دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

" بی تفاوت ها"

سلام عزیزانم ، امیدوارم این روزها با هوای بلاتکلیف که خودشو نمی فهمه ، خوش باشید و تنتون سلامت باشه . 



اداره ی ما یه سالن ناهارخوری تو طبقه ی دوم برای خانم ها داره ، یه سالن هم برای آقایون در طبقه ی منفی دو !!! خدا رو صد هزار بار شکر که حد و حدود شرعی کاملا" رعایت میشه و بین خانم ها و آقایون فاصله به اندازه ی کافی  موجوده . 


انگار نه انگار که ما این بالا همه در کنار هم نشستیم و کار می کنیم )!!! 


چند تا از همکارهای آقا ، هیچ تمایلی به استفاده از سالن مخصوص خودشون ندارند . وقتی علت رو ازشون پرسیدم ، گفتند : اونجا اگر حادثه ای پیش بیاد ما هیچ امکانی برای فرار نداریم . 


درسته که احتمالش زیاد نیست ولی خوب بنده خداها حق دارند دیگه .


از اینها بگذریم ، مشکلات ما خانم ها با ناهارخوریمونه . 


بیشتر روزها شاهد صف طویلی از خانم هایی که سینی غذا تو دستشونه هستیم . 


من و چند نفر که با هم غذا می خوریم ، وقتی میبینیم بقیه همکارها جایی برای نشستن ندارند با سرعت بیشتری غذامون رو می خوریم و میز رو رها می کنیم ... 


هرچند که گپ بعد از غذا جزو ساعت های خوب استراحت و فراغت حساب میشه،  ولی وقتی بقیه جای نشستن ندارند چه گپ و گفتی ؟؟؟


دیروز وقتی رسیدم تو ناهارخوری دیدم مریم دوستم بالا سر یه میز ، سینی به بغل ایستاده . 


رفتم پیشش گفتم :چرا اینجایی؟؟


 گفت : الان یکربعه اینا غذاشون تموم شده ولی از جاشون بلند نمیشن . غذای ماهم سرد شد . 


منم رفتم غذامو بیارم ، برگشتم دیدم بحثشون شده . 


دختره برگشته گفته : خیلی زشته شما بالا سر ما ایستادین . 


(من از اینجاش رسیدم) مریمم بهش گفت : زشت اونه که همکارات غذا به دست ایستادن و شما انقدر بی تفاوتی که هنوزم بعد از یکربع که غذات تموم شده داری به گپ و گفتت ادامه میدی . 


اینا رو گفت و سینیش رو کوبید رو میزشون . اونا هم غر غر کنان بلند شدن رفتن . 


این موضوع شاید به ظاهر خیلی کوچیک باشه و کم اهمیت ولی من اصلا بهش اینطوری نگاه نمی کنم . 

اینکه چهارنفر تو یه سازمان دارن کار می کنند ، انقدر وقاحت زیاده که نه اینکه از رفتارش عذر خواهی نمی کنه بلکه اعتراض می کنه که رفتار شما زشته !!!



حالا بنظرتون این آدما که دارن تو یه سازمان اسم و رسم دار در پایتخت ایران کار می کنند و باید خیر سرشون با زندگی شهر نشینی و حداقل فرهنگ آشنا باشند گناهشون کمتر از کسانیه که فجایع اسفناک به بار میارن ؟؟ 



بی تفاوتی یعنی بی مسئولیتی و بی مسئولیتی یعنی همون معلم که نسبت به کارش متعهد نیست و از تدریسش میزنه . 


یعنی همون دکتر و پرستاریه که نسبت به درد و رنج مردم بی تفاوت و بی مسئولیته و براش مهم نیست اون که زیر دستشه ، عزیز دل یکی دیگه ست . 


همون مادر بی خردیه که هردنبیل با یکی ازدواج کرده و هردنبیل بچه دار شده و هردنبیل از شوهرش طلاق گرفته و هردنبیل بایکی دیگه ارتباط برقرار کرده و هردنبیل بچه ش رو گذاشته زیر دست اون کثافت و حتی به سوزوندن بدن بچه ش با سیگار اون وحشی واکنش نشون نداده و دست آخر تن بی جون بچه ی آزار دیده ش رو گذاشته زیر خاک . 


بی تفاوت همین مسئولین بی کفایت مملکتند که باعث شدند فقر و فحشا و بدبختی گریبان کشورمون  رو گرفته و رهامون نمیکنه . 


گو اینکه بین همه ی اقشار مردم و همون هایی که اسم بردم از قبیل معلم و دکتر و پرستار و مادر و پدر متارکه کرده و ... آدم هایی با احساس مسئولیت بالا  هم وجود دارند ولی واااقعا تعدادشون کم و ناچیزه . 



پیش خودم فکر می کنم این همکار که اصلا دیگران رو نمی بینه و هیچی براش مهم نیست اگر درموقعیت قرار بگیره از همه ی اون ها که می شناسیم فاجعه به بار آوردن بدتر میکنه . 


باور کنید تو موقعیت نبوده ، وگرنه دست کمی از بقیه نداشته .  این آدم چه جور بچه ای تربیت میکنه ؟؟!!!



چرا اینطوری شدیم ؟ چرا سنگدل  و بی شعور شدیم . چرا کسی به کسی رحم نمیکنه؟ خدایا پس کجااایی؟؟ 


چرا انقدر غر میزنم و عصبانیم !!! 



نظرات 15 + ارسال نظر
ناری سه‌شنبه 16 آبان 1396 ساعت 11:46 ق.ظ

سلام مهبانو جان چرا چندتا صندلی به نهارخوری اضافه نمیکنند تا حداقل زمان انتظار نشسته باشید. یا مثلا ساعت نهار رو دوبار بذارن

سلام عزیزم
قبلا خیلی صندلی ها بیشتر بود ولی انقدر به هم فشرده می نشستند که اگه یکی از ته سالن می خواست بره بیرون همه دچار دردسر و جابجایی می شدن . الان کمش کردن و همه علاف پیدا کردن میزند . سالن ناهارخوری برای تعداد کارمندان مناسب نیست .
ساعت ناهار هم دوازده تا دوعه دیکه قبل و بعدش که معنا نداره

باران پاییزی شنبه 13 آبان 1396 ساعت 11:00 ق.ظ http://baranpaiezi.blogsky.com/

این که سالن غذاخوریه.همکارم با من دعوا گرفته چرا رفتی جلو تو سرویس نشستی جای من.با اینکه میدونه خانوم همکارمون حامله ست اونم دو قلو و وسط نشستن براش سخته.این ادما تا رفتار مشابه نبینن درک شون لنگ میزنه

باران جان من تمام قد بهت تعظیم می کنم عزیزم که همچین موجودی رو تحمل کردی و نکشتی . والا راست میگی مورد تو یه سور به مال من زده بود
مگه سرویس میز نیمکت مدرسه ست که جای هر کسی مشخص باشه .
کاش کتاب بیشعوری رو همیشه همراهمون باشه ، تقدیم این افراد کنیم .
خدایا منو بخوووور

اومدم وبلاگت حیف جای کامنت گذاشتن نداشت وگرنه خیلی با مطلبت موافقم و این چیزیه که سعی کردم به خیلی از ادمای دور و برم یاد بدم جالبه همچین نگاه می کنن انگار داریم به زبان مریخی حرف میزنیم

شکوفه چهارشنبه 10 آبان 1396 ساعت 11:04 ب.ظ

یه حدیثی هست بااین مضنون که اگرخودت شناختی خداروهم میشناسی..ازروش میشه این روگفت اگرهرکسی خودش درست رفتارکنه اجتماع هم درست میشه.بعضی چیزااصلادست مسول ودولت نیست بایدفرهنگ بشه برای خودمون.ولی بعضی چیزابایدهزینه بشه.مثلابرای اموزش وپرورش حتمابایدهزینه بشه .درصورتی که اصلابهانمیدن.

باهات موافقم شکوفه جون دقیقا همینطوره

شارمین چهارشنبه 10 آبان 1396 ساعت 12:28 ب.ظ http://behappy.blog.ir

سلام.

دقیقا این چیزیه که من همیشه به دانشجوهام در مورد تقلب سر امتحان میگم؛ میگم الان در همین حد از دستتون برمیاد و اگرچه خیلی ناچیز و بی اهمیت به نظر می رسه، اما اگه انجامش میدید، فرقی با اون کله گنده هایی که تقلبها و اختلاسهای آنچنانی می کنند ندارید. هر کس به اندازه وسعش!

سلام شارمین عزیزم .
چقدر خوب که این نکته رو عنوان کردی . متاسفانه من به این موضوع بی اهمیت بودم و یه جورایی تقلب تو امتحان رو دوست داشتم حتی در این حد که به دیگران کمک کنم و جوابا رو برسونم . درسته که سالها از امتحان دادن هام گذشته ولی کاملا درست میگی ، تقلب ماهیتش منفیه و باید همین قدر بی تفاوت نباشیم

نازنین مریم سه‌شنبه 9 آبان 1396 ساعت 11:52 ب.ظ

سلام

ملاحظه دیگران رو کردن یا فداکاری در حق دیگران نیاز به آموزش داره. این آموزش سالهاست از سیستم تربیتی ما حذف شده و محق بودن جای اون رو گرفته.
چند ماه پیش تو یه کنفرانس علمی شرکت کردم. هم رشته ای من مسوولیتی دانشجویی داشت که باید یک هفته در مکان کنفرانس می بود ولی من قرار بود فقط دو روز آنجا باشم. او با من تماس گرفت و پیشنهاد کردن برای کم کردن هزینه هر دو نفر، در دوشب حضور من، در یک اتاق دو تخته هتل باشیم (هزینه یک تخته و دو تخته غالبا یکسان است)
موقع تسویه حساب هتل فهمیدم همه هزینه های او، بی چون و چرا، از طرف برگزارکنندگان کنفرانس پرداخت میشده و وقتی پرسیدم چرا خواستی هزینه را کم کنی جواب داد: خب این پول از صندوق دانشجویی می آید و این مقدار هر چقدر هم کم (در برابر ۷ شب اقامت در هتل و یا در کل نسبت به هزینه های سرسام آور کنفرانس) که باشد در صندوق میماند و در آینده به دانشجوی دیگری کمک خواهد کرد. در ۵ شب گذشته شخص مورد اطمینانی نمی شناختم که با او هم اتاق شوم و نتوانستم صرفه جویی کنم ولی این دو شب برایم مقدور بود و آن را انجام دادم.

حرفی که زد و کاری که کرد برایم بسیار آموزنده بود. عمل او نتیجه آموزش صحیح است و غفلت و اشتباه ما ( اشتباه و غفلت هایی نظیر آنچه شما تعریف کردید) ناشی از نداشتن آموزش.

سلام مریم جون .
منم از خوندن خاطره ای که نوشتی بسیار لذت بردم و اموختم . کشور بی نوای ما به وجود این آدم ها که مثل مادر بی توقع و دلسوز هستند بسییییار نیاز داره و متاسفانه تعدادشون بسیار ناچیزه .
خدا کنه مسئولین صندوق دانشجویی ادم های مسئول و با انصافی باشند تا تدابیری که نظیر این عملکرد دوستت اندیشه میشه ، به روش دیگه ای به باد فنا نره .
ممنون که نوشتیش

رها سه‌شنبه 9 آبان 1396 ساعت 10:03 ق.ظ http://rahashavam

سلام مهربانو جان اولش لطیف نوشتی منم داشتم ملو میخوندم یع دفعه زدی سیم آخر.
من کاملا باهات موافقم که این اشخاص میتونن اگر جایگاهی فراهم بشه بدترین چهره شون رو نشون بدن. متاسفانه تعداد ادمهایی که عاطفه و ملاحظه تو مرامشون خرف اول رو میزنه روزبروز داره کمتر میشه. بلانسبت شما انگار ملت هار شدن ببخش واقعا توصیفی بهتر و شرافتمندانه تر نمیتونستم بکار ببرم. به وبم سر بزن عزیزم

سلام عزیزم
آررره واقعا می دونستم چقدر تلخ و گزنده ست گفتم بذار یه حال و احوال پاییزی کنیم یکمی لطیف شه
منم با تو موافقم این هار شدن (دور از جون دوستان فهمیم و عزیزمون) کاملا بجا و درسته
رها جون ادرست رو کامل بذار عزیزم .. اومدم گم شدم

لیلا سه‌شنبه 9 آبان 1396 ساعت 08:19 ق.ظ

سلام به رویه ماهت
بلا به دور باشه و همیشه سلامت باشی
آخ که مهربانو جان هر روز تمام مطالبی رو که نوشتی با تمام وجود حس میکنم هر کسی از سلیقه خودش در هر جایی استفاده میکنه اینکه درست یا غلط چیه رو اصلا کاری بهش نداره و اینکه بانوان مملکتم به هیچ وجه هوای هم رو ندارن من رو بسیار ناراحت میکنه.
دخترک من امسال معلمی داره که تمام قد از سلیقه خودش در امور کلاس و تدریس استفاده میکنه و مادام میگه من 20 ساله روشم اینطوریه !!!!!!!!!!!!!!

قربونت عزیز دلم
خدا به داتون برسه امسال

کبری سه‌شنبه 9 آبان 1396 ساعت 07:49 ق.ظ

واقعا جای نگرانی است .به کجا میریم ما بااین اوضاع واحوال افتضاح اقتصادی وفرهنگی خدابه بچه هامون رحم کنه من همیشه نگران ومضطربم میگم ماها روزهای خوب راهم دیدیم یه زمانی مردم به فکرهمدیگه بودن کمک هم بودن همدیگه راملاحظه میکردن .ولی این بچه ها چیکارمیخوان بکنن همه ازهمدیگه متنفرن هیچ کسی برای دیگری خوشی نمیخادهمه پای همدیگه رامیکشن ومیخوان که بیفته .واقعاخدارحم کنه

متاسفانه عین حقیقته و خیلی خوب اوضاع رو ترسیم کردی کبری جان

مینا سه‌شنبه 9 آبان 1396 ساعت 07:49 ق.ظ

من که به این نتیجه رسیدم همه مردممون بالقوه خطرناک بی رحم دزد و سنگدلیم یکی دستش میرسه یکی نمیرسه یکی شرایط حس بالقوه اش رو بالفعل میکنه یکی زندگی باهاش راه میاد و هیچوقت بدی هاش رو نمیشه چه دردناکه

دقیییقا" یکی دستش می رسه و یکی دستش نمی رسه وگرنه ....

سینا سه‌شنبه 9 آبان 1396 ساعت 01:12 ق.ظ

امان از بیماری بیتفاوتی

اماااان

افشان سه‌شنبه 9 آبان 1396 ساعت 12:48 ق.ظ

نسرین دوشنبه 8 آبان 1396 ساعت 11:55 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

همه ی اینا که گفتی بنوبه ی خودشون فاجعه هستن.
حق داری عصبانی باشی.

ولی به سیم آخر زدی قربونت برم با این نوشته...
دست مریزاد گلم

عززیزمی نسرین جون خیلی اذیت می شم مردم انقدر خودخواه و بی ملاحظه ن . همونقدر که از پارک کردن ماشینا سر پل منازل مسکونس حرص می خورم

الی دوشنبه 8 آبان 1396 ساعت 10:42 ب.ظ http://elhamsculptor.blogsky.com/

متاسفانه همین خودخواهی هی ریشه خیلی از مصیبت هاست

دقییییقا

اعظم46 دوشنبه 8 آبان 1396 ساعت 08:45 ب.ظ

سلام خوبی از نفس چه خبر حالشون خوبهک

سلام اعظم جون . خدا رو شکر بد نیستیم .
نفس هم خیلی خوبه . خدا رو شکر جلسات شیمی درمانی و چکاپ سه ماهه انجام شد دکتر خیلی راضی بود و گفت جراحیت کاملا یادمه . هیچ لنف و نسجی آسیب ندیده بود تو هم که احتیاط کردی و یه دوره شیمی درمانی گرفتی حواست به چک اپ هات باشه و برای 6 ماه بعد وقت داد .
عزیزم ممنونم که پرسیدی

غریبه دوشنبه 8 آبان 1396 ساعت 06:49 ب.ظ

سلام
متاسفانه از این مسایل فراوان است ولی خود من در زمان کارمندی هیچ وقت در سلف سرویس با مشکل جا روبرو نشده ام شاید به دلیل این که سالن بزرگ بود
ولی در زمان دانشجویی خیلی سر بسر هم می گذاشتیم با بلند کردن نوشابه ی همدیگر
قسمت آخر موضوع مرا یاد این ضرب المثل انداخت که همیشه مادرم بکارد می برد
خدا خر را شناخت شاخش نداد

سلام
حتما سالن بزرگ بوده ، اما هر جایی که نیاز به ملاحظه و توجه و اندکی فداکاری وجود داشته باشه با حجم عظیمی از خودخواهی و بی تفاوتی مردم رو به رو میشیم .
این شاخ و خر و اینا خیلی ضرب المثل بجاییه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد