دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"باران حادثه می بارد"

 مهردخت امروز بعد از ظهریه درس عمومی رو  امتحان داره. می دونستم که تا صبح قراره بخونه . بهش گفتم مامان جون من دیگه دارم غش میکنم . ویتامین دارسی رو بده، مسواکشم بزن.  در حالیکه دارسی تو بغلش بود گفت: برو بخواب خیالت راحت باشه، ما دوتا امشب کار داریم  

و من مثل همیشه ساعت دو نیم صبح بیهوش شدم . گیج خواب بودم که صدای مضطرب مهردخت بیدارم کرد. 

-نه سارا، توروخدا نگو .. خدایااا بیچاره شدیم . 

نمی فهمیدم دارم خواب میبینم یا بیدارم . نیم خیز روی تخت شده بودم که خودش اومد تو اتاقم . 

- مهردخت چی شده؟ 

-مامان ،ایران،  پای/گاه آم/ ر/ یکا رو  تو  ع/را/ق زده . الان جنگ شروع میشه . پاشو فرار کنیم . 

-جددی میگی مهردخت؟ چی شده ؟ کار خودشونو کردن؟

- مامان من می ترسم توروخدا بلند شو فرار کنیم . 

سعی می کردم آرومش کنم  اما نمیشد . خودمم مثل بید  می لرزیدم . انگار خاطره ی تلخ جنگ جلوی چشمام با ابعاد وسیعتری زنده شد . 

ساعت یکربع به پنج بود تا ساعت شش که وقت بیدارشدن هر روزمه با هم حرف زدیم و اخبار گوش دادیم .

 کلی التماسم کرد که امروز اداره نرم .ولی نمیشد. چند تا کار مهم داشتم . درضمن، بحث یه روز دو روز نیست . 

داشتم آماده می شدم بیام اداره . مهردخت هم با دلخوری نشسته بود روی تخت و داشت اخبار رو دنبال می کرد . 

خبر زلزله هم اومد.

بهش گفتم اینطوری مضطربی،  یا با من بیا  اداره یا برو خونه ی مامان اینا .


 گفت : نه نمیام .. دارسی رو تنها نمی ذارم . فقط امیدوارم اتفاقی نیفته و بازم همو ببینیم . 


با دل خون و اعصاب خورد،  از خونه اومدم بیرون .. هنوز خیلی دور نشده بودم که زنگ زد گفت:  یه هواپیمای اکراینی  از فرودگاه امام بلند شده و چند دقیقه بعد سقوط کرده ... نه انگار امروز قرار نیست به خیر بگذره . 


نشسته م پشت میزم ولی اصلا تمرکز ندارم. جزییات  سقوط هواپیما رو دنبال می کنم و دلم برای خانواده ی قربانیان پرپر میزنه . صورتم داغ شده بود از پشت میز بلند شدم که برم یه آبی به صورتم بزنم . 


تو سالن که نت نداریم ولی به محض اینکه نزدیک دستشویی ها رسیدم ، صدای پشت سر هم پیام های گوشیم بلند میشه . لابه لای همه ی اونا پیام سهیلا آه از نهادم برآورد . 



بله دکتر پریسا اقبالیان و ری را اسماعیلیون همسر و دختر نازنین حامد عزیزمون تو این پرواز، پرکشیدند . قلم حامد بینهایت زیباست و برای دوتا کتاب آویشن قشنگ نیست و دکتر داتیس جایزه هوشنگ گلشیری گرفته .

 تمام سایت ها از همسر و فرزند حامد نوشتن خدایا الان چه حالی داره . 

عکس یه عروس و داماد ناز رو هم انداختن بنام آرش پور ضرابی و پونه گرجی  که روز جمعه باهم ازدواج کردن و امروز درکنار هم پرواز کردن . هر دو از نخبه های دانشگاه شریف هستند و آرش برنده مدال طلای المپیاد کامپیوتر بود . 

اکثر کسانی که کشته شدن،  مسافر کانادا بودند اسامی شون رو ببینید و تاریخ تولد ها رو آدم دیوانه میشه . 

حالم خوب نیست . برای تمام دنیا آرزوی مرگ کردیم و مرگ دست از سرمون بر نمیداره . بیایید برای هم دعا کنیم .. بیایید مهربون باشیم . افکار سیاه رو از خودمون دور کنیم شاید رنگ آرامش و خوشبختی به این خونه برگرده . 


میدونید که چقدر دوستتون دارم 


پینوشت : وااای الان خوندم 13 نفر از دانشگاه شریف تو هواپیما بودن


نظرات 37 + ارسال نظر
صفا سه‌شنبه 24 دی 1398 ساعت 10:04 ب.ظ https://mano-tanhae-va-omid.blogsky.com

سلام مهربانو جون من که این چند روز اصلا دست و دلم به هیچ کاری نمیرفت هفته بسیار بدی بود من فقط سعی کردم گوش کنم تصمیم گرفته بودم عجولانه و با احساسات قضاوت نکنم میدونستم این یک بحرانه و میگذره اما واقعا دردناک بود خبرهای بدی که پشت سر هم بر سرمون آوار میشد تعداد تصور کشته شده هایی که هر کدومشون عزیزانی داشتن که حالا داغ بزرگی بر دلشون سنگینی میکرد .تصور اینکه این سهل انگاری علنی شده بود و چه خطاهایی که مصیبتهای بزرگی به بار آورده و با پنهان کاری علنی نشده .....
دردبسیاره .....

سلام عزیز دلم .
احساست و درد های مشترک داریم عزیزم .

zahra یکشنبه 22 دی 1398 ساعت 02:27 ب.ظ

.

کیهان یکشنبه 22 دی 1398 ساعت 08:21 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

مهری ؟حالت چطوره؟بهتری عزیز
لطفن زیاد نگران نباش

خیلی بهترم ممنونم .

نسرین شنبه 21 دی 1398 ساعت 11:00 ب.ظ

حتی اگر همه چیو کتمان کنند، جوابی برای این ندانم کاریشون ندارند که: قانون بین المللی میگه وقتی می خوای به کشور دیگه ای حمله ی هوایی کنی، تمام پروازهای کشورت باید کنسل بشن.
و اینها نکردند!

کیهان شنبه 21 دی 1398 ساعت 03:55 ب.ظ http://mkihan.blogfa.com

زنده ایم هنوز روز دیگری....
و چقدر دلمان برایتان تنگ است مهری مهربان
و فیل خاکستری.... چقدر زیبا و عمیق و غمگین
مرسی برای نوشته عمیق و متین و زیبات

ممنون از تو کیهان جان

پدر ایرانی شنبه 21 دی 1398 ساعت 03:28 ب.ظ

این فازی گویا فازش پریده یا سوخته.
نمی فهمه تو کشورای دیگه دلیل اینکه هواپیمایی سقوط کنه دلیلش این نیست که صاحب آسمان اون هواپیما بهش شلیک کرده!!!!
مغز کسایی مثل تو نقص فنی دارن، از کدوم دیوونه خونه در اومدی نکبت؟
اگه قول بدی بمیری من برات تو وبلاگم می نویسم.

دستت درد نکنه

پدر ایرانی شنبه 21 دی 1398 ساعت 11:48 ق.ظ

یکی دیگه هم فرموده بودن حالا مگه چی شده؟ (معلوم نیست دیگه باید منتظر چی باشیم!!!) آتش سوزی و سیل تو کشورای دیگه اومده پس اونا چی؟...
تو رو خدا یه ذره فکر کنید یا حرف نزنید ما نمی گیم شما لالید. سیل و آتش سوزی اتفاقات طبیعته، این هواپیما رو دولت محترم ایرانمون زده اولشم کتمان که نه من نبودم دمم بود ولی بعد دیدن گندش از جعبه سیاه در میاد و اعتراف کردن.
یکی گفت از من اجازه نگرفتن یکی گفت هر ماًمور عادی هم ببینه چیزی تو هواست که نباید باشه، کلید رو فایر میکنه (انگلیسی هم می پرونن که مثلاً تیپشون بهم نخوره) اونوقت صد و هفتاد و شش نفر جونشونو از دست میدن، صدو هفتاد و شش خانواده یه عمر سوگوار میشن، لابد خب اتفاقی بوده که افتاده! حالا مگه چی شده؟

پدر ایرانی

amir شنبه 21 دی 1398 ساعت 09:33 ق.ظ

منم الان دیدم.
عباس بابایی رو هم بدلیل ، به قول خودشون اشتباه انسانی و اینکه روز عید کسی عملیات نمیکنه ؛ زدن.

اینکه نمیشه که

مینو جمعه 20 دی 1398 ساعت 11:53 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

اول صبح بعد از این اتفاق,گوشی را که روشن کردم فیلمی دیدم که بلوار جلوی خانه ,صحنه ای مثل اعزام به جبهه ها بود با همان سرود ها.ناگهان همه خاطرات روزهای جنگ به ذهنم هجوم آورد.صدای آژیر ها,ضد هوایی ها, مجروح شدن برادرهایم, به دنیا آمدن اولین فرزندم در راهروی بیمارستانی که پر از مجروح جنگی بود و....
دیگه طاقت ندارم مهربانو.دستام لرزش گرفته

مینو جان دارم مثل بید می ارزم هیچ چیز هم سرمای وجودم رو از بین نمی بره

غریبه جمعه 20 دی 1398 ساعت 09:01 ق.ظ

سلام
قصه ها این روز ها خیلی پر غصه شده !
سردارمون را زدند
هواپیمایی که حامل نخبگان بود سقوط کرد
یک اتوبوس به ته دره سقوط کرد
تعدادی از شهروند های کرمانی از داربست سقوط کردند
احتمال رویاروی با امریکا بود
ولی با همه ی اینها زندگی جریان دارد
اوایل جنگ دوستی بهم گفت جنگ هم ادامه پیدا کند مردم عادت می کنند زاد و ولد قطع نمی شود عروسیها و جشن ها ادامه پیدا می کند و از این میان هم تعدادی که اکثرا جوان اند شهید می شوند
خدا را شکر که ترامپ از خروج شیطان فعلا پیاده شده وگرنه ما که دم دست اونا بودیم بلای عراق و افغانستان و سوریه و لیبی و مصر و یمن را سر ما می آوردند

سلام
دارم از غصه قالب تهی میکنم

آرزو پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 10:30 ب.ظ

سلام مهربانو جان.خیلی دلم برای خانواده های سرنشینان هواپیما کبابهو همچنین این اتوبوسی که رفت ته دره.اینا هیچ تقصیری و اختیاری در مرگشون نداشتند .اینا با هزار زحمت داشتند می رفتند زندگی جدید بسازند بزن نفسی بکشند.نخبه بودند وای خدا.از وقتی هم که شنیدم ممکنه اشتباهی با موشک زده باشندشون سردرد گرفتم
سردار شهید شد دور از انتظار برای خودش و بقیه نبود.آرزوی شهادت داشت
مردم در کرمان زیر دست و پا مردند بخشیش تقصیر خودشون بود که مثلا بچه کوچک برده بودند کجا؟حالا دست له ماشین حمل نمی زدند نمیشد؟
اما این هواپیما و اتوبوس

آرزو جان باور کن الان اگه افکارم رو بنویسم انقدر تند و وحشتناکه که پشیمون میشم از گفته هام

نسیم پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 08:21 ب.ظ

هر روز باران بلا بر سر این مردم غمزده می بارد در عجبم چطور تاحالا دوام آوردیم و دق نکردیم

amir پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 07:55 ب.ظ

نه مهربانو خانم ، نه ، کتابش خط داستانی رو میده و حتی فیلمش هم درسته خط داستانی رو داره و حالا تصویر داره اما داستان صوتیش هم کاملتره و به برخی جزئیات بیشتر پرداخته و آدم رو بیشتر درگیر میکنه بخاطر همین گفتم کتاب صوتی

البته خدا به شما سلامتی و عمر طولانی بده ، من فکر میکنم بخاطر قلب پاک و مهربونتون ، شبیه خواهر اسکروچ ( فِن ) هستیدقلب پاک و روح بزرگی داشت و پسرش ( فِرِد ) هم شبیه خودش بود.فِن عزیز.گمونم خواهرا همیشه مهربونن.

ممنون امیر جان خدا هر کی دلسوز داره براش نگهداره

آسو پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 06:36 ب.ظ

سلام مامان مهربانو خوبی عزیزم.به مهردخت جون بگین این قد خودشو اذیت نکنه مامان جون بهش دلداری بدین منم سن مهردخت بودم خوابگاه شبانه روزی بودم یادمه تازه امریکاحمله کرده بود به عراق منم هر شب خوابگاه جنگ میدیدم حتی یادمه خواب داعش رو هم اون موقع دیدم .چون ادم درون گرایی بودم به هیشکی نمیگفتم افسردگی گرفتم تا چندین سال باهام بود.سخت ترین جنگ به نظرم جنگ نظامی نیس جنگ ادمای دروغگویه اطرافمونه از جایی زخمیت میکنن که هیچ دکتری نمتونه ترکششو در بیاره من این مدت یه مشکلاتی برام پیش امد حتی سخت تر از هزارتا جنگ بود.مامان مهربانو چرا ادما اینجوری شدیم میخایم بریم کجا من از هواپیمای انسانیت ادمای اطرافم سقوط کردم هیچ وقت هم دیگه ادم قبلی نمیشم.چه قددوست داشتم میتونستم یه دل سیر بغلت کنم مامان مهربانو واندازه گریه های این مدت که نکردم گریه کنم

سلام آسوی نازنینم
دلم برات هزار پاره شد عزیزم . کاش کنار هم بودیم کاش ما که مثل همیم همو بغل می کردیم یه دل سیر گریه می گردیم شاید اشکامون دل پر غصه مون رو از غبار دروغ و ناامیدی بشوره

زری پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 03:13 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

الهامم پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 01:37 ب.ظ

حالم خراب شد خدا کمکمون کنه...

آمین

Memoli پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 01:33 ب.ظ

وای مهربانووووو من اهوازم و همسرم کارش روی دکل های نفتیه..باورت نمیشه چه استرسی دارم میکشم..دیروز سه ساعت روی تردمیل دویدم بلکه استرسم کم شه..ماشین پر بنزین کردیم اگه یه چیزی شد..ولی واقعا مگه یک روز دو روزه.‌خدا به ما و به همه رحم کنه..من از جنگ مینرسم

عززیزم بمیرم برات یاد روزای اول جنگ افتادم که همین حال رو داشتیم . البته خدا رو شکر که فعلا انگار همه چی آرومه .

بهمن پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 09:38 ق.ظ http://www.life-bahman.blogsky.com

مهربانو جان
دیدی وقتی کسی به مصیبت بزرگی دچار میشود هیچی نمیگه و فقط با دستش محکم میزنه روی پاش...!؟
نه اشک میریزه، نه حرف میزنه، نه آه و ناله میکنه...
فقط به اطراف نگاه میکنه...؟
با بهت...

حال بعضی از مردم ما، حال اون مصیبت زده است...

منم هیچی نمیگم...

چی بگم داداش بهمن

amir پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 09:33 ق.ظ

بعد از 6 سال ادبیات ذلیلانه ، امروز دیگه باران اقتدار میبارد ": )
کاش مسئولین داخلی بفهمند که زبان امروز ، زبان اقتداره.

پیش از اونکه به جنگ طلبی متهم بشم میخواستم نظرتون رو به اقتدار ایران در زمان ساسانیان و هخامنشیان و سنگ نگاره نقش رستم جلب کنم ، بله وقتی اقتدار داشته باشی کسی جرات حمله بهت نداره اما وقتی ضعف نشون بدی ...

شما بهتر از من میدونید که دریاسالار یاماموتو ، مغز متفکر زمان خودش بود که باعث شکست امریکا تو زمان خودش شده بود منتها امریکا مثل قاسم سلیمانی ترورش کردن ، ژاپن بهش جواب نداد ، 2 سال بعد حمله اتمی کرد و الان ، همین الان امریکا تو ژاپن کلی پایگاه دارد و ... حاالا داستان هاش بماند که همه میدونن

اصن نه از دید یک آمریکایی ، من امریکایی چرا رئیس جمهوری که تا دیروز میگفت اگه ایران یه تیر شلیک کنه رئیس جمهور ترامپ 52 نقطه رو میزنه و دوستان درخواست کرده بودن نقطه 53 دفتر اسنپ باشه ، ایران زد حالا کاری به تلفات ندارم که نه تنها کسی کشته نشد بلکه چند نفرم متولد شدن ، چرا ترامپ کاری نکرد ؟ من به غرور امریکائیم برخورده ؛ چی شده؟ چرا 180 درجه برگشته ؟ شما ایرانی ها چیکار کردین؟؟؟ مگه امریکا ابرقدرت نبود این چه وضعشه؟؟؟چرا داره اختیارات رئیس جمهور داره کاهش پیدا میکنه؟؟؟ ما عراق و افغانستان و کلی جای دیگه رو گرفتیم . ژاپن زیادی زر زر میکرد با موشک اتمی زدیمش ، شماها چیکار کردین که رئیس جمهور محبوب قلبها ترامپ ، پا پس کشید غرورم جریهه دار شد اصن کشور جهان چهارمی تروریست جنگ طلب باید امریکا به شما حمله میکرد و ترکیبی اتمی و هیدروژنی کار میکرد اصن . د لعنتیا چیکار کردین آخه ؟؟؟همین پمپئو چند روز قبل گفت باید سران کشور شما ترور بشه ، شماها هیچی نیستین فقط USUSUS

متولد ماه مهر پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 08:38 ق.ظ

واقعا غم انگیز هست، خدا به خانواده هاشون صبر بده.عزیزم امیدوارم حال امروزت بهتر باشه. شاید برف امروز یک کم از غصه هامون کم کنه

مهری جان کیبوردت حتی از مهردخت هم بیشتر ترسیده

افشان پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 05:40 ق.ظ

ملیکا پنج‌شنبه 19 دی 1398 ساعت 05:14 ق.ظ

سلام مهربانو جان
من و بهار هم درست حال شمارو داشتیم، همش استرس و اضطراب. این همه خبرای بد پشت سر هم ،آخه چرا این همه مصیبت، به قول مولانا هر چیز که در جستن آنی، آنی.
ما برای جهان مرگ آرزو کردیم دامن کشورمونو گرفت.بهار که انقد گریه کرده، گل مژه زده.
ماها تو این کشور خیلی مصیبت دیدیم این بچه ها کشش و تحمل ندارن.

سلام ملیکا جانم
قربون چشمای خیس و دل مضطرب بهار و مهردخت بشم من

نسرین چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 11:52 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

بجز فحش و نفرین نمیشه کامنت گذاشت که تو قدغن کردی.
تمام تنم پر از حسی شده که تا بحال ازش دور بودم.
افسردگی شدیدی گرفتم ولی نمی تونم اخبار رو دنبال نکنم.
گه به گور و هستی هر چی اسلحه از کوچیک و بزرگش

نسرین جان میدونم تو از ایران دوری و لی دلت همینجا کنار ماست

amir چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 11:45 ب.ظ

میگم میشه یه شوخی کوچیک تو این هاگیرواگیر کرد یا نه؟ یه چی بگم با میلگرد 18 دنبالم میکنید؟

بیکاری پسرم؟؟بذار تو حال خودمون باشیم

amir چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 11:43 ب.ظ

سلام مجدد
اسامی دانشجوها رو دیدم ، ناراحت کنندست

بدتر میدونید چیه؟ اون پست شما بود درباره فیلم و اینا که با دخترتون دیدید؟ یادتونه من 2 تا سکانس رو با هم مقایسه کرده بودم؟

1.سکانس سقوط هواپیما و نجات اون توسط فلش ( در سریال )
2.سکانس داخل کابین هواپیمای مالزی حین سقوط

یه چیزی تو این مایه ها گفته بودم که کاش نجات دادن ها واقعی بود نه تو فیلم و سریال . کاش یه سیستمی ، چیزی اختراع بشه حتی اگه هواپیما براش مشکلی پیش اومد ، یه جوری جان مسافرها حفظ بشه

اینهمه حادثه هوایی ، حالا نه فقط ایران ، جای دیگه هواپیما سقوط میکنه اونا خانواده ندارن مگه ؟ جون ادم خیلی مهمه ، درسته اینا هموطنهای ما و ایرانی بودن اما خب خیلی از ایرانیها تو پروازهای دیگه خارجی هستن و یا خارجی هایی که میان ایران ، ارزش نجات دادن جون یک انسان خیلی مهمه فارغ از اینکه دیدگاهش چیه ، اون ادمه ، این مهمه

خدا اخر و عاقبت همه ادمها رو ختم بخیر کنه

سلام
الهی آمین

فازی چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 11:31 ب.ظ

این اتفاق هواپیما و اینا تو کل دنیا عادیه عزیزم یه کم چشاتونو باز کنین.
شما الان انتظار داری برای امریکای کثیفی که بزرگترین فرمانده ی ایران رو ترور کرده آرزوی مرگ نکنیم؟جواب نظامی ندیم بهشون؟شما احیانا ایرانی هستین؟؟؟؟؟ایرانی یا امریکایی؟؟
یه تسلیت تو وبلاگت برای شهادت این سردار بزرگ نگفتی.شمایی که به هر اتفاق کوچیکی واکنش نشون میدی.سرداری که کم ترین کارش این بود که داعشی که تا۳۰کیلومتری مرز ایران اومده بود نابود کرد.چقدر نمک نشناسین بخدا.فازتون چیه شماها؟
اگه نمیخواین ایران و ایرانی رو خب برین دیگه.جمع کنین برین تو رو خدا.

اینجا وبلاگ منه و من تصمیم می گیرم چی بنویسم یا ننویسم . درضمن عزیز شما هم نیستم ما نمک نشناسیم که جنگ زده شدیم و شهید دادیم و جانباز دادیم و ...همون شما که نمک بشناسین کافیه . سرت بکار خودت باشه. اگه فکر کردی این آب و خاک رو ول میکنیم برای امثال تو میذاریم کور خوندی . همینجا می مونیم اونی که باید جمع کنه بره ما نیستیم .
این آخرین کامنتی بود که ازت تایید کردم که فکر نکنی جوابتو نمی دم. پس سنگین و رنگین باش خودت این طرفا پیدات نشه چون انگار حالیت نیست که خیلی وقته هیچ بحث سیاسی اینجا راه نمیندازم که اگر قرار بود راه بندازم درمورد آبان ماه فراوون داشتم که بنویسم .

amir چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 11:20 ب.ظ

شما اون کتاب صوتی سرود کریسمس رو که لینک داده بودم گوش کردید؟ میدونید شبیه کدوم شخصیت هستید؟؟؟

من چند بار انیمیشن -فیلمش رو دیدم . نه واقعا نمیدونم

نمکی چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 11:09 ب.ظ http://zendegie-shahrivari.blogfa.com/

آنقدر خبر بد شنیدم که دوست دارم بخوابم و بیدار بشم ببینم توی یه دنیای دیگه زندگی می‌کنیم....

amir چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 10:14 ب.ظ

سلام مهربانو خانم ، از بابت اتفاقی که برای اون هواپیما افتاد متاسف شدم.

اما بذارید عمیقتر به ماجرای ایران و امریکا نگاه کنید نه این وضعیت فعلی رو . بر طبق اونچه که در خود کتب فعلی یهودی ها وجود داره ، یعنی نقد هست و الان به شما رفرنس بدم و برید ببینید ، اومده که اینا پاشون رو از گلیمشون درازتر میکنن و یه سیلی محکم در اخرالزمان میخورن .

سخنرانی امروز ترامپ رو دیدید؟ دیدید چی گفت ؟ خلاصه حرفهاش این بود که صلوات بفرستید ، چیزی نشده ، میدونید چرا ؟؟؟ چون اینا هیچ جوره حاضر نیستن که به فرزند عزیزشون آسیبی وارد بشه ، چرا ؟؟؟ چون طبق همون رفرنس هایی که من در بالا گفتم هیچ جوره نمیخوان واو به واو ، تکرار میکنم ، واو به واو کتبشون به واقعیت بپیونده.

مرگ بر این و اونی که مثلا تو شعارها میدن ربطی به اتفاقات نداره ، الان این همه تو امریکا سیل و یا تو استرالیا اتش سوزی شده، اونا مرگ بر چه کسانی گفتن ؟؟؟ این حرف که مرگ بر کسی گفته بشه و بلا سر طرف بیاد خیلی منطقی نیست.

تا الان من تو شک این بودم که چرا باید گفت مرگ بر آمریکا ، اما بعد از اون ماجرا دقیقا میدونم چرا باید گفت و درک میکنم چرا و پشت پرده ماجرا هم به وضوح دیده میشه . ایشالله سکانس آخر حرف خدا هر چه زودتر اجرا بشه

من که میگم با اقتدار ، کشور امنیت میگیره نه با ضعف در حوزه های مختلف ، ایشالله که همیشه دنیا در ارامش باشه ": )

ان شالله

الی چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 08:53 ب.ظ http://elhamsculptor.blogsky.

حالم از بد هم بدتره
این زندگی نیست فقط زنده موندن اجباریه
دلم میخواد برم یه جایی خودمو گم و گور کنم
هیچوقت این حجم از نا امیدی رو نداشتم
و الناز که از مسافران این پرواز بود و از اقوام نزدیک و ... حتی نمی تونم به خانوادش زنگ بزنم

تسلیت میگم الی جان

لیدا چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 08:13 ب.ظ

آه...چه میتوان گفت برای این سانحه هواپیما.آه که چه نخبه هایی رو از دست دادیم.من یک مادرم.دلم خونه براشون.

ونوس چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 07:58 ب.ظ http://calmdreams.blogfa.com

چه صبری داریم ماها(گریه)
خدا به خانواده هاشون صبر بده.
ای جانم مهردخت چقدر ترسیده. امیدوارم امتحانشو خوب داده باشه.
حالا میگه فرار کنیم. کجا میشه فرار کنید. اون وحشی اگه قرار باشه شروع کنه، به هیچ جایی رحم نمیکنه.
الان داره بیانیشو میده. امیدوارم خبرهای خوبی بشنویمممم

نیکی چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 06:27 ب.ظ

واقعا ۴تا بچه نشستن مملکت میگردونن...اصلا به فکر جان و مال و اعصاب مردم نیستن.یعنی حتما باید انتقام میگرفتن...این همه آدم اختلاس کردن از مال مردم و مملکت پس چرا هیچکس ازشون انتقام مردم بی گناهو نگرفت...خدا رحم کنه

لیلی۱ چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 05:09 ب.ظ

همه مون هنگ کردیم مهربانو نمیدونم چی بگم
یکی دیگه هم باسم سارا ممانی اومده بود ایران برای عروسیش اهل میانه بود
دل همه مون خونه هرکس بنوعی عده ای بخاطر فرزندان وطن عده ای از دست ادمهای تندرو

الهی عزززیزم بمیرم برای اونهمه آرزو خدایا به خانواده ها صبر بده

تیلوتیلو چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 04:14 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

اسب نفس بریده را طاقت تازیانه نیست ....

کیهان چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 03:52 ب.ظ http://mkihan.blogfa.com

ما که تا مرکز حادثه فاصله ای نداریم مهری جان!
اما زندگی ادامه دارد!آبادان و همه بلایای ...
بگذریم
من هم تسلیت می گم به همه خانواده های داغدار...
حال دلمان مدتهاست خوش نیست
اما به ناچار زندگی می کنیم
برایتان سلامتی و تندرسی و آرامش آرزو می کنم

ای واای کیهان جان خدا بهمون رحم کنه.
منم همینطور دوست عزیزم

سمیرا چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت 02:43 ب.ظ

مهربانو اصلا حالم خوب نیست مرسی که نوشتی خیلی برای اون بچه ها ناراحتم خدایا چراااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد