دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

دنیای واقعیِ، مجازی ها


پنجشنبه 20 اردیبهشت ساعت 16 الی 18 سالن زمرد هتل کوثر واقع در بلوار کریم خان زند نرسیده به میدان ولیعصر کوچه مولایی هتل کوثر 


********

سلام به دوستان عزیزم 

از هفته ی پیش سه شنبه بعد از ظهر تا دیروز بعد از ظهر که یکشنبه بود ، سفر بودم . 

میدونید که من سفرهای نوروزی رو بعلت شلوغی شهر ها و اب و هوای ناپایدار و عمدتاً سرد فروردین ماه، دوست ندارم . مگر اینکه سفر جنوب باشه و حتماً با یه تور درست و درمون باشه . البته  بخاطر سفارش های شیرینی هم نمیتونستم برنامه ای بذارم .

ولی بجاش ، سفر رو در اردیبهشت خیلی دوست دارم . 

هفته ی پیش ، محمود آباد بودم و جاتون خالی هواعالی بود و خیلی بهم خوش گذشت .. مخصوصا که این اولین بار بود که کارمند نبودم و از نگرانی برگشتن به اداره هم خبری نبود


***

من یکی از  وبلاگ نویس ها ی  نادری هستم که بعد از نوزده سال ، هنوز دارم مینویسم ، نمیدونم عمر بلاگستان در ایران به چه سالهایی برمیگرده ولی خیلی قدیمی تر از من هستند که الان در تلگرام کانال دارند یا در اینستاگرام صفحه ای برای نوشتن ، و دیگه کلاً از دنیای وبلاگ نویسی رفتن .

 چند نفری  هم که کلاً از دنیای ما زنده ها رفتن


 مثل نسترن جان که با نام مارال و زندگی مینوشت و درگیر دیابت بود و متاسفانه در ایام کرونا از دست دادیمش  البته نسترن هم چند سالی بود که دیگه نمینوشت و ما از طریق تلگرام حال همدیگه رو میپرسیدیم . 


یا روژین عزیزم که خیلی قبل تر از این ، از دنیا رفت و من هنوزم لینک وبلاگش رو از گوشه ی وبلاگم پاک نکردم ... ایناهاش همین سمت راست قاطی لینک های دیگه " مهربانی شما چه رنگی ست؟"


اما یه وبلاگ نویس خیلی قدیمی تر از ماها داشتیم بنام ویولت که طرفدارای خیلی زیادی داشت ، نویسنده ش شراره رضوی بود، مبتلا به ام اس و با نام مستعار ویولت مینوشت . متاسفانه ویولت  هم دیروز از دنیا رفت . 


دریک کلام،  ویولت سرشار از زندگی و امید بودحتی همین چند روز آخر عمرش هم امید داشت بالاخره یه دارویی چیزی بیاد که همه ی آثار این سالها بیماری رو از وجودش پاک کنه  .. 


ما تقریباً همسن و سال بودیم . من یکبار دیده بودمش ، چند سال پیش  یه چیزی حدود 14-15 سال قبل، که یکی از خواننده های مشترکمون بنام مرجان اومده بود ایران و دوست داشت هردومون رو ببینه ، با هم قرار گذاشتیم . 


بعد از اون دیگه ارتباطی نداشتیم و من تمام این سالها جسته و گریخته توسط یه دوست مشترک دیگه مون، از حالش با خبر میشدم . متاسفانه بیماریش خیلی پیشرفت کرده بود . 

در خلال این سالها، پدرش از دنیا رفت و مادرش هم به آلزایمر شدید گرفتار شد .

ظاهراً،  ویولت دوتا برادر داشت ، یکی داخل  و یکی هم خارج از کشور . این سالهای اخیر با نبودن دارو و گرون شدن امکانات و تجهیزات پزشکی زندگی خیلی سختی رو تجربه کرد ، مدتی رو در آسایشگاه گذروند و بعد از اینکه دیگه از پس مخارج اونجا هم برنیامد دوباره به خونه منتقل شد . 

و از خوب روزگار،  یه پرستار بسیار جوان داشت که فکر میکنم از هر خواهری بیشتر درحقش محبت کرد و به گفته ی دوست مشترکمون خیلی بیشتر از وظایف و حقوقش  درکنار ویولوت بود و حتی الان   یه جورایی حتی صاحب عزاست . 


درضمن، این سالهای آخر ویولت با کمک هایی که همین دوستان قدیمی براش واریز میکردند ، زندگیمیکرد  و تامین میشد . 

نمیدونم بجز همین دوست مشترک من و ویولت که الان بین شماست ، کسی ویولت رو میشناخته ؟ یا وبلاگش رو یادشه؟ 


میدونید چرا اینا رو برای شماهایی که احتمالا 99 درصدتون اصلا ویولت رو  نمیشناسید نوشتم؟ 


برای اینکه به خودم یاداوری  و به شما تاکیدکنم  که ما دوستان مجازی گاهی از هر دوست حقیقی ، حقیقی تریم . 

این چند روز که من سفر بودم ، متاسفانه نت و وقت درست و درمونی نداشتم که با دوست مشترکمون مثل همیشه گپ بزنم . دیروز  تو راه برگشت بودم که برام نوشت : من یه دوست عزیز رو از دست دادم . 

با ناراحتی ازش پرسیدم کی؟ و نوشت : ویولت . 

دقیقاً همین روزایی که من در دسترس نبودم و دوستم نیاز به وقت بیشتری داشت برای همدلی و دوره کردن همه ی این سالها رفاقت من نبودم

دوست مشترکمون با ویولت ادعای دوستی داشت و تا اخرین نفس های اون درکنارش موند .. اگر چه ایران نبود ولی با کمک های مالی و با وجود مثبت و حضور معنویش التیام روزای سخت ویولت بود .. 

آرره ما قدیمی ها اینطوری رفیق میشیم و رفیق میمونیم . 

من چقدر خوشبختم که دوستی مثل تو دارم سینا جان ... من چقدر خوشبختم که دوستای عزیزی مثل شما دارم . سرتون سلامت 


نظرات 74 + ارسال نظر
مجید وفادار چهارشنبه 26 اردیبهشت 1403 ساعت 06:44 ب.ظ http://vafadarfaz.blogfa.com

سلام مهربانو جان خوبی دوست قدیمی و صمیمی عزیز

وبلاگ منم بیای از سال 86 فعال هست
و جزو قدیمی ترین وبلاگ ها محسوب میشیم
انشاله که سلامت باشی و همیشه بنویسی
و تا زنده ای قسمت بشه از شیرینی هات بخوریم ناکام از دنیا نریم

سلام با وفای عزیز و قدیمی
باور کن دوست دارم وبلاگ های قشنگ همه ی دوستان رو بخونم ولی بی وفا شدم و 24 ساعت شبانه روز خیلی کمه حتما میام سر میزنم دوست باوفای من
آمییین... مرررسی

کیانوش سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1403 ساعت 01:41 ب.ظ

سلام من در کنار شما دوستان وبلاگ نویس ، جزء وبلاگ خوان های قدیمی هستم. چقدر برای بیماری ویولت غصه می خوردم خصوصا بعد از این که فقط می تونست ویس بذاره و البته به سختی حرف می زد و الان هم متاسفم که دیر متوجه مراسمش شدم. اما چقدر به دختر نسترن ( فکر می کنم اسم واقعیش باران بود) فکر می کنم که بعد از مامانش چه می کنه و کجا هست. واقعا در وبلاگ انگار یک جورهایی ما با شما زندگی می کنیم.

سلام کیانوش عزیز
همینطوره دقیقا ما در کنار هم زندگی میکنیم و اصلا مجازی نیستیم برای هم .
منم هیچوقت تنهاییه باران رو نمیتونم هضم کنم

مینا سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1403 ساعت 06:03 ق.ظ

این پست در مورد دوست عزیزمون ویولته و من میترسم سوالم مناسب نباشه و عذر خواهی میکنم ..مهربانو جون من ی سوال شیرینی پزی دارم ..من اون شیرینی صورتیه و اون شیرینی زعفرونی شما رو (اون زرده ک شکلاتهای سفید داشت و قالبهای اسلایسی خورده بود ) رو درست کردم.استاد شیرینی پزیم گفت اینا با خمیر آلمانی یا خمیر خشک درست میشن ( ۲۵۰ گرم ارد و یه تخم مرغ و پودر قند و وانیل) ... ولی بنظر من خیلی خشک و بیسکوییتی میشه ..شما با چ دستوری درست میکنید و ایا شیرینی شما نرمه ؟ بازم معذرت ک تو این پست میپرسم..

مینا جان تو همون پست شیرینی ها پرسیدی عزیزم برات جواب نوشتم .
مشکلی نیست اینجا هم نوشتی . ویولت عزیزمون پر از شور زندگی و شیرینی بود با عزا و ماتم هم بشدت مخالف بود
زعفرونی هم رسپیش کاملا متفاوته هم ارد گندم داره هم ارد برنج و هم نشاسته ذرت و هم شیر خشک و فقط از زرده استفاده میشه نه تخم مرغ کامل شیرینی نازکیه که رویه ش ترده ولی بافتش خشک و گلوگیر نیست

نیلوفر طلایی سه‌شنبه 25 اردیبهشت 1403 ساعت 01:38 ق.ظ

مریم یکشنبه 23 اردیبهشت 1403 ساعت 05:13 ب.ظ

خیلی خیلی غم انگیز بود شنیدن خبرش از شراگیم...از همون اوایل می خوندمش و با کلی وبلاگ نویسهای خوب از طریقش آشنا شدم. روحش قرین ارامش...چقدر خاطرات سفر اروپاش، کنسرتهای رضا یزدانی و شروع ازادیهای یواشکیش جالب بود برام...امیدوارم منظورتون از مارال، نسترن مامان باران نباشه...

چرا عزیز دلم دقیقا همون نسترن عزیزمون مادر باران منظورمه . یادش بخیر چقدر کلاس های نویسندگی رو دوست داشت

سیما یکشنبه 23 اردیبهشت 1403 ساعت 01:05 ب.ظ

با سلام و آرزوی غفران الهی برای ویولت عزیز.
خواستم این نکته را بگم که دکتر رژین دچار سرطان ریه بود و پس از حدود ۵ سال مبارزه و دست و پنجه نرم کردن با این بیماری مهلک، در شهر خودش و در کنار خانواده اش جان به جان آفرین تسلیم کرد و اصلا مرگ خودخواسته ای نداشت. اولش گفته بود که می خواد به ایالتی که در آن اتانازی مجازه بره ولی بعد منصرف شد و به ایران و نزد خانواده اش آمد تا پایان زندگی و مهربانیش در کنار آنها باشد. روحش شاد.

سلام سیما جان
خیلی ممنون از توضیحت عزیزم
روح همه شون شاد باشه .. چه نازنین هایی از دست دادیم

آشتی یکشنبه 23 اردیبهشت 1403 ساعت 09:37 ق.ظ

سلام.
واقعا متاثر شدم. خیلی وقت بود ازش خبر نداشتم. واقعا یادم نمیاد از کی دیگه نخونده بودمش. ولی این ادم در ذهنم بود. حتی همون زمان که وبلاگش رو میخوندم، متوجه شدم برادر کوچیکه ام هم می خونتش.
خاطره ای که همیشه ازش دارم اینه که سال 88 یه بار قرار بود تجمع مقابل مسجد قبا باشه. و ویولت اومد نوشت که با ویلچر رفته بوده و وقتی مامورها میخواستن مانعش بشن، گفته که میخوام برم دکتر. و نوشته بود که حتی مامور کمک کرده که بتونه اونجا باشه و یه مسیری رو بره. و نوشته بود که ریز ریز به مامور هم خندیده بوده.
محاله یاد سال 88 بیفتم و این کارش یادم بره. کسی که اینقدر غیرت داشت که با اون شرایط خودش رو ملزم میکرد با مردم باشه و به وظیفه اش عمل کنه.
روحش شاد و یادش گرامی. بالاخره از بند تن رها شد و پرواز کرد.
با بهترینها محشور بشه.

از شما هم ممنونم بابت این پست. خیلی کار بزرگی کردی دوست قشنگم. سلامت و عاقبت بخیر باشین.

سلام آشتی جانم
چه خاطره ی قشنگی رو یادآوری کردی، یاد ویولت عزیز بخیر چه روزهایی بود .. منم یادم اومد
قربونت برم عزیزم وظیفه انجام دادم نازنین

ملیکا شنبه 22 اردیبهشت 1403 ساعت 04:33 ب.ظ

سلام مهربانو جان
ویولت عزیز رو نمیشناختم. روحشون شاد و غرق نور و رحمت باشه.اما روژین و تا حدودی مارال رو میشناختم. برای من غم رفتن دوستان وبلاگستان گاهی سنگین‌تر از دوستان به اصطلاح حقیقی است.
بیشتر از یک ساله که خواهرم که از قدیمی‌های وبلاگ بود رفت. خیلی قبل‌تر از اون به علت بیماری نتونست بنویسه اما وقتی رفت متن‌هایی که در مراسمش خوندیم همه از دوستان وبلاگیش بود و چه خوب اونو شناخته بودند و چه دوستیِ عمیقی داشتند، حتی چند روز پیش که تولدش بود تو گروهشون مطرح کردند و از او و کارها و هنرهاش یاد کردند.اینا واقعی‌اند
خدا سلامت کنه همهٔ عزیزها مخصوصا وبلاگ نویسان نازنین که باهاشون زندگی کردیم!
دوست دارم مهربانو جان

سلام ملیکا جانم
روح خواهر نازنینت در نور و ارامش باشه بله واقعا این دوستی ها کاملا حقیقی هشتند . ملیکا جان من خواهر نازنینت رو نمیشناختم؟
دل به دل راه داره قربونت برم خودت میدونی چقدر تو و بهار قشنگت برام عزیز هستین

حکیم بانو شنبه 22 اردیبهشت 1403 ساعت 04:21 ب.ظ

سلام.من می شناختمشون. جزو اولین وبلاگ هایی بود که می خوندم.دختر قوی و با اراده ای بودند. بعد دیگه خبری نداشتم ازشون. روحشون شاد.

سلام عزیزم .
آمین

لیدا شنبه 22 اردیبهشت 1403 ساعت 03:02 ق.ظ

وبلاگهای قدیمی...یادشون بخیر،هنوز دلم میخواد از بعضی‌ها خبر داشته باشه،حسنا بانو چقدر خانم مودبی بود،حریر،فانوس ۳ یه خانم شیرازی بود وبلاگ آرمیدگار،وبلاگ صلح عشق دوستی ،عسل شیرین عسل تلخ،یادشون بخیر،

یاد همه شون بخیر باشه

مریم جمعه 21 اردیبهشت 1403 ساعت 09:35 ق.ظ http://Marinez.blogsky.com

روحش شاد . راستی شراگیم تو اینستا فعاله گاهی با همون قلم طنز قدیمش، گاهی با قلم س یا ۳۰

آمین
مریم جون دوستان لطف کردن پیج شراگیم رو برام فرستادن خیلی خوشحال شدم دوباره پیداش کردم

نیلوفر پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1403 ساعت 10:29 ب.ظ

حتی وقتی کسی رو‌نمیشناسی باز هم خبر رفتن اش ناراحت کننده است حتی وقتی میبینی رنج اش پایان یافته.
مهربانو جان من یکی که خیلی ازت ممنون هستم که هنوز و با این همه مشغله باز هم وقت میزاری و اینجا مینویسی.اینجا تنها وبلاگی هست که از قدیم برام مونده و میخونم و پر از حس خوب و اصالته.راستش من زیاد تو‌ فضای اینستاگرام حس خوب ندارم و اینجا و کانالهای بحث و گفتگو و کتاب خوانی تو تلگرام رو بیشتر دوست دارم.

دقیقا همینطوره عزیزم
من قربون محبتت نیلوفر جانم . چقدر خوشبختم با وجود شما و دقیقا منم نسبت به اینستا و کانال های مشابه همین حس رو دارم .. هیچ جا بلاگستان نمیشه برام

غ ـ ـزل پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1403 ساعت 10:10 ب.ظ https://life-time.blogsky.com/

چه جالبه که اکثرا میشناختنش
منم میخوندمش و جسارتش برام قابل تحسین بود ولی بعد گمش کردم
روحش قرین رحمت

غزل جان انقدر غافلگیر شدم که حد نداره .
آمییین

Soheila پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1403 ساعت 07:40 ب.ظ http://vozoyeeshgh.blogsky.com

Slam azizam

Manam Sharare ro mishnakhtam
Ham to veblogesh Ham insta
Kheili moteasef shodam

سلام سهیلا جون .
روحش قرین آرامش

لیلی پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1403 ساعت 04:35 ب.ظ http://leiligermany.blogsky.com

یاد گذشته ها بخیر.دوستان تو کامنت ها اسم وبلاگ های دهه هشتاد رو نوشتند و یاد سرزدن ها و پیگیری های اتفاقاتشون می افتم
به راستی که ما میریم و نوشته هامون و تاثیرش بر دیگران می مونه
منم ویولت رو می خوندم و نوشی و جوجه هایش،خورشیدخانم،خارخاسک هفت دنده،زهرا اچ بی و ...

چه فضای خوبی بود واقعا حییف از کوچ بیشتر وبلاگ نویس ها

سمیرا پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1403 ساعت 04:18 ب.ظ

در نور و آرامش الهی باشن ان شاءالله تسلیت میگم خدمتتون

ممنونم سمیرا جون

پوران پنج‌شنبه 20 اردیبهشت 1403 ساعت 03:58 ب.ظ

سلام مجدد مهربانو جان
نه متاسفانه من هیچ وقت وبلاگ نویس نبودم ولی وبلاگ نویسان را خیلی دوست دارم
شما، آشتی، آبانه، آیدا احدیانی، توکا نیستانی، شراگیم، و خیلی های دیگه رو که الان حضور ذهن ندارم سالهاست که میخونم و عاشقتونم
خدا رو چه دیدی شاید خودم هم یه روزی وبلاگ نویس شدم

سلام عزززیزم
قربون محبتت . کاش بنویسی عزیز دلم

عمه اقدس الملوک چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 11:08 ب.ظ https://amehkhanoom.blogsky.com

سلام عزیزم
من سالها ویولت را خوندم، حتی مدتی تو تلگرام وویس میگذاشت، وویسهاش را میشنیدم. الان خبرفوتش خیلی دردناک بود. هی بخودم میگم واقعا رفت؟ باورم نمیشه. هرچند خواننده خاموشی بودم اما...
اما خودش به نظرم راحت شد. از اینهمه درد، اینهمه اذیت و امیدوارم در آرامش باشه روحش

سلام عمه جانم
بله شراره ی پر شور رفت
الهی آمین .. خیلی زندگی سختی داشت و خیلی برای زندگی جنگید

نازلی چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 10:27 ب.ظ

سلام مهربانو جان
چقدر تلخه این رفتن ها و از دست دادنها که بخشی از خاظرات خوب مارو هم با خودشون میبرن
ویولت جز اولین وبلاگهایی که خوندم اما یادم نیست چرا و چطور دیگه نخوندم یا شاید ادرسش گم کردم (دلیلش اصلا یادم نیست )
چه پایان تلخی . روحش قرین رحمت
چه صفایی داشت وبلاگ
نه اینستاگراک و نه هیچ app دیگه ای نمیتونه حس و حال فضای وبلاگ داشته باشه
من تعداد خیلی زیادی از دوستانم از همین فضای وبلاگ دارم
دوستانی که در نقاط مختلف کشوریم و الان بخش بزرگی از زندگی من هستن و رفت و آمد خانوادگی پیدا کردیم

سلام نازلی جانم
خیلی سخت و تلخه .
ای جااانم نازلی جون منم همین حس رو به بلاگستان دارم

مبینا چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 04:21 ب.ظ

اره واقعا چه دوستی های بی ریایی اینجا هست .ولی از وقتی فهمیدم یه عده به اسم نوشتن از زندگیشون یه سری تخیلات رو به خوردمون میدن .یکم به اینجا بی اعتماد شدم . تعداد کمی وبلاگ که بهم حس خوب میدن میخونم . روژین همون خانم دکتری بود که به مرگ خود خواسته به زندگی که توام با بیماری و درد بود پایان داد ؟!!!اگه اون باشه از دیدن عکسش و خبرش تا مدتها شوکه بودم .

من این موضوع رو بیشتر تو بلاگرهای اینستاگرام دیدم مبینا جون . هر چیزی که رنگ و بوی مالی بگیره متاسفانه احتمال اینکه از دایره ی صداقت خارج بشه هست . بلاگستان چون یه محیط کاملا شخصی برای منعکس کردن دلنوشته های مجازی و اینکه هیچ منافع و عایدی برای کسی ندداره بیشتر نوشته هاش صادقانه ست
روزین خانم دکتر مهربون و ماهی بود ولی درورد مرگ خودخواسته ش چیزی نمیدونم

مهسا چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 03:01 ب.ظ

مهربانو جان منم از همون سال ها ویولت رو میخوندم و چقدر آدم خاصی بود.همش فکر میکردم چطور میتونه با وجود این بیماری اینقدر سرزنده باشه.خدا رحمتش کنه
من دیروز از اینستای آنی دالتون فهمیدم .نمیدونستم اینقدر تو مضیقه بوده طفلک

دقیقا برای من هم شگفت انگیز بود اینهمه شور و شوق زندگی وسط اونهمه درد

نیکان چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 01:26 ب.ظ

شراگیم تو اینستا هست و الان استرالیا هستن

دوستان پیجش رو برام فرستادن

بهار شیراز چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 12:05 ب.ظ

سلام مهربانوی عزیزمممم...وبلاگ ویولت را قبلنا خونده بودم، روحش شاد...
منم یه دوست وبلاگی عزیز به اسم روژین را چندین سال پیش از دست دادم، گاهی اسمشون مجازی هست اما حضورشون در زندگی مون پررنگه...
شما سلامت باشی دوست مهربان و پر انرژی ام

سلام عزیز دلم
دقیقا همینطوره
فدای تو نازنینم همچنین

خورشید چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 10:58 ق.ظ

من ویولت رو خیلی وقته میشناسمش از اوایل بیماریش،پستی هایی که ارش یادم میمونه یکیش درمورد یه لباس شب قرمزش نوشته بود که دیگه نمیتونست بپوشه، و یکباری که با عصا راه رفتنی بهش تیکه انداخته بودن و بعدش اومده بودن عذرخواهی، یه مدت وبلاگایی که میخوندمو گم کرده بودم

عزززیزم آررره خورشید جان منم یادم اومد

غریبه چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 10:33 ق.ظ

با درود
روحش شاد باد
وبلاگ را با هیچ یک از دنیای های مجازی نمیشه مقایسه کرد
در وبلاگ هنر نویسندگی و استعداد های خارق‌العاده بروز می نمایند
این وبلاگ را یادم نیست خوانده باشم ولی با خانمی که وبلاگ نویس بود و ام اس داشت آشنا بودم
مارال را هم کاملا یادم هست
روح هر دو نفر شاد باد
یک وبلاگ نویس دیگه هم بود خلبان زمان رژیم قبل و البته بعد که ژورنالیست بود
وبلاگ اش به اسم خاطرات یک کهنه سرباز بسیار خواندنی بود
مدتی که ازش بی خبر بودم پسرش کامنت گذاشت که به علت بیماری دیابت دنیا را وداع گفته است
روحش شاد باد

سلام غریبه جان
وااای چقدر تلخ

ماه چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 09:20 ق.ظ

این رسم خارجی ها که می گن وقتی یکی فوت می کنه، بقیه در مراسم از خاطرات و خوبیهاش می گن، چقدر خوبه و این پست و کامنتها این جوری شد.

چه اشاره ی خوبی داشتی عزیزم . اررره دقیقا همینطور شد

ماجد چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 09:01 ق.ظ

سلام مهربانو عزیز
روحش شاد

سلا ماجد جان . ممنونم زنده باشی

سما چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 08:38 ق.ظ

سلام...وای مهربانو جان من اون سالا میخوندمش و نگم برات که چقد ناراحت شدم از خوندن سرکذشتش..شاید باورت نشه ولی همین دوسه روز پیش یهویی تو فکرش افتادم و باخودم گفتم کاشکی یکی خبری ازش داشته باشه و شاید بهبود پیدا کرده باشه...یادمه از خونواده ای بود که دستشون به دهنشون میرسیده و چقد براش سخت بوده حتما این شرایط
واقعا چرا ادما همچین سرنوشتی باید پیدا کنن من نمیفهمم
خدا عاقبت هممون رو به خیر کنه
امیدوارم الان دیگه در ارامش باشه ویولت عزیز

سلام سما جان
چقدر عجیب که یادش کردی .. یه جورایی حتما بهت الهام شده بود
الهی آمییین

پری دریایی چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 ساعت 08:28 ق.ظ

سلام مهربانوجان

چقد متاسف شدم برای مرگ یه دوست وبلاگستانی که همتون ازش به نیکی یاد میکنید
امیدوارم روحشون در آرامش باشه

سلام پری جان
آمین عزیزم

نسا سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 10:31 ب.ظ

مهربانو جون در پایخ یکی از کامنتها راجع به شراگیم زند خوندم که اطلاعی از ایشان ندارید
اینستاگرام فعال هستن به اسم شراگیم،چند مدته از ترکیه رفتن و در استرالیا ساکن هستن

ممنون از توجهت عزیز دلم پیجش رو پیدا کردم

رها سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 09:48 ب.ظ

منهم قبلا وبلاگشو دنیال میکردم بخاطر اینکه با وجود بیماریش شوق زندگی بالایدی داشت ولی بعد گمش کردم. روحش شاد

آمیین

مانی سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 09:33 ب.ظ

سلام عزیزم
وبلاگ ویولت رو میخوندم, سرشار از شور زندگی بود...
روحش شاد و در آرامش

سلام مانی جانم
آمییین

سحر جدید سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 06:47 ب.ظ

مهربانوی عزیزم ...چقدر ناراحت شدم از ....از دست دادن ویولت عزیز ....چقدر ناراحت تر از اینکه یک شخص به خاطر نبود دارو باید زجر بکشه ....و چقدر ناراحت تر و تاسف بار تر که خود وزارت بهداشت بگه مواد اولیه دارومون (دارو های تولید داخل) تا سه ماه دیگر رو به اتمامه

همه ش درررده سحر جااان ... دردهای بزرگی که پیکر این مردم رو تازیانه میزنه

مهناز سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 04:27 ب.ظ

خیلی احساساتی شدم ما داریم ی شکل خاص از رابطه رو باهم تجربه میکنیم که برخلاف نسل الان باهاش بزرگ نشدیم مهربانو جان دوستت دارم خدا رحمت کنه ویولت جان رو و چقدر خوبه که آدم هایی مثل سینا رو داریم و اون خانوم پرستار

فدات شم مهناز عزیزم
سرشون سلامت باشه انسان ها و رفقای واقعی هستند و بسیار کمیابند

مه آیین سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 03:37 ب.ظ

سلام .‌‌چه خبر تلخی ... روحش شاد و قرین در آرامش

سلام
آمیین

مینا سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 03:30 ب.ظ

من سالها ویولت رو میخونم ..وبلاگهای ویولت ، نوشی و جوجه هاش.خارخاسک هفت دنده ، حسنا زن دوم ، شراگیم . کلی وبلاگ دیگه میخوندم قبلنا،،، همشون رو در گذر زمان گم کردم ،، چ زندگییی عالیی داشتیم ..ارزونی ، مهاجرت اسون ، شادی. همه چی بهتر بودا ،،طفلک ویولت

آخ آرره همه چی واقعااا بهتر بود .
مینا جون من خارحاسک رو تو تلگرام دارم اما اصلا حس وبلاگ خونی رو بهم نمیده کانالش . شراگیم رو هم یه مدت تو همین بلاگستان و با ادرس دیگه ای با هم ارتباط داشتیم ولی نمیدونم چی شد

متولد ماه مهر سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 03:17 ب.ظ

سفر بخیر، ای وای ویولت عزیز، من همیشه با خواندن وبلاگش تو اون سالها پشتکار و اراده اش را با وجود بیماریش تحسین می کردم. دختر بنفش وبلاگستان روحت شاد

آمییین

Nasrin سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 02:59 ب.ظ

سلام مهربانو جان، دیشب از توییتر متوجه شدم بینهایت ناراحت شدم بهترین توصیفی که میشد از ویولت کرد سرشار از شوق زندگی بود … روحش شاد

سلام نسرین جانم
دقیقا تعریف ویولت با شور و شوق زندگی جور بود

شیده سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 02:15 ب.ظ

سلام مهربانو جون، امیدوارم که سفر بهتون خوش گذشته باشه.
من هم سالها خواننده وبلاگ ویولت بودم. دختر قوی،پرنشاط و سرشار از شوق زندگی بود. خیلی ناراحت شدم.روحش شاد و در آرامش

سلام شیده جون، ممنون عزیزم خیلی خوب و به موقع بود
روح ویولت شاد عزیزم

نسا سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 02:03 ب.ظ

ویولت عزیز رو سالهاست میشناسم از اوایل دهه هشتاد که خواننده پر و پا قرص وبلاگش بودم و بعد از اون هم در اینستا و کانال تلگرامش پیگیر احوالش بودم،مدتی بود در کانالش فعالیتی نداشت،خیلی ناراحت شدم از فوتش


یادش گرامی

مهرگل سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 01:57 ب.ظ

خدا رحمت کنه این عزیزان رو . با اینکه نمیشناختمشون ولی قلبا ناراحت شدم.
مهربانوجون من خودم 13-14 پیش خیلی وبلاگ اینا میخوندم اما با اومدن فضای مجازی و تلگرام و مخصوصا اینستاگرام دیگه میخوندم البته بگم خیلی ها آدرس وبلاگ هاشون عوض شد و نتونستم پیداشون کنم.
و تنها شخصی که حتی اگه 6 ماه لپ تاپ باز نکرده باشم و بازم یادش میکنم که بخونمش تویی. و امیدوارم هرچی هم که بشه هیچوقت وبلاگت رو نبندی.
(اینو بگم که چرا با گوشی نمیخونم چون چند بار تلاش کردم با گوشی کامنت بذارم و نشد برا همین فقط با لپ تاپ میخونمت که حتما کامنت بتونم بذارم)

عززیز دلم ، مهرگل جانم امیدوارم هیچ چیزی منو مجبور به بستن خونه م نکنه ، بعید میدونم زنده باشم و هوش و حواسم باشه و چنین کاری کنم ، مگر اینکه منم رفته باشم پیش ویولت و بقیه ی دوستان

ماری سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 01:46 ب.ظ

من کامل یادمه. وبلاگش هم بنفش خوشرنگ بود. چند بار یادش بودن ولی پیداش نکردم. روحش شاد.

ارره دقیقا بنفش خوشرنگ

maryam_gorjie@yahoo.com سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 01:13 ب.ظ

وای دریا جان
من خیلی سال پیش می خوندمش و بعد گمش کردم . و تو اون روزها همیشه برام نماد روحیه و مثبت اندیشی بود. وبلاگ خونی من با ویلوت شروع شد . و همیشه فکر می کردم الان چطور هست و چه می کنه . خیلی قلبم گرفت از اینکه در سختی زندگی رو گذرونده . ای کاش که قبل رفتنش از این موضوع خبردار می شدم ،شاید کاری از دستم بر میومد. دنیای مجازی برا ی آدمهایی که خود واقعیشون هستند، واقعی هست نه مجازی. ممنون که اطلاع دادی. امیدوارم روحش در آرامش باشه

مریم جانم چند بار میخواستم برای کمک بهش تو وبلاگ بنویسم ولی هربار یه کیس حمایتی قبلش اعلام شده بود رو راست از دیروز که این پست رو نوشتم کاملاً غافلگیر شدم بابت اینکه خیلی از شماها ویولت رو میشناختین و من حتی یک درصد هم احتمالش رو نمیدادم . چقدر الان ناراحت و پشیمونم

سینا سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 12:59 ب.ظ

سلام مهربانو جان. مرسی که از ویولت یاد کردی. روحش شاد. فقط من یک نکته را تصحیح کنم و اون اینکه ویلی سه تا برادر داشت و خواهر نداشت. از برادرزاده بزرگش توی وبلاگ با نام مستعار "دردونه" نام می برد که الان دیگه برای خودش خانم بزرگی شده و با پدر و مادرش ساکن خارج از کشوره. یک برادرزاده سه چهار ساله هم از یک برادر دیگه داره که به اون می گفت "دردونه پلاس" .

ضمناً آدرس وبلاگش با گذشته فرق کرده و الان به صورت vili.special.ir هست.

مجلس یاد بودش در روز پنجشنبه 1403/2/20 از ساعت 16 تا 18 در سالن زمرد هتل کوثر واقع در بلوار کریم خان زند نرسیده به میدان ولیعصر کوچه مولایی برگزار خواهد شد. پوسترش رو برات می فرستم که توی وبلاگت به اشتراک بذاری. روحش شاد و یادش گرامی

از ابراز لطفت به خودم هم خیلی ممنونم. منم خوشبختم که دوستان خوبی مثل تو دارم. راستش من خیلی تقسیم بندی دوستان به حقیقی و مجازی رو نمی پسندم چون تجربه بهم نشون داده که نزدیکی فیزیکی چیزی رو تغییر نمی ده بلکه اون چیزی که اهمیت داره نزدیکی دلها است.

سلام عزیزم . خواهش میکنم سینا جان انجام وظیفه بود .
ممنون از توضیحاتت
آگهی ترحیم رو منتشر کردم .. یادش گرامی
خواهش میکنم قربونت .. حقیقتاً درمورد من و تو این مورد ثابت شده .. هرگز همدیگه رو ندیدیم و میدونی که چقدر دوستت دارم ، واقعاً از مهرداد و بردیا برام کمتر نیستی . سرت سلامت باشه رفیقم

نیکان سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 12:33 ب.ظ

سلام من هم ویولت رو میشناختم و دیروز از پیج اینستا دختر ترشیده متوجه فوتش شدم و بسیار متاسف شدم.روحشون شاد باشه
شما که 15 ساله باهاش ارتباطی نداشتین چجوری رفیق میشوید و رفیق میمانید دقیقا؟؟؟؟؟

سلام
روحش شاد باشه .
من درمورد خودم و ویولت ننوشتم ، دقیقاداشتم درمورد دوست مشترکمون مینوشتم و بابت رفاقت خالصانه ش درمورد ویولت قدردانی میکردم دوباره بخون حتماً سوئ تفاهمتون برطرف میشه .
البته که درمورد ویولت نه ولی درکارنامه ی زندگیمون کسانی هستند که باهاشون رفیق شدیم و ماندیم ، نمونه ش رابطه ی من با سینا همین دوست مشترک بین من و ویولت یا من و نسرین که نمیدونم باهاشون آشنا هستید یا خیر

منجوق سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 12:04 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com

خیلی خیلی خیلی سال قبل خونده بودمش ولی الان اصلا یادم نمیاد چرا خوندنش رو ادامه ندادم. شاید هم یه ویولت دیگه بود.
میدونی هر کدوم از ما وبلاگستان را با یکسری شناختیم که هر گز فراموششون نمی کنیم. و انگار وبلاگستان با وجود اونها معنا پیدا می کرد. یادمه اولین بار تو محل کارم داشتم برای یک موضوع کاری سرچ می کردم و یک وبلاگ برام باز شد که عنوانش این بود" زنانی که با گرگها می دوند" من وبلاگستان را با این وبلاگ شناختم اواسط دهه 80 بود. فوق العاده بود و همون باعث شد که پای من به وبلاگ خوانی و بعدش به نوشتن باز بشه. هر چند مدت کوتاهی بعد دیگه نبود. و من هنوز دلم میخواد اون وبلاگ رو بخونم. سه تا دوست بودن که یکیشون عکاسی می کرد.

چه جالب بود داستان آشنایی با بلاگستانت منجوق جانم .
نشونه ی بارز ویولت سرزندگی و شور و نشاطش بود و اینکه اصلاً و ابداً خودسانسوری نمیکرد و اون موقع که ملاحظه ی خیلی چیزا رو میکردیم، ویولت رک بود و بی پروا. ام اس هم که داشت و اینکه وبلاگش یه رنگ بنفش خوش رنگ بود ... بعید میدونم ویولت دیگه ای هم درکار بود .

نرگس سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 10:52 ق.ظ http://azargan.blogsky.com

سلام مهربانو عزیز
واقعا درسته من خیلی از دوستانم رو از همین وبلاگ نوشتن پیدا کردم وچقدر ماها از خواندن وبلاگ بهم نزدیکیم روح اون بانو هم شاد من نمیشناختمش ولی از دیروز خیلی ها نامش رو بردن
واقعا سفر اردیبهشت ماه عالیه وچقدر دلچسبه

سلام نرگس جون .
اردیبهشت یا به عبارتی اردیبعشق همه چیش قشنگه بجز از دست دادن عزیزان .
اصلا وبلگ برای من با چیزی قابل جایگزینی نیست

پریمهر سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 10:35 ق.ظ https://parimehr.blogsky.com/

ویولت افکار خاصی داشت، من همیشه وبلاگشو میخوندم، کانال تلگرامش رو داشتم، به سختی ویس میفرستاد.
چه خوب که دوستانش حمایتش میکردن.
یاداش مانا

دقیییقا ادم بسیار خاصی بود
آمین

تیلوتیلو سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 10:02 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام عزیزدلم
خدا رحمت کنه ویولت نازنین را
من خواننده ش نبودم ولی واقعا ناراحت شدم
قرین رحمت الهی

سلام تیلو جانم
روح بابا شاد باشه عزیزم

امید سه‌شنبه 18 اردیبهشت 1403 ساعت 09:51 ق.ظ

خدا رحمتش کنه
همسرش کنارش بود یا نه

ویولت متاهل نبود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد