دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"بشوره ، ببره "

هالووین یک جشن سنتیه که در قرن نوزدهم ، مهاجران ایرلندی و اسکاتلندی با خودشون به آمریکا آوردن و سه شبانه روز ادامه داره .


 از اونجایی که این جشن مذهبی  و مسیحیه ، تقریبا" در همه ی دنیا مردمی که مسیحی هستند این آیین رو زنده نگه داشتند . 


الان چند سالیه که تو ایران هم شاهد مهمونی هایی  به مناسبت هالووین هستیم البته من که بین هموطنان غیر مسیحی خودم شنیدم . 



اگرچه با هر بهانه ای خوبه که جشن بگیریم و شادی کنیم اما چیزی که من دیدم ، پارتی هایی صرفا" به دلیل چشم و هم چشمی و نشون دادن اینکه " ما خیلی خارجی هستیم " بوده . 


رو راست برگزار کننده ی هیچکدومشون رو آدم های موجهی ندیدم . 


همین آخرین بار که سال قبل بود یه خانمی این پارتی رو گرفت که ساعت ها با دختر دو سال و نیمه ش تو یکی از سالن های زیبایی تهران مشغول چسان فسان بود . 


موهای خودش رو مش کرد و صد البته کله ی دختر بچه به اون سنش رو هم صورتی، رنگ و مش کرد !!! و قسمت دیدنی ماجرا ، قیافه ی عصبانی و ناجور من بود که کارد میزدی خونم در نمی اومد که چرا با بچه ی لطیف و بی گناه این سیرک رو راه انداخته . 


نمیدونم بچه دچار آلرژی و بیماری های پوستی شد یا نه . 


بگذریم بابا ، چرا هر چی می خوام شادی بخش و خوب بنویسم باز به خودم میام و می بینم تلخ و گزنده شده !!!(خاله پیرزن غرغرو شدم هااا)



آررره می گفتم .. حالا از این حرفا که بگذریم ، هالویین برای اونایی که دستی به رنگ و هنر دارند بهترین بهانه ست برای گریم . 



مهردخت هم چند ساله سعی میکه از قبل به این موضوع فکر کنه و بقول خودش یه گریم خفن برای صفحه اینستاگرامش تدارک ببینه و نتیجه ی امسالش اینه : 



این گریم برگرفته از  شخصیت فیلم it در ژانر ترسناکه که 8 سپتامبر 2017 (هفدهم شهریور امسال) اکران شده ست .


 داستان دلقکیه که بچه ها رو از بین میبره . 


نکته ی جالب توجه و تامل این فیلم اینه که این دلقک ، ترس ها و نقاط ضعف رو شناسایی میکنه و با همون ها طعمه هاش رو به دام می اندازه . 


وکلی ترین  پیامش اینه که همون چیزایی که ازش می ترسیم  ،  از پا درمون میاره پس ذهنمون رو از ترس ها خالی و با افکار زیبا پر کنیم 


اینم عکس پارسال : 




قربون همگیتون ان شالله زندگیتون پر از شادی و آرامش و تهی از رنج و ترس باشه 

" بی تفاوت ها"

سلام عزیزانم ، امیدوارم این روزها با هوای بلاتکلیف که خودشو نمی فهمه ، خوش باشید و تنتون سلامت باشه . 



اداره ی ما یه سالن ناهارخوری تو طبقه ی دوم برای خانم ها داره ، یه سالن هم برای آقایون در طبقه ی منفی دو !!! خدا رو صد هزار بار شکر که حد و حدود شرعی کاملا" رعایت میشه و بین خانم ها و آقایون فاصله به اندازه ی کافی  موجوده . 


انگار نه انگار که ما این بالا همه در کنار هم نشستیم و کار می کنیم )!!! 


چند تا از همکارهای آقا ، هیچ تمایلی به استفاده از سالن مخصوص خودشون ندارند . وقتی علت رو ازشون پرسیدم ، گفتند : اونجا اگر حادثه ای پیش بیاد ما هیچ امکانی برای فرار نداریم . 


درسته که احتمالش زیاد نیست ولی خوب بنده خداها حق دارند دیگه .


از اینها بگذریم ، مشکلات ما خانم ها با ناهارخوریمونه . 


بیشتر روزها شاهد صف طویلی از خانم هایی که سینی غذا تو دستشونه هستیم . 


من و چند نفر که با هم غذا می خوریم ، وقتی میبینیم بقیه همکارها جایی برای نشستن ندارند با سرعت بیشتری غذامون رو می خوریم و میز رو رها می کنیم ... 


هرچند که گپ بعد از غذا جزو ساعت های خوب استراحت و فراغت حساب میشه،  ولی وقتی بقیه جای نشستن ندارند چه گپ و گفتی ؟؟؟


دیروز وقتی رسیدم تو ناهارخوری دیدم مریم دوستم بالا سر یه میز ، سینی به بغل ایستاده . 


رفتم پیشش گفتم :چرا اینجایی؟؟


 گفت : الان یکربعه اینا غذاشون تموم شده ولی از جاشون بلند نمیشن . غذای ماهم سرد شد . 


منم رفتم غذامو بیارم ، برگشتم دیدم بحثشون شده . 


دختره برگشته گفته : خیلی زشته شما بالا سر ما ایستادین . 


(من از اینجاش رسیدم) مریمم بهش گفت : زشت اونه که همکارات غذا به دست ایستادن و شما انقدر بی تفاوتی که هنوزم بعد از یکربع که غذات تموم شده داری به گپ و گفتت ادامه میدی . 


اینا رو گفت و سینیش رو کوبید رو میزشون . اونا هم غر غر کنان بلند شدن رفتن . 


این موضوع شاید به ظاهر خیلی کوچیک باشه و کم اهمیت ولی من اصلا بهش اینطوری نگاه نمی کنم . 

اینکه چهارنفر تو یه سازمان دارن کار می کنند ، انقدر وقاحت زیاده که نه اینکه از رفتارش عذر خواهی نمی کنه بلکه اعتراض می کنه که رفتار شما زشته !!!



حالا بنظرتون این آدما که دارن تو یه سازمان اسم و رسم دار در پایتخت ایران کار می کنند و باید خیر سرشون با زندگی شهر نشینی و حداقل فرهنگ آشنا باشند گناهشون کمتر از کسانیه که فجایع اسفناک به بار میارن ؟؟ 



بی تفاوتی یعنی بی مسئولیتی و بی مسئولیتی یعنی همون معلم که نسبت به کارش متعهد نیست و از تدریسش میزنه . 


یعنی همون دکتر و پرستاریه که نسبت به درد و رنج مردم بی تفاوت و بی مسئولیته و براش مهم نیست اون که زیر دستشه ، عزیز دل یکی دیگه ست . 


همون مادر بی خردیه که هردنبیل با یکی ازدواج کرده و هردنبیل بچه دار شده و هردنبیل از شوهرش طلاق گرفته و هردنبیل بایکی دیگه ارتباط برقرار کرده و هردنبیل بچه ش رو گذاشته زیر دست اون کثافت و حتی به سوزوندن بدن بچه ش با سیگار اون وحشی واکنش نشون نداده و دست آخر تن بی جون بچه ی آزار دیده ش رو گذاشته زیر خاک . 


بی تفاوت همین مسئولین بی کفایت مملکتند که باعث شدند فقر و فحشا و بدبختی گریبان کشورمون  رو گرفته و رهامون نمیکنه . 


گو اینکه بین همه ی اقشار مردم و همون هایی که اسم بردم از قبیل معلم و دکتر و پرستار و مادر و پدر متارکه کرده و ... آدم هایی با احساس مسئولیت بالا  هم وجود دارند ولی واااقعا تعدادشون کم و ناچیزه . 



پیش خودم فکر می کنم این همکار که اصلا دیگران رو نمی بینه و هیچی براش مهم نیست اگر درموقعیت قرار بگیره از همه ی اون ها که می شناسیم فاجعه به بار آوردن بدتر میکنه . 


باور کنید تو موقعیت نبوده ، وگرنه دست کمی از بقیه نداشته .  این آدم چه جور بچه ای تربیت میکنه ؟؟!!!



چرا اینطوری شدیم ؟ چرا سنگدل  و بی شعور شدیم . چرا کسی به کسی رحم نمیکنه؟ خدایا پس کجااایی؟؟ 


چرا انقدر غر میزنم و عصبانیم !!! 



" سرما خوردم "

عاقا هیچی گیرمون نیومد بخوریم جز یه سرمای اساسی .....



  دست به سینه ، دو زانو بنشینید ، برمی گررررررردم