دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" حالمون گرفته شد"

طبق قرار قبلی بچه ها با مشاورینشون ، از ما والدین خواسته شده بود که در مورد رتبه ها سوال نکنیم و مخصوصا " چون نتایج کنکور عملی ،بر کنکور تئوری بسیار موثره ، این کنجکاوی ها رو موکول به انتهای کار کنیم . 



بچه ها هم این چند روز آخر حسابی سیر داغ پیاز داغ ماجرا رو زیاد کرده بودند و با پست های اینستاگرامی طنز ، بصورت شوخی و جدی از همه درخواست می کردند که این موضوع خصوصیه و نباید تلفن بردارید و هی درمورد رتبه ت چی شد ؟، چکار کردی؟ سوال کنید !!!


دیروز روز موعود بود . 


نه من و نه مهردخت استرس چندانی نداشتیم چون از برگزاری کنکور تئوری و عملی نسبتا" راضی بود . 



بهم گفته بود مامان تو نرو سراغ سایت تا خودم برم ولی مگه میشه مادر باشی و به همچین تقاضایی بگی چشششم . 



دیروز از صبح انقدر تو این اداره مهمان خارجی آمد و باهاشون بیرون شرکت رفتیم و جلسه شرکت کردیم ، همون شد که مهردخت می خواست ، یعنی من هر وقت سراغ سایت سنجش رفتم یه پیغام خطا اومد ، تو هر دستشویی و سوراخ سنبه ای هم با گوشیم امتحان کردم نشد . 


البته قرار بود نتایج ساعت شش بعد از ظهر بیاد که خبر دارشدیم خیلی زودتر آمده . 


هرچی هم تلفنی از مهردخت پرسیدم گفت بعدا" صحبت می کنیم . 


دیروز قبل از اینکه برم خونه ، مینا تماس گرفت و گفت :چون آخر هفته سفر درپیش دارم و دلم تنگ شده بیاید همگی دور هم جمع بشیم . 


گفتم : مینا جان من بعد از اداره سختمه دوباره برم تو این خیابونای پر ترافیک لطفا" با مهرداد و بردیا هم تماس بگیر همه بیاید پیش ما .


 منم شنیسل میخرم که مجبور به آشپزی نباشم . 


از طرفی مهرداد و بردیا، با هم ، کاری درسطح شهر داشتند که گفتند ما زودتر از شماها میریم خونه پیش مهردخت . 


بعد از ظهر که رفتم خونه ، مهردخت با دایی ها ش مشغول گپ و گفت درمورد فیلم سایکوی هیچکاک بود .


 از چهره ی آرومش نمیشد هیچ چیز فهمید ولی از بی محلی هاش به پسردایی ده ساله ش، فهمیدم اصلا" حال و حوصله نداره و فقط خودش رو آروم نشون میده . 


حتی یکی از دوستان عزیز این خونه ی مجازی هم تماس گرفت و درمورد رتبه ازم سوال کرد وسط شلوغی خونه و بساط شام و جلوی خواهر و برادرام که با احترام به خواسته ی مهردخت چیزی ازش نپرسیده بودند ، نتونستم جواب مناسبی بهش بدم " چون واقعا هم نمیدونستم چه خبره" 



بالاخره ساعت یازده بود که همه خداحافظی کردند و رفتند و اون موقع که مهردخت زد زیر گریه فهمیدم اوضاع بدتر از اونیه که دلم از رفتارش گواهی داده . 



مهردخت حرف نمیزد فقط هق هق می کرد و می گفت : مامان باورم نمیشه این نتیجه ی آزمون من باشه . 


آرومش کردم و گفتم : مهردخت ، من یک کلمه از حرفای تو سر در نمیارم لطفا سایت رو باز کن ببینم چی دیدی که اینطوری آشفته ای . 


نتیجه ی عمومی ها وحشتناک بود .


 همینقدر بگم که مهردخت با اونهمه ادعاش در مورد زبان انگلیسی و مدرک و مجوز رسمیش برای  تدریس و اینکه تو همه ی آزمون های آزمایشی سنجش کمتر از 90% نزده ، الان با عدد 57% مواجه شده . 



انگار همه ی خون بدنم رو یکجا کشیدن بیرون .


 اون کنکوری که فقط درک عمومی هنرش ، برای همه ی بچه ها سخت بود و آقای احمد رستمعلی درموردش مطلب نوشت ، حالا به یه نتیجه ی عمومی نااااجور منجر شده بود . 



مهردخت فقط گریه  و عذرخواهی می کنه ، با انواع جمله های امیدوار کننده سعی در دلداریش داشتم . بهم گفت عصبانی باش ولی بهم پشت نکن . 


خندیدم و گفتم : پششت نکنم ؟ منظورت چیه این فقط یه مسابقه بود .


 بعد ، از خاله نازیش که شاگرد اول رشته ی ریاضی منطقه ی شش بود و سالی که کنکور دادیم بخاطر مالیده شدن کاکائو روی پاسخ نامه ش پزشکی قبول نشد و سال بعد با همه ی سختیهاش پزشکی ارومیه قبول شد ، مثال زدم و صد بار ازش پرسیدم مهردخت چیزی به پاسخ نامه ت نمالیدی ؟


 میگه : نه مامان من حتی آبمیوه م و رو هم نخوردم . 


عقلم به جایی نمیرسه ، فقط احتمال میدم همون عدم تمرکزی که از بچگی بخاطر بیش فعالی داشته کار دستش داده باشه و پاسخ نامه عمومی رو جابجا پر کرده باشه 


(آخه مهردخت استرس هم نداشت بگم هول شده )



جالب اینجاست که امسال دانشگاه شریعتی در جنوب تهران هم رشته ی طراحی لباس گذاشته و مهردخت روز قبلش می گفت : " من که گفتم فقط الزهرا" حالا برم شریعتتتی ؟؟!!!!


 حالا دیشب می گفت : مامان فکر کنم الان حاضرم هر کاری بکنم ولی اون دانشگاه شریعتی رو  قبول شم 




********* 


بارها شعار دادم قبولی کنکور در فلان رشته و فلان دانشگاه همه چیز نیست . 


این یه مسابقه ی سراسریه و همه چیز ممکنه . 


الان باید به حرفام عمل کنم . باید مهردخت رو سرپا نگهدارم ، باید فوری از منیژه (مشاور عزیزمون ) وقت بگیرم ، باید نذارم نا امیدی و افسردگی بهش غلبه کنه ....



خدایا بازم کمکم کن ، این هم یه بخشی از زندگیه ، ماه پیش این موقع از دیدن نتایج آزمایش نفس ، زار زار گریه میکردم .


شب کنکور مهردخت بود و مهردخت همه ش دلداریم میداد "مامان بی تابی نکن درست میشه ، الان باید به نفس روحیه بدی . "


 اون روزای وحشتناک رو  پشت  سر گذاشتیم .. این که چیزی نیست . 



امیدوارم نتیجه ی کنکور عملی ، بخشی از این اتفاق بد رو جبران کنه . 


امیدوارم انتخاب رشته و متقاضیان رشته های انتخابی مهردخت نتیجه رو بهتر کنند و ....


ببخشید متن آشفته ست . 


دوستتون دارم . 




نظرات 26 + ارسال نظر
مجید شفیعی یکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت 05:53 ب.ظ

کنکور میدهم که شوم عالمی قدر
مثل زمانه زندگیم گشت عین زهر

بی خوابی عمیق و هوای تویی که شد
بر فرق من خراب همه دیوارهای شهر

باید رها شوم از این همه سراب
باید بنوشمت شکرآب و گلاب دهر

فرق است بین عالِم و آدم، بیا شویم
گاهی فراری شهر و غریق بحر


با کلی غلط وزنی

اینجاست که باید گفت :"اووووو مااااای گااااااد "
دمت گرم مجید جاااان

آذر چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت 05:04 ب.ظ

مهربانو جونم عزیزم مطمئن باش تو این اتفاق هم خیریتی هست. به مهردخت بگو در اخر خیره که اتفاق میفته. من تجربه کنکور خودم رو تو تلگرام میفرستم براش فوروارد کن

ان شاللهکه خیره
فدات شم عزیزم خوند خیلی تشکر کرد و گفت آخه شما بیمار شدید حق داشتید من چی بگم ؟
گفتم به اونش توجه نکن به خیری که تو اون اتفاق بود فکر کن

مهسا چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت 09:17 ق.ظ

سلام مهربانو جان
بهترین ها را واسه مهردخت عزیر آرزو دارم
حتما یه اتفاق بهتر یه جایی منتظرشه
شاد و سلامت کنار هم باشید

سلام مهسا جون ممنونتم عزیز دلم . تو و عزیزانت همچنین

غریبه سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 04:37 ب.ظ

سلام
سرعت عمل در کنکور خیلی مهم است
یکی از دخترهای همکاران که شاگرد همسرم بود واقعا بسیار شارپ و زرنگ بود ولی متاسفانه بسیار کند بود همین باعث شد که سال اول قبول نشود و سال بعد در حد کاردانی قبول شد در حالیکه همشاگردی هایش که از او ضعیف تر بودند در دانشگاههای دولتی در رشته های خوبی قبول شدند
سرعت عمل بسیار مهم است
ان شاالله مرحله ی بعد شما را خوشحال خواهد کرد

سلام غریبه ی عزیز که کلی هم اشناست
دست میگی کاملا اتفاقا مهردخت یوااشه ولی نگفت وقت کم اورده شاید از ترس کم اوردن عجله و بی دقتی کرده .
ممنونم از محبتت

اعظم46 سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 04:31 ب.ظ

برات نوشتم دخترم دانشگاه شریعتی درس خوند
از دانشگاه راضی بود بخصوص رشته طراحی دوخت زمانیکه شوی لباس داشتن از مدل لباس
ودوختشون خیلی تعریف می کرد وگاهی اوقات غرفه فروش صنایع دستی هم داشتند

معایب دانشگاه شریعتی یک دخترونه است ودخترا میگن انگار امدیم دبیرستان از جنس شریف مذکر خبری نیست حس دانشجو بودن ندارن

دوم به پوشش حساسن که ما والدین از این موضوع خوشحال وراضی بودیم

واای اعظم جون اینکه میگی شوی لباس می دونم دل مهردخت از ذوقش ضعف میره .
اره واقعا اینکه دانشگاه فقط دخترونه ست خیلی غم انگیزه
اوه اوه پس گیر پوشش هم دارن ، باید از مهردخت مخفی کنم
دختر گلت رو خیلی از طرف من ببوس

شادی سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 11:35 ق.ظ

مهربانو جان
بهترین ها براش پیش میاد
همون که تو رو داره
همه چیزه

من از الان استرس کنکور یاس رو دارم و گاهی خواب میبینم ببین چقدر اوضاعم خرابه

فدات شم شادی جون .
ای وااای دیگه از این حرفا نزنی هااا .. ان شالله تا زمانی که یاس نازنینمون به انتهای متوسطه برسه خیلی اتفاقای خوب تو نظام آموزشی افتاده

مادر دو دختر سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 11:21 ق.ظ

مهربانوی عزیز منم برای والدین وبچه های کنکوری خیلی نارحتم متا سفانه تو مملکت ما همه چی نا عادلانه ونا برابری است کنکور هم همینور.دختر من منطقه دو 20هرار شده تجربی هنرهم دو هزار میگیه برای ساله دیگه به کوب درس میخونم برای دانشگاه تهران تا ببینیم خدا چی میخواه .انشالله مهردخت عزیزدانشگاه مورد علاقشو قبول میشه میبوسمتنون

آخی عززیزم میدونم چی میگی بهش بگو راه بازه و آینده مال شماست البته که سال بعد با تجربه ی امسال میتونه نتیجه ی بهتری بگیره تنش سلامت باشه ان شالله .
ممنون از محبتت عزیزم منم می بوسمت

مریم سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 10:41 ق.ظ

من مطمئنم که نتیجهکنکور عملی حالتون رو اساسی بهتر میکنه اصلا نگران نباشید...

مهربانو جان راستش دلم یه جوری شد منم سه سال دیگه همچین اوضاعی خواهم داشت.

وقت نمازم و البته اوقات دیگر برای دختر نازنینت دعا خواهم کرد ( گفتم وقت نماز فقط از این جهت که انرژیهای مثبتم اون موقع سرشار میشه و من کاملا حسش میکنم).
تمام انرژیهای مثبت کائنات نثار این روزهای حساس مهردخت....

فدات شم مریم جون ، ان شالله در آینده ی نزدیک راه تحصیل آکادمیک بدون آزمون میشه و همه ی بچه ها و والدین از کنکور راحن میشن .
عزیزم وقت نماز یکی از عارفانه ترین احوالات رو آدم داره و قربون تو که جگرگوشه ی منو یاد می کنی .. خد ا عزیانت رو نگهداره

Aftab mahtab سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 09:29 ق.ظ

Eshala behtarin etefagh. Iofte bara mehrdokhte nazanin
Vaghean badtarin chiz to zendegi in konkore laanatiye
Vali in niz bozarad

این نیز بگذرد ... مررسی آفتاب مهتاب عزیزم الهی برای همه خیر در پیش باشه

Nasrin سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 03:24 ق.ظ

خداى من خیلى ناراحت شدم مهربانو جان الهى که نتیجه کنکور عملى امیدوارتون کنه
انصاف نیست این همه تلاش، نتیجه اش خلاصه میشه توى یک ازمونِ چند ساعته

ان شالله عزیزم . اصلا" سیستم خوبی نیست باید این کنکور خیلی وقت پیش برداشته می شد .

نسرین سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 02:46 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

ای خاک بر سر هر کی هنوز عقیده داره کنکور باید تو نظام آموزش و پرورش اش وجود داشته باشه...

از قول من به مهردخت گلم بگو شک نکن که حتمآ آینده ی خیلی روشن و خوبی در انتظارته. نذار این سنگ ریز و درشت ها بندازدت زمین.

بهش بگو این پاشدن ها آزمون اصلیه نه کنکور مسخره.
من شک ندارم دو سه روز دیگه این شوک برطرف میشه و خودش با یه نفس عمیق تلنگری می خوره که: بازم و بیشتر سعی میکنم.
همیشه گفتم و بازم میگم: مهم اینه که "تو" بهترین سعیتو بکنی.
همین

متاسفانه هنوزم خیلی از تصمیم گیرندگان انگار سخت به این موضوع معتقدند .
فدات شم خاله نسرین جونش . واقعا هم از دیروز خیلی بهتره . یادته که کلا دختر شادیه و نیشش عموما" بازه

یاس ایرانی سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 02:05 ق.ظ

مهربانو جان، خیلی از ماها این روزای سخت و پر استرس کنکور رو گذروندیم. من بعد این همه سال درس خوندن به خودم میگم حیف روزهای جوونی که اونجوری گذشت... خدا رو شکر شما که از تمام مراحل زندگی سربلند بیرون اومدین، می تونین این مرحله رو هم با موفقیت پشت سربگذرین... می دونم با مدیریتی که دارین مهردخت جان رو در مسیر درست راهنمایی می کنین... امیدوارم نتایج کنکور عملی، یه نتیجه عالی برا مهردخت جان باشه

آره واقعا ، حالا که سالها ازش گذشته هر کدوممون چقدر خاطرات تلخ داریم از این همه فشار که به خودمون آوردیم در زمان تحصیل . برای همین مهردخت رو تشویق کردم بره دنبال دلش و هنر بخونه و تو یه هنرستان عالی هم بخونه که ذره ذره ی روزهاشو کیف کنه .
ممنونم از اینهمه لطفت امیدوارم برای همه ی بچه های لایق و زحمتکش اتفاقای خوب بیفته

مهرگل سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 12:57 ق.ظ

مهربانو عزیزم از دیروز دل تو دلم نبد بیام نتیجه مهردخت عزیز رو بدونم.
راستشو بگم من اصلا ناراحت نشدم شاید بگی چون تازه باهات آشنا شدم اینطوریم اما در واقع بگم که یه جاهایی هم واقعا شکست لازمه تا آدم بتونه محکم و قوی بشه البته مهردخت هنوز شکست نخورده ها
مهربانو جان از بچگی که یادمه از کنکور بیزار بودم تو خود الانش . میتونه زندگی آدم ها رو به نحو بدی تحت تاثیر قرار بده نه میشه گفت شایسته سالاری داره نه میشه گفت نداره .
اما چیزی که کاملا بهش اطمینان دارم اینه که مهردخت با وجود مادر مدبری مثل شما مطمئنا میتونه راه درست زندگیشو پیدا کنه . از طرف من بهش بگو لطفا زندگیشو تحت تاثیر یه کنکور به مسیری که دوست نداره نبره فقط کار درست رو انجام بده
مهم اینه که به خواسته هاش جامعه عمل بپوشونه . به مهردخت حس خواهرزاده های خودم رو دارم البته جسارته ها . ان شاءالله خبرای خوب بشنویم
راستی حال جناب نفس خوبه دیگه الان؟

قربون تو برم مهرگل جان ، کامنتت دلنشین و شیرین بود و از همه قشنگتر خواهر زاده خطاب کردن مهردخت بود . خدا همه ی عزیزانت رو نگهدار باشه .
دیروز خیلی حالش بهتر بود با هم رفتیم برای ثبت نام کلاس های آموزش رانندگی عکس انداختیم ، متاسفانه سیستم آموزش کشورمون پر از نواقص جدیه این کنکورم روی همه ش . الان همکارای من بچه دبستانی داره یه عده شون مدرسه هوشمند میرن یه عده دولتی یه عده هم غیر انتفاعی ، خوب اصلا درست نیست اینهمه تنوع اموزش !!!
نفس خیلی خوبه خدا رو شکر دیروز برای اولین بار بعد از جراحی رفت استخر
اینم برای تو

اعظم 46 سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 12:21 ق.ظ

از فاز کنکور بیا بیرون ازنفس بنویس حالش خوبه

مفتخر به باز نشستگی شده ؟

دوره نقاهت تونستی ازش مراقبت کنی؟

راستی دخترم دانشگاه شریعتی درس خوند الان دانشجویی فوقه
موقع انتخاب رشته تازه فهمیدیم همچین دانشگاهی هم هست با اینکه خودم فارغ التحصیل یکی از دانشگاههای تهرانم

ای جااانم . جیگر شو ان شالله که خیلی موفق باشه
مهردخت کنکور تئوریش اونجا افتاد ما هم متوجه وجود این دانشگاه شدیم
چون نفس آزاده بود طول خدمتش دوبرابر شد و بازنشست شد . خدا رو شکر حالش خیلی خوبه و دوران نقاهت با انواع خوراکی های مهربانو پز باحااال به خوبی طی شده
مررسی پرسیدی عزیزم

لیدا دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 08:50 ب.ظ

سلام مهربانوی عزیزم.منم از دیروز حالم خرابه.کارنامه پسرمو گرفتم.اون چیزی که انتظار داشتیم نشده.فقط موضوعی که ناراحتمان میکنه اون 5درصد سهمیه ایثار گران هست که هنوز تایید نشده.والا موندم باید چکار کنم واسه تاییدش.

سلام عزیزم .
لیدا جان میدونی که حست رو خوب می فهمم والا دخترای نفس سهمیه ایثارگران داشتند و البته چون نفس ده سال اسیر بوده فکر می کنم 25درصد سهمیه بود که خیلی خیلی برای قبولیشون موثر بود . برای اونا به راحتی تایید شد . سازمان سنجش مراجعه حضوری نداره بری ببینی چه خبره؟؟

nani دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 07:40 ب.ظ

سلام مهربانوی من
ایشالله نتیجه کنکور عملی تاثیر مثبتی زیادی میزاره
ولی من اگه جای مهردخت بودم تلاشم رو می کردم تا دانشگاهی رو که دوست دارم قبول شم و از یه سال پشت کنکور موندن نمی ترسیدم

سلام عزیزم . ممنونم ان شالله همینطور باشه .
نانی جون دانشگاه تهران رشته طراحی لباس نداره ، الزهرا بهترین دانشگاهیه که این رشته رو داره و فقط 12 نفر می گیره ، فکر کنم باید جزو 15 -20نفر اول کنکور باشن که قبول شن و واقعا" مهردخت در اون حد نیست .
ببینیم چی پیش میاد

Miss.khorshid دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 05:52 ب.ظ

سلام مهربانوی عزیز دل
یادمه یه زمانی به مهردخت عزیز که آرزوی آمریکا رفتن خیلی براش پررنگ شده بود گفته بودین جوری زندگی کن و برنامه ریزی کن که اگه نشد بازنده نباشی....
الان هم یقینا این آموزشهای شما یادش هست. مهردخت با تلاش و سخت کوشی کلی چیزها توی رشته هنر یاد گرفته...این همه تابلوی زیبا..... بعدشم هنوز که نتیجه نهایی اعلام نشده...توکل به خدا.....این هم یه امتحان خدا برای اینکه ببینه چقدر مرده ببخشید زنه عملیم
به امید اشکهای شادی

سلام قربون اون لحن طنز قشنگت
همینطوره عزیزم ، واقعا هیچ چیز نباید جای همه چیز رو بگیره . شاید اینهمه شوک فقط برای نتیجه ی آزمون و این درصدهای خوشگل دروس عمومیه .. از همه هم بدتر زبااان !!!!
ممنونتم خورشید خانم خوشگلم

شیوا دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 04:03 ب.ظ

سلام مهربانو جون
پس منم قصه خودم رو تعریف کنم براتون شاید تاثیری داشت. من تیزهوشان درس می خوندم و المپیادی بودم و خیلی در مورد رتبه زیر 20 حق به جانب ! روز کنکور رسید و رفتیم سر جلسه. سوال آخر ادبیات رو بلد نبودم ! روی ادبیات 100 حساب کرده بودم و الان درصدم میشد 96 و این به معنی 24 درصد کمتر بود نه 4 درصد ! (چون نمره ها وقتی تراز می شن اینجوری اختلاف می افتاد بین درصد ها)
یه دفعه دلم ریخت پایین ، استرس شدید گرفتم هی بر می گشتم دوباره همون سوال رو می خوندم ! ولی فقط بیشتر وقتمو داشتم تلف می کردم. رفتیم رو تخصصی ها من هنوز استرسم سر جاش بود که دیدم اون ور سالن دوستم یه دفعه پیشونیش خونی شد و مراقبها سر و صدا می کردن. گویا یه جوش خیلی گنده که از دو سه روز قبلش زده بوده یهو سر امتحان منفجر میشه و عین شکستگی داشت از پیشونیش خون میومد!
با همون حال ادامه دادم تا بالاخره سوال 9 فیزیک نقش زمین شدم. مراقبها ریختن بالای سرم ، هی می خواستم پاشم هی می گفتن صبر کن ، گرفتن بردنم بیرون بهم آب قند و نمک دادن هی گفتم بذارین برم سر سوالها گفتن صبر کن! آخرش هم گفتن از سالن رفتی بیرون دیگه نمیشه برگردی و بقیه سوالهای فیزیک و کل سوالهای شیمی موند
شریف از دست رفت ، رتبه زیر بیست با رتبه 2000 جاش رو عوض کرد، استرس تا الان با من موند، مسیر زندگیم کلا عوض شد، ولی الان که نگاه می کنم به عقب با خودم میگم به درک ! واقعا مهم نیست واقعا ارزشش رو نداره. من اونجا آرزوهام رو از دست دادم ولی الان نصف بیشترشون رو دارم و می دونم هر لحظه که بخوام می تونم بقیه اش رو هم داشته باشم فقط اشتباه کردم دیر به این نتیجه رسیدم و چند سالی تلف کردم. الان شما تو شوک هستین و باور نمی کنین که چرا رتبه اینجوری شده ولی خیلی میشه که آدم حس می کنه یه سوال رو صد در صد درست زده ولی اگه دو ماه بعد همون آدم به همون سوال نگاه کنه یه چیز دیگه میزنه. هی با خودش میگه: "اااااا منظورش این بوده، من چرا فکر کردم منظورش اونه؟ " ، "نکته اش اینجا بوده من اصلا به نکته اش توجه نکردم" و ...
فقط می تونم به مهردخت جون پیشنهاد کنم که خیلی زودتر از من با خودش بگه :" اگه نشد به درک. من زندگیم رو همون جوری که دوست دارم می سازم و در نهایت همون چیزی میشم که باید بشم"

سلام شیوای عزیزم
کامنت های شما باعث شد اشک همنجوری اروم اروم از چشمام پایین بیاد و حالم بهتر بشه ، انگار یه بغض فروخورده از دیشب ته گلوم لونه کرده که داشت خفه م می کرد .
شیوا جون همه ی اون حرفایی که همیشه میزنم و معنیش اینه که هییییچ چیییز نباید همه چییز زندگی ادم باشه و همیشه باید با شرایط موجود بهترین زندگی رو ساخت و داشت اینجا باید به عمل برسه .
راست میگی چون هیچ دلیلی به عقلم نمیرسه میگم شاید جابجا زده ولی خودش قبول نداره میگه چک کردم و بعید هم بنظر می رسه . حتما همین چیزای معمولی که میگی گاهی جواب ها در دو زمان مختلف میشه و ادم نظرش عوض میشه بوده . حالا گذشته و فقط باید ببینیم اخر کار چی میشه دیشب به مهردخت گفتم به هیییچ عنوان از سلایقه ی خودت دست نکش و برای قبول شدن هر چیزی رو انتخاب نکن چون یه عمر باهات زندگی میکنه
شیوا ممنونتم

مینا دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 03:48 ب.ظ

ای جان مهربانوی عزیز آدم طاقت پریشونی بچش رو نداره سخته خودت ریخته باشی بهم بعد بخوای جگرگوشت روآروم کنی تنش سلامت باشه امسال نشد سال دیگه سخته ولی ممکنه پسر نیست که استرس سربازی رو داشته باشه تو پناه مهربون تو تا ابد فرصت تلاش داره تازههه الان برا نا امیدی زوده که اگه خدا بخواد هر نا ممکنی ممکنه

فدات شم عزیز دلم . قربون محبت و صفات عزیز دلم

لیلا دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 03:36 ب.ظ

کنکور اسمش هم قشنگ نیست امیدوارم که نتیجه کنکور عملی تغییرات خوبی ایجاد کنه دل مهردخت هنرمند و مامانش یه دنیا شاد شاد بشه. آخ که من عاشق آثار هنریش هستم

عزززیزمی قربونت الهی آمین

فرناز دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 02:38 ب.ظ

من سال اول بخاطر دو ماه بیماری نتیجه کنکورم فاجعه شد... فاجعه به معنای واقعی کلمه اما یک چیزی سرپا نگهم داشت و باعث شد برگردم و به دام افسردگی نیفتم؛ رفتارهای مامانم، بابام و خاله م که خاله م با جدیت بیش از حدی پشتم ایستاد و گفت می گردیم جاهایی که خطا داری رو از اول درست می کنیم... امیدوارم امسال چیزی که دوست داره قبول شه و بیشتر از این آرزو می کنم بهترین اتفاقی که به صلاحش هست واسش پیش بیاد. به مهردخت بگین ما که سال هاست پیگیر وبلاگ شما هستیم می دونیم که با اراده ست و آدم قوی و محکمیه، من بعد از اون رتبه فکر نمی کردم دیگه موفق شم اما به زودی باید آماده شم برای کنکور دکترا... مهردخت که از من خیلی با اراده تر و قوی تر و بهتر هم هست. بهش بگین براش دریا دریا انرژی مثبت میفرستیم.

فرناز عزیزم باور میکنی دارم اشکی که از گوشه ی چشمم نیش زده رو پاک می کنم . ما چقدر خوشبختیم که دوستای گلی مثل شما داریم . اینهمه انرژی و خوش قلبی تو قابل سنایشه .. عزیزم الهی تو کنکور دکترا مثل همیشه موفق باشی و بهترین ها برات مهیا باشه .
چقدر خاطره ت از کنکور خوب بود برام . خدا خانواده ی عزیزت رو مخصوصا خاله ی بهترینت رو برات نگه داره .
هرچند که تو بیمار بودی و حتما برای اون نتیجه امادگی داشتی .
الان مهردخت کلاس آوازشه . گفت میشه تموم شد بیام اداره تون ؟ گفتم : آره مامان جون بیا باهم بریم برای گواهی نامه ت عکس بندازیم . خدا کنه حالش زود تر خوب بشه .

نوشی دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 01:13 ب.ظ

از کنکور و اینهمه استرسی که به این نازنین های عزیزمون وارد میشه متنفرم . واقعا چه جوری اینهمه زحمت و تلاش و انگیزه نادیده گرفته میشه . خیلی مسخرست .

مهردخت عزیزم رو کاملا درک میکنم و میدونم که الان چه لحظاتی بدی رو میگذرونه . آرزم میکنم خدا بهترین و زیباترین انتخاب رو پیش روش بذاره .

قربونت نوشی جون عزیزم اینکه میگی " تلاش و انگیزه "ها نادیده گرفته میشه ، حقیقتیه


هرچند که مهردخت اصلا استرس نداشت

الان قیافه ی بشاش و همیشه خندان مهردخت رو میبینم چطور خموده شده دلم آتیش می گیره . دوباره کلی باهاش صحبت کردم و سعی کردم کمکش کنم ولی انگار کرک و پر بچه م ریخته .
بهترین دعا رو کردی . الهی برای همه خیر پیش بیاد

شاپرک دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 12:49 ب.ظ

عزیزدلم خب چه اشکالی داره یه سال دیگه بخونه؟ من خیلی از آشفتگی مهردخت و شما ناراحت شدم نمی دونم چی بگم فقط درکتون میکنم امیدوارم نتیجه عملی خوب باشه و پوشش بده...آفرین به شما که به فکر مشاورین کاش همه مادرا مث شما بودن... واقعا اشکال از سیستم کشورمونه تو اون چند ساعت دانش اموزو مجبور میکنن تحت فشار روحی زیاد حجم بالایی از درسارو جواب بده...نگران نباشین امیدوارم هرچی خیره پیش بیاد

اشکالی نداره شاپرک جون . البته آسون هم نیست چون امسال زیر نظر اساتید خیلی عالی و همراه دروس پیش دانشگاهی رفتن جلو از این برنامه دراومدن و یکسال دیگه منتظر بودن سخته .
فدات شم که انقدر مهربونی . منم به عاقبت خیرش امیدوارم نازنین

نگین دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 12:12 ب.ظ

عزیز دلم مهربانو جان

اینا رو مادری برات مینویسه که دو سال قبل چنین لحظاتی رو با گوشت و پوشت و استخوانش تجربه کرده
دقیقاً حالت رو میفهمم و حس میکنم ...

پس بدون که اینا فقط صرف دلداری نیست و عین واقعیته ..

پسر من که دو سال قبل کنکور داد وقتی از جلسه کنکور اومد بیرون رنگش عین گچ دیوار سفید شده بود و اصلا حال خوشی نداشت ...
خسته و داغون و پریشون و مستاصل گفت مامان من و دوستام میخوایم بریم یه گوشه بشینیم عزاداری!!!!! کنیم
چون همه مون شیمی رو گند زدیم و هیچ امیدی نداریم به قبولی دانشگاههای خوب ...

ظاهرا سوالات شیمی اون سال بچه های ریاضی، فوق العاده مشکل بوده و بچه ها اصلا نتونسته بودن اونطور که باید، از پسش بر بیان

پسرم که تو آزمون ها شیمی رو زیر هشتاد درصد نمیزد وقتی رتبه ها اومد با درصد درخشان!!! هفده درصد مواجه شد و میگفت مامان اصلاً ناراحت نباشی ها ... دانشگاه "خر چلاق تپّه" یه صندلی خالی گذاشته مخصوص من!!! اصلا نگران نباش....

ولی بخدا من نگران نبودم .. حتی یه سر سوزن .. شاید باور نکنی اما شش دانگ سپرده بودم به خدا و دلم قرص و محکم بود ..

سرت رو درد نیارم
نتایج نهایی که اومد در عین ناباوری شاپسر رشته آی تی دانشگاه صنعتی شیراز قبول شد و کام همه مون رو شیرین کرد ...
خودش که انتظار صنعتی شریف رو داشت میخنده میگه خوب مامان درسته که اون صنعتی شریفه، ولی دانشگاه ما هم صنعتی ضعیفه

الانم دو سال از تحصیلش میگذره و بحدی عشق رشته اش رو داره که نگو و نپرس ... هر ترم هم دانشجوی ممتاز میشه و هم از خودمون و هم از سازمان مربوطه! جایزه میگیره ...

از همون ترم اول دانشجویی هم تو شرکت یکی از آشناها مشغول به کار شد و الان هم درس میخونه هم کار میکنه ...

عزیزم
اینهمه گفتم و سرت رو درد آوردم که بگم تا نتایج نهایی نیومده اصلاً ناامید نشو و بسپار به خدا ...
الهی هرچی خیر و صلاحه برای مهردخت گلمون پیش بیاد و در همه ابعاد زندگیش موفق و سربلند باشه انشاالله ...

نگین عزیزم ممنونم که همیشه با کامنت های فوق العاده ت موجب دلگرمی و آرامشی .
باور کن من بخاطر مهردخت نگرانم و البته اعصابم تو این مدت خیلی تحت فشار بوده .
جیگر این پسر گلت رو برم " صنعتی ضعیف"
امیدوارم خدا برای همه ی بچه ها که اینده ساز این وطن همیشه مظلوم هستند ، خیر بخواد
بازم ممنونم نگین جان

سینا دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 11:20 ق.ظ

مهربانو جان این نتایج چیزی از شایستگی مهردخت کم نمی کنه. کنکور روش مناسبی برای ارزیابی شایستگی ادامه تحصیل نیست و بیشتر کشورهای دنیا اون رو کنار گذاشتند.

شاید هم واقعاً مشیتی در این اتفاق باشه و سرنوشت خیلی بهتری انتظار مهردخت عزیز رو بکشه.

باهات در تماس هستم و در این بحران فکری و روحی تنها نمی ذارمت.

سینا جان تو ، همه ی این سالها با همه ی شرایط شاید بهتر و موثر تر از یه برادر واقعی درکنارم بودی . ممنونتم ، کاش واقعا " تو ایران هم این مورد حل بشه و اینهمه فشار روانی به بچه ها و خانواده ها تحمیل نشه .
خیلی برام عجیبه چون مهردخت نه بچه ی مضطربیه ، نه واقعا قابل قبوله که جابجا زده باشه چون بارها و بارها این مورد رو بهشون تاکید کردن ، از طرفی بنیه ی علمیش رو هم می شناسم برای همین تو جمعی از موارد ضد و نقیض گیر کردم . اعتراض هم به ازمون عمومیش دادم ولی بعید میدونم موثر باشه .
به هر حال باید منتظر بمونیم و صبور باشیم .

نجمه دوشنبه 16 مرداد 1396 ساعت 11:16 ق.ظ

سلام
هیچ کس نمی دونه، دست سرنوشت چی براش تعیین کرده.
انشالله که خیر برای مهردخت عزیز باشه.

سلام عزیزم
همینطوره ان شالله برای همه همین باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد