفش عدم رضایتمندی ذاتی از زندگی . 


خب هم شما قدیمی ها میدونید ، هم همه ی همکارام  که این اداره چقدر روزای تلخ و دردناک برای من رقم زده . همون سالی که با اتهامات اخلاقی سنگین قراردادم رو فسخ کردن و 9 ماه بعد با دروغ و دادن وعده که شش ماه نشده دوباره تورو قرار داد اداره میکنیم، 12 سال منو پیمانکار و با یک سوم حقوق نگهداشتن و بالاخره سال 93 وقتی که دیگه اصلاً خودمم حاضر نبودم پیگیر کارم بشم و بخوام برای تبدیل وضعیت استخدامیم با اون عده ادمای کثیف و بی شرف هم کلام بشم ، بعد از پیگیری های مکرر یکی از مدیرام دوباره قرار داد اداره شدم . 


علاوه براون زندگی مشترک پر تنشی رو گذروندم و کار به جدایی کشید ، همچین زندگی کودکی آرومی هم نداشتم . تو خونه ای که پدرش دریانورد بود و مادر سختگیری که همیشه توقعداشت  یه دختر حدااقل 5-6 سال بزرگتر از سنم رفتار کنم و سه تا خواهر و برادر دیگه و اینکه جنگ درست افتاد وسط کودکی و نوجوونیم . مرور که میکنم میبینم هیچوقت بی دغدغه نبودم و زندگی ملایم و روتینی نداشتم اما هیچوقت هم افسرده و ناامید نبودم . نمیدونم شاید هم افسرده هستم اما نمود بیرونی نداره و علائمش چشمگیر نیست .. 


آره داشتم میگفتم که بحث جالبی بین من و همکارام راه افتاد و موضوعش همین حس رضایتمندی بود . 


همه ی همکارای جوانم ( تقریباً من از همه شون بزرگترم) چه خانم و چه آقا این عدم رضایت در همه ی ابعاد زندگیشون به وضوح مشخصه . 

همه شون میگفتن ما از همه چیز ناراضی هستیم ،  هر روز با ناراحتی و اخم و تخم بیدار میشیم و یه سره به زمین و زمان فحش میدیم که باید بیایم سرکار ولی این کار یه روز ارزومون بود . 

خونه م کوچیک بود غر میزدم الان بزرگه باز غر میزنم که چرا بزرگه تمیز نمیشه . شوهرم صبح روز تعطیل  برام نیمرو درست کرده میگم بو میده مگه نمیدونی من کره پاستوریزه میخورم ؟ بریزش دور 

اون یکی میگه هیچ چیز خوشحالم نمیکنه حوصله ی خودمم ندارم چه برسه به اینکه پدرو مادرم بخوان باهام حرف بزنن .

***

گاهی از حرف های هم دچار سو تفاهم میشن به من میگن 

-دیدی فلانی چی گفت؟

-  خب چیزی نگفت ! 

- نه اینطوری گفت به من تیکه انداخت .

 میگم نه بابااا چه ربطی داره؟ 

میگن تو متوجه نیستی آخه . 


یا میگن : -من که حرف بدی نزدم چرا به فلانی برخورد؟ 

- نه ، بعید میدونم چرا فکر میکنی بهش برخورد؟ 

-برخورد دیگه .. ندیدی چطوری رفت ؟ 

-خب گفت کار دارم رفت !

- نه تو متوجه نمیشی 

نمیدونم اینا که من متوجه نمیشم ولی همه ش باعث کدورت هم میشن چیه !

نمونه ش رو خودم تو خونه دارم هاااا. مهردخت هم یه همیشه ناراضی به تمام معناست !

وقتی میخوایم بریم به مامان اینا سر بزنیم هیچ شوقی تو صورتش و رفتارش نمیبینم ، خیلی وقتا هم ممکنه نیاد و بابتش میگه مامان من حوصله ندارم ناراحت نمیشی من نیام؟ 

میگم نه خب اگر حوصله نداری نیا ولی خوشحال میشم بیای. 

یا مثلاً به ندرت شده که غذا یا دسری درست کنه ، تزیینش کنه و برای نشون دادنش ذوق و شوقی داشته باشه ولی من همیشه یه چیزایی درست میکردم با آب و تاب تزیین میکردم و تمام مدت به این فکر میکردم که طرف فلان چیزو ببینه چقدر خوشحال میشه . ( اون طرف کسی بود که دوسش داشتم و همیشه خوشحال کردنش برام مهم بود) 

الان یعالمه فیلم تو هارد دانلود کرده و اماده داره،  بهش میگم فلان فیلمو دیدی؟ میگه به محضی که اومد دانلود کردم ولی حوصله ندارم ببینمش !!!برام عجیبه که هنرپیشه یا کارگردانشو خیلی دوست داره قبلشم هی گفته مامان تریلرش اومده خیلی هیجان دارم ولی الان یکساله داره و ندیدتش!

الان هر روز و هر شب میگه :آخ من فقط از ایران برررم ... یه جورایی مطمئنم که از ایرانم بره یه مدت بعد ازش بپرسم الان خوشحالی ؟ میگه نه و کلی دلیل عجیب هم بابت میاره . 


پریشب ساعت تقریباً سه و نیم صبح بود من تازه کیک سفارشی م رو تموم کرده بودم داشتم کوکی های نوتلا رو تزیین میکردم زیر لب هم آواز می خوندم . مهردخت اومده میگه : مامان قربونت برم خدا رو شکر انقدر خوشحالی . 

گفتم مهردخت باور کن بند بند وجودم از درد داره تیر میکشه .. خودت ببین از صبح اداره بودم بعد رفتم پیش مامان و بابا یکمی با اونا وقت گذروندم بعد رفتم لوازم قنادی کسری وسایلامو خریدم . اومدم خونه مشغول کار شدم ، یعنی من دو دقیقه استراحت نداشتم ولی خب بقول تو خوشحالم چون همه ی خانواده و عزیزانم تو خونه هاشون خوابن و نگرانشون نیستم تو و تامی هم دارید دور و برم میچرخید و سلامتید اینا خیلی خوبه . 

نمیدونم من چه بلایی سرم اومده که توقعاتم از زندگی به حداقل ترین ها رسیده یا چه بلایی سر این نسل اومده که بابت هیچ چیز خوشحال نیستند؟ 

یادم افتاد که یه زمانی مهردخت 6 سالش بود ، داشت  انیمیشن می دید منم داشتم سرویس بهداشتی رو نظافت می کردم یهو تلفن زنگ زد دستامو شستم اومدم بیرون نفس پشت خط بود . ازم پرسید چطوری؟ گفتم عااالیم عزیزم از این بهتر نمیشه . گفت : خدا رو شکر حالا چی شده که انقدر خوشحالی گفتم هییییچی . 

گفت : با هیییچی خوشحالی؟ گفتم هیچی که نه .. مهردخت داره کارتون میبینه منم دارم توالتو می شورم . 

این تحت شرایطی بود که مهردخت رو سه ماه باباش ازم گرفته بود و من بعد از مدتی دوباره پسش گرفته بودم و رو ابرا پرواز می کردم از خوشی . 

یعنی اون اتفاقای بد تو زندگیم ،باعث شده من حتی از شستن سرویس بهداشتی خونه م خوشحال باشم؟؟ 

***

نمیدونم چرا اکثر جوان هامون از هر شرایطی که دارن ناراضی هستن ..  این ربطی به نوع ح/کوم/ت دی/کتا/توری که گرفتارشیم داره؟ ایا تو بقیه ی دنیا هم همینه؟ مثلاً نتیجه ی زندگی مدرن و همه گیریه تکنولوژیه؟ چون بچگی های ما با خرید خونه و صف نونوایی و برق رفتن و این چیزا گذشته ، الان همه چیز برای بچه ها راحت شده و هیچ هیجانی ندارند؟ 

برای ما چیزی میخریدن تا مدت ها از حال خوشی که داشتیم سر مست بودیم ، ولی  بچه های الان حتی اگر ارزوی چیزی داشته باشن و بالاخره براشون تهیه کنی فقط یه مدت کوتاه ممکنه خوشحالشون کنه . 

یه وقتایی تو اینستا یه دختر یا پسری میبینم نسبت به کاری که میکنه عشق داره انقدر برام جااالبه ، احساس میکنم دیگه نسل این ادمای خوشحال و عاشق داره منقرض میشه !


******

26 بهمن تولد بابا عباس عزیزم بود . بخاطر مامان که دیابت داره  کیک سیب و بادام درست کردم که هیچگونه قندی نداره .  کلی پسندیدن و پایان 77 سالگی عزیز دلم  رو جشن گرفتیم . 


قربون اون خنده ی از ته دلت بشم من 



 کیک از نمای نزدیک


اینم کیک تولد سفارشی یه زوج گوگولی .. چند ماه پیش آقاهه بهم پیغام داد تولد خانمش بود براش کیک پختم ، الانم خانومه برای تولد همسرش بصورت کاملا پنهانی بهم پیغام داد که براش کیک درست کنم شوهرشو سورپرایز کنه 



ببینید من حتی از نشون دادن کیک هام به شما ذوق می کنم 


و اینکه خیلی دوستتون دارم 



نظرات 52 + ارسال نظر
نسرین دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت 11:59 ب.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

ده روز مونده

نسیم دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت 11:47 ب.ظ

امیدوارم همیشه و همیشه خوشحال باشی مهربانو جان، زندگیت برای من سراسر امید و انگیزه ست

قربونت برم عزیز دلم ممنونم از دعاهای قشنگت امیدوارم بهترین ها رو در زندگی تجربه کنی

ماه شنبه 5 اسفند 1402 ساعت 11:17 ب.ظ

سلام عزیزم
پیشاپیش بازنشستگی ات مبارک. منتظریم آدرس کافه ات بدهی، بشه از نزدیک دیدت.
تولد پدر جان هم مبارک.
مهردخت عزیز هم مثل همه دنیا نازهاشون برای مامان عزیز است و بیای از استقلال و شادی و موفقیت‌های بیشترش بنویسی به زودی.
یک نکته بی ربط، اول اینکه چیزی راجع به خمیر تراپی شنیدی، شوخی هست اما واقعا مثل تراپی حال خوب کن است.
دوم اینکه میشه مارک فر برقی ات و مشخصاتش رابگی. راستش فر گازی ندارم و فقط مایکروفر دارم، منتظرم فر داشته باشم برای حال دل خودم بزنم به کیک و شیرینی پزی. راستی شیرینی هات هم در همین فر درست می کنی؟
ممنون بابت اشتراک همه حس های خوبت
خودت و عزیزانت شاد باشین و سلامت

سلام عزیز دل
ممنونم قربونت برم . ماه جانم خیلی به افتتاح کافه در همین بدو بازنشستگی فکر کردم ولی احساس میکنم یه چالش بزرگه و حرکت شتابزده ای میشه . قصد دارم در درجه اول با کافه ها کار کنم و جایی رو اجاره کنم که کلا کارهامو اونجا انجام بدم چون محیط خونه واقعا برای کار گسترده قنادی کوچیکه .
بعد از مدتی خودم کافه رو راه بندازم
درمورد فر من همون اولین بار که خونه ی قبلی رو باز سازی کردم فر خریدم و چه کار خوبی کردم چون فر آریستون رو 750 هزارتومن خریدم فکرررر کن !!
همه ی کارهامو تا الان با همین فر انجام دادم ولی باید یه فر صنعتی تر برای کار جدیدم و محل جدید بخرم خیلی از پیج های قنادی فر معرفی میکنند معایب و محاسنش رو هم قید میکنند منم باید تحقیق رو شروع کنم .

ariobosch@
سری 558 خوبه شیشه سه جداره هم داره
آلتون بیشتر برای مصارف خونگی و کار سبک مناسبه

غریبه چهارشنبه 2 اسفند 1402 ساعت 03:05 ب.ظ

با درود
عجب پستی گذاشته ای
همین طور که لابلای مطالب خاطره تعریف کردی
فهمیدم کلی از اون ها هنوز یادم هست
مثل جریان رسید دادن به کلانتری که دختر را تحویل گرفتی و باعث شد سه ماه مهردوخت از مادرش جدا باشد
یک خوبی که داری
وبلاگ خوان هایت را غریبه نمی دونی و عکس های خانوادگی ات را می گذاری
برای شما و بابا عباس و مسیح خانم و مهر دوخت و نفس و بقیه آرزوی سلامتی و شادابی دارم

درود بر شما
بله چه روزهایی از سر گذروندیم
شما اسمت غریبه ست ولی همه ی مخاطبین این خونه از آشنا ترین ها هستند برای من
ممنونم دوست قدیمی

ونوس چهارشنبه 2 اسفند 1402 ساعت 02:39 ب.ظ

تو همه جوره بیستی عزیزم
تولد باباجون مهربون و جنتلمن مبارک
عمر باعزت داشته باشند.......
تکنولوژی و دید باز و آگاهی و امکانات بیش از حدی که جوونهای الان دارند باعث شده کمی بی انگیزه و ناشکر باشند.

قربونت برم رفیق قدیمی
ممنونم عزیزم

لیلی چهارشنبه 2 اسفند 1402 ساعت 08:47 ق.ظ http://Leiligermany.blogsky.com

برادر من استاد دانشگاه در خارج ایران هست می گه افسردگی و مصرف قرص های نشاط اور(اسم قرص ها یادم نیست) خیلی زیاد شده. دانشجوها بی انگیزه و بی حالند و مثل زمان ما برای یادگرفتن و کشف دنیای علم هیجان ندارند.
شاید فصای مجازی فرصتی برای فکر کردن و دیدن خوشی های کوچک و بزرگ و تماشای طبیعت نذاشته

بله همونطور که گفتم بنظر می رسه این موضوع در جهان اپیدمی باشه و صحبت برادرشما هم تاییدی بر همین موضوعه دقیقا تو انیمیشن ها و فیلم های چندین سال پیش که دقت کنی بشر رو موجود مصرف گرا و تن پرور و همیشه ناراضی نشون داده که انواع و اقسام تکنولوژی های فوق تصور امروز رو در اختیار داره و استفاده میکنه ولی اصلا حالش خوب نیست .. متاسفانه داریم بهش نزدیک میشیم
کاملا باهات موافقم

مینو چهارشنبه 2 اسفند 1402 ساعت 12:16 ق.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام مهربانو جان
تولد پدر عزیزتون مبارک .چه کیک زیبایی.
خلاصه بعضی مقالاتی که خوانده ام،اینطور درک کردم که قسمتی از خصوصیات اخلاقی میتواند ارثی باشد وبخشی هم اکتسابی از محیط وقسمت دیگر تفکرات وتجربیات فرد و نوع برداشت او.
این مسائل را در خانواده نزدیک به خودم هم دیده ام.آدم هایی که مرتب حسرت زندگی دیگران را دارند ،حتی اگر زندگی خودشان برای دیگران یک آرزو باشد.جوانهای اطراف من هم اغلب چنین حالتی دارند.یا فکر میکنند اگر از ایران بروند همه یز درست میشود،یا داشتن ماشین شاسی بلند،مسافرتهای آنچنانی وزندگی مجلل.
من هم از همان آدم هایی هستم که احساس رضایت ندارم.اما یک دلیلش این است که سالها آنقدر درد کشیده ام که حوصله ای برایم نمانده.اما همین امشب به عروسم میگفتم چطور در سالهای دور ،با یک دور همی ساده در خانه ای که فرضا نزدیک شصت سال قبل ،یکصدم امکانات امروز را نداشت،اینقدر لذت میبردیم؟

سلام مینو بانوی عزیز و نازنین .
ممنونم از محبتت عزیزم لطف داری
دلیل نارضایتی شما رو کاملا درک میکنم و میدونم نوعش با این غرغر کردن های متداول کاملا متفاوته .
واقعا روزگار خوبی بود مهردخت همیشه حسرت اون پیک نیک ها و سفر های دستجمعی خانوادگی رو میخوره که تو عکس های قدیمی میبینه .. کاری نداریم ولی واقعا با هیچی خوشحال بودیم .

Sonia سه‌شنبه 1 اسفند 1402 ساعت 06:40 ب.ظ

سلام دریا جون
الهی بابا عباس و مامان مصی نازنین همیشه شاد و سلامت باشند.
موردی که مطرح کردید فکر میکنم بیشتر از نسل به ژن هم مربوط میشه مثلا من متولد 71 هستم خواهرم 75. من تا زمانیکه که نعمت سلامتی رو در خودم و اطرافیانم میبینم همیشه شادم و میگم زندگی یدون توجه به من میره جلو پس من باید هم پیشرفت کنم هم ازش لذت ببرم ولی خواهرم حتی وقتی به چیزایی که میخواد هم میرسه همیشه بی انرژی و نالانه یا در اتفاقات بد گذشته سیر میکنه.
نمیدونم ولی من از وقتی به این باور رسیدم که شاید یه لحظه دیگه زنده نباشم تصمیم گرفتم از همه ثانیه هام لذت ببرم البته که همیشه نمیشه ولی سعی میکتم حداقل غرغرو نباشم.

سلام عزیز دلم
ممنونم نازنین عزیزانت به سلامت باشند
دیروز صحبت همین مورد بود با همکارام ، اینکه بچه هایی که الان به دنیا میان اصلاً با چند سال پیش هم قابل قیاس نیستند .. نقش استفاده از تکنولوژی ، دیدن برنامه هایی که از رسانه ها پخش میشه روی نوع رفتار و حتی صحبت کردنشون تاثیر گذاشته و یه جور جهش های ژنتیکی هم اتفاق افتاده .
بصورت کلی من با ادم هایی که قدر لحظات خوب زندگی رو میدونند خیلی بیشتر ارتباط برقرار میکنم ، نه اینکه نقدر خوشحال باشیم که به هر چیز بدی هم قانع بشیم تو زندگی ولی این نارضایتی همه جانبه و دائم غر زدن خیلی اذیتم میکنه

نفیسه سه‌شنبه 1 اسفند 1402 ساعت 05:02 ب.ظ

سلام مهربانو جون من همیشه خواننده خاموشت هستم وواقعا مطالبت را دنبال میکنم این شور زندگی وشاد شدن با چیزای کوچیک وشکرگزاری را از نوشته هات هم میشه فهمید من به نقش ژنتیک در این مورد خیلی اعتقاد دارم هرچند که الان شرایط جانعه خیلی سخت شده وهمه ماها هم که میخواییم با چیزلی کوچیک شاد باشیم داره از پا میندازه
بازنشستگیت هم مبارک باشه با چند سال سابقه بازنشسته شدید

سلام نفیسه جانم
خیلی ممنون که برام کامنت گذاشتی . از وجود دوستان عزیزی مثل خودت که همراهند ولی خبر ندارم خیلی خوشحال میشم
کاملا با تو موافقم
برای بازنشستگیم ممنونم 22 سال و 7 ماه

Laleh سه‌شنبه 1 اسفند 1402 ساعت 01:06 ب.ظ

مهربانو جان تولد پدر گرامی مباااارک انشالله سایه شون مستدام باشه. به به چه کیکهای قشنگی دستت درد نکنه بانوی هنرمند

ممنونم لاله جانم قربون محبتت

فرنوش سه‌شنبه 1 اسفند 1402 ساعت 12:10 ب.ظ

سلام عزیزدلم. تولد بابا عباس مهربون با لبخندهای قشنگش مبارک باشه. انشالا سالیان سال عمر باعزت داشته باشن و سایه شون مستدام باشه. عزیزدلم پیشاپیش بازنشستگیت رو تبریک میگم. من بیصبرانه منتظرم که انشالا گسترش حرفه دلخواهت رو بعد از بازنشستگی ببینم. بله متاسفانه اطرافیان من هم در اداره و ...خیلی شاد نیستن و انگار هیچی خوشحالمون نمیکنه.

سلام فرنوش جانم
ممنونم نازنین

الی سه‌شنبه 1 اسفند 1402 ساعت 11:18 ق.ظ

به به مهربانوی عزیز
بازنشستگی و زندگی جدید مبارک دیگه وقتشه اسباب سفر جمع کنی بیای شیراز

جااان عزززیزم . مرررسی الی جان چقدررر سفر شیراز رو دلم میخواد دختر . بیام حتما خبرت میکنم نازنین

لیمو سه‌شنبه 1 اسفند 1402 ساعت 09:49 ق.ظ https://lemonn.blogsky.com

سلام مهربانو جون
درست نمیدونم اما نظرم اینه بعضیها چون خداروشکر سختی بزرگی نکشیدن نمیدونن همین لحظه های ساده ی معمولی چقدر خوبه. دختر خاله منم همینطوریه. مدام ناراضی و بی حوصله. اونجا که گفتی: هیچی مهردخت کارتون میبینه و من توالت رو میشورم واقعا از ته دلم درک کردم و اشکی شدم. شاید یه بچه ای که از کیفیت مانیتور لپتاپش راضی نیست؛ ندونه اینکه مامانت رو یک هفته نبینی چه دردناکه و بقیه چیزها در مقابل این پوچه :)
+ تولد پدرتون مبارک. چه کیک خوشمزه و چه عکسهای زیبایی

سلام عزیز دلم

ممنونم لیمو جانم

نسرین سه‌شنبه 1 اسفند 1402 ساعت 12:47 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

سلام برسون تشکر کن.
من فقط ممکنه برای دیدن تو و کل خانواده ات، مینو، منجوق، ماریا و شیوا یه بار دیگه بیام.
دلم میخواد شادی و سهیلا رو هم ببینم... و همون جمع چهارنفرمون با فرنگیس و مهرناز بریم همون کافه تریای بار قبل یا شاید کافه ویونا... البته معلوم نیست شاید اونموقع کافه تریا قنادی / کتاب خودت برقرار شده باشه

محبتت رو میرسونم نسرین جون
ای جاان امیدوارم واقعا بتونی بیای عزیزم
من و اینهمه خوبختی البته محال نیست

ملی دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت 10:47 ب.ظ http://stronggirlmeli.blogfa.com

مهرباو جان حتی با نوشته هات هم آدام ها رو خوشحال می‌کنی خیلی خوبه تو پر از حس های خوبی
به منم سر بزن

ملی جان لطف داری عزیزم
چشم قربونت برم

سمانه مامان صدرا و سروناز دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت 03:05 ب.ظ

سلام عزیزم، عجب کیکی، دستمریزاد
ان شاء الله صد و بیست ساله بشن
مهربانو جان، من خودم در خونواده کارمندی با کلی محدودیت مالی و اشتباهات از سر ناآگاهی والدین بزرگ شدم؛ رهاشدگی عاطفی، کمال گرا شدن به علت نداشتن تشویق و دلگرمی، نداشتن استقلال، ابراز وجود و...
اما اینا برای رضایت نداشتن از زندگی، فقط بهانه اس. افرادی که خودشون رو همواره قربانی نشون می دن، آدم های ضعیفی هستند و دائما دیگران رو مقصر ناکامی هاشون می دونن. این افراد حتی در بهترین شرایط فعلی زندگی هم باشند بازم ناراضی هستند و تا ابد ناراضی هستند مگر تراپی بشن و تلاش کنند برای تغییر.
رضایتمندی یک حس درونی هست، به رخدادها یا کالاها گره بزنیم، وقتی بهش برسیم، موقتی هست و دوباره شاهد عدم رضایت خواهیم بود.

سلام سمانه جان
ممنونم عزیز دلم

مهرگل دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت 10:56 ق.ظ

مهربانو منم متاسفانه اینجوریم یعنی بعضی روزا پیش میاد خشمگینم عصبانیم بی حوصلم
اصلا تو زندگیم خوشحال نیستم و خوشحالی های کوچیک برام موقتی هستن
چه میشه کرد
الهی خدا بابا عباس رو براتون تا سالیان طولانی حفظ کنه و تولدشون حسابی مبارکتون باشه.

عزززیزم
ممنونم مهرگل قشنگم

سارا دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت 10:17 ق.ظ

تولدشون مبارک سایشون مستدام چقدر همتون خوشگلین اخه

ممنونم سارای عزیزم

لیدا دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت 01:05 ق.ظ

تولد بابا عباس مبارک باشه،دریا جان واقعا نسل ما چون خیلی سختی کشیدیم از حداقل ها هم شاد میشیم،یادمه اون اوائل که پیجتو فالو کردم یه روز خواستی عکس از خودت بذاری چشمها رو نذاشتی و فقط از لبخند گذاشتی،خوبه که حالا کلی عکس از خودت و خانواده محترمت میذاری

ممنونم نازنین
قربونت برم آررره یادش بخیر اصلا اسم خودم و بقیه رو نمی گفتم اون وقتا میترسیدم از آرمین گرفته تا بقیه ی شیاطین اداره و ... اذیتم کنند .
حالا سالهاست که مجازی نیستم عکس میذارم
اسمم دریاست دخترم آترا پدر و مادر مصی و عباس برادرم آریا( بردیا) و پویا (مهرداد) هستند
خانم آریا ، نسیم جون و پسرشون آرتین هستند .
خواهرم دنیا (مینا) ست و همسرش سینای عزیزم .
فقط نفس همچناان نفسه و میدونید اون بخاطر خودش و بقیه ی عزیزانشه

چقدر خوبه که وبلاگ دارم و چه خوبه که دوستای عزیزی مثل خودت قدیمی و ناب دارم

سلین دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت 12:25 ق.ظ

سلام و عرض ادب.چقدر عالی کیک پختید مرحبا.منم کیک و شیرینی میپزم . اما برای کیک تولد مشکل دارم.کیک شیفون برای کیک پایه میپزم بافتش مثل کیک قنادی ها پوک و سبک
نمیشه.چند تا دستور امتحان کردم اما بازم نشد.
شما پیج آموزش ندارید؟
تولد پدرتون مبارک ❤️ انشالله عمرباعزت و پربرکت

سلام سلین جانم
من آموزش رو هنوز بطور جدی وارد نکردم درواقع وقت فیلم برداری و اینا نبود حالا امیدوارم در سال جدید و آغاز دوران بازنشستگی حتما آموزش رو وارد کارهام کنم .
ببین چند تا نکته هست که شاید انجام نمیدادی من میگم البته اگر خودت اینا رو میدونی بابت بازگو کردنش عذر میخوام چون نمیدونم تا چه حد وارد هستی .
کیکت رو قبل از خاه کشی حتما خیس کن نه اونقدری که خمیر بشه و باعث کج شدن یا له شدن محصول نهاییت بشه .
حتما استراحت مناسبی به کیکت بده و از روز قبل اماده ش کن .
یه دستور هم برات مینویسم کیک پایه ی اتریشیه (اسفنجیه) و من خودم ازش خیلی راضی هستم .
اینم امتحان کن امیدوارم نتیجه ی خوبی بگیری
آرد 150 گرم
پودر قند 150 گرم تخم مرغ 5 عدد
روغن مایع نصف مقدار زرده ها
آب نصف مقدار روغن مایع
بیکینگ پودر یک چهارم ق غ
وانیل یک چهارم ق چ
دمای فر 190 درجه قالب مناسب یا دوتا 15 با ارتفاع 10 یا یه دونه 20 با ارتفاع 10
زرده و سفیده رو جدا کن
سفیده رو شروع کن به همزدن وقتی شبیه کف مایع ظرفشویی شد یه قاشق پودر قند بریز دوباره هم بزن تا سفید و پفکی بشه دوباره یه قاشق پودر قند بزن تا جایی بزن که سفیده ت کاملا فرم بگیره
حالا بقیه ی پودر قند ، آب ،زرده ها و وانیل رو اضافه کن تا جایی هم بزن با هم زن برقی که زرده ها باز بشن یعنی زیاد هم نزن . (حدود 25-26 ثانیه بزن)
توجه کن میانگین وزن هر زرده باید حدود 20 گرم باشه یعنی اون 5 تا زرده بین 90 تا 100 گرم باشه اگر دیدی مثلا 80 گرم بود یه زرده رو هم بزن یه مقداری بریز روی زرده ها تا به 90 گرم یا 100 تا برسه وزنش .
تخم مرغ کوچیک تو این رسپی کیکت رو سفت و کم پف میکنه
حالا روغن مایع رو اضافه کن و با ویسک کمی مخلوط کن (همزن برقی رو بذار کنار)
ارد و بیکینگ پودر رو که از اول مخلوط کردی و کنار گذاشتی در سه چهار مرحله و اروم اروم به مواد اضافه کن و با همون ویسک به ارومی مخلوط کن اصلا اینجا لیسک بکار نبرفقط آخر کار با لیسک یه دور مواد رو زیر رو کن مواد رو تو قالبی که کاغذ روغنی انداختی بریز حدود دو سوم قالب پر بشه . اگر دوتا قالب 15 داری تو هر قالب 350-360 گرم پر کن تقریباً
نکات مهم :
همونطور که دقت کردی روغن مایع و آب اندازه نداشت
حتما زرده هات رو وزن کن مثلا شده 92 گرم حالا روغن مایع رو نصف زرده ها یعنی 46 گرم بزن و آب رو نصف مقدار روغن مایع یعنی 23 گرم .

نهایتا با یه سیخ چوبی نازک و بلند مواد کیکت رو هم بزن تو قالب که یه دست بشه و بذار تو فر از قبل گرم شده . اندازه ی دمای فر و مدت زمان پخت هم میدونی که فر با فر فرق داره فر من برقیه من این کیک رو با 180 درجه و تو 30 دقیقه میپزم . و اینکه در فر به هیچ عنوان نباید تا 20 دقیقه باز بشه .
امیدوارم این دستور برات مناسب باشه . کیک رو 4-5 دقیقه بعد از اینکه از فر دراوردی دور گیری کن و روی توری خنک کننده برگردون و از نیم ساعت بعدش میتونی خامه کشی کنی عزیزم

تازه‌وارد یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 11:57 ب.ظ

سلام عزیزم
فقط جوانها نیستن که اینطورین. همسرم از من یک دهه بزرگتره، ولی همیشه ناراضی بود. دائم می‌گفت توی این خراب‌شده مگه آدم میتونه راضی باشه. بالاخره بعد از کلی تلاش و سختی الان توی یک دانشگاه معتبر در یک کشور جهان اولی چند سالیه که تدریس می‌کنه. همیشه عصبی هست. همیشه تنش داره. حالا هم میگه من توی این سن به حایی رسیدم که یک جوان اروپایی ۲۰ سال جوانتر از من رسیده. با با پرسنل دانشگاه تنش داره میگه اینها با ماها که از کشورهای آسیایی هستیم، زرنگ‌بازی در میارن و...اگر بخوام برات بگم از حوصله خارجه.از پدر و مادرش هم ناراضیه. میگه به اندازه کافی به آینده من اهمیت ندادند و من به این سختیها دچار شدم. پدر تحصیلکرده سطح بالا بود و همیشه از یک رفاه نسبی در زندگی برخوردار بودند.فقط هم دو تا بچه...
البته من بدون اینکه دلیل علمی براش داشته باشم میگم در خانواده‌های پرجمعیتی که یک زندگی نسبتا معمولی دارن و دچار مشکلات اخلاقی نیستند، انسانهای خوشحالتری پرورش پیدا می‌کنند حتی اگر امکانات اختصاصی نداشته باشند و ...

سلام تازه وارد عزیزم به جمع دوستانه ی ما خوش اومدی
راستش موضوع ژنتیک در این قضیه دخیله اکثر دوستان هم بهش اشاره کردند . پدر مهردخت هم چنین ویژگی داشت و از همه ی عالم و ادم متوقع بود مثلا اگر صحبت کار کردن میشد توقع داشت خانواده ش یه چیزی بفروشند یه فروشگاه شیک و مدرن در اختیارش بذارن تا اون کار کنه . ناخوشی ذاتی و این مود یک سرع غر زدن و طلبکار بودن در ذات بعضی از ادما هست که دیگه ربطی به سن و سال و موقعیت زندگی شون نداره

نجمه یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 09:38 ب.ظ

مهربانو جان
چقدر جالب، من دو ماهی هست که مامور شدم به دستگاه دیگه، فضارو بخوام تشریح کنم، اداره قبلی بیشتر همکارام خانوم مجرد بودن، این دخترا صبح به صبح انگار عزای عمومی بود، همیشه شاکی ناراضی، من صبح سلام میکردم پر انرژی بهشون، میگفتن وای تو چقدر حال و حوصله داری ( دقت کن واسه سلام کردن ://)
یکی شون با تلاش و کمک خانواده خونه خرید، من هی ذوق و تبریک تهش با لب و لوچه اویزون فرموند کلی قسط دارم. هی خداا
اینجا که اومدم، همکارام سابقه کارشون بالاست، بیشترشون هم طفلکی ها مریضی سخت داشتن و الانم با کلی مشکل دست و پنجه نرم میکنن، اما هیچ وقت صدای خندشون قطع نمیشه، ولله از صبح منم پر انرژی ترن.

ای جااان عززیزم چه مثال واضحی از تفاوت نسل جدید و نسل قبل آوردی

سحر جدید یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 09:26 ب.ظ

مهربانو جان ...فصل جدید زندگیت مبارک ....دقیقا منم یاد روزهای سختی که تو این اداره گذروندی افتادم ....
تولد بابا عباس عزیزمبارک ...پایدار باشن
مهربانو جان ....درست گفتی ما اینقدر سختی هارو گذروندیم که میتونیم با کوچکترین چیرها خوش باشیم ...و خودمون هم میدونیم که عمیقا خوش نیستیم و یاد رفتیم لااقل الکی خوش باشیم ....ولی نسل جدید حتی نمیخواهند که الکی خوش باشند ...فقط دوست دارن ناله کنن .منم یکی مثل مهردخت جان رو دارم

ممنونم سحر جانم
دوستان قدیمی مثل تو نازنینم اون روزای تلخ رو بیاد دارند
سحر جان متاسفانه نسل جدید نالان و غرغرو هستند اما کامنت شیرین جان و رهگذر به نکات مهمی در این زمینه اشاره کردند که واقعا جای تامل داره
بچه هامون هم آگاه تر از ما هستند هم خودمون در این وجه پررنگ شخصیتشون اشکال تربیتی مشهود داریم . و بازم تکرار میکنم آموزش و پرورش بی کفایتمون هم بسیار مقصره

رهگذر یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 07:35 ب.ظ

مهربانوی نازنینم وجود اختلاف نظر بین افراد کاملا عادی هست ولی مهم اینه که من و شما در کمال احترام حرف هم رو بشنویم که البته می شنویم و می پذیریم و یا نمی پذیریم.
من مدافع حقوق دولت نیستم، ولی حرفم اینه که وقتی آدم قادر به تغییر بعضی چیزها نیست بهتره بجای پرداختن به اون ها مسیر دیگه ای برای بهبود شرایط زندگیش پیدا کنه و در واقع خودش رو تغییر بده. دولت برای بد ولی واقعا یک چیزهای مهارت زندگی هست که اصلا ما اون رو بلد نیستیم.
مثلا ببین من خیلی دیدم که طرف هنر تعامل با همسرش رو بلد نیست میگه مشکل از زندگی تو ایرانه، طرف اهل تلاش و ساختن زندگیش نیست میگه مشکل از زندگی در ایرانه و...
در کل حرفم اینه که اگر مهارت زندگی بلد باشیم توی ایرانی که ازش می نالیم هم میشه خوب زندگی کرد و اگر مهارت زندگی بلد نباشیم توی اروپا و آمریکا هم خوشبخت نخواهیم بود.
ببین من خودم مدرس در یکی از دانشگاه های خوب سراسری بودم و در نتیجه ارتباط نزدیکی با جوان ها داشتم. میدیدم که چقدر راحت طلب و وابسطه تربیت شدن. به نوعی کمال گرا هم هستن.خاطرم هست از اواسط دوران دبستان مستقل بودم و کارهای شخصیم و درسم رو خودم می خوندم ولی الان دانشجو داریم که مادرش بیشتر از خودش پیگیر کارهاش هست. ما از درس های عملی کار یاد می‌گرفتیم و باهاشون در آمد داشتیم الان دانشجو کارهای عملیش رو میده بیرون انجام میدن و عملا کاری یاد نمیگیره و عملا از بی پولی می ناله.
ببین والدین سعی کردن کاری کنن که بچه هاشون سختی های کودکی خودشون رو نکشن اما از اون ور بوم افتادن و....

عزیز منی رهگذر جان خدا رو شکر میکنم که اهل گفتگو هستیم و به همین ویژگی خودم و دوستان نازنینی مثل تو افتخار میکنم .
کاملاً با تو موافقم . اینکه راه بهتری با شرایط موجود پیدا کنیم و پیش بگیریم یکی از بزرگترین مهارت های زندگیه که متاسفانه درصد زیادی از آدما یاد نگرفتن این متاسفانه به آموزش و قسمت مهم اون پرورش هم بسیار مرتبطه .
دقیقا همینطوره دلسوزی و رقت قلب ما خانواده ها که تجربه ی کودکی سخت و انواع مسئولیت هایی که مناسب سنمون نبود بهمون تحمیل شد ، خروجیش نسلی شد که دلمون خواست راحت تر از ما باشند و متاسفانه از اون ور بوم افتادیم پایین

سمانه یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 06:43 ب.ظ

سلام مهربانوی قشنگم،
من اینقدر خوشحالم که از نظر بقیه اسم‌های مختلفی دارم از جمله سرخوش،الکی خوش ،شوت،از هفت دولت آزاد
ولی....من هررر روز که چشم باز میکنم از فرصت زندگی که شب ازم گرفته نشد ذوق میکنم و تا وقتی روی خاکم برای زندگی بهتر تلاش میکنم حالا زیر خاک یه خاکی بر سر میریزم

سلام سمانه ی مهربون و نازنینم
جااانم همین ویژگی تلاشگریت ستودنیه عزیزم خوش بودن همراه با تلاش نه اینکه خوش باشی و به همونی که هستی قانع بمونی
دور از جونت عزززیزم

شیرین ۲ یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 04:48 ب.ظ

پس بهتره تلاش کنیم بچه هامون ر با مهارتی بار بیاوریم که بلد باشند از داشته هایشان لذت ببرند، اما به شعورشان احترام بگذاریم و بدانیم طلبکاری نیست آنچه که خیلی هایشان انجام می‌دهند، بلکه مطالبه گری است.

این جوانان، شفاف می‌دانند چه می‌خواهند، و می بینند چقدر فاصله روز افزون دارند با آنچه که حق شان است. درگیر مفاهیم انتزاعی نمی شوند و به نام احترام و حرمت و سپاسگزاری و ....، خودشان را گول نمی زنند، اگر چه احترام و حرمت و سپاسگزاری هم جایگاه خودش را دارد و نیکوهستند

من بعنوان مادر، خیلی سختمه اما خوشحالم بچه هامون به ماها و ساختارهای ارزشی ماها خودشان را محدود نکرده اند. بله، خیلی جاها ممکنه خطا کنن و هزینه بدهند، اما بهتر از اینه که یک الگویی را تکرار کنند که مال این زمانه نیست

عالی بود عزیز من

شیرین ۲ یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 04:47 ب.ظ

در چنین شرایطی، نارضایتی نوجوان و جوان، یعنی شعور دارد. یعنی ذوق نکردن از داشته هایش به معنی این است که شعور برای درک مشکلات دارد، تلاش برای ایفای نقش شهروندی داشته اما به درب بسته خورده، و برای خودش آینده ای تیره می‌بیند و در خیلی زمان ها مجبور به ترک کشورش است

این برای همه نیست، برای خیلی ها ولی هست

چطور توقع داریم چنین جوانی، مهارت حل مساله را طبق نسخه های اروپایی و یا زمان خودمان را عملگرایانه بداند؟

آیا نباید خوش بینی را یاد گرفت؟ آیا نباید از زندگی لذت برد؟
پاسخ من خیلی محکم مثبت است اما به دور از خود فریبی

میدونم بچه هایی داریم که برخی راحت طلب، غرغرو و ‌‌... هستند، مثل هر جای دیگری از دنیا، ژن و خانواده و ....هم مهمند

یک زمانی، نسل ما یاد گرفت که " باید از خودمان شروع کنیم" و این خوبه
اما نه تنها کافی نیست بلکه گاهی مخربه. برای کشوری مثل ایران مخربه که سرمون بکنیم تو لاک مون و درگیر شعارهای زرد روانشناسی بشیم‌ . چون کم کم لاک مون رو آنچنان تنگ می‌کنند که خفه میشیم


دقیقا مثل بهاره رهنمای بی مغز که گفت اگر کسی تا 30 سالگی نتونه مثل من پول دربیاره بی عرضگی خودشه

شیرین ۲ یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 04:46 ب.ظ

چون موضوع برام جذابه، دوباره کامنت میذارم برات مهربانو جان ، در ۳ کامنت جدید

کامنت سایر دوستان را خواندم و نکات خوبی داشت.

نظر من اینه: قسمت مهمی از نارضایتی نسل جوان، نشان از آگاهی شان، شناخت دقیق از خواسته شان، امتناع شان از گرویدن به مفاهیم انتزاعی، و در کل شعور بالاتر شان است

قطعا منظورم این نیست که افراد خوشحال تر مثل من، دارای فهم و درک کمتری هستند و غرغروها آدم آگاه تر

چندین پارامتر است ، مثل ژن، محیط خانوادگی ، الگوها، مهارت های والدین و بچه ها در حل مسئله و ... که همگی در این مقوله مهم هستند
اما ببینید، همانطور که دکتر ریولی به درستی گفت، جوان امروزی خودش را با دنیا مقایسه می‌کند. در زمان ما، هم امکان مقایسه دقیق نبود، هم شرایط اقتصادی جامعه بهتر بود و مهمتر اینکه به واسطه اصلاحات ، درست یا غلط ، چشم اندازی روشن برای آینده داشتیم

واقعا چرا بعضی ها توقع دارند یک نوجوان یا جوان، از خوردن پیتزا حظ کند و بشکن بزند، وقتی کودک کار می‌بیند، وقتی می‌داند بعنوان داوطلب کار خیریه نمی‌تواند کار اصولی برای فقط کند، وقتی می‌بیند شریف هم قبول شود یک استاد بی سواد ممکن است استادش شود چون آدم حسابی ها دیگه تقریبا نیستند، وقتی برای پارتی رفتن دست و دلش می ارزد، وقتی.... لازم نیست همه چی را بگویم وقتی می‌دانیم همه چیز در سراشیبی سقوط است، از محیط زیست گرفته تا ....

عزیز منی شیرین جون کار خوبی میکنی همگی استفاده می کنیم

چی بگم که واقعیت های تلخ روبازگو کردی و جز آه کشیدن چیزی نمیتونم بگم

بهاره یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 01:30 ب.ظ

مهربانو جان من فکر کنم نسل ما به خاطر کودکی سختی که با جنگ و مشکلات ناشی از ان داشته خیلی با نسل جدید فرق میکند، خواهر من سالها دنبال رفتن بود یعنی هیچ وقت از وضعی که داشت راضی نبود و تنها هدفش رفتن به امریکا بود ، الان یک ساله رفته چند روز پیش میگفت میدونی امریکا فقط اسمش بزرگه وگرنه اینجا هم هیچ خبری نیست ، منظورم اینه که نسل جدید فقط تو رویاهاشون همه چیز را بهترین می بینند وقتی بهش میرسند هم باز ناراضی هستند

دقیقا همینطوره و این خیلی ترسناکه بهاره جون . متاسفانه به همین علت آمار خودکشی در این نسل خیلی بالاست و خیلی زود به پوچی می رسند

سما یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 01:11 ب.ظ

سلام مهربانو جون
منم متولد شصتم و راستش روز بروز از ذوقم داره کم میشه.نمیتونم بگم افسرده ام ولی خوشحالم نیستم.
خب فک میکنم صد درصد شرایط جامعه روی این ذوق نداشتنه موثره چون من قبلنا خیلی نرمالتر بودم.با اینکه هیچ مشکل لاینحل گنده ای تو زندگیم ندارم.ولی شاد نیستم عمیقا
اینو تو دخترم که ده سالشه میبینم که واقعا مثل ماها که برای داشتن همه چی ذوق میکردیم نیست و خیلی براش عادیه داشتن همه چی.
ولی فک نکنم بقیه دنیا اینجوری باشن.اونروز همکارم میگفت دقت کردی چقد دنیا روز بروز داره غمگینتر میشه؟!گفتم به نظر نمیاد بقیه دنیا این نظرو داشته باشن همه دارن خیلی خوش و خرم زندگیشونو میکنن با مشکلات معمول

سلام سما جان
قبول دارم عزیزم ما ایرانی های مقیم ایران واقعا تحت فشاریم و امید به زندگی بشدت در ما کم رنگ شده اما اون خموضوع اپیدمی جهانی هم بی تاثیر نیست.
ما دنیا رو از سیستم های مجازی میبینیم و بیشتر اونها جنبه ی تبلیغات برای توریست داره مسلما ما زندگی روتینشون رو نمی بینیم طبق چیزهایی هم که ما از دوستانی که ایران نیستند شنیدیم ، موضوع افسردگی جهانی بشدت مطرحه

لیلی یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 01:10 ب.ظ

سلام مهربانوجان
وای که چقدر حرف دل منو زدی منم بخدا همین حالتا رو دارم وبعضی وقتا خندم می گیره ولی این اخلاقمو دوست دارم ولی چرا نسل امروز را هیچی خوشحال نمی کنه؟ با اینکه این همه امکانات وتکنولوژی دارند و من یادمه از اینکه یه دفتر کاهی باعث میشه دست خطم قشنگ تر بشه چقدر ذوق داشتم. منم هم سن شما هستم و دوتا دختر دارم وهمش شکرگزار خداهستم. امید وارم خدا به همه جوانهامون رحم کنه. خیلی این پست را دوست داشتم.

سلام لیلی جانم
ای جااانم دخترای ماهتو ببوس ز قول من . دقیقا همینطوره ما برای هر چیز کوچیکی ذوق می کردیم و تا مدت ها مست اون هدیه بودیم

مهناز یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 11:22 ق.ظ

عزیزم این چیزی که تو داری ی هنر بزرگه که تو خیلی از روان‌درمانی ها تمرین میکنن و آموزش میدن، دلم برای نوشته هات تنگ شده بود، منم دلخوشی م چک کردم صفحه قشنگ شماست و نوشته های دلچشبتون
باورت میشه میخواستم پیام بدم چرا هیچی نمینویسی دختر چند روزه

عزیز منی مهناز جون . قربون محبتت دوست من
ای جااانم

فرزانه یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 11:17 ق.ظ

منم مثل شمام مهربانو جان. کلا رضایت دارم از همه چی . عدم رضایت هم داشته باشم خیلی سریع تبدیل به رضایتش میکنم
اتفاقا همین صبح توی اتوبوس توی مسیر محل کار داشتم به همین فکر میکردم که من هیچ آرزویی ندارم و از همه چیز همینطور که هست راضی ام .
مثلا برات بگم که داداشم که اومده بود ایران ، وقتی بعد دو هفته رفت و باهامون تماس گرفت مامانم میگفت وای مامان دیدی ایران که بود چقدر پکر و دمغ و بی حوصله بود اما انگار تا رفت رنگ و روش باز شد. خواهرمم دراومد گفت خب میدونی مامان این میاد ایران ما را توی این همه فلاکت و بدبختی میبینه حالش بد میشه ! و من تا مدتها داشتم به این حرف خواهرم فکر میکردم و نمی تونستم هضمش کنم. و با خودم میگفتم یعنی واقعا ما توی فلاکت و بدبختی هستیم؟؟؟؟؟؟ حالا درسته که حکومت ظالمی داریم اما آیا واقعا در این حد بدبختیم؟؟؟؟؟؟؟ آخرش هم هنوز نتوستم باور کنم که داداش چنین دیدگاهی نسبت به ما داشته باشه و همش پس ذهنمه که یه بار ازش بپرسم

چقدر خووب فرزانه جون امیدوارم همیشه دلت خوش باشه .
راستش فکر میکنم خواهر جان درست میگن متاسفانه . مهرداد ما چه وقتی اومده بود ایران چه الان که باهم تلفنی صحبت میکنیم خیلی وقتا حرفاشو می خوره . بهش میگم چی شد؟ میگه هیچی بابا شماها ایران زندگی می کنید

زهره یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 10:59 ق.ظ

به به چه کیکای خوشگلی

فدات زهره جانم

عابر یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 10:40 ق.ظ

من همون روزیم که خیلی مورد لطف مردمه بیست و دو

پس 20 تومن ممد مبارک
کلیپشو دیدی؟

زهرا یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 10:34 ق.ظ

سلام
وقت بخیر
اول اینکه چه کیک های خوشگلی :)
من متولد 62 هستم و خب شرایط زندگیم سخت بوده ، بچگی تو جنگ و بعدش دوران سازندگی ، سختگژیری های عجیب خانواده و جامعه ، ازدواج زود و جدا شدن بعد 12 سال زندگی
امااا انقدر واسه همه چیز خوشحال میشم. به قول دوستم میگه ما سرخوشیم . هرکس ندونه میگه اوووه چی شده حالا
اما من پسرم شبا خوب بخوابه فرداش سرحالم
حتی وقتی مریضم میگم و میخندنم
انگار یه ماموریتی دارم که به خودم و بقیه امید بدم حتی وقتی میدونم امیدی نیست
باور دارم غمگین بودن و ناامیدی به طرز بدی ادم رو از همه هدفهاش دور می کنه.
اما نسل جدید با وجود همه امکانات بازهم راضی نیستن. احتمالا چون متوجه معنی فقدان و عدم دسترسی نشدن هرگز.
پسر من 8 سالشه تا یه چیز کوچیک مطابق میلش نیست غصه می خوره و میگه امروز بدترین روز زندگی منه
نمیدونم کدام درسته و کدام نیست
اما من مدل خودمون رو دوووووست

سلام زهرا جون
ممنونم عزیز دلم
ای جاان منم مدل خودمونو دوست دارم پسر نازت سلامت باشه عزیزم

عمه اقدس الملوک یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 09:37 ق.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

اولا تولد پدر مبارک عزیزم
بعد جن فکر می کنم سختی زندگی باعث اون ذوق و لذت بردن از کوچکترین چیزهاست. مامانم میگن قدیم زندگی واقعا سخت بود، اما لذت توی همون سختی بود و باعث قدردانی بود. اما الان تکنولوژی همه چیز را راحت کرده، فشارها آدمها را از هم دور کرده و باعث شده بیشتر ما پناه بیاریم به همون صفحات مجازی و اونجا آدمهایی بشیم خوشحال اما از درون ویران. من فکر میکنم همه اینها باعث میشه ما از زندگی لذت نبریم و اینکه همیشه فکر می کنیم زندگی اون دیگرانی که از دور میبینیم و تصویر قشنگی هم اتفاقا داره. مثل لبخند قشنگ تو عزیزم بدون در نظر گرفتن فشارها و مشکلات زندگیت که هگر ننویسی، من نوعی نمیدونم و فقط لحظه های شادت را میبینم و میگم وااااییی چقدر مهربانو خوشبخته و من بدبختم، در چل باعث میشه اون حس نارضایتی تو وجودم تشدید بشه و خب لذتی هم از داشته های خودم نمیبرم. در واقع مشکل ما اینه که یاد نگرفتیم داشته هامون را ببینیم و با اونها شاد باشیم.ما اصلا مفهوم زندگی و لذت بردن از زندگی را متوجه نشدیم و طبیعتا دلمون پر از غرغر و عصبانیته

ممنونم عمه خانوم مهربونم
ای جاانم قربون لطفت عزیزم کامل توضیح دادی و واقعا حق گفتی .
ما داشته های خوذمون رو نمی بینیم

شادی یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 08:24 ق.ظ http://setarehshadi.blogsky.com/

مهربانو جاندوباره شروع فصل جدید و حتما هیجان انگیز زندگیت رو تبریک می‌گم و برات ارزوی شادی و رضایت و سلامتی دارم عزیزم.
تولد کاپیتان جنتلمن ما هم مبارک هزارساله بشن ایشالله
در مورد موضوع بحث هم من جدیدا به این نتیجه رسیدم که ما توی ایران به جایی رسیدیم که دلخوش به چیزهای کوچیک باشیم یعنی چاره ای نداریم و یاد گرفتیم از لحظه هامون حداکثر استفاده رو ببیریم. اگر تا چند سال پیش دلمون به مسافرت های چندروزه اروپا خوش بود، بعدش تبدیل شد به ترکیه و دبی و حالا دیگه تا کیش و شمال هم بریم باعث خوشحالیه. رستوران رفتن های هفتگی داره تبدیل میشه به ماهانه و ....همینجوری سطح انتظاراتمون از زندگی داره پایین و پایین‌تر میاد.
دلیل دیگه‌اش هم که فکر کنم به خاطر سنمون هست که ارزش خیلی از شرایط رو بیشتر از جوون تر ها می دونیم.
ولی در نهایت وصف حال همه مون اینه: حال همه ما خوب است اما تو باور نکن

ممنونم شادی عزیز و دوست داشتنیم
قررربون محبتت دوست قشنگم . خدا عزیزانت رو نگهداره

اما تو باور نکن . چه جمله ی درست و غم انگیزی

ملیکا یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 07:51 ق.ظ

سلام مهربانو جان پر تلاش
اکثرا همه‌مون درد مشترک داریم. بچه‌های الآن وقتی به کوچکترین چیزی اعتراض و یا انتقاد می‌کنن یادم میفته که ما با شرایط خیلی بدتری مواجه بودیم اما هیچ‌وقت اعتراض و انتقاد نکردیم. حرفی نمی‌زدیم، سر خورده هم نبودیم اما الآن بچه‌ها، سر کوچکترین چیزی آدمو زیر سؤال می‌برن. بله! زمونه عوض شده اما دلیل نمیشه شادی‌ها کم بشه. الآن شاد کردن بچه‌ها خیلی سخت شده.بهار گاهی هفته‌ای دو بار با مشاورش صحبت می‌کنه اما در ظاهر که من چندان تأثیری ندیدم مگر همت خودش و گاهی که مشاوره به تأخیر افتاده، حالش بهتر بوده! اینو در طول ده سالی که مشاورهای مختلف داشته به کرات تجربه کردم.
تولد بابا عباس عزیز مبارک. ان‌شااله همیشه سایه‌شون بالای سر خانواده باشه کنار مامان نازنین.
برای خودت هم اسپند دود کن خوشگل خانم اول که عکستو دیدم فکر کردم آیا مهردخت جونه…!بعد دیدم نه مهربانو جانه هنرمنده با اون کیک‌های عالی.
خدا حفظت کنه که چقدر باعث خوشحالی و افتخار و دلگرمی خانواده‌ای

سلام ملیکای قشنگم .
از مشاور ها نگو که دلم خون میشه . قیمت ها همه جلسه ای 750 تومن بعدم کلی حرف میزنی طرف میگه خب بنظرت چکار باید کرد؟
میگی بنظرم فلان راه بهتره
میگه به عواقبش فکر کردی؟!
برای تو لد بابا هم ممنونم . الهی آمین خدا عزیزانت رو نگهدار باشه
ای جااانم مرسی قربون تو و نگه مهربونت
میبوسمت قشنگم

مانی یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 06:53 ق.ظ

عزیزم
تولد پدر جان مبارک، تندرست و در آرامش باشند.
همیشه به شادی دور هم باشید.

ممنونم مانی مهربان و دوست داشتنیم

نسرین یکشنبه 29 بهمن 1402 ساعت 12:00 ق.ظ https://yakroozeno.blogsky.com/

عزیز دلم، منهم شبیه خودتم درینمورد. از دیدن یا شنیدن هر چیز قشنگ و مثبتی لذتمو می برم. وگرنه دنیا و زندگی داغونمون میکنه. انرژی باقی نمی مونه. کار ما درسته، اون دسته از دستشون رفته و خواهد رفت.
بنظر من از هر وسیله یا مناسبت و بی مناسبت باید بگردیم خوبیها و شادی های کوچیک را بکشیم بیرون و بذاریمشون زیر ذره بین ذهنمون نه برعکس.
تولد 77 سالگی بابات هم خیلی مبارک. از طرف منهم بهشون تبریک بگو لطفا.
کیک ها اشتها انگیزند بخصوص دومی، آخه میدونی که من خامه دار دوست دارم.
مرسی بابت عکسها

سه چهار روز بود هی سر می زدم فکر می کردم شاید نوشتی و اسکای اعلام نکرده/ بیچاره اسکای بدنام شده

جاانم خواهری مثبت اندیش و مهربونم

ممنونم عزیزم بابا و بقیه افراد خانواده برات سلام می رسونند ، مامان میگفت نسرین جون قصد نداره بیاد ایران ؟ گفتم نه .. گفت: آره بابااا نیاد یه وقت موندگار بشه
آره تو همون عشق نون خامه ای منی

طیبه شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 11:51 ب.ظ

ما هم دوستت داریم

من هم مثل شما از کوچکترین چیزها هم لذت میبرم ولی جوانتر بودم اینطوری نبودم
شاید جوانترها هم کمی سنشون بالا بره بهتر بشن


قدر داشته هامونو بیشتر بدونین

ربولی حسن کور شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 09:10 ب.ظ http://rezasr2.blogsky.com

سلام
به نظر من یکی از عللش اینه که جوونهای امروز برخلاف جوونیهای بیشتر ما با استفاده از اینترنت و ماهواره و ... از همه اتفاقاتی که توی جهان می افته مطلعند و به این فکر می افتند چرا فرضا فلان دانشجوی هجده ساله اروپایی میتونه با پول توجیبیش سوار قطار بشه و نصف اروپا رو بگرده اما بیشتر جوونهای ما حتی امکان رفتن به مثلا ترکیه را هم ندارند. (البته این دلیل در مورد شخص شما صدق نمیکنه چون خیلی از دوران کودکی تونو اون ور آب بودین. خیلی ها هم وجود والدین سختگیر را بهانه مشکلات دوران بزرگسالی شون میدونن که این هم در مورد شما اثر معکوس داشته)
نهایتا امیدوارم که بتونین این حال خوش را برای همیشه حفظ کنید!

سلام
دقیقا ما هیچ تصوری اززندگی بیرون از محدوده زندگیمون نداشیم و بجه های الان پر از اطلاعاتند .
ممنونم امیدوارم همه ی دوستان عزیزم به معنی واقعی شاد باشند

نفس شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 09:00 ب.ظ

چقدر خوشحالم که روی ماهتو دیدم عزیزم
خیلی زیبا و دلربا هستین
درمورد ذوق و خوشحالی من هروقت زیادی خوشحالم و ذوق میکنم قطعا یه اتفاقی میوفته واقعا نمیدونم دلیلش چیه

قربونت عزیز دلم ممنونم شما با نگاه مهربونتون منو زیبا میبینی
فکر نکنم ارتباطی داشته باشه. شاید ناخوداگاه منتظر اون اتفاق بده میمونی نفس جان

نرگس شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 08:41 ب.ظ

مهربانم. منم زندگی سختی داشتم و با تلاش خودم به همه چیز رسیدم توی ایران زندگی میکنم. نتونستم ازدواج کنم و سی و هفت سالمه یه خواهر معلول و مادر بیمار دارم. اما وارد هرجا میشم بلند سلام میکنم و میخندم همه میگن تو همیشه خوشحالی چون همه چیز داری ولی من فقط به یک حرف امام علی عمل میکنم که میگه در هر حال راضی باش چون هر اتفاقی یا حکمت است یا رحمت. همیشه به خدا میگم تو اینو خواستی منم راضی ام:

نرگس جانم امیدوارم زندگیت پر از شادی و آرامش واقعی باشه . چقدر خوبی تو عززیزم

تیلوتیلو شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 07:16 ب.ظ

سلام عزیزم
منم اینو حس کردم
نسل جدید با دلیل و بی دلیل بلد نیستن خوشحال باشن
ما هم البته نقش داریم
کلی حزف دارم
ولی انفولانزا بدجوری حالمو گرفته
باز میام وقتی بهتر شدم و در این باره حزف میزنم
تولدپدرجانت مبارک
تولدشون پرتکرار
همیشه کنار عزیزانت به شادی روزگار بگذرونی

سلام تیلوی قشنگم
خیلی ناراحت شدم با این شدت آنفولانزا گرفتی امید وارم خیلی زود لباس عافیت بپوشی نارنین

منیژه شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 06:44 ب.ظ

سلام تولد همه بهمنی ها مبارک. مثلا من هم‌۱۹ بهمن نیستم. اما بگم‌براتون پسر نوجوان ۱۷ ساله من هم‌همینطور. گاهی با یا خوراکی خوشحال میشه گاهی دنیا هم‌بدی ذوق نمیکنه و فقط زل میزنه تو چشام یه جوری که همه ذوق و شوق منم هم کور میشه. نمیدونم این نسل زیاده خواه هستند یا عصر تکنولوژی و پیشرفت و اینا. خلاصه خیلی سخته

سلام منیژه جونم .. تولددددت مبارک عزززیزم
آره واقعا سخته و طفلک ماا که چقدر دنیامون باهاشون متفاوته

مریم شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 05:57 ب.ظ https://marmaraneh.blogsky.com/

تولد پدر یادتون خنده های زیباتون مبارک،دست شما درد نکنه با اون کیک‌خوشگل و خوش طعم.اینها که گفتی به خیلی چیزها ربط داره، حکومت و تربیت و فرهنگ و ...ایکاش بتونیم هم خودمون ازش فاصله بگیریم و البته چنین رفتاری تربیت نکنیم.
شخصا از قطره باران لذت میبرم تا شستن‌همان مکان نامبرده در پست شما

ممنونم مررریم جانم
فدای تو عزیز دل
درست میگی دقیقا به خیلی چیزها مربوطه .
ای جاانم

الهه شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 05:43 ب.ظ

سلام عزیزم چقدر خوبه که اینهمه انرژی مثبت انتقال میدید من تازه وارد پیجتون شدم ولی کلی ازتون حس و حال خوبی می گیرم و نوشته هاتون و خیلی دوست دارم . امیدوارم از این به بعد بیشتر برامون بنویسید

سلام الهه جانم مرررسی فدات شم خوش اومدی چقدر خوشحالم که افخار دوستی با من رو دادی

رهگذر شنبه 28 بهمن 1402 ساعت 04:25 ب.ظ

تولد پدر مبارک
راستش به نظرم این عدم رضایت به دلیل سبک زندگی اشتباه ما و نداشتن مهارت کافی برای زندگی هست و حکو . مت و... تاثیر کمی داره. میشه توی کاخ زندگی کرد و غمگین بود میشه توی چادر زندگی کرد و شاد بود.
توضیحات بیشتر رو بر اساس یکی از پست های خودتون میدم تا بتونم منظورم رو برسونم.
برادرتون مهرداد توی ایران خوشحال نبود یه ازدواج نا موفق و پر از تنش هم داشت. از ایران رفت و بقول خودتون غم غربت و دوری رو تحمل کرد و در کمال ناباوری به زندگی با همسرش برگشت و باز تنش ها و... شروع شد. این مورد نشون میده که مهم نیست کجای این جغرافیا زندگی می کنی وقتی مهارت انتخاب درست و منطقی و بدون احساس تصمیم گرفتن رو بلد نباشی همیشه ناراحتی.
کلا انگار طوری تربیت شدیم که همش دنبال نالیدن و بازی کردن نقش قربانی هستیم.

ممنونم رهگذر جان
دقیقا همینه میشه خیلی داشته باشی و ذاتاً غمگین باشی و برعکس . خوشبختی یه مهاررته ولی نقش پررنگ حکومت در افسردگی نهادینه شده ی انسان ها رو هم نمیتونم ندید بگیرم . یه مقداری با هم اختلاف نظر داریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد