دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"شب های من وسی و ششمین جشنواره فیلم فجر قسمت اول"

سلام عزیزان دلم . امیدوارم خوب و سرحال باشید و در این سرمای زمستونی ، خونه های دلتون گرم باشه . 


از لطف بی دریغتون ممنونم ، همگی بخاطر پام نگران بودید و احوالم رو می پرسیدید ، راستش شنبه ی پیش گچ رو باز کردیم .

 وضعیت از اون حالت بحرانی که نمیتونستم پامو زمین بذارم دراومده بود ولی همچنان درد رو موقع راه رفتم ، مخصوصا"  پله  رفتن رو حس می کنم . 


ازفوق تخصص جراحی مچ پا ، وقت گرفتم دیروز ویزیتم کرد و برام ام آر آی و سیتی اسکن نوشت . هر دو رو انجام دادم . باید جواب هاش آماده بشه تا ببرم دکتر نظرش رو اعلام کنه . 


اما باز هم موسم جشنواره ی فیلم فجر شد و من شیدااااااا


امسال به واسطه ی همون کسب و کار جدید خانوادگی که راه انداختیم و هر یک شب درمیون با مینا ، بصورت شیفت سر کار حاضر می شیم ، تصمیم گرفتیم که اصلا" بلیط پیش خرید نکنیم . 


تا روز دوازدهُم ، هَم  جلوی خودم رو گرفتم ولی مگه میشد اخبار فیلم ها رو دنبال نکنم ؟؟ همین خوندن ها و تیزر  فیلم ها رو دیدن باعث شد که ساعت ده  روز پنجشنبه دوازدهم دیگه عنان اختیار از کف دادم و با یه آگهی فروش بلیط ها تماس گرفتم . 


-:سلام جناب ، درمورد آگهی بلیط ها تماس گرفتم 

-: سلام خانم . بفرمایید . 

-: راستش من دو سری سانس آخر وقت رو میخوام و سودای سیمرغ 2 ، سینماش هم یا شمال شهر باشه یا مرکز . 

-: نه متاسفانه من سودای 1 رو دارم .

-: حییف .. باشه ممنونم  خدانگهدار. 


با لب و لوچه آویززون پشت میزم نشسته بودم . مینا تماس گرفت . 


-: مهربانو سلام ، چطوری؟؟ 

-: سلام . خوبم ولی حوصله ندارم . 

-: چی شده ؟؟ 

-:عاقا ، کسب و کار جدید به چه دردمون می خورد ؟ مرض داشتیم خودمونو گرفتار کردیم ؟؟ 

-: چرا عصبانی هستی .. حالا یادت افتاده بعد از اینهمه مدت که آلوده ش شدیم ؟؟ 

-: والاااا دلمون سالی یه بار به جشنواره فیلم خوش بود .. الان چرا باید ازش محروم بمونم ؟ 

-: خوب مهربانو بیا بلیط بخر دوسری . شبی که من شیفتم ، تو با مهردخت برو .. شبی که تو شیفتی ، من با دوستم میرم . اینجوری هم چند تا فیلم دیدیم هم هزینه ش زیاد نمیشه ، هم سرکارمون هستیم . 

-: خوب دیر پیشنهاد دادی مینا .. الان دیگه بلیطا تموم شده . 

-: والا اگه تویی که گیر میاری . 

-: خوبه ، مزه نریز .. امسال دیگه راهی ندارم .. فعلا خدا حافظ 


باز این آگهی ها رو زیر و رو کردم .. تماس می گرفتم ولی هرکدوم یه مشکلی داشتن یا یک سری داشتن . یا سودای یک بودن یا سینماش نزدیکمون نبود .


ساعت دوی بعد از ظهر تلفنم با یه شماره ی ناشناس زنگ خورد . 


-: بفرمایید؟

-: سلام خانم ، شما صبح با من تماس گرفتید بابت بلیط های جشنواره . 

-: بله درسته . 

:- خوب سودای 2 تو سینمای مرکز شهر ساعت یازده شب خوبه ؟ 

-: بله عااالیه ولی دوسری میخوام . 

-: دارم . 

-:  وااای چقدر عااالی . چند اونوقت ؟؟ 

-: همون هر سری صدو پنجاه تومن . 

-: خیلی خوبه ممنونم .. فقط سینمای ارگان ها نباشه ، برم اونجا بگن باید با پوشش خاص میومدی (والا پارسال یکی مهمونمون کرد یه سینما با مینا ضایعمون کردند راهمون نمیدادند ، هم ما اذیت شذیم هم اون بنده خدا میزبان )

-: نه خانم خیالتون راحت . 

-: باشه چجوری بگیرم ازتون ؟ 

-: آدرس بدید میارم 

دیگه نیشم تا بناگوش باز بود از ذوقم رو پا بند نبودم . متاسفانه برنامه ی سینما روی هیچ سایتی نبود . خود اون آقا هم نمیدونست برنامه چیه و شب چه فیلمی اکران میشه . 


به مینا زنگ زدم گفتم گرفتم ... مینا تو امشب میری یا من برم ؟ 


گفت: فرقی نداره ولی من امشب بادوستام بیرونم میخوای تو برو . گفتم : باشه . 


بعد از اداره رفتم خونه ی مامان اینا ، لباس عوض کردم و رفتم سرکار بعدی . 


قرار بود ساعت نُه نسیم، خانوم بردیا بیاد بجای من بایسته تا من بیام بیرون . اونا هم رفته بودن دنبال یه کاری و گیر کرده بودند . ساعت ده بود ، اعصابم خط خطی .. به بردیا زنگ زدم گفتم اگه میدونستی نمیتونید بیاید می گفتید من بلیطای امشبو میدادم به مینا . الان نه خودم رفتم نه اون میره .. بلیطای امشب میسوزه . 


بردیا گفت : خوب ول کن اونجا رو . بیا بیرون . گفتم : خووووبی؟؟ یکساعت دیگه فیلم شروع میشه من تو فرمانیه م سینما هم وسط شهر . 


گفت : خلوته بابا .. راه بیفت تو میتونی . 

گفتم : آقا بردیا ، شما مدیر مجموعه هستی داری به من میگی کار رو رها کنم ؟؟ 

گفت : آرررره .. بیا دیگه ساعت ده شده تا الانم که خیلی شلوغ بودی . 

تلفن رو قطع کردم ولی دل تو دلم نبود . 

یکی از کارگرها اومد یه سوالی بپرسه . 

-: ببخشید ، این فاکتور تکراریه یا جدید؟؟ 

-: نه رسول جان ، جدیده .. درست مثل قبلیه ولی شماره ش فرق داره . 

-: باشه .. الان انجام میدم . 

-: ممنون . 

چند قدم رفت و دوباره برگشت . 

-: مهربانو خانم ببخشید شما بابت چیزی ناراحتی؟ 

-: بله رسول از کجا فهمیدی ؟ 

-: معلومه . 

-: آره ساعت یازده باید جایی میبودم که برام مهم بود ، قرار بود کسی بیاد جام که نمیتونه بیاد منم نمیتونم برم . 

-: آقای مهندس چی میگه؟ 

-: میگه برو . 

-: خوب برید دیگه .

-: نمیشه رسول ندیدی چقدر سرمون شلوغ بود؟ اگه من برم شماها دست تنها میمونید . 

-: نه بابا ، دیگه به اون شلوغی نمیشه .. منم حواسم هست . 

ساعت ده و بیست دقیقه شده بود . عمرا" نمیرسم . 

کیفمو داد دستم گفت برید ... من همه ی گزارش ها رو عکس میندازم براتون تلگرام می کنم . 

بردیا زنگ زد : عه تو که هنوز اونجایی بدو میرسی . 


وقتی به خودم اومدم داشتم تو اتوبان گاز میدادم . با خودم می گفتم : ای بابا مگه جا پارک پیدا می کنم حالا . 


ساعت پنج دقیقه به یازده رسیدم سینما انگار اون جای پارک رو برای من گذاشته بودند کنار . 


ماشینو چپوندم و با پای دردناکم قدم برداشتم به سمت سینما . بلیط به دست مامور خندان گفت : داره تیتراژ میزنه خانم بفرمایید داخل عجله نکنید . بالاترین ردیف و یه جای خوب دوتا صندلی خالی بود نشستم روش . 


تلفنم ویبره شد .


-: بله بردیا  . من نشستم رو صندلی . 

- :منم دم درم بیا بلیطو بده . 

-: عه تو هم اومدی . 

-: آره خوب  مهردخت که امشب با پدرش رفته مهمونی من اومدم بجاش 



فیلم "جاده قدیم "به کارگردانی منیژه حکمت عزیز و بازی مهتاب کرامتی و آتیلا پسیانی و پرویز پورحسینی و جمعی از دیگر بازیگران رو دیدم . جریان این بود که مادر خانواده (مهتاب کرامتی) در شب سال نو از محل کار به قصد منزل بیرون میاد به دلیل نبودن آژانش مجبور به گرفتن ماشین دربست میشه ولی تا ساعت ها بعد از اون به منزل نمیرسه . 


موضوع فیلم چیزی بود که همیشه بهش فکر می کردم و می کنم . واکنش های بعد از حادثه از نظر روانشناسی به تصویر کشیده شده بود . مهتاب خیلی خوب نقشش روبازی کرد ولی ریتم فیلم بسیار کند و خطی بود . 



رسول گزارش ها رو برام فرستاد و نوشت مهربانو خانم بعد از رفتن شما انقدر شلوغ شد که فکرش رو هم نمیتونی بکنی ولی همه چیز به خیر گذشت .


دستتون درد نکنه منم طبق قولی که به شما دادم اسنپ گرفتم داریم با توحید میریم خونه . 


(آخه شب ها من و مینا دلمون نمیاد بچه ها پیاده برن خونه .. خونه شون نزدیک محل کاره ولی یه یکربع پیاده روی داره که حالا تو سرمای  زمستون خودم یا مینا هر کدوم شیفت باشیم میبریم میرسونیمشون . این برخلاف قانون مدیریته ولی ما  خواهرا ازش سرپیچی میکنیم و از این کار راضی هستیم . اونشب که من زود رفتم پول اسنپ رو به رسول دادم و گفتم مبادا پیاده برید تو سرما و خستگی .. قبول نمی کرد ولی ازش قول گرفتم چیزی هم نمیشد ها در حد پنج ، شش تومن ولی همونم قبول نمی کرد)


خدا رو شکر فرداش جمعه بود تا ساعت ده خوابیدم و عصر دوباره شیفت من بود . (جمعه ها با مینا چرخشی شیفت می مونیم) اونشب ، شب مینا بود ولی طبق برنامه باید فیلم مغز های کوچک زنگ زده اکران میشد .. منم که هلاک بازی نوید محمد زاده و فرهاد اصلانی ... زنگ زدم به دوست بلیط فروشمون گفتم : دوست عزیزززز ، بازم بلیط بیار و مارو بسسسااااز ، من جنبه ندارم یه شب درمیون تو ایام جشنواره سینما برم . 


جمعه شب ها مثل پنجشنبه هاساعت ده به بعد ،  شلوغ نیست ...دوباره با همدستی رسول پیچیدم اومدم سینما . مینا و دوستش هم که زود تر رسیده بودند . 





" مغز های کوچک زنگ زده " عجب اسم خوبی داااشت .. عجب بازی هایی!!!  نوید محمد زاده بی نظیررر ، فرهاد اصلانی عااالی و فرید سجادی حسینی بیییست ..

دوتا هنرپیشه ی جوون و عااالی بنام های مرجان اتفاقیان و نوید پور فرج هم بودند که باید بگم ای ولاه !!!


و اما خانمی بنام  "لادن ژاوه وند" در فیلم بازی می کرد که بعد از 56 سال کارتن خوابی  هنرپیشه ی فیلم هومن سیدی شده و عجیب خوب و روون بازی می کرد !!!


باریکلا به هومن سیدی عزیزم که کشف استعدادش بی نظیره 



دیشب فیلم " به وقت شام " با کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا و بازی زیبای بابک حمیدیان و هادی حجازی فر رو دیدیم . تنها هنرپیشه های ایرانی فیلم همین دو عزیز و بقیه از هنرپیشه های مطرح سوریه و لبنان بودند . 


بازی ها خوووب فیلمبرداری عاالی ولی انگار رفته بودیم ترمیناتور 2 رو نگاه می کردیم . بس که صحنه ها ی اکشنِ غیر منطقی داشت .  

من حاتمی کیای خودمونو می خوام ، همونی که آژانس شیشه ای و ارتفاع پست رو ساخت .. ولی انگار از "چ" به بعد دیگه نشد که نشد . 

درضمن دیشب که نوبت مینا بود شیفت بمونه به همون روش دوشب قبل من صحنه را ترک و در سینما حاضر شد 


این گزارش فیلم دیدن های من بوده در این سه شب .. نمیدونم چند درصد از خوانندگان این خونه به موضوع علاقمندند ولی خوب خودم که علاقمندم و همین برای دیکتاتور شدن دلیل خوبیه . 


دوستتون دارم 



نظرات 19 + ارسال نظر
زبله دوشنبه 15 شهریور 1400 ساعت 10:30 ب.ظ http://Zebele.blogfa.com

یکی از ارزوهام اینه مثل دانشجوهای هنر زمان جشنواره رو توی سینما بپلکم و فیلم ببینم صبح تا شب
ولی خب تا الان نشده که بشه

آخ آخ من دانشجوی هنر نبودم ولی تجربه جشنواره سه تا فیلم پشت هم دیدن رو دارم
اصلا روزای جشنواره که کلا تو سینما بودیم

سمانه چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت 12:29 ب.ظ

سلااااام‌منم علاقمند ب فیلم و جشنواره ام اما بیشتر سینمای کودک ینی عاشق سینمای کودکم هم خارجی و هم ایرانی و شاید از شانس خوبم‌ توی اصفهانم و جشنواره ی فیلم کودک اصفهانه تو ایام جشنواره فبلم کودک صبج ساعت ۸ از خونه میزنم بیرون و ۱۲ شب برمیگردم میرم از صبح هتل محل اقامت بازیگرا که اکثرشونم بازیگرای کودکن البته بازیگرا و کارگردانای مطرحیم هرسال حضور دارن ک من از صبح میرم و برای بازیگر کوچولو ها هی غش و ضعف میکنم و هی باهاشون حرف میزنم امسال مهدی قربانی بیست و یک روز بعدو توی هتل دیدم عاشق شخصیتش شدم الانم از فیلمای جشنواره تنگه ابوقریبو دیدم ک دارکوب چهارراه استانلولم تو برناممه البته دوساله که اصفهان فیلمای فجر همزپان با جشنواره اکران میشه البته به قیمت خیلییییی ارزونتر از تهرانا بیاین اصفهان از سال بهد فیلم ببینیم باهم

سلام سمانه جون
به به چه سمانه ی پایه ی باحالی مهدی قربانی عزیز من ، یک آینده ی روشن درخشا ن داره ان شالله که همه مون حظ کنیم
قربونت عزیز دلم ممنون از دعوتت

باران پاییزی چهارشنبه 18 بهمن 1396 ساعت 11:08 ق.ظ http://baranpaiezi.blogsky.com/

بهتون پیشنهاد می کنم عرق سرد رو حتمن ببینید. یک فیلم خوش ساخت اجتماعی با فیلنامه عالی و بازیهای عالی تر و موضوعی که زنانا همیشه باهاش درگیرند پذیرفته شدن در جامعه بعنوان جنس دوم حتا اگر قهرمان باشند

یکشنبه بعنوان آخرین فیلم تو برنامه مه و بلیط دارم میرم میبینم عزیزم مطمئنم عااالیه ممنون از توصیه ت

پونی سه‌شنبه 17 بهمن 1396 ساعت 08:18 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

درود
یادمه حدود بیست سال داشتم با دوستم همین روزها رفتیم تهران برای جشنواره و فیلم دیدن
یادش بخیر
فصل پنجم
نابخشوده
شور عشق !!!!
چه فیلم هایی
چه ساندویچ با نوشابه لیوانی خوردن هایی
الان اون دوستمو ده سالی میشه دیگه ندیدم
ماشاللا به اراده شما
کاش یه پست در مورد بیزینستون هم می نوشتید
بدرود

درود پونی عزیز
والا کسی که از شهرستان میاد تهران برا ی جشنواره خیلی خیلی اراده ش از ما تهرانی ها بیشتره .
جشنواره ها تموم میشن و سالها می گذرن ولی خاطرات خوبشون تا آخرین لحظه موندگارند
حتما خواهم نوشت

شادی سه‌شنبه 17 بهمن 1396 ساعت 01:44 ب.ظ

از این همه انرژی مثبتت کیف میکنم به خدا
دوست داشتتی...

عزززززیزمی

هانیه سه‌شنبه 17 بهمن 1396 ساعت 12:40 ب.ظ http://khoda-behtarindost.blogfa.com

بچگی فیلم دوست داشتم ولی از وقتی بزرگ شدم زیاد اهل دیدن فیلم نیستم برعکس کتاب خوندن فیلم های مشهور هم به قول تو بعد از 5 سال می بینم
منم دوست دارم زود زود میام این جا سر میزنم

به به کتاب که عااالیه .. همونو بچسب
قربونت عزیز

نسرین سه‌شنبه 17 بهمن 1396 ساعت 01:22 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

مرسی گلم

بهمن هم یه خاطره رو شروع کرده نوشته ولی از بس نمی نویسه هیشکی خبردار نشده

عه !!! برم بخونمش

هانیه دوشنبه 16 بهمن 1396 ساعت 04:18 ب.ظ http://khoda-behtarindost.blogfa.com

من به فیلم دیدن زیاد عادت ندارم دیروز فیلم ابد و یک روز رو دیدم حالم بد شد اونقدر بد بود
ولی فیلم شعله با بازی امین حیایی رو هم تعریف می کنند کاش می تونستی اونو هم ببینی

هانیه جون معلومه اهل فیلم نیستی چون ابد و یک روز محصول سال نو و چهاره و با اینهمه سر و صدایی که کرد و همه جا ازش صحبت شد ، شما دوسال بعد دیدیش : ابد 9 تا سیمرغ بلورین سی و چهارمین جشنواره فجر رو از آن خودش کرد و بسیاااااار فیلم زیباو تلخیه .
متاسفانه فیلم شعله ور به کارگردانی حمید نعمت الله که سال گذشته یکی از فیلم های عالی بنام "رگ خواب" رو تو کارنامه ش داره ، خیلی موفق نبوده و من بلیط اون فیلم رو با یه فیلم دیگه عوض کردم ، شاید تو اکران عمومی به دیدنش برم .
به هر حال علاقمندی های افراد متفاوته و من با وجودی که تو فیلم دوست نداری ولی خیییلی دوستت دارم

لادن دوشنبه 16 بهمن 1396 ساعت 12:03 ب.ظ

سلاااااااااام
خوبین؟؟امیدوارم هرچه زودتر مچ پاتون عااااااااالی بشه: )

+من عاشق فیلمم ولی خب شهرمون ک تا چند سال پیش سینما نداشت حتی تو اخبارم نشون دادن یه چند سالی هست ک یدونه سینما درست کردن اینقده کثیفه ادم دلش نمیاد بشینه: ))

++لادن کارتون خواب؟؟؟اصن چقده لادن بازیگر داریم
لادن مستوفی
لادن طباطبائی
و هم اکنون ی لادن جدید

برای لادن جدید ارزوی ی زندگی عااااااااالی دارم
مدیونین فکر کنین چون هم اسمیم دارم تو ارزوم پارتی بازی میکنم

سلام لادن جون
مرسی عزیزم خیلی بهترم .
متاسفانه این مشکلات تو شهرستان ها خیلی آزار دهنده ست ، دیگه یه سینمای استاندارد و قابل قبول برای هر شهر چیزی نیست که همونو دریغ می کنند . بعد میگن چرا جوون ها به انحراف کشیده میشن .. باباااا یه سینما یه تفریح سالم شما براشون فراهم کردین؟؟؟

ای جااانم قربون هر چی لادنه عزز و با مراااامه ..
****
خیالت راحت باشه اصلا همچین فکری نمی کنم

لیلا دوشنبه 16 بهمن 1396 ساعت 11:04 ق.ظ

مهربانو جان من هم همچین اعتیادی به جشنواره داشتم تازه اون زمانهایی که باید خیلی تویه صف می موندیم ولی چندین سالی هست که دیگه جشنواره نرفتم ولی از تعریف های شما کیف میکنم و موافق

لیلا جون پس مثل خودمی اون وقتا که ما تازه جشنواره بروز شده بودیم 15 سالمون بود .. الان فکر میکنم اصلا ما بدون تلفن همراه چجوری می رفتیم قرار میذاشتیم .. آخه چند نفر بودیم می رفتیم تو صف بعد با یه سوپر مارکت نزدیک سنما قرار میذاشتیم که بهش زنگ بزنیم بگیم به دوستای ما بگید مثلا بیادن سینما آفریقا اینجا خلوت تره
تو سرما یخ میزدیم تو صف .. یادمه سر فیلم مارمولک 9 صبح 17 نفر رفتیم تو صف انقدر پارتی بازی کردن 12 شب با بلیط بازار سیاه 5000 تومنی رفتیم تو رو زمین نشستیم .. یعنی چقدرررر عاااشق سینما بودیم ما

نازلی دوشنبه 16 بهمن 1396 ساعت 09:43 ق.ظ

چه پستی
من که امسال هیچ فیلمکی نتونستم برم
نمیدونم چرا دیر به فکرش افتادم
اما مشتاق شدم به دیدن فیلم مغزهای کوچک زنگ زده
برم حتما ببینمش
مرسی بابت توضیحات فیلمها

عزیزمی نازلی جون البته لاتاری ، عرق سرد و بمب هم بسیار عالین هرکدومو تونستی ببینی عالیه

سمیرا دوشنبه 16 بهمن 1396 ساعت 08:58 ق.ظ

ممنون که مینویسی مهربانو جان، میشه هر فیلمی که میری روز بعد یه نقد کوچولو برامون بذاری؟

قربونت سمیرا جون چشم عزیزم

افشان دوشنبه 16 بهمن 1396 ساعت 03:40 ق.ظ

شادی دوشنبه 16 بهمن 1396 ساعت 01:33 ق.ظ

منم بله

جیگرررتو

نسرین یکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت 11:44 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

یه چیزی بگم. اینکه سینمای ایران سی سالیه که خیلی پیشرفت کرده. ولی هنوز مدیر صحنه ها خراب می کنن.
مثلآ تو همون فیلم لیلا حاتمی جانم که به من معرفی کردی. فیلم خوبی بود ولی مدیر صحنه هی خرابکاری کرده بود.

یکی از بدترین قسمتا اونجایی بود که لیلا جانم میره دستشویی، گربه رو میذاره کنار سینک و صورت قشنگشو میشوره. گربه می پره پایین رو زمین.
لیلا جانم سرشو بالا میکنه تو آیینه نگاه کنه، گربه تو بغلشه!
یه جای دیه هم خیلی سه بود ولی حالا یادم نیست

ای جااان قربون چشمای تیز بینت . اون فیلم یه نقد روانشناسانه ی اساسی داره میفرستم تلگرامت بخونی خیلی خوب کاری کردی دیدیش . راستی قسمت اول از فصل سوم شهرزاد هم پخش شد ها

نسرین یکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت 11:39 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

برووو !!!
منو بگو هی دلم برات تنگ میشه می بینم خیلی کوتاه جوابمو میدی تو تلی، میگم گناه داره مزاحمش نشم
الآنم قبل از اینکه بیام این خونه ات، تا بیدار شدم رفتم برات نوشتم دلم برات تنگیده
اینه رسمش؟
برو نامرد
تنها تنها میری سینما خب منو هم می بردی. گناه داشت؟

خب بسته یه ذره نق زدم


بخدا دلم لک زده جشنواره تهران باشی ببرمت بچرررخونمت تو سینماها تا دادت در بیاد

سینا یکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت 07:01 ب.ظ

56 سال کارتن خوابی؟؟؟ فکر کنم می تونست این رو توی کتاب گینس ثبت کنه و کلی پول به دست بیاره.

آره واااقعا هیچ چیز زندگی قابل پیش بینی نیست سینا

Nasrin یکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت 06:30 ب.ظ

سلام مهربانو جان باورت میشه چند روز پیش یه دفعه یادت کردم که امسال با گچ پا نمیتونى برى جشنواره ، خوشحالم که تونستى و رفتى
امیدوارم که جواب سى تى اسکن و ام ار اى خوبِ خوب باشه زودتر خوب بشى
ولى من بودم عمراً شب اول میرفتم میگفتم نمیرسم دیگه

سلام عزیزم
قربونت که همیشه یادمی ...آخ نسرین جونم کاش یه بار ایام جشنوره اینجا باشی
والله منم بردیا و رسول شارژ کردن البته خودمم هلااااک

شادی یکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت 04:31 ب.ظ

فعلا مغر ها و لاتاری چهارراه استانبول و خوشم اومد

ای جااانم تو هم آرررره ؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد