دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

یلدا و بنیامین و باز هم قضاوت

تو خبرها خونده بودم سی ام آذر ، بنیامین در  برنامه ی "بعضیا" ، مصاحبه داره ..از اونجایی که من و مهردخت هر دو این خواننده ی نازنین رو دوست داریم، رو برچسبی تاریخ مصاحبه رو نوشتیم و چسبوندیم بغل تی وی تا فراموش نشه .

درست یکسال پیش بود که بنیامین تو حادثه ی غم انگیزی همسر جوون و نازنینش رو از دست داد.. شرح واقعه ی اون تصادف رو که میخونی ، دلت خون میشه از اینکه با یه اتفاق خیلی غیر منتظره ، در عرض دو ساعت زندگی زیر و رو میشه ، همه ی نقشه ها و برنامه هایی که برای آینده کشیدی ، بی معنا میشه و تو باید قسمت عزیزی از زندگیت رو بخاک بسپاری و راه خودت رو از نو و با شکلی جدید بسازی .

شب یلدا مهمون خونه ی پر از لطف و صفای خاله جانمون بودیم ، برای اینکه بچه مدرسه ای ها زود تر به خونه شون برگردند و برای فردای اون روز آماده باشند ، حدود ساعت ده عده ای خداحافظی کردند و رفتند ، من و مهردخت گفتیم اگه الان به سمت خونه بریم ، برنامه رو از دست میدیم ، پس ما میمونیم تا مصاحبه رو ببینیم .

تازه تیتراژ برنامه پخش شده بود و بنیامین مشغول سلام  و علیک با بینندگان بود که تو جمع ما ، اون نازنینی که اصلا" ازش توقع نداشتم گفت: " خوشم ازش نمیاد ، انگار از خدا خواسته بود زنش بمیره "

من و مهردخت و دختر خودش

-: ای بابا ، این چه حرفیه؟؟

-: والله ، ببین یه سال نشده حلقه هم دستش کرده ، اصلا"رفته ازدواج کرده .

-: وااا، کی گفته ؟؟

-: همه میگن.

-: همه بگن ، شما خودت خبر داری؟؟

-: والله.... هنوز مدتی نگذشته بود که کاراش اومد بیرون ، هر جا هم عکساشو دیدیم معمولی بود اصلا" اثری از آثار عزا نبود.

-: یعنی میگی باید دیگه کار و زندگی رو تا ابد تعطیل می کرد؟ همه جا هم تو عکسا، تو سر و کله ی خودش می زد؟

"لباشو به هم فشرد و چیزایی زمزمه کرد ".

-: خوب نیست قضاوت میکنی هاااا... من نمیدونم ما چرا دست از قصه گویی و قضاوت های الکی بر نمیداریم .داشتم غر میزدم که توجه همه مون به مصاحبه جمع شد

مجری پرسید : بنیامین این ساعت و حلقه ؟؟...

بنیامین ادامه داد : این اولین حلقه اییه که برای نسیم خریدم اینم ساعت خودشه .. بعد از اون ماجرا همیشه دستمه .

کمی بعد از ماجرای آشناییش با نسیم، پرسید و بنیامین جواب داد : دی ماه سال هفتاد و نه ، نسیم شونزده ساله و من هجده ساله بودیم که تو جشنواره جوان با هم آشناشدیم ..حس عاشقانه ی لطیف و زیبایی بود . از اون به بعد  همیشه با هم بودیم ، نسیم عکاس بود و رو کارای من خیلی تاثیر داشت ،  سال هشتاد و هشت، به خواستگاری رفتیم و سال هشتاد و نه ، عقد کردیم و مدت کوتاهی بعد از اون "بارانا" دخترم به دنیا اومد .

علت اینکه خبر ازدواجمون رو نداده بودیم این بود که قرار گذاشته بودیم این خبر بصورت یه پوستر درحالیکه من "بارانا" رو تو بغل دارم و نسیم داره تو آینه قدی ازمون عکس میگیره بیرون بیاد . مثل عکس روی جلد آلبوم نود و سه که متاسفانه نسیم نبود و عکس من و بارانا با هم چاپ شد ..

همه ی برنامه هامون رو اون تصادف بهم ریخت .

در ادامه بنیامین از مادر نسیم صحبت کرد که امروز مادر اصلی بارانا شده و بزرگترین امیدواری ها و دلگرمی رو همین خانوم بهش میده و باعث شده خیلی زود خودش رو پیدا کنه و به زندگی بگرده . 

مصاحبه ی کوتاهی هم با مادر نسیم داشتند ، یه خانوم با صورتی گرد و تپل که ازش مهربونی مادرانه میبارید .

مادر نسیم ، از علاقه ش  به بنیامین و بارنا گفت و از دختر عزیز از دست رفته ش یاد کرد و یلدا رو هم به همه ی ایرانی ها  تبریک گفت .

میخواستم به اون عزیزی که اول مصاحبه ، بنیامین رو قضاوت میکرد بگم : نکنه مادرش هم مشکلی با از دست دادن دخترش نداره که اینطوری خوش آب و رنگ و با لبخند مصاحبه کرده؟؟

*********

یه چیز جالب دیگه هم سوالی بود که مجری پرسید و جوابی که بنیامین داد.

مجری گفت: بنیامین تاحالا شده فکر کنی ، مردم میگن بنیامین با مرگ همسرش معروف تر شد؟

بنیامین جواب داد: بهش فکر کردم و هیچوقت در مقابل این حرف جبهه نمی گیرم ، چون آرزوی نسیم موفقیت من بود ، وقتی کسی با همه ی وجودش تو زندگی آدم منشاء خیر و برکته ، رفتنش هم موجب خیر و برکت میشه ،و اگر با فوت نسیم ، من معروف تر شدم دلیلش اینه که نسیم در هر حال برای من برکت بود .

درمورد کاری که چند ماه بعد از فوت نسیم بیرون اومد هم پرسید و بنیامین گفت : بیشتر اون آلبوم از پیش آماده شده بود ولی یکی دوتا آهنگ که مناسب احوال همون روزهای تلخم بود و کلیپ هایی که همون حال رو نشون میداد اضافه کردیم .

درادامه بنیامین گفت: بارانا یه اردک عروسکی داشته که هر وقت بهانه ی دوستمون " منظورش نسیم بود" رو میگرفت ، اون آرومش میکرد (گفت :میگم دوستمون چون این قسمت برنامه رو بارانا میبینه و نمیخوام اذیت بشه) پارسال عروسک، میدون ولنجک گم شده و میوه فروش گفته پدر و دختری این عروسک رو پیدا کردن و با خودشون بردن ، حالا چند وقت پیش هم" نفس"(دختر پژمان بازغی) تو برنامه ای ، عکس عروسک رو نشون داده و تقاضا کرده عروسک دوستش رو براش بیارن ولی هنوز خبری نیست .

امشب هم بارانا از من خواهش کرده که بازم این موضوع رو از مردم بخوام ، شاید عروسکش پیدا بشه .

دلم سوخت کاش عروسک بچه رو که به یاد مادر اروم میشه براش ببرند .

این ویدئو رو ببینید:

کلیپ وداع بنیامین از نسیم

 

در آخربرنامه  هم، ترانه ی گل یاس از بنیامین رو پخش کردند که خودش گفت تقدیم به حضرت زهراست ، و دل من یکی رو که آتیش زد

 

 

این پست رو ننوشتم تا در مورد بنیامین و سوگ همسرش اطلاع رسانی کنم .. همه جای این مصاحبه نکات آمورنده ای برای من داشت که دوست داشتم با دوستان خوبی مثل شما درمیون بذارم .

از فانی بودن این دنیا ، تا امید و بازگشت بعد از اتفاقات ناخوشایند زندگی ، از قضاوت های بی اساسی که درمورد هم میکنیم و اصلا" حواسمون نیست که یه جایی ، یه روزی، شاید همین نزدیکی ها ، باید جوابشون رو با سختی زیادی پس بدیم...

هوای عشقای زندگیتونو داشته باشید و بدونید اینجا مهربانو و مهردختی نشسته ند تا گل های اولین روزهای زمستون رو با گرمترین احساسات قلبیشون برای شما دوستان پیشکش کنند


مهردخت داشت برای درس چاپش پیکسل می ساخت ، درست شده و نشده رفتم ازش گرفتم عکس انداختم .. اینا به ذهن ما رسیده بود شما هم  ایده دارید بدید