کاش جهان همین قدر در صلح و آرامش بود
"دنیا هنوز زیبایی های خودش رو داره"
دوستتون دارم
با همه ی وجودم دلم می خواست هواپیمای اوکراینی به علت نقص فنی سقوط کرده باشه ولی امروز بعد از اطلاعیه ستاد کل نیروهای مسلح هزار بار داغدار تر شدم .
مهردخت امروز بعد از ظهریه درس عمومی رو امتحان داره. می دونستم که تا صبح قراره بخونه . بهش گفتم مامان جون من دیگه دارم غش میکنم . ویتامین دارسی رو بده، مسواکشم بزن. در حالیکه دارسی تو بغلش بود گفت: برو بخواب خیالت راحت باشه، ما دوتا امشب کار داریم
و من مثل همیشه ساعت دو نیم صبح بیهوش شدم . گیج خواب بودم که صدای مضطرب مهردخت بیدارم کرد.
-نه سارا، توروخدا نگو .. خدایااا بیچاره شدیم .
نمی فهمیدم دارم خواب میبینم یا بیدارم . نیم خیز روی تخت شده بودم که خودش اومد تو اتاقم .
- مهردخت چی شده؟
-مامان ،ایران، پای/گاه آم/ ر/ یکا رو تو ع/را/ق زده . الان جنگ شروع میشه . پاشو فرار کنیم .
-جددی میگی مهردخت؟ چی شده ؟ کار خودشونو کردن؟
- مامان من می ترسم توروخدا بلند شو فرار کنیم .
سعی می کردم آرومش کنم اما نمیشد . خودمم مثل بید می لرزیدم . انگار خاطره ی تلخ جنگ جلوی چشمام با ابعاد وسیعتری زنده شد .
ساعت یکربع به پنج بود تا ساعت شش که وقت بیدارشدن هر روزمه با هم حرف زدیم و اخبار گوش دادیم .
کلی التماسم کرد که امروز اداره نرم .ولی نمیشد. چند تا کار مهم داشتم . درضمن، بحث یه روز دو روز نیست .
داشتم آماده می شدم بیام اداره . مهردخت هم با دلخوری نشسته بود روی تخت و داشت اخبار رو دنبال می کرد .
خبر زلزله هم اومد.
بهش گفتم اینطوری مضطربی، یا با من بیا اداره یا برو خونه ی مامان اینا .
گفت : نه نمیام .. دارسی رو تنها نمی ذارم . فقط امیدوارم اتفاقی نیفته و بازم همو ببینیم .
با دل خون و اعصاب خورد، از خونه اومدم بیرون .. هنوز خیلی دور نشده بودم که زنگ زد گفت: یه هواپیمای اکراینی از فرودگاه امام بلند شده و چند دقیقه بعد سقوط کرده ... نه انگار امروز قرار نیست به خیر بگذره .
نشسته م پشت میزم ولی اصلا تمرکز ندارم. جزییات سقوط هواپیما رو دنبال می کنم و دلم برای خانواده ی قربانیان پرپر میزنه . صورتم داغ شده بود از پشت میز بلند شدم که برم یه آبی به صورتم بزنم .
تو سالن که نت نداریم ولی به محض اینکه نزدیک دستشویی ها رسیدم ، صدای پشت سر هم پیام های گوشیم بلند میشه . لابه لای همه ی اونا پیام سهیلا آه از نهادم برآورد .
بله دکتر پریسا اقبالیان و ری را اسماعیلیون همسر و دختر نازنین حامد عزیزمون تو این پرواز، پرکشیدند . قلم حامد بینهایت زیباست و برای دوتا کتاب آویشن قشنگ نیست و دکتر داتیس جایزه هوشنگ گلشیری گرفته .
تمام سایت ها از همسر و فرزند حامد نوشتن خدایا الان چه حالی داره .
عکس یه عروس و داماد ناز رو هم انداختن بنام آرش پور ضرابی و پونه گرجی که روز جمعه باهم ازدواج کردن و امروز درکنار هم پرواز کردن . هر دو از نخبه های دانشگاه شریف هستند و آرش برنده مدال طلای المپیاد کامپیوتر بود .
اکثر کسانی که کشته شدن، مسافر کانادا بودند اسامی شون رو ببینید و تاریخ تولد ها رو آدم دیوانه میشه .
حالم خوب نیست . برای تمام دنیا آرزوی مرگ کردیم و مرگ دست از سرمون بر نمیداره . بیایید برای هم دعا کنیم .. بیایید مهربون باشیم . افکار سیاه رو از خودمون دور کنیم شاید رنگ آرامش و خوشبختی به این خونه برگرده .
میدونید که چقدر دوستتون دارم
پینوشت : وااای الان خوندم 13 نفر از دانشگاه شریف تو هواپیما بودن
سه شنبه بعد از ظهر بود که خبر دادن عموی بزرگ و بیمارم فوت شده .
همه ی خاطرات بچگی ، اون مهمونی های 50-60نفره ی فامیلی و بگو بخند ها و بزن برقص هاپیش چشمم ظاهر شد . گاهی حرف هایی که میزدن و همه از خنده غش و ریسه می رفتند و ما بچه ها هیچی ازشون نمی فهمیدیم ...
حالا دیگه خیلی سال میشه که از این خبرا نیست .. اصلا دورهمی پیش نمیاد، اگر هم بیاد بین خودمون و خانواده ی خودمونه . دیگه کار به فااامیل نمی کشه مگر به رسم عزا و عروسی .
الان بیشتر میعادگاه فک و فامیل شده اینستاگرام و پست هایی که آن لاین ، راست و دروغ از زندگی هم میخونیم .
چهارشنبه صبح خاکسپاری بود و من برای شرکت در مراسم، اداره رو تعطیل کردم . دلم سوخت یه دختر عموی ناز دارم که ساکن سوئده و پنج سال بود که ایران نیامده بود .
طفلک هر چی گفت منتظر بمونید فردا میام، همه گفتن ژانویه ست نمیتونی بلیط گیر بیاری و اتفاقا بلیطش رو هم خرید و باز برادرش گفت من همه ی هماهنگی هام رو انجام دادم پیش پرداخت هم دادم نمیتونم بهم بزنم. باز هرچیدختر عموم گفت همه ی خسارت ها رو من پرداخت میکنم، قبول نکرد.
من خودم اصلا موافق به تعویق انداختن خاکسپاری نیستم ولی این طفلک واقعا فردا پنج صبح ایران بود
یه آدم ( از نظر من بی ادب) هم تمام مراسم رو آنلاین براش فیلم گرفت و اون طفلک اون طرف بصورت آنلاین خودش رو تیکه پاره کرد .
باباااا این چه کاریه، گناه داره، تنهاست اون فیلم رو پاک نمیکنه و تا ابد میخواد بشینه هی ببینه و این غم تکرار بشه .
یه چیز دیگه هم بگم . پسر بزگ این عموی من ، شونزده سالش بوده که جنگ شروع میشه و فکر میکنم جزو نفرات اولی هست که شهید شده . انگار عموم ده روز قبل از فوتش میره سر خاک پسرش و خیلی باهاش حرف میزنه و همه رو فیلم گرفته بودن . دیروز تو مراسم سومش اون فیلم پخش شد و بازم این دختر طفل معصوم و البته همگی تحت تاثیر قرار گرفتن و هلاک شدن .
نمیدونم، من به موندگاری و تشدید غم معتقد نیستم .. و بنظرم همه باید کمک کنند تا عزادار مراحل سوگواری رو با حداقل آسیب به خودش و کاملا محترمانه بگذرونه . با همدردی ، صحبت کردن و یادآوری از خاطرات قشنگ .
امیدوارم تن خودتون و عزیزانتون سلامت باشه و وقتی که وقتش برسه .خدا بهمون صبر بزرگی بده تا بتونیم با این قسمت واقعی زندگی کنار بیایم .
دوستتون دارم
دوستان شماره کارتی که اعلام شده بود ، غیر فعال بود . یه کارت دیگه رو جایگزین کردم تو پست " توبه شکستم"
6104-3379-5384-7587
بنام دریا مهاجرانی عراقی