دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"همیشه دیده شدن لذت بخشه "

همه  بچه مدرسه ای ها از شنبه تا چهارشنبه ، سرکلاس درسند و پنجشنبه و جمعه تعطیل رسمیشونه ، اما مهردخت اینا امسال دوشنبه ها تعطیلند و بجاش پنجشنبه مدرسه میرن . 


از اواسط شهریور ماه متوجه ی یه نمایش شدم که وجود  اسم هایی مثل  باران کوثری ، رضا بهبودی و میلاد شجره در لیست بازیگران توجهم رو جلب کرد...


 میدونستم حتما باید کار عالی باشه، اما یا هر شب همه ی صندلی ها فروخته شده بود ، یا من کار داشتم و نمیشد برنامه رو جور کنم تا اینکه روز یکشنبه چهارم مهر ، داشتم سایت tik8رو بالا و پایین می کردم اصلنم امیدوار نبودم برای همون شب جا داشته باشه ، اما در کمال خرسندی دیدم دو تا دونه جای خوب داره بهم چشمک میزنه .. 


ساعت شروع نمایش هشت شب بود و من طبق معمول کلی نقشه کشیده بودم که رفتم خونه ، یکمی استراحت کنم . 



آخه هر شب بین ساعت دو تا دو و نیم صبح میخوابم و به این کم خوابی عادت کردم ، ولی یه روزایی تو هفته ، دیگه کم میارم و باید یه بعد از ظهر نیم ساعتی ولو باشم و هیچ کاری نکنم .. 


همینطور که تو فکر استراحت بودم یادم افتاد مهردخت دوشنبه ها تعطیله ، و وقتی به خودم اومدم دیگه خرید اینترنتی انجام شده بود و داشتم از بلیط هامون عکس می گرفتم . 



مهردخت تقریبا ساعت سه رسید خونه و بهم تلفن کرد . گفتم مهردخت جان به کارات برس که رسیدم خونه سریع آماده شیم بریم بیرون . گفت : کجا بریم مامان؟ 

گفتم:  تاتر دوشس ملفی . 


صدای جیغ و آخ جون مهردخت بلند شد .. 


گفت : مررسی مامان ، گرررفتیش؟؟ گفتم : آررره   (سینا این آرره رو بخاطر تو نوشتم )


ساعت پنج و ربع رسیدم خونه .. و شش از درخونه اومدیم بیرون . محل نمایش " تیاتر مستقل تهران" بود ، یکربع به هفت ماشینمون رو دم سالن پارک کردیم . 


تا هشت هم وقت داشتیم ، گفتم مهردخت ، سه ساعت و نیم طول نمایشه  بریم کافی شاپ هم یه چیزی بخوریم ، هم بشینیم استراحت  کنیم . 


جاتون خالی دو تا چای بزرگ همراه دو تا برش کیک شکلاتی و چیز کیک سفارش دادیم . چقدرم خوب بود بعد از اون همه بدو بدو چایی مزه داد  ولی خداییش همیشه از پول کافی شاپ حسابی دردم میاد ..


 آخه انصافه سی و نه هزارتومن 



نمایش با تاخیر شروع شد و به مدت سه ساعت و نیم سرجامون محو بازی بی نظیر بازیگران و داستان و دیالوگ های نمایش بودیم ، مخصوصا که موسیقی هم بصورت زنده نواخته میشد و تاثیر لذت چند برابر بود . 


(دوتا گیتار برقی و دوتا سولیست  که میخوندند)




یعنی من هر چی از بازی زیبای باران جان و میلاد جان شجره تعریف کنم، کم گفته م .. محشررر بودند .


 خلاصه ای از موضوع و نقد نمایش رو با قلم شیوا بیتا نجاتی ، براتون  میذارم


جووانا ملقب به دوشس ملفی پس از مرگ همسر، دل به مباشرش آنتونیو می بازد و از وی تقاضای ازدواج می کند.


کاردینال برادر بزرگتر و فردیناند برادر دوقلوی جووانا، یکی به طمع دست یازیدن به ثروت او و دیگری، تمایل جنسی اش برای تصاحب خواهر، به کین خواهی او برمی خیزند.


" بر اساس دوشس ملفی" اجرایی وامدار سبک اجرایی برشت از بازنویسی نمایشنامه ای کلاسیک اثر جان وبستر به قلم نغمه ثمینی و محمد رضایی راد است.


 استفاده از نور مریی و حضور نوازندگان و همسرا در صحنه از دیگر مصادیق سبک برشت است.


به عقیده آرتو، تئاتر چون طاعون، انسان را وادار می کند خود را هماهنگونه که هست ببیند، نقاب از چهره اش بر می گیرد و دروغ و دورویی را بر آفتاب می اندازد . 


تئاترواقعیت انسان رهایی یافته از قید و بند قرارهای اجتماعی را بی نقاب می کند و چنین انسانی ناگزیر است با تقدیرش رودررو شود.


 این عبارات به لحاظ محتوا ، کاملا با متن انطباق دارد. دلیو، مسوول مکاتبات و ثبت وقایع خاندان آراگون، به شکل راوی در طول اجرا، از دل نقش خود بیرون می آید و وقایع را برای تماشاچیان نقل می کند.


او شخصیت های پابرهنه و ژنده پوش نمایشنامه را به شکل مجسمه های بی حرکت بر صحنه احضار می کند. ساختارچرخشی اجرا در پایان نیز، حضور شخصیت های بی جان و این بار در هیات مردگان رابر همین صحنه رقم می زند. 


شخصیت هایی که حضور حشرات بسیار در اطراف آنها، نشان از فساد جسدشان دارد.همه چیز از هیچ آغاز می شود و به آن ختم می شود و ما زندگی دوزخی شخصیت ها را بین این دو نقطه نیستی، نظاره می کنیم. 


اشارات تامل برانگیز متن در جای جای اثر، کم نیست؛دلیو مورخ در ابتدا اشاره به نادیدنی بودن بسیاری چیزها می کند، در ادامه صحنه ای هست که نور خیره کننده صحنه که به دستور بازیگر اعمال می شود، به مثابه تاریکی برای بازی شخصیت ها و تاریکی صحنه، به مثابه روشنایی تعبیر می شود. 



صحنه تولد نوزاد تکه تکه از شکم مرد باردار و اشاره قاضی به کتابهای حقوق، از جمله دیگر این موارد است.


استفاده از تاثیر سایه بازیگران در صحنه گفتگوی جووانا و آنتونیو و تعویض صحنه پرده های اتاق جووانا به دستفروشانی که پشت آن حضور داشتند، از صحنه های زیبای اجراست.


 رضایی راد با طراحی حرکات بازیگران، به بهترین شکل از بدن بازیگر بهره برده . 


بازیگران، همگی، در نقش های خود تحسین برانگیزند. سخن پایانی بوزولا، پایان بخش این تراژدی است : واپسین لحظه عمرم، بهترین آن بود ؛ آنجاست که همه بر اساس خودمان باز می گردیم. 


**********

اون شب وقتی برگشتیم تا نزدیک ساعت سه صبح با مهردخت همه ش صحبت دیالوگ هایی که یادمون مونده بود و زیبایی کار رو می کردیم .


 صبح اول وقت رفتم سایت و یه کامنت برای قدردانی گذاشتم . تقریبا بعد از ظهر بود که بهم خبر دادند باران جان عزیزم ، کامنت من رو به همراه چند تا کامنت دیگه تو صفحه اصلی اینستا گرامش نمایش داده . 



آی ذوووق کردم . منم فوری عکس صفحه ش رو انداختم و پست کردم 


میدونید واقعیت اینه که انسان موجود مهر طلبیه ، همه از دیده شدن لذت میبرند و چقدر خوبه این عشق رو به هم نشون بدیم . باران با خوندن کامنت های ما ، لذت برد و من از دیدن ، دیده شدن کامنتم لذت بردم . 


مدیونید اگر فکر کنید اشاره ای به خواندگان خاموش دارم هاااا  (تعداد بازدید کنندگان وبلاگ و انگشت شمار بودن کامنت های پست قبل  حکایت جالبی داره)



حالا واقعا نمیدونم کسانی که میان تو صفحه ش کامنت میذارن " خسته نشدید انقدر اجرا کردید " موضوعشون چیه ؟ 


گاهی دلم می گیره از اینکه چقدر بعضی ها میتونند تلخ باشند ، مهرداد مزرعه رو می شناسید ؟ همون صدا پیشه ی نازنینی که صدای آسمونی و فوق العاده ای ، اما با جنس زنونه داره؟؟


 چند وقت پیش مصاحبه ی کوتاهش تو تل/گرام پر شده بود .. چندین بار اعلام کرد که من یک مرد هستم و این خلقت عجیب و البته زیبای صدای من یه موهبت الهیه .. انقدر مردم سوال پیچش کردند که آیا نشانه هایی از دو جنس/یتی داری و ... 


حالا دیروز سلام و روز بخیر تو صفحه ش نوشته بود ، یه دختر بی ادب و لوس که بعنوان توضیح پروفایلش نوشته " عسل باباییم هستم " اومده کامنت گذاشته : 


تو همونی هستی که صدات مثه زناست 


بخدا ادم خیلی شرمنده میشه ... بابا جان تو سواد داری ؟ کجا بزرگ شدی ؟ آخه این چه طرز صحبت کردنه . رفتم خصوصی براش نوشتم اگر منظورت طعنه زدن و آزاره که هیچ و نمیدونم چرا .. 


ولی اگر واقعا سوال داری میتونی تو انتخاب کلماتت دقت کنی ، مثلا بنویسی که شما همون آقایی هستید که صدای زیبا و منحصر به فردی داری؟


 اگر با حرفامون انرژی مثبت به هم بدیم و حال همدیگه رو بهتر کنیم مسلما" دنیای بهتری برای زندگی کردن داریم . 


البته چیزی برای من جواب ننوشت ولی یه خانم دیگه ای رو که بهش تو عمومی تذکر داده بود . رو اومد انقدر نوشت : به تو چه پیرزن عجوزه .. سرت به کار خودت باشه مگه چی گفتم که خودتو داری ... 


{حالا بنده خدا خانمه یه عکس ناز داشت و تقریبا هم سن و سال من بود و توهیتنی هم بهش نکرده بود فقط گفته بود لحن کامنتت خوب نیست ) 


نمیدونم بخدا ، دلم برای این مملکت که از روزگاران کهن مایه مباهات و مهد فرهنگ و تمدن بوده می سوزه .. جوون ها و آینده سازان این آب و خاک چطوری دارن تربیت میشن ؟؟.. چرا اینهمه خشم و بی ملاحظگی در رفتارهاشون موج میزنه ؟؟ 


چکار کردند با مااااااااااا؟؟ ( جواب این سوال ها همینه .. بد بلایی سرمون آوردند .. سالهاست  با تحقیر و زور ، نابودمون کردند )



دوستتون دارم ، با هم مهربون باشید 


نظرات 33 + ارسال نظر
تکتم سه‌شنبه 20 مهر 1395 ساعت 01:39 ب.ظ

سلام سلام من نبودم در گیر اثاث کشی بودمااا وگرنه ک میدونی من عاشق اینجامممم
من مشهد بودم خیلی تاتر میرفتم .اما تهران برام سخته.چون اغلب مکانش بهم دور هستن و وسیله هم ندارم.زمانم ک عصر هست تا تموم شه دیر وقت میشه

سلام به روی ماهت مبارک باشه عزیزم به سلامتی و دل خوشی ان شالله مبارکت باشه
عه چقدر خوب که مشهد اجراهای خوبی داره و میتونن استفاده کنن من از این بابت خیلی غصه ی شهرستانی های عزیزمون رو می خورم

ریحانه دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت 06:42 ب.ظ

چیزی نمی تونم بگم جز:
خانه از پای بست ویران است.

متاسفانه

فرناز دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت 04:14 ب.ظ

همیشه خوش باشید با دخترجان مهربانو جان

ممنونم فرناز عزیز جان

ندا دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت 02:25 ب.ظ http://www.lovemiracle.blogfa.com

مهربانوی عزیزم داستان زندگیتو خوندم.شما خیلی زن باشعور و آگاهی بودید.ای کاش همسرتون قدر شما رو م دونست...حال دخترتون خوبه؟؟؟

ممنون ندای عزیز .. خیلی لطف کردی وقت گذاشتی .
بعله حال دخمل خوبه خوبه و سلام و عشق داره برای همه ی عزیزانی که دوستان مجازی و حقیقی ما هستند . مرررسی که همراهمونی

azi دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت 02:13 ب.ظ

salam salam ,man roozi 2 bar sar mizanam inja vali too cm neveshtan tanbalam ... mano bebakhshiiiid )<3

ای جانم سلام به روی ماهت ازی جان
اتفاقا دارم پست مینویسم .
آزی جون خودتو اذیت نکن عزیزم فقط یه گل برام بذار که بدونم هستی

غریبه دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت 01:04 ب.ظ

مثل همیشه عالی
اینقدر خوش تعریف هستی همین طوری که شرح می دهی
ما را پا به پای خودت به صحنه می کشانی
خوش بحالت هم حوصله داری و هم ذوق
به اون تند خویی هایی که گریبانگیر مردم با فرهنگ ما شده است این بی حوصلگی ها را هم اضافه کن

ممنون غریبه جان محبت داری . والله خیلی وقت ها خودم رو مجاب به رفتن میکنم ، مهردخت هفده ساله ست و باید با هم زیاد وقت بگذرونیم و خاطره سازی کنیم ... خدا رو شکر گرایشش به این تفریحات فرهنگی زیاده پس باید تقویتش کنم . زندگی ماشینی و سردمون با همین لذت ها گرم و قابل تحمل میشه دوست من

اعظم دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت 12:24 ب.ظ

سلام خدا قوت میگم به خودت برای پستای زیبایی که مینویسی

سلام اعظم نازنین ممنونتم

سوفی یکشنبه 11 مهر 1395 ساعت 08:04 ب.ظ

عجیبه ها که نصف کامنت اومده، حالا خوبه جایی کُپی نگه اش داشته بودم.
مثلا اینجا همون چایی (البته بدون نبات

مرسی عزیزم

[ بدون نام ] یکشنبه 11 مهر 1395 ساعت 06:22 ب.ظ

خودت و نوشته هات رو دوست دارم سرشار از عشق و انرژی مثبتی عزیزم...
ایکون ماشاا...

مررسی دوست من ، منم از وجود شما انرژی و عشق می گیرم

علی امین زاده یکشنبه 11 مهر 1395 ساعت 05:35 ب.ظ http://www.pocket-encyclopedia.com

خب تو راست راست راه بری و کاری به کسی هم نداشته باشی بهت ایراد می گیرن.
متاسفانه یا خوشبختانه باید انگیزه رو از داخل خودت تقویت کنی و گرنه بیرون گاهی سرده، گاهی گرم!

همین دیروز من دنبال یه سری خمیر بودم برای مدل سازی. وقتی از مغازه دارها می پرسیدم با تحقیر نگاهم می کردن و برام خمیر بازی بچه ها رو می آوردن و می گفتن اینی که تو می گی وجود نداره! یکی نیست بگه خب اگه نمی دونی چیه بگو نمی دونم چرا تحقیر می کنی. اما خب من پوست کلفت تر از این حرفهام. آخر گیرش میارم!

علی جان تو خمیر مجسمه سازی میخوای که خشک بشه مهردخت تو یکی از تابلوهاش استفاده کرده بی رنگ هم هست
یه جنس مناسب و با کیفیت کره اییه که پارسال هر نیم کیلو یا یک کیلوش 18000 تومان خریدم .از یه فروشگاهی بنام آبتین نزدیک میدون رسالت میخوای برات سوال کنم ؟عکسشم اینطوریه
http://8pic.ir/images/f5g6dveaif6u29l02hw0.jpg
فروشگاه افق میدون انقلابم داره میخوای برات بخرم و بفرستم ؟؟

بهار یکشنبه 11 مهر 1395 ساعت 05:25 ب.ظ http://www.baharozendegi.blogsky.com

مهربانو جان سلام من عااااااشق پستهات هستم و هربارکلی چیز جدد میگیرم. ببخش که تنبلی میکنم و کم کامنت میذارم. خوش به حال مهردخت که همچین مامان فرهیخته ای داره کاش منم برا دخترم اینجور مامانی بشم. بع منم سر بزن. موفق باشی

سلام بهار جان محبت داری عزیزم . قربون تو میدونم گاهی انقدر کار هست که واقعا ادم نمیتونه تمرکز کنه ولی یه گل کوچولو برام بذار که بفهمم هستی و دیده شدم . چشم خدمت می رسم عزیزم تو هم موفق و سالم باشی

افشان یکشنبه 11 مهر 1395 ساعت 04:57 ب.ظ

مهدی یکشنبه 11 مهر 1395 ساعت 01:21 ب.ظ

سلام،
تاتر خیلی خوبه، فقط حیف که من تو این یهئ مورد خیلی تنبلم، خیلی
من هرچقدر عاشق خرج کردن تو رستوران هستم، خیلی بیشترش زورم میاد پول توی کافی شاپ خرج کنم! اصلا انگار پولمو دور میریزم. ولی تو رستوران قشنگ گوشت میشه به تنم

سلااام
نوش جان ، پس مثل من فکر میکنی
تنبل نباش آقا مهدی ، خیلی کیییف میده

مریم یکشنبه 11 مهر 1395 ساعت 01:02 ب.ظ http://marmar.persianblog.ir

... یکشنبه 11 مهر 1395 ساعت 10:08 ق.ظ

این سه نقطه ها دنیایی حرف توشه و من عاااشقشونم

بانو یکشنبه 11 مهر 1395 ساعت 09:23 ق.ظ http://newlife1719.blogsky.com/

خیلی تئاتر خوبه
مخصوصا بازی باران کوثری..
ادم پایه داشته باشه خوبه..
تنها یکم سخته..
یکمم من تنبلم..


ممنون که بهم سر زدید

اره عزیزم با کامنتت کاملا موافقم .
خواهش میکنم دوست من

مینو شنبه 10 مهر 1395 ساعت 11:31 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

متاسفانه بعد از سالهای مجردی، دیگه امکان تیاتر رفتن نداشتم. در مورد نحوه حرف زدن، بعضی کامنت ها را که در اینستا میبینم واقعا متاسف میشم.در رفتار روزمره بعضی ادم ها انگار توهین کردن عادی شده.چند وقت قبل دوستی تعریف میکرد که عروس بزرگشان از پدر شوهرش چند میلیونی قرض کرده بوده.بعد از چند ماه در حضور جمع به پدر شوهرش میگه بذارید به حساب ارثیه ای که قراره بهمون بدید.

مینو جانم حق داری عزیزم .. تیاتر دیدن یه پایه ی خوش ذوق و هم فکر میخواد . متاسفانه شهرستان ها از این بابت خیلی در تنگنا هستند و گروه های خوب نمایش به ندرت اونجا سر میزنند .. کاش غیر از این بود .
وااای چه کار زشت و چه حرف بی ادبانه ای زده

هوپ... شنبه 10 مهر 1395 ساعت 10:43 ب.ظ http://be-brave.blog.ir

3 ساعت و نیم طول کشید تئاترش؟! چقدر طولانیییی ولی باید جالب باشه
کاش بدونیم این زبان سرخ خیلی وقتا سر سبز رو به باد میده... کاش بتونیم نرم و خوب حرف بزنیم

اره عزیزم سه ساعت و نیم بی وقفه اجرای پر تحرک .
کااااش

سوفی شنبه 10 مهر 1395 ساعت 07:49 ب.ظ

سلام مهربانو جان عزیزم. خدارو شکر که خوب و خوشید. انشالله همیشه به شادی. چه خوب که جا پیدا کردید و رفتید و لذت بردید بانو. چای و کیک هم نوش جان. بدجوری گول زننده به نظر میاند و قیمت هم به نظر من بدک نیست. البته زیاد فرقی با اینجا نمی کنه قیمت ها تازگی ها. مثلا اینجا همون چایی (البته بدون نبات

سلام سوفی نازنینم
ممنونتم عزیزم کامنتت نصفه اومده؟؟
کافی شاپ بیشتر پولی که میگیره بخاطر مواد غذاییش نیست واقعا چای با یه برش کیک و مخلفاتش هزینه ی چندانی نداره ولی اون پول بخاطر فضا و صندلی هست که اشغال میشه چون کسانی که کافی شاپ میرن گاهی سه ساعت همونجا میشینند حالا قرار های کاری و دوستانه یا عاشقانه ست هر چی هست تایم زیادی رو استفاده میکنند اونوقت برای امثال من خیلی گرون میشه که فقط میخوایم یه چیزی بخوریم تازه این بار طولانی ترین مدتی بود که نشستم .

نجمه شنبه 10 مهر 1395 ساعت 11:43 ق.ظ

سلام
من جزاون تنبلام که می خونم و حس ندارم کامنت بذارم :)
قول می دم روشن شم :)))
امیدوارم بتونیم این تئاتر قشنگو بریم و ببینیم

سلام
ای جانم تنبل دوست داشتنی و صادق
نجمه جون یه دونه از این گلا هم دلگرمم میکنه که مطلبمو خوندی .
برای تهیه بلیط عجله کن عزیزم چیزی به پایان نمونده

نازلی شنبه 10 مهر 1395 ساعت 11:04 ق.ظ http://www.n-nikan.blog.ir

من هیچوقت نتونستم با تاتر رابطه برقرار کنم یادمه تنها تاتری که رفتم سال 79 فکر کنم بود یک تاتر بشدت درام و سوزناک بنام سوزنبان
اونقدر من خندیدم که دوستام مودانه گفتن بهتره سالن رو ترک کنم چنین ادم هنری هستم من
اما واقعا بنطرم بازی تاتر خیلی سخته و یک بازیگر هنر اصلیش در همون صحنه تاتر نمایش داده میشه تا فیلم و سریال و ...
اتفاقا الان داشتم پستی مینوشتم که یک بخشش مربوط به همین فحاشیهای اینستایی بود
واقعا ما ادمها داریم به کجا میریم که ورود به حریم شخصی ادمها و رنجوندشون شده سرگرمی


نازلی من باید تو اون نمایش پشت سرت می نشستم و یه پس گردنی مهمونت می کردم (قربونت برم انقدر روحیه ت شاده عزززیزم )
بله اجرای تاتر واقعا سخته و معمولا بازیگران از بند بند وجودشون برای خوب دراوردن نقش استفاده میکنند . تو همین تاتر دوشس ملفی صحنه ی اخر با مرگ دوسش یا همون باران تموم میشه فکر کن سه ساعت اجرا کرده و حالا میخواد یه مرگ تلخ رو رقم بزنه بقدری این صحنه تاثیر گذار و پر از تحرک و تنشه که من تنم درد گرفته بود وای به حال باران
میام میخونمت موضوع جالب و تلخیه متاسفانه

تینا حقیقت شنبه 10 مهر 1395 ساعت 09:15 ق.ظ

سلام خانم، من خواننده خاموش هستم و همیشه از مطالبتون لذت می برم ، حرفی برای گفتن ندارم فقط می تونم بگم متاسفم. مردم پر از خشم و نفرت هستند.

سلام تینای عزیز . چقدر خوشحال میشم که گاهی ازت کامنت بگیرم ، حتی به کوتاهیه یه شاخه گل که نشون بده هستی و مطلب رو خوندی . خدا بجای خشم و نفرت قلب ادما رو انباشه از محبت کنه

فرحناز شنبه 10 مهر 1395 ساعت 08:56 ق.ظ

سلام مهربانوی مهربانم. انقدر راحت و لذت بخش می نویسی که هر روز صبح میام ببینم پست جدید گذاشتی یا نه ازت درس بگیرم. میتونم ازتون سوال کنم که شما در جهت خودسازی چه کردی؟ ایا بیشتر خود آگاهیه یا مراجعه به مشاور و یا راههای دیگر؟ اگه در این مورد هم راهنمایی کنی ممنون. من خیلی تلاش میکنم روی خودم کنترل داشته باشم ولی خیلی مواقع حتی نمیدونم چه برخوردی صحیحه چه کاری غلط؟
قربونت برم بانوی نازنین

سلام به رو و قلب ماهت فرحناز عزیزم .
خیلی خیلی محبت داری . فرحناز جون من از دوسالگی مهردخت ، همون موقع ها که تصمیم به جدایی میگرفتم و دوسال بعدش محقق شد مشاور رفتن رو شروع کردم که یاد بگیرم چطور وابستگی بیمارگونه م رو به ارمین کم کنم و بتونم زندگی جدید و سالمی رو شروع کنم .. مخصوصا چطور با مشکلات بعد از جدایی برخورد کنم و چطور مادر خوب و درستی برای مهردخت باشم . مشاور در اون زمینه ها خیلی کمکم کرد و راه حل ارائه میداد اما موضوع خودسازی خیلی به تلاش خودم بر می گرده واقعا سعی کردم همون جمله ی حکیمانه ی ادب از که آموختی رو الگوی خودم قرار بدم . تو رفتار و گفتار هم در خانواده هم در اجتماع خیلی به بازخوردها فکر میکنم و مدل های مختلف رفتاری رو مجسم و اجرا میکنم این کار تمرین خیلی زیادی میخواد چون همه مون بالاخره عصبی میشیم و مشغله ها و فشار زیندگی رومون تاثیر میذاره ولی تاگر از صمیم قلب خودمون رو ملزم به اجرای رفتار و گفتار خوب و با محبت کنیم ، سختی هاش رو هم می تونیم تحمل کنیم .
یه دنیا از اظهار لطف و محبتت ممنونم دوست خوب من

فرنوش شنبه 10 مهر 1395 ساعت 08:45 ق.ظ

سلام عزیز دلم. خوبید؟ خوشحالم که تئاتر خوبی بوده و بهتون خوش گذشته. امیدوارم که همیشه ایام به کامتون باشه. در مورد کلمات بله حق با شماست. متاسفانه خیلی با این موارد برخورد می کنم. اکثریت ما با کلمات نادرستی که بکار می بریم روح همدیگه رو خراش می دیم و متاسفانه از تاثیر عمیق این کلمات بی خبریم. مهربانی و مهربان بودن بزرگترین موهبت الهیه. پس بیایید با همدیگه مهربون باشیم و این حس رو در کلماتمون به همدیگه نشون بدیم. همه ما نیازمند توجه و محبتیم. پس تا فرصتش هست از این فرصت استفاده کنیم.

سلام فرنوش نازنینم ، ما خوبیم الهی تو هم خوب باشی . خدا رو شکر تیاتر بسیار عالی بود و وقتی یه کار خوب میبینی تا مدت ها حالت خوبه .. من خیلی تلاش میکنم مهربون باشم و ادمای دیگه رو به مهربونی دعوت کنم امیدوارم این اتفاق برای همه مون بیشتر بیفته و همه حالمون بهتر از این باشه

شیوا جمعه 9 مهر 1395 ساعت 11:18 ب.ظ

سلام مهربانو جون
من والا واسه دوستهای نزدیکمم حال ندارم کامنت بذارم و همیشه در عجبم از کسایی که حال دارن برن کامنت بذارن فحش و بد و بیراه بگن یا حال طرف رو بگیرن. اینها انرژی زیادی دارن!

سلام عزیز دلم .
یعنی من از دوستای نزدیکتم نزدیکترم ؟؟
خیلی برام کامنتت با ارزش تر شد .
متاسفانه انباشته از انرژی منفی هستند

الی جمعه 9 مهر 1395 ساعت 07:13 ب.ظ http://elhamsculptor.blogsky.com/

امیدوارم همیشه خوش و سلامت باشین
مهردخت هم موفق باشه و شما هم شاهد به بار نشستن ثمر زندگیتون

ممنونم الی نازنین این ارزوهای خوب برای تو هم باشه

زری جمعه 9 مهر 1395 ساعت 11:30 ق.ظ

ترغیب شدم برم تئاتر رو ببینم. برم ببینم هنوز اجرا دارند؟
در مورد خشم در مردم؛ وحشتناک شده اصلا آدم میترسم مورد تهاجم قرار بگیره یعنی یه جوری به هم میتازیم و در خرد کردن همدیگه همت میکنیم که دلیل این همه خشونت رو نمیفهمم. یه هشتکی تو اینستگرام مد شده بود با عنوان ادب مرد به از دولت اوست، طرفدارهای خا تمی میذاشتن در پست ها و کامنتهای سی اسی. خیلی بنظرم خوب میاد. امیدوارم به مرور بتونیم اصلاح سازی و مؤدب سازی کنیم.

زری جون الان داشتم سایت رو چک می کردم فقط دوشنبه و سه شنبه و چهار شنبه تعدادی بلیط مونده، اگر قصد رفتن داری خیلی زود باید اقدام کنی .
منم امیدوارم ولی میدونم سالهای زیادی باید انتظار بکشیم

خانومی جمعه 9 مهر 1395 ساعت 09:02 ق.ظ http://khanoomi.blogsky.com/

سلام، من هم مادرم و یک مادر 3 قلویی و شاید خیلی پر مشغله ولی تقریبا مدتیه که پا به پای شما و مهردخت عزیز میام و از خوندن نوشته ها لذت میبرم.
گفتم کوتاه بنویسم که حق مطلب رو ادا کرده باشم.
شاد باشید

سلام عززیزم .. ای جان هزار ماشالله خدا بهت همت و توان بده والله ما که با یه قلش حسابی مشغول بودیم توروخدا از لحظه لحظه بزرگ شدنشون فیلم و عکس بگیر بعد ها خیلی باارزش و جالب میشه خدا برات نگهشون داره و زیر سایه مهحبت خودت و پدر عزیزشون بزگ و بالنده بشن . از قول من ببوسشون ممنونم که با کامنتت خوشحالم کردی

نسرین جمعه 9 مهر 1395 ساعت 12:14 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

اول بذار بگم عکسایی که گذاشتی واسه این پست باز نمیشن...
حالا برم من بررررررر

معتقدم که هنرمند رو باید تشویق کرد. ساپورت ذهنی، پولی، حرفی و حتا تبلیغی.
یعنی وقتی ببینم کار هنرمندی برام می درخشه و در سطح خیلی بالاییه، محاله ساکت بشینم. یا بی حرکت. مثل خودتم درینمورد.
دست مریزاد واسه خانم کوثری با اون اسم قشنگ بارونیش کامنت گذاشتی. اونم نه در حد لایک زدن. وقت گذاشتی و از قلب و ذهنت نوشتی براشون.
و او هم هنرمند بزرگواری بوده و هست که وقت گذاشته اون کار رو بکنه.
اونی که ازش پرسیده از زیادی وقت خسته نشدی منو به خنده واداشت. شاید یه بچ بوده. مثل این می مونه که به یه جراح بگی: اینهمه وایسادی رو پا که قلب مریضتو عمل کنی خسته نشدی؟
خب احمق جان محترم، مگه میشه خسته ی جسمی نشد؟! اما تو فقط این قسمتشو دیدی؟
باور کن نصف یا کل نمایشنامه رو هم نشنیده و نفهمیده...

یا اونی که می پرسه: شما اونی هستی که صدات مثل زناست؟
لابد به زنان با صدای بم هم ایراد می گره: تو همونی که صدات عین مرداست؟
جای مغز تو کله ی بعضیامون نخود گذاشتن... فقط واسه تنوع، آخه اینهمه آدم بوجود اوردن باید هم کارای متنوعی بینش باشه قربونت برم

در آخر وبلاگ جدیدی که بنظر می اومد وزین هم هست منو دعوت کرد واسه نظر دادن. رفتم و بعد از دو سه روز (هر روز سه پست خوب میذاشت) یکی براش نوشت شما به این موضوع باید از الف شروع کنید نه از اینجا. بحث اجتماعی جدی و مهمی بود. براش جواب نوشت: ناراحتی نیا اینجا!!!
براش نوشتم: ... عزیز، کاش در برخورد با کامنت گذارتون، تجدید نظر می کردین.
نوشت برام: اینهمه وبلاگ با نظر شما می گرده، اجازه بدین اینجا با نظر من بگرده!
براش نوشتم: ببخشید فکر کردم اینجا جای نظر دادن گذاشتید تا دیگران هم نظرشونو بگن. موفق باشید
و اسم وبلاگشو از تو لینکام برداشتم که دیگه مزاحمش نباشم.

جنبه داشتن چیز خوبیه که گاهی موجود نمی باشد. حالا هر جوری دوست داری بخونش، با صدای مردونه یا زنونه

دارم فکر میکنم اگه این خواننده ای که میگی صدای محشری داره، شاید نابغه ایه توی اپرا که داره اونجا هنر و صداش تلف میشه. حیف
کی؟ من؟ من زیاد حرف می زنم اینجا؟
کجا؟ چی؟ با کی؟

تو زیاد حرف نمیزنی عزیزم تو شکر می ریزی
نسرین جون آقای مهرداد مزرعه صدای آسمونی و بسیار زیبایی داره برای گویندگی نه برای خوندن . روی عابر بانک ها هم صدای قشنگ ایشون هست و وقتی داری گوش میدی انگار یه خانم بسیار بسیار خوش صدا داره حرف میزنه .. متاسفانه ازش تو صدا و سیما استفاده نمیشه یعنی لایقش نیستند و این هنرمند نازنین کارهای زیر زمینی میکنه مثل دوبله ی خیلی از آثار که تو شبکه های متفرقه پخش میشه اگر اینستاگرام داشتی صفحه ش رو بهت معرفی میکردم البته تو تلگرام هم یه کلیپ مصاحبه ش بود بذار ببینم پیدا میکنم برات بفرستم .
باران دختر نازنین و خوش قلب و بسیار هنرمند و با شخصیته .. در واقع از اون پدر و مادر همچین دختری بعید نیست .
دوستت دارم

نسرین پنج‌شنبه 8 مهر 1395 ساعت 11:59 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

درود بر تو
ولی باید یه جورایی عاقت کنم بدون من تئاتر میری... آخه من خیلی گناه دارم بخدا... عاشق تئاترم و اینجا ایرانیا چند سالی یه بار کاری می کردن و همیشه هم سالن پر میشد ولی سالهاست دیگه خبری نیست.
پارسال توی اوج مریضیام شهره آغداشلو و همسرش اومدن سیدنی، اما بدترین زمان و اوج دردای من بود که نتونستم برم.

برام خیلی خیلی جالب بود که نقد این تئاتر توسط خانم نجاتی چقدر حرفه ای بود. حتا باید بگم بعضی از اصطلاحات رو بلد نبودم و مجبور شدم دوباره بخونم و روش فکر کنم.
و فهمیدم خیلی دور شدم... وحشتناک!

اون کافه تریا رو هم گرون برات تموم شد چون تو فکر من بودی وگرنه دوتا ظرف سفارش می دادی! بهله

و اما...
من معتقدم که زیبایی ها رو باید در شخص مقابل پررنگتر کرد چون روحیه واقعن بالا میره. ولی وقتی بقول دوستمون خانمی با گفتن : ناراحت نشیا، شروع به فضولی میکنه و بدون اینکه نظرشونو بخوای میشن کارشناس زیبایی، من جای اون مادر بودم بهش می گفتم:
ناراحت نشینا ولی شما اول برو شعور حرف زدن پیدا کن بعد اگر، اگر، اگر کسی ازت نظر خواست نظرتو بده. ولی لطفن یه قطره از مغزتو استفاده کن ببین با زدن چنین حرفی ، که واسه یه لحظه نبستن اون گاله، نه دهن، چه اثر عمیقی رو اون دختر میذاری.
بذار من برم سراغ کامنت بعدی چون حرفم درازه... آخه اینجا جای نظر دادنه و آزاد

هزار درود برتو نازنین
به من چه ، هی بهت میگم پاشو بیا ایران با هم بریم تیاتر ، کنسررت ، دردرررر ... گوش نمیدی که
آخی چه موقعیتی از دست رفت .. ولی سرت سلامت الهی خوب و سرحال باشی هنرمندامون بیان و تو رو با کارهاشون خوشحال کنند .
اره نسرین جون ، تازه من سعی کردم صریح ترین و روون ترین نقدر رو بذارم اینجا تا با خوندنش دوستان متوجه موضوع بشن و اگر دوست دارند برن نمایش رو ببینند .
در مورد کافه اصلنم حرفتو قبول ندارم چون فقط بخاطر تو نون خامه ای نگرفتم و گفتم اصلا بذدون نسرین هییییچ .

هیچ چیز بیشتر از محبت کردن و محبت دیدن حال آدمو خوب نمیکنه
برو منم میام دنبالت کامنت بعدی

پونی پنج‌شنبه 8 مهر 1395 ساعت 08:48 ب.ظ

درود بر مادر و دختر فرهیخته

دورو برتو دوست عزیز

ارغوان پنج‌شنبه 8 مهر 1395 ساعت 03:31 ب.ظ

سلام مهربانو جونم
چون تیاتری نیستم نظری راجع به تیاتر نمیدم همین که شما به عنوان کسی که تیاتر میبینی خوشت اومده گویای کمال در اون تیاتره.
البته سینما میرم ها ( گفتم زود بگم )
ولی صحبت انتخاب کلمات و طرز حرف زدن قصه هفتاد من کاغذه عزیزم. روز به روزم داره بدتر میشه .
امروز آرایشگاه بودم یه مادر و دختر هم اومده بودند یکی از مشتری ها برگشته به دختره میگه : ناراحت نشی ها ولی مامانت با اینکه سنش خیلی از شما بیشتره از شما خوشگلتره.
یعنی من فکم چسبید به زمین .
آخه این چه طرز حرف زدنه.
بابا حرف نزنیم نمیمیریم به خدا.
به قول عزیزی که گفته بود خدایی قبل از هر جمله فکر کنید که چقدر این حرف در زندگی و خودسازی من نقش داره؟
محبت و عشق ورزیدن باعث کمال رسیدن روح عاشقه نه معشوق. منتها الان همه فکر میکنند حرفای خوب و مثبت منتی سر ظرف مقابله.
ببخشید زیاد حرف زدم من با موبایل نمی تونم کامنت بزارم چون قر و اطوار موبایل زیاده عزیزم ولی هروقت پشت کامپیوتر میام جبران میکنم .
کنار عزیزانت شادباشی بانو

سلام ارغوان جانم قربونت عزیزم سینمام عااالیه .
خیلی متاسفم واقعا " مردم تلخ و گزنده شدن . انقدر خشم تو وجودشون نهفته ست که از فاصله هم میشه انرژی منفیشونو تشخیص داد . چه حرفیه دوست من ..زیاد نگفتی هر چی هم گفتی بجا و عالی بود

عاطفه پنج‌شنبه 8 مهر 1395 ساعت 12:36 ب.ظ

مهربانوی عزیز هر کسی به طبع خودش بچه اش تربیت میشه تو خودت بس که ماهی و به نظر من زن فرهیخته ای هستی مهردخت هم عالی تربیت شده، مادری که سالمترین تفریحات رو برا دخترش فراهم کرده خودش زن شاد و سالمیه دخترشم مثله خودش میشه نه بی ادب نه عقده ای و... تو و مهردخت هم مشکلاتی داشتین تو زندگی مهردخت هم ی بچه طلاقه ولی درایت تو نذاشته یکی مثله هزاران بچه طلاق باشه..
تن سالم و شاد باشه عزیزم

ااای جااانم عاطفه ی عزیزم اسم زیبات خیلی برازنده ست . کامنت قشنگت رو چند بار خوندم . خیلی لطف داری و امیدوارم من و مهردخت شایسته ش باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد