دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"دنیا هنوز زیبایی های خودش رو داره"


کاش جهان همین قدر در صلح و آرامش بود 




"دنیا هنوز زیبایی های خودش رو داره"

دوستتون دارم 

"داغدار تر شدم"

با همه ی وجودم دلم می خواست هواپیمای اوکراینی به علت نقص فنی سقوط کرده باشه ولی امروز بعد از اطلاعیه ستاد کل نیروهای مسلح هزار بار داغدار تر شدم . 


همون روز که مهردخت منو بیدار کرد و گفت ایران حمله کرده و سعی می کردم دلداریش بدم گفت مامااان موضوع خیلی جدیه کشورهای همسایه همه ی پروازهایی که از آسمون ایران رد می شده رو لغو کردن اتفاقا موضوع خیلی هم جدیه . 
ده دقیقه بعد از اینکه از خونه اومدم بیرون بهم خبر داد که هواپیما سقوط کرده . 

تو این چند روز هر وقت تو اداره حرف زدیم و گفتیم حتما کار پدافندای ایران بوده، چهارنفر زدن تو دهنمون که امکان نداره. شایعه درست نکنید و حرف خنده دار نزنید . الان حال و روزم دیدن داره باید برم خونه یه عالمه آهنگای داریوش رو گوش بدم و گریه کنم .

برای حامد اسماعیلیون. فیل خاکستری غمگین 
خواب می‌بینم که دارم خواب می‌بینم یه فیل خاکستری پیرم. یه فیل خاکستری خیلی پیر خیلی بزرگ، خیلی کلافه، خیلی تنها. دارم راه میرم توی صحرای خشک. عاج ندارم، اما هنوز فیل باشکوهی هستم. توی خواب یادمه که عاجم رو شکارچیای کلافه بریدن و گفتن داروی ضدکلافگی باهاش درست میکنن. ته صحرا یه جایی آتیش گرفته، پرنده‌ها یکی یکی شیرجه میزنن تو آتیش، بعد میسوزن و دود رنگی میره تا نزدیکای ماه. ماه غمگینه، اما ساکت هم هست. چقدر غمگین و ساکت بودن سخته، حالا هرچقدر هم ماه باشی. خرطومم خیلی بزرگه و میدونم اگه آب بود میتونستم خاموش کنم آتیش رو، اما همونجور که گفتم اینجا یه صحرای خیلی خشکه، پس همونجا وایمیسم بی عاج و بی فایده به سوختن پرنده‌ها نگاه میکنم و ستون‌های دود رنگی که رفتن تا نزدیک ماه. خیلی دلم میخواد گریه کنم اما نمیشه، یادم نمیاد چطوری بود که گریه می‌کردیم و آروم می‌شدیم. یه پرنده می‌شینه روبروم و میپرسه تو چرا نمیای؟ میگم من یه فیل خاکستریم، میگه باشه بیا. بعد با هم پرواز می‌کنیم تا آتیش.
از خواب می‌پرم، تختخوابم آتیش گرفته و من دارم میسوزم و دود سیاه رفته تا نزدیکای ماه. فردا دوستام همه‌جا مینویسن فیل پیر بی عاج رو خودشون کشتن، کار خودشون بود. اما من دارم با پرنده‌ها میرقصم تو آتیش. من دیگه برنمی‌گردم از خوابهام. دیگه برنمی‌گردم. حالا می‌بینی.خواب می‌بینم که دارم خواب می‌بینم یه فیل خاکستری پیرم. یه فیل خاکستری خیلی پیر خیلی بزرگ، خیلی کلافه، خیلی تنها. دارم راه میرم توی صحرای خشک. عاج ندارم، اما هنوز فیل باشکوهی هستم. توی خواب یادمه که عاجم رو شکارچیای کلافه بریدن و گفتن داروی ضدکلافگی باهاش درست میکنن. ته صحرا یه جایی آتیش گرفته، پرنده‌ها یکی یکی شیرجه میزنن تو آتیش، بعد میسوزن و دود رنگی میره تا نزدیکای ماه. ماه غمگینه، اما ساکت هم هست. چقدر غمگین و ساکت بودن سخته، حالا هرچقدر هم ماه باشی. خرطومم خیلی بزرگه و میدونم اگه آب بود میتونستم خاموش کنم آتیش رو، اما همونجور که گفتم اینجا یه صحرای خیلی خشکه، پس همونجا وایمیسم بی عاج و بی فایده به سوختن پرنده‌ها نگاه میکنم و ستون‌های دود رنگی که رفتن تا نزدیک ماه. خیلی دلم میخواد گریه کنم اما نمیشه، یادم نمیاد چطوری بود که گریه می‌کردیم و آروم می‌شدیم. یه پرنده می‌شینه روبروم و میپرسه تو چرا نمیای؟ میگم من یه فیل خاکستریم، میگه باشه بیا. بعد با هم پرواز می‌کنیم تا آتیش.
از خواب می‌پرم، تختخوابم آتیش گرفته و من دارم میسوزم و دود سیاه رفته تا نزدیکای ماه. فردا دوستام همه‌جا مینویسن فیل پیر بی عاج رو خودشون کشتن، کار خودشون بود. اما من دارم با پرنده‌ها میرقصم تو آتیش. من دیگه برنمی‌گردم از خوابهام. دیگه برنمی‌گردم. حالا می‌بینی.



"باران حادثه می بارد"

 مهردخت امروز بعد از ظهریه درس عمومی رو  امتحان داره. می دونستم که تا صبح قراره بخونه . بهش گفتم مامان جون من دیگه دارم غش میکنم . ویتامین دارسی رو بده، مسواکشم بزن.  در حالیکه دارسی تو بغلش بود گفت: برو بخواب خیالت راحت باشه، ما دوتا امشب کار داریم  

و من مثل همیشه ساعت دو نیم صبح بیهوش شدم . گیج خواب بودم که صدای مضطرب مهردخت بیدارم کرد. 

-نه سارا، توروخدا نگو .. خدایااا بیچاره شدیم . 

نمی فهمیدم دارم خواب میبینم یا بیدارم . نیم خیز روی تخت شده بودم که خودش اومد تو اتاقم . 

- مهردخت چی شده؟ 

-مامان ،ایران،  پای/گاه آم/ ر/ یکا رو  تو  ع/را/ق زده . الان جنگ شروع میشه . پاشو فرار کنیم . 

-جددی میگی مهردخت؟ چی شده ؟ کار خودشونو کردن؟

- مامان من می ترسم توروخدا بلند شو فرار کنیم . 

سعی می کردم آرومش کنم  اما نمیشد . خودمم مثل بید  می لرزیدم . انگار خاطره ی تلخ جنگ جلوی چشمام با ابعاد وسیعتری زنده شد . 

ساعت یکربع به پنج بود تا ساعت شش که وقت بیدارشدن هر روزمه با هم حرف زدیم و اخبار گوش دادیم .

 کلی التماسم کرد که امروز اداره نرم .ولی نمیشد. چند تا کار مهم داشتم . درضمن، بحث یه روز دو روز نیست . 

داشتم آماده می شدم بیام اداره . مهردخت هم با دلخوری نشسته بود روی تخت و داشت اخبار رو دنبال می کرد . 

خبر زلزله هم اومد.

بهش گفتم اینطوری مضطربی،  یا با من بیا  اداره یا برو خونه ی مامان اینا .


 گفت : نه نمیام .. دارسی رو تنها نمی ذارم . فقط امیدوارم اتفاقی نیفته و بازم همو ببینیم . 


با دل خون و اعصاب خورد،  از خونه اومدم بیرون .. هنوز خیلی دور نشده بودم که زنگ زد گفت:  یه هواپیمای اکراینی  از فرودگاه امام بلند شده و چند دقیقه بعد سقوط کرده ... نه انگار امروز قرار نیست به خیر بگذره . 


نشسته م پشت میزم ولی اصلا تمرکز ندارم. جزییات  سقوط هواپیما رو دنبال می کنم و دلم برای خانواده ی قربانیان پرپر میزنه . صورتم داغ شده بود از پشت میز بلند شدم که برم یه آبی به صورتم بزنم . 


تو سالن که نت نداریم ولی به محض اینکه نزدیک دستشویی ها رسیدم ، صدای پشت سر هم پیام های گوشیم بلند میشه . لابه لای همه ی اونا پیام سهیلا آه از نهادم برآورد . 



بله دکتر پریسا اقبالیان و ری را اسماعیلیون همسر و دختر نازنین حامد عزیزمون تو این پرواز، پرکشیدند . قلم حامد بینهایت زیباست و برای دوتا کتاب آویشن قشنگ نیست و دکتر داتیس جایزه هوشنگ گلشیری گرفته .

 تمام سایت ها از همسر و فرزند حامد نوشتن خدایا الان چه حالی داره . 

عکس یه عروس و داماد ناز رو هم انداختن بنام آرش پور ضرابی و پونه گرجی  که روز جمعه باهم ازدواج کردن و امروز درکنار هم پرواز کردن . هر دو از نخبه های دانشگاه شریف هستند و آرش برنده مدال طلای المپیاد کامپیوتر بود . 

اکثر کسانی که کشته شدن،  مسافر کانادا بودند اسامی شون رو ببینید و تاریخ تولد ها رو آدم دیوانه میشه . 

حالم خوب نیست . برای تمام دنیا آرزوی مرگ کردیم و مرگ دست از سرمون بر نمیداره . بیایید برای هم دعا کنیم .. بیایید مهربون باشیم . افکار سیاه رو از خودمون دور کنیم شاید رنگ آرامش و خوشبختی به این خونه برگرده . 


میدونید که چقدر دوستتون دارم 


پینوشت : وااای الان خوندم 13 نفر از دانشگاه شریف تو هواپیما بودن


"تا هستیم"

سه شنبه بعد از ظهر بود که خبر دادن عموی بزرگ و بیمارم فوت شده . 


همه ی خاطرات بچگی ، اون مهمونی های 50-60نفره ی فامیلی و بگو بخند ها و بزن برقص هاپیش چشمم ظاهر شد . گاهی حرف هایی که میزدن و همه از خنده غش و ریسه می رفتند و ما بچه ها هیچی ازشون نمی فهمیدیم ... 


حالا دیگه خیلی سال میشه که از این خبرا نیست .. اصلا دورهمی پیش نمیاد، اگر هم بیاد بین خودمون و خانواده ی خودمونه . دیگه کار به فااامیل نمی کشه مگر به رسم عزا و عروسی . 


الان بیشتر میعادگاه فک و فامیل شده اینستاگرام و پست هایی که آن لاین ، راست و دروغ از زندگی هم میخونیم . 


چهارشنبه صبح خاکسپاری بود و من برای شرکت در مراسم، اداره رو تعطیل کردم . دلم سوخت یه دختر عموی ناز دارم که ساکن سوئده و پنج سال بود که ایران نیامده بود . 

طفلک هر چی گفت منتظر بمونید فردا میام، همه گفتن ژانویه ست نمیتونی بلیط گیر بیاری و اتفاقا بلیطش رو هم خرید و باز برادرش گفت من همه ی هماهنگی هام رو انجام دادم پیش پرداخت هم دادم نمیتونم بهم بزنم. باز هرچیدختر عموم گفت همه ی خسارت ها رو من پرداخت میکنم، قبول نکرد.

 من خودم اصلا موافق به تعویق انداختن خاکسپاری نیستم ولی این طفلک واقعا فردا پنج صبح ایران بود 

یه آدم ( از نظر من بی ادب) هم تمام مراسم رو آنلاین براش فیلم گرفت و اون طفلک اون طرف بصورت آنلاین خودش رو تیکه پاره کرد . 

باباااا این چه کاریه، گناه داره، تنهاست اون فیلم رو پاک نمیکنه و تا ابد میخواد بشینه هی ببینه و این غم تکرار بشه . 


یه چیز دیگه هم بگم . پسر بزگ این عموی من ، شونزده سالش بوده که جنگ شروع میشه و فکر میکنم جزو نفرات اولی هست که شهید شده . انگار عموم ده روز قبل از فوتش میره سر خاک پسرش و خیلی باهاش حرف میزنه و همه رو فیلم گرفته بودن . دیروز تو مراسم سومش اون فیلم پخش شد و بازم این دختر طفل معصوم و البته همگی تحت تاثیر قرار گرفتن و هلاک شدن . 


نمیدونم، من به موندگاری و تشدید غم معتقد نیستم .. و بنظرم همه باید کمک کنند تا عزادار مراحل سوگواری رو با حداقل آسیب به خودش و کاملا محترمانه بگذرونه . با همدردی ، صحبت کردن و یادآوری از خاطرات قشنگ . 


امیدوارم تن خودتون و عزیزانتون سلامت باشه و وقتی که وقتش برسه .خدا بهمون صبر بزرگی بده تا بتونیم با این قسمت واقعی زندگی کنار بیایم . 


دوستتون دارم 

"در ادامه ی پست توبه شکستم"

دوستان شماره کارتی که اعلام شده بود ، غیر فعال بود . یه کارت دیگه رو  جایگزین کردم تو پست " توبه شکستم


6104-3379-5384-7587

 بنام دریا مهاجرانی عراقی