با همه ی وجودم دلم می خواست هواپیمای اوکراینی به علت نقص فنی سقوط کرده باشه ولی امروز بعد از اطلاعیه ستاد کل نیروهای مسلح هزار بار داغدار تر شدم .
همون روز که مهردخت منو بیدار کرد و گفت ایران حمله کرده و سعی می کردم دلداریش بدم گفت مامااان موضوع خیلی جدیه کشورهای همسایه همه ی پروازهایی که از آسمون ایران رد می شده رو لغو کردن اتفاقا موضوع خیلی هم جدیه .
ده دقیقه بعد از اینکه از خونه اومدم بیرون بهم خبر داد که هواپیما سقوط کرده .
تو این چند روز هر وقت تو اداره حرف زدیم و گفتیم حتما کار پدافندای ایران بوده، چهارنفر زدن تو دهنمون که امکان نداره. شایعه درست نکنید و حرف خنده دار نزنید . الان حال و روزم دیدن داره باید برم خونه یه عالمه آهنگای داریوش رو گوش بدم و گریه کنم .
برای حامد اسماعیلیون. فیل خاکستری غمگین
خواب میبینم که دارم خواب میبینم یه فیل خاکستری پیرم. یه فیل خاکستری خیلی پیر خیلی بزرگ، خیلی کلافه، خیلی تنها. دارم راه میرم توی صحرای خشک. عاج ندارم، اما هنوز فیل باشکوهی هستم. توی خواب یادمه که عاجم رو شکارچیای کلافه بریدن و گفتن داروی ضدکلافگی باهاش درست میکنن. ته صحرا یه جایی آتیش گرفته، پرندهها یکی یکی شیرجه میزنن تو آتیش، بعد میسوزن و دود رنگی میره تا نزدیکای ماه. ماه غمگینه، اما ساکت هم هست. چقدر غمگین و ساکت بودن سخته، حالا هرچقدر هم ماه باشی. خرطومم خیلی بزرگه و میدونم اگه آب بود میتونستم خاموش کنم آتیش رو، اما همونجور که گفتم اینجا یه صحرای خیلی خشکه، پس همونجا وایمیسم بی عاج و بی فایده به سوختن پرندهها نگاه میکنم و ستونهای دود رنگی که رفتن تا نزدیک ماه. خیلی دلم میخواد گریه کنم اما نمیشه، یادم نمیاد چطوری بود که گریه میکردیم و آروم میشدیم. یه پرنده میشینه روبروم و میپرسه تو چرا نمیای؟ میگم من یه فیل خاکستریم، میگه باشه بیا. بعد با هم پرواز میکنیم تا آتیش.
از خواب میپرم، تختخوابم آتیش گرفته و من دارم میسوزم و دود سیاه رفته تا نزدیکای ماه. فردا دوستام همهجا مینویسن فیل پیر بی عاج رو خودشون کشتن، کار خودشون بود. اما من دارم با پرندهها میرقصم تو آتیش. من دیگه برنمیگردم از خوابهام. دیگه برنمیگردم. حالا میبینی.خواب میبینم که دارم خواب میبینم یه فیل خاکستری پیرم. یه فیل خاکستری خیلی پیر خیلی بزرگ، خیلی کلافه، خیلی تنها. دارم راه میرم توی صحرای خشک. عاج ندارم، اما هنوز فیل باشکوهی هستم. توی خواب یادمه که عاجم رو شکارچیای کلافه بریدن و گفتن داروی ضدکلافگی باهاش درست میکنن. ته صحرا یه جایی آتیش گرفته، پرندهها یکی یکی شیرجه میزنن تو آتیش، بعد میسوزن و دود رنگی میره تا نزدیکای ماه. ماه غمگینه، اما ساکت هم هست. چقدر غمگین و ساکت بودن سخته، حالا هرچقدر هم ماه باشی. خرطومم خیلی بزرگه و میدونم اگه آب بود میتونستم خاموش کنم آتیش رو، اما همونجور که گفتم اینجا یه صحرای خیلی خشکه، پس همونجا وایمیسم بی عاج و بی فایده به سوختن پرندهها نگاه میکنم و ستونهای دود رنگی که رفتن تا نزدیک ماه. خیلی دلم میخواد گریه کنم اما نمیشه، یادم نمیاد چطوری بود که گریه میکردیم و آروم میشدیم. یه پرنده میشینه روبروم و میپرسه تو چرا نمیای؟ میگم من یه فیل خاکستریم، میگه باشه بیا. بعد با هم پرواز میکنیم تا آتیش.
از خواب میپرم، تختخوابم آتیش گرفته و من دارم میسوزم و دود سیاه رفته تا نزدیکای ماه. فردا دوستام همهجا مینویسن فیل پیر بی عاج رو خودشون کشتن، کار خودشون بود. اما من دارم با پرندهها میرقصم تو آتیش. من دیگه برنمیگردم از خوابهام. دیگه برنمیگردم. حالا میبینی.