دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"چیزی بنام حریم خصوصی"

"توجه کنید عزیزانم ، این پست ، یک پست اصلاحی مهم در اینجا داره که لازمه حتما بخونید"

*************************

معنا نداشتن حریم خصوصی تو زندگی افراد، باعث بروز مشکلات و خساراتی  میشه که گاهی جبران ناپذیره .


  تصور من این بود که  با بالا  رفتن تحصیلات و گستردگی روابط و گذر کردن از فرهنگ سنتی به سمت مدرن ،درصد زیادی از  این فرهنگ غلط باید اصلاح میشد ولی متاسفانه میبینم که هنوز هم سرک کشیدن تو خصوصی ترین مسائل شخصی افراد و فضولی کردن تو زندگی هم ، رواج داره و بدتر از اون ، این رفتار ناشایست در محیط های اجتماعی مثل اداره هم به وفور دیده میشه .


 از اونجایی که  فضولی و خاله زنک بازی به موازات هم پیش میرن ، روابط رو خیلی دچار مشکل میکنه .  سخته برام ببینم خانم های جوون (میگم خانمها چون واقعا تو آقایون کمتر دیدم ) و تحصیلکرده که باهاشون در ارتباط هستم به این معضل دچارند .. 

حالا به این نتیجه رسیدم که شعور اجتماعی  خیلی  ربطی به میزان سواد افراد نداره . این تربیت خانواده هاست که بزرگترین تاثیر رو داره . البته نقش اجتماع و مسائل دیگه هم هست ولی بنظرم آموزش در خانواده حرف اول رو میزنه . 


فاطمه خانم  یعنی همون خانم محترمی که در پست قبل نوشته بودم برای کمک به امور منزل پیشم اومده بود رو خانواده ی همسر همکارم بهش معرفی کرده بودند و ایشون هم برای خونه ی جدیدش استفاده کرده بود و رضایت داشت . 


سهیلا (همکارم)مزد فاطمه خانم رو بهم گفته بود . وقتی کارها تموم شد و  میخواستم  مزدش رو براش واریز کنم ،تصمیم گرفتم  بیست هزارتومن هم بیشتر در نظر بگیرم . بهش گفتم : فاطمه خانم من فلان مبلغ واریز می کنم . 


گفت : دستت درد نکنه ولی من این مبلغ نمی گیرم  و پنجاه هزارتومن بیشتر گفت . 


گفتم : ببخشید من نمی دونستم چون سهیلا جون بهم شرایط رو اینطوری گفته بود ، من فکر میکردم تازه دارم بیست تومن بیشتر میدم . 


فاطمه خانم گفت : سهیلا خیلی به من کم داد ولی چون دفعه اول بود من چیزی نگفتم . الان هم چون شما عنوان کردی من بهت دستمزد واقعیم رو گفتم وگرنه اگر واریز کرده بودی اصلا نمی گفتم بهت .. چون شما هم باید راضی باشید . 


گفتم : رضایت ما به کنار ولی شما هم باید راضی باشی و قیمت رو بگی . خلاصه همون چیزی که گفته بود براش واریز کردم . 


شنبه صبح من و سهیلا و یکی دیگه از همکارها سه نفری سوار آسانسور اداره شدیم . 

سهیلا گفت : مهربانو جان ، فاطمه خانم اومد ؟ راضی بودی ؟ گفتم :آره دستت درد نکنه و مشغول صحبت درمورد مشکلات فاطمه خانم شدیم و از آسانسور پیاده شدیم . 


حرفمون به اونجایی رسید که گفتم : خلاصه خواستم براش دستمزدش رو  واریز کنم دیدم اون یکی همکارمون آهسته داره پشت ما با فاصله ی کم میاد . حرفمو قطع کردم ، راه رو باز کردم  و  بهش گفتم:  اعظم جون ما داریم صحبت می کنیم تو پشت ما اذیت میشی بیا برو . خیلی عادی گفت : نه دارم گوش میدم ادامه بدید . 


با خنده گفتم : عه بیا برو ببینم کی گفته به حرفای ما گوش بدی ؟ 


سهیلا که دید من نمیخوام حرفم رو ادامه بدم گفت : من میرم دستشویی ، بعدا میام پشت میزت . 


یه بیست دقیقه ای گذشت و سهیلا اومد پیشم . براش تعریف کردم ماجرا رو . گفتم سهیلا جان،  من بهت میگم این موضوع رو چون میدونم خیلی به فکر فاطمه خانم و مشکلاتشی مطمئنم کسی که به تو معرفیش کرده درست نگفته بهت .


 گفت : آره بابا چه کار خوبی کردی منم مثل تو میخواستم کمکی کرده باشم به حساب خودم بیشتر هم بهش دادم . بذار بگم به معرفش ، خونه اونا زیاد میره نکنه اونا هم راضیش نمی کنن. 


گفتم : آره عزیزم اینطوری بهتره .  البته بیشتر از همه ی کسانی که برای من کارکردن میگه ولی ما باید ببینیم اگر می خوایم برامون کار کنه باید راضیش کنیم اگر برامون سخته و نمی تونیم اصلا نگیم بیاد اونم برای دیگران وقت بذاره ... اینطوری هم بیاد هم ما ندونیم مزدش چقدره ، حقش ضایع میشه . 


سهیلا  از پیشم رفت . هنوز به میز خودش نرسیده تلفنم زنگ خورد . اعظم پشت خط بود . 

- مهربانو دیدم سهیلا اومد پیشت . 

-خوب ؟ 

-چی میگفتین؟ ادامه ی همون موضوع کارگر خونه بود؟ 

-الان داری شوخی میکنی؟

-نه بخدااا .. میخوام ببینم چی شد .

-یعنی چی ؟ شاید ما نخوایم تو بدونی موضوع رو .

- وااا من کنجکاویم گل کرده .. مشکلی پیش اومده ؟

- این کنجکاوی نیست عزیزم اسمش فضولیه ، یعنی منظورت اینه که نگران منی ؟

-آره خوب .

-نه دیگه این همون فضولیه ست .. چون نگرانی نداره که وقتی من صحیح و سالم جلوت ایستادم و دارم با لبخند با سهیلا حرف میزنم یعنی هیچ موردی برای نگرانی نداره . 

-مهربانو خیلی بدددی . 

-برو دختر زشته دست از این کارا بکش . 

خنده ای کرد و با شیطنت گوشی رو گذاشت . 

بعدا "به سهیلا گفتم که اعظم پیگیر ماجرا بوده ، اگه دوست نداری موضوع رو بدونه حواست باشه که من حرفی نزدم . اینجور که اون براش مهم بود سر از ماجرا دربیاره حتما میاد به تو یه دستی بزنه . 

سهیلا گفت : متاسفانه  این اخلاق بدو داره بارها هم بهش تذکر دادیم ولی توجه نمیکنه .

گفتم : بله خبر دارم . (داشتم به جریان شکوه فکر می کردم) 

*****

شکوه دختر ناز و با شخصیتیه که یه قسمت دیگه کار میکنه و با پونه که پیش ماست دوست صمیمیه . 


من، پونه و شکوه رو خیلی دوست دارم همیشه وقتی شکوه میاد قسمت ما ، کلی با هم گپ می زنیم . تقریبا" دو هفته ی قبل بود دیدم شکوه اومد اینجا ،  من سرم گرم چند تا تلفن شد و  قرار بود زود از اداره برم ولی دیدم شکوه یه موضوع عادی رو بهانه کرد و وصلش کرد به حریم شخصی و حرف درآوردن و به تندی با چند تا از بچه ها صحبت کرد . 


من دیگه از اداره رفتم و نفهمیدم جریان چی بود . طرفای شب شکوه اومد واتس آپ بهم پیغام داد . 

- مهربانو جون سلام .وقت داری ؟

- سلام عزیزم . بله ،خوبی؟

-اره ، اگه بذارن خوبم .. گفتم ازتون عذر خواهی کنم .

-بابت چی عزیزم؟ چی شده .

-امروز خیلی تند صحبت میکردم . خیلی شرمنده ی شما و محمد و آرمان شدم . 

(محمد همون همکارمه که با هم جشنواره و تیاتر میریم ، آرمان هم  همون همکارمه که درمورد به دنیا اومدن دختر کوچولوش نوشته بودم .. این دوتا خیلی خیلی برام عزیزند .. رابطه مون مدیر و کارشناسه ولی سه تایی عین خانواده ی هم با هم رفیقیم )

-راستی شکوه جان من حواسم پرت بود داشتم از اداره می رفتم ولی حس کردم تو خیلی ناراحت بودی . 

- هموون دیگه . مهربانو جان .. خدایی بجز شما سه تا که خیلی دوستتون دارم ، قسمتتون چه کسانی کار میکنند .. شما با اینا چکار میکنید اصلا شخصیت شما سه تا یه چیز دیگه ست .

-لطف داری عزیزم ولی میبینی که ما سه تا خودمون باخودمونیم ، واقعا با کسی کار نداریم چون تحمل بعضی از رفتارها آسون نیست . حالا بگو چی شده؟؟ 

-هیچی انگار اینا خیلی وقته هی میرن رو اعصاب پونه بهش میگن شکوه با آقای حسینی دوست شده . پونه هم به من نمیگه اینا پشت من حرف میزنن. 

- حسینی کیه ؟ 

-بابا همون پسره که با ما کار میکنه . خوشمم ازش نمیاد . 

- خوب حالا که چی .. اصلا به کسی چه ربطی داره . 

-آخه مهربانو جون اصلا همچین چیزی نیست اگه بود من با شما راحتم .. همینطوری الکی آدمو میندازن سر زبون ها . بعدشم هی میان به پونه میگن تو چرا کتمان میکنی ، شکوه با یارو دوسته همه مون هم خبر داریم هدف تو از انکار چیه . انگار طلب دارن از آدم . 


- عزیزم تقصیر پونه ست . انقدر که دختر با شخصیتیه اصلا دهن به دهن کسی نمیذاره ولی واقعا با همه نباید انقدر ملایم برخورد کرد 


 هااا شکوه ...من دیدم چند روز پیش یکیشون اومد گفت : مهربانو این شکوه به سلام دادن اعتقاد نداره ؟ گفتم : چطور مگه ؟ گفت : میاد اینجا سلام نمیده . گفتم : برووو دختر  من شکوه رو دوست دارم و میشناسم حتما حواسش پرت بوده . 

پس موضوع این بود . 


- نه راست میگه .. بدم میاد ازشون اصلا سلام نمیدم . خجالت نمیکشن .. همه ش رعایت پونه رو میکنم میگه به اینا هیچی نگو من باهاشون کار میکنم .. ولی دیگه اعصابم بهم ریخت امروز 

- خوب کردی عزیزم . 

-من از محمد و آرمان خیلی خجالت میکشم . 

-نگران نباش من فردا براشون توضیح میدم . 

متاسفانه این هفته هم شنیدم یکی از دخترای باسواد دفتر بیمه سر اینکه رفته خارج از ایران و نصرت براش غذا سرو کرده و بعد نصرت فیلمش رو گذاشته تو صفحه ی شخصیش و فضول های اداره که انگار همه جا و همیشه مترصد پیدا کردن سوژه هستند موضوع رو دهن به دهن چرخوندن تا به اخراج طرف کشید !!!

متاسفم واقعا" نمی دونم این دوستان به اصطلاح تحصیلکرده با این اخلاق زشتشون چطوری زندگی میکنند ، تو خانواده ی همسر ، تو محیط های دیگه .. با این حجم از فضولی و سرک کشیدن تو زندگی دیگران چطور به کار خودشون می رسند . 


باور کنید من که اصلا دونستن هیییچ موضوعی که مربوط به دیگران باشه برام کوچکترین اهمیتی نداره ، 24 ساعت وقت رو کم میارم وااای به  حال این دوستان که همه ش دماغشون تو زندگی مردمه . 

خواهش میکنم به این مسائل هر قدربنظرتون ساده میاد توجه کنید و با آدمای فضول دور و اطرافتون برخورد کنید . حواستون به بچه ها باشه و با زبان ساده براشون توضیح بدید و یادشون بدید که این رفتار دور از ادب و شعوره . 


دوستتون دارم 


نظرات 28 + ارسال نظر
مهرگل یکشنبه 5 خرداد 1398 ساعت 01:44 ب.ظ

مهربانوی عزیزم سلام
وای که نمیدونی چقدر بدم میاد از فضولی.
میدونم این حرفم شاید انگار خودمم خاله زنک هستم اما مادرشوهر من انقدر تو زندگی ما سرک میکشه مثلا اوایل ازدواج مدام میپرسید ناهارتون چیه شامتون چیه که همسرم گاها مجبور به دروغ میشد مثلا وقتایی که غذا نداشتیم تخم مرغ نیمرو میکردیم یا چند روز پشت سر هم پیش میومد از بیرون غذا بگیریم از ترس گیر دادناش دروغ میگفت البته من بعضی مواقع که خودمم حضور داشته باشم و مادرشوهرم بپرسه سعی میکنم سریعتر از همسرم راستشو بگم که بدونه و عادت کنه که قرار نیست ما به مدل اونا زندگی کنیم. البته این فقط یه مدل از سرک کشیدن آدم هاست.
حتی تو خانواده خودمم اینجوری خیلی دیدم. انقدر که میپرسن و گیر میدن که آدم احساس عدم امنیت داره پیش نزدیکانش.
خلاصه که کاش روزی برسه واقعا بخوایم تو خودمون یه تحولاتی بدیم تا آرامش هممون زیاد بشه

سلام مهرگل جان
راستش همه مون کمابیش تو زندگی رفتارهایی کردیم که ممکنه فضولی یا سرک کشیدن تو کار دیگران تلقی بشه شاید هم منظوری نداشتیم .. اما باید تمرین کنیم و قبل از پرسیدن خیلی چیزا پیش خودمون یه مزه مزه بکنیم ببینیم اصلا دانستن این موضوع چه تاثیری تو زندگی من داره و اگر نداره اصلا نپرسیم اگر هم داره و لازمه بدونیم از طرفمون خواهش کنیم درصورت امکان راهنماییمون کنه .
کسی رو که خیلی تو این زمینه قبولش دارم مهردخته . واقعا در این مورد ازش یاد گرفتم : اولا " هییچوقت برای خوشایند کسی جواب دروغ نمیده حتی من که مادرشم .. بارها پرسیدم کارت رو انجام دادی گفته "نع" امکان نداره دروغ بگه
ثانیا" بقدری کنجکاویش کمه که حتی بغل دستش با کسی یا تلفن حرف بزنیم گوش نمیده .
ابدا" سوالی که بهش ربط نداره نمیپرسه .
خدایی دمش گرم .. من تمرین میکنم مثل اون باشم

خان دایی دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 ساعت 06:21 ب.ظ http://www.khan-dayiii.blogfa.com

ادم سرش خلوت باشه فضولیش میااد

هاااا؟؟
آررره از بیکاریشونه یعنی ؟؟

راتا دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 ساعت 04:13 ب.ظ http://dokhtarikhakestari.blogfa.com

چقد شما خوب جوابشون رو دادی، من کلا سکوت میکنم و سعی میکنم زیاد هم صحبت نشم با اینجور ادما،اما هی بیشتر ادامه پیدا میکنه فوضولیشون و واقعا کلافه کنندست

راتا جون منم قبلا همینطور بودم حتی الان هم از چند تا اتفاق که میفته و لازمه به موقع جواب بدم ، یکی دو تاشو جواب میدم . دقیقا موضوع همینه چون اداااامه میدن و دست برنمیدارن باااید حتما برخورد کرد

x یکشنبه 22 اردیبهشت 1398 ساعت 04:31 ق.ظ http://malakiti.blogfa.com

الان دوباره خوندم فهمیدم چی شده
خیلی از صراحتت تو جواب دادن بهش خوشم اومد :) شاید دلیلش اینه که خودم در عین حفظ احترام جایی که لازم باشه طرف رو می شورم میذارم کنار .

عزززیزمی .
خوب کاری میکنی واقعا

x یکشنبه 22 اردیبهشت 1398 ساعت 01:54 ق.ظ http://malakiti.blogfa.com

راستش خیلی پستتون قروقاطی نشد نفهمیدم چی به چیه :||
شاید دلیلش اینه که شخصیت های داستان زیاد بودن .

ولی کلا جمله ی اخر پستتون رو موافقم .
من خودم هیچ وقت کاری به کار کسی ندارم بازم برای کارای خودم وقت کم میارم وای به حال اونایی که سرشون تو زندگی بقیه اس .


آره احتمالا بخاطر تعدد شخصیت هاست .
واااقعا درکشون نمیکنم

نسرین جمعه 20 اردیبهشت 1398 ساعت 02:39 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

دوستان نذاشتن بیست بمونی


عیب نداره شاید 25 بشم

هوپ... پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1398 ساعت 05:15 ب.ظ http://be-brave.blog.ir

من هم ازین خاله زنک بازی های درمانگاه واقعا بدم میاد. حتی اگر همراهی هم نکنی باهاشون بعد از یه مدت اثر میذاره روی آدم...

متاسفم واقعا ..اداره ،مدارس ،دانشگاه و حتی مراکز درمانی هم از این اخلاق بد در امان نیستند

مینو پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1398 ساعت 05:11 ب.ظ http://milad321.blogfa.com

خدا نکنه این آدم های فضول از بستگان نزدیک باشن که برخورد مشکل تر میشه.

دقییقا ،این رفتار بد گاهی یه فامیل رو بطور کل بهم میزنه

نسرین چهارشنبه 18 اردیبهشت 1398 ساعت 03:03 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

نه / دیروز اصلآ خیاطی یا کار خونه بجز یه خرید کوچک و آشپزی نداشتم. اما اول سرماست و مفصلای نسرین خانم خسته تر از همیشه.


دلم فیلمای صمد آقا می خواد امروز

آره راست میگی ما که گرم میشیم ، شما ها سردتون میشه و برعکس . ببین چقدر فاصله ی فیزیکیمون زیاده و بجاش قلبامون سرسوزنی با هم فاصله ندارند

نسرین چهارشنبه 18 اردیبهشت 1398 ساعت 03:01 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

آخه اینجا سینما رو آنچنان زیاد مثل ایران نیستند.
ما دیروز رفتیم فقط سه نفر دیگه تو سالن بودن. البته تا تبلیغا تموم بشه یه بیستایی شدیم
همیشه نصف بیشتر سالن خالیه.
فقط وقتی فستیوال فیلمای خارجیه (ایرانی/هندی/افغانی/ایتالیایی و...)ما باید اینترنتی بخریم. البته بازم هر کی زودتر رسید جای بهتر میشینه مگر لژ نشین ها

عه چه بد .. بیان من یکمی باهاشون صحبت می کنم سینما رویی بشن که ...

نسرین سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1398 ساعت 02:30 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

آره / بلیط می خریم و وارد سالن که میشیم هر جا دوست داریم میشینیم.

عه من از این نظر سیستم اینجا رو دوست دارم .. اینترنتی خرید میکنیم و جامون رو خودمون انتخاب میکنیم .

ملیحه سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1398 ساعت 09:15 ق.ظ

سلام عزیز خانم خوش هیکل
هیچوقت هیچوقت این ادمها رو درک نکردم.
نمیدونم این همه حوصله رو از کجا پیدا میکنن.
من حوصله ندارم به زندگی خودم فکر کنم چه برسه به دیگران.

ای جاان سلام به روی ماهت
والااا بخداااا

نسرین سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1398 ساعت 03:21 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

جالبه بگم همون همسایه افریقاییمون هم گاهی در میزنه و سرک میکشه ببینه من کار پرده گرفتم یا نه؟
اگه پارچه ببینه با خنده میگه: می بینم سرت شلوغه؟
(ما اجازه نداریم تو این مجتمع کار کنیم. بصورتی که ارباب رجوع بیاد و بره) و این خانم و چندتای دیگه چند بار دیدند که مشتری با تاقه پارچه میان و با پرده میرن بیرون.
مهربونن و گزارش نمیدن اما خب...
هر وقت کار خیاطی دارن منهم مهربون میشم و براشون مجانی انجام میدم.

زندگی مسالمت آمیز

نسرین سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1398 ساعت 03:15 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

نه خوشبختانه اینجا کسی بکار هم کاری ندارن. مگر تک و توکی.
یکیشون همسایه ی بالاییمونه که یکی دوبار ازش نوشتم با هم سینما میریم.
ایشون بیکاره، از صبح ساعت پنج و نیم صداشو می شنوم که تو بالکنیش با دخترش تلفنی حرف میزنه. البته زیاد مشخص نیست چی میگه و منهم چون در رفت و آمد آب دادن گلهامم نه می خوام نه می تونم بفهمم چی میگه.

طبق گفته ی خودش هر صبح و شب دخترش که مادر مجرده باید همه چیو براش بگه در مورد پارتنر سابقش و دنیس هم باید به او دیکته کنه که چکار کنه چکار نکنه!
یه بار دخترش بهش گفته اینقدر زندگی منو کنترل نکن. بسه!
ازش قهر کرد!!!
نمی دونم بخندم یا گریه کنم.
ترک های ترکیه و افغانی ها رو خیلی فضول دیدم اما این استرالیاییه و اعصاب آدمو خط خطی میکنه.
مدتها بود بیرون نرفته بودم دیروز پیامک داد یه فیلم خوب هست در مورد یه مادر و دختر آویرجینالی، میای بریم؟ گفتم بریم.
تمام راه تا سینما از زندگی مزدک و چرا دوست دختر نمی گیره و چرا تو براش نمی گیری وووو سرمو خورد.
منهم فقط جواب دادم زندگی خودشه چرا من؟
لابد راحته اینطوری.
نمی دونم...
خلاصه وقتی بلیط خریدیم ده دقیقه مونده بود فیلم شروع بشه. بخاطر اینکه سکوت کنه گفتم بیا بریم بشینیم تو سالن جای خوبی هم می تونیم انتخاب کنیم.
ولی تا آخرین لحظه ی تموم شدن تبلیغ ها و شروع فیلم ورور کرد
مشکلش این بود که چرا دوست پسر سابق همسایه آفریقاییمون برگشته و پسر بزرگه شون سلام نمیکنه؟

حالا شما پیدا کن پرتقال فروش را!

چه اعصاب خورد کنیه نسرین جون
یه سوال ، شما بلیط سینما میخرید صندلی و ردیف درج نشده ؟؟ هر جا خواستید می شینید ؟؟

ملیکا سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1398 ساعت 12:12 ق.ظ

سلام مهربانو جان
این دسته آدمهاىِ خیلى کنجکاو و به تعبیر دیگه فضول که همه جا حضور دارن و درجه شون شدت و ضعف داره، برطرف شدن حس کنجکاوى خودشونو ارجح میدونن به این که دلى رو نشکنن یعنى براشون مهم نیست که سؤال هایى بپرسن که طرف مقابل ناراحت بشه، اما مهمه که فضولیشون آروم بگیره! مخصوصأ دور از جون، تو اقوام اونم وقتى که خدایى نکرده کسى عزیزى از دست داده، این افراد به خودشون اجازه میدن تو همون مراسم اون فردى رو که درگیر تألمات روحیه، با سؤالهایى از قبیل این که: قبرشو کجا خریدین، چند خریدین، فلان چیز به اسم کیه...!مورد پرسش و جواب قرار بدن و اصلأ حال روحى اون آدمو که تو اون شرایط چى میکشه، درک نمى کنن...
البته شاید تعدادشون کم باشه اما همین تعداد کم هم براى بهم زدن اوضاع روحى و روانى زیاده!
البته تو محیط کار سخت تره چون حضور چنین افرادى، تأثیر مستقیمى روى دلگرمى و شوق کار و صرف انرژى خواهد داشت.

سلام ملیکا جانم
دقیقا ریشه در خودخواهی داره .. واای چقدر وحشتناک ، راست میگی فکر کن صاحب عزا چقدر در عذابه و اونوقت با این سوالایی که اصلا بهشون ربط نداره موجبات درد و رنج بیشتر رو براشون فراهم می کنند . !!!

الهه دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 03:16 ب.ظ

سلام مهربانوی عزیز .جانا سخن از زبان ما میگویی.مورد داشتم خانمه که فامیل همسرمه ازم پرسید خواهر زادت خواستگار نداره چرا ازدواج نمی کنه ؟چون سنش بالا بودوحفظ حرمتش واجب و فامیل شوهر خودمو کنترل کردم و گفتم دختر که بدون خواستگار نمیشه ولی من بعنوان خالش به خودم اجازه نمیدم در مورد مسائل خصوصیش ازش سوال کنم اگر که خبری بشه که حتما بهم خبر میدن برای مراسمش منم به شما خبر میدم .

سلام الهه جان .
واقعا متاسفم و چه جواب خوب و بجایی دادی .

مینا دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 12:22 ب.ظ

عاشق فلاش بکت شدم
یهو شخصیت اصلی قصه به فکر فرو میره و یاد خاطراتی میفته....

بالاخره اینهمه فیلم دیدن باید ازم کارگردان بسازه

تیلوتیلو دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 11:17 ق.ظ http://meslehichkass.blogsky.com

وای که چه رنجی میبرم منم از دست این فضولا
اصلا نمیفهمم چطوری میتونن اینقدر به چیزایی که بهشون هیچ ربطی نداره علاقه نشون بدن
گاهی تهوع میگیرم از این حجم بزرگ فضولی
تازه اینقدر وقیحانه که زنگ میزنن پیگیر فضولی زندگی یکی دیگه از یکی دیگه میشن ... ای خدا
گاهی میخوام سرم را بکوبم به دیوار


در مورد اون کارگر خانم منم به فکر فرو رفتم
چون منم طبق گفته معرف قبلی بهش پول میدم
و البته منم اگه بدونم بیشتر از این پول میخواد احتمالا دیگه مزاحم وقتش نمیشم ولی این دلیل نمیشه که ندونم ... خیلی عذاب وجدان گرفتم ... حتما دفعه بعدی ازش میپرسم

آره تیلو جان اغلب این عزیزان انسان های کم رو و معتقدی هستند که حیا مانعشون میشه حقشون رو ابراز کنند .

الی دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 10:36 ق.ظ http://elhamsculptor.blogsky.com/

حق با شماست مهربانوی عزیز
سواد افراد ارتباطی به شعورشون ندار، گاهی فقط تقویتش میکنه
متاسفانه این مسائل خیلی زیاده منم مدتی قبل درگیرش شدم و تا حلش کردم کلی اذیت شدم چون قاطی خاله زنکی هاشون نمیشم کلی حرف و حدیث الکی برام راه انداختن که مجبور شدم یه برخورد خیلی جدی کنم که بشینن سرجاشون
متاسفانه معظل فرهنگی تو بخشهای مختلف جامعمون بیداد میکنه و .... هیچ

عزیزمی الی جان .. میدونم عزیزم خود من سالها قبل تو همین اداره سوژه ی همین حرفای خاله زنکی و تعمت ها و فضولی کردن تو زندگیم شدم و منجر شد به فسخ قرار داد و دوازده سال زندگی شغلیم جوری دچار معضل شد که جبران ناپذیره

کیهان دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 09:09 ق.ظ http://mkihan.blogfa.com

عجب حکایتیه!!
راستش تصور نمی کردم در بین اقشار تحصیل کرده از این نوع رفتار های خاله زنکه وجود داشته باشه.
من به شخصه از هر کسی که زیاد سوال در مورد مسایل شخصی افراد بکنه بدم میاد و بد جوری توی ذوق چنین کسی می زنم.
به همین خاطر تقریبن هیچ کس چیزی در مورد همکاران پیش من نمی گه یعنی کسی جرات نداره این کار را بکنه!!
زندگی شخصی هرکس به خودش مربوطه و آن را نباید با مسایل اداره و کار اداری قاطی کرد.
مرسی برای همه چی

حکایت غریبیه !!
چرا متاسفانه هسسست ، کم هم نیست .
خیلی خوبه که از این موارد پیش بیاد و طرف هم بفهمه که موضع ما در مقابل رفتارش چیه گمان نکنم اعظم دیگه هوس فضولی پیش من رو داشته باشه
مرسی از تو

سیمین دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 07:45 ق.ظ

خوشم میاد دوستاتون که ما باشیم عین شماند.
منم یه اداره بین الملل تو اداره مون که بیشترشون خانم بودند و به شدت خاله زنک بود حتی با پیشنهاد پست قبول نکردم برم و رفتم اداره رایانه (آخه من شریفی بودم و به خاطر نمراتم حق انتخاب بخش داشتم )که بیشترشون آقا بودند و فنی و بهترین دوران کاریم رو می گذرونم.شاید حقوقم کمتر شده باشه ولی اعصابم راحت تره.

عزیزمی سیمین جون حتما با هم ، هم عقیده ایم که همو جذب می کنیم وگرنه که همون اوایل حذف آدرس میزدید و دیگه نمی اومدید پیشم .
آره درک میکنم واقعا امنیت محل کار و ارامشش چقدر مهمه

نسرین دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 01:46 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

خیلی خوشحالم درینمورد تو اون محیط نیستم.
خیلی عشق کردم از جوابات به اون فضول خانم و آخرشم تو خماری نگهش داشتین.
آخه بگو دونستن حرفای ما چه تغییری تو زندگی تو میده؟!!!
اصلآ تحمل آدمای فضولو ندارم و پرخاشگر میشم در مقابلشون. البته اول فقط در جواب میگم: چطور مگه؟
اگه دوباره دلیل آورد که: همینجوری یا... (هر چی) میگم: آهاااان..
بعد راهمو می گیرم و میرم پی کارم.
ولی خدا نکنه باز ادامه بده و پیله کنه دیگه نسرین غیب میشه و یه دیو ظاهر میشه... پوووووفففف

آره واقعا نسرین جون . راستی بگو اونجا از این موارد چقدر پیدا میشه ؟> میدونم که حتما هست ولی مسلما مثل اینجا نیست .

وووی نسرین عصبانی می شوووود

آوا دوشنبه 16 اردیبهشت 1398 ساعت 12:47 ق.ظ

سلام مهربانو جان

توی محل کار هر چیزی رو میشه نهایتا تحمل کرد و باهاش کنار اومد الا فضولی و تجسس تو کار همکارای دیگه...این خانم نحوه تربیتش غلط بوده و بنده خدا از کمی شعور رنج میبره و گرنه شما با رفتارت خیلی زیر پوستی حالیش کردی که میخوای خصوصی با اونیکی همکار صحبت کنی...ماشالله به این همه پیگیری!!!! خداییش اگر این همه سعی و تلاش رو در زمینه امور علمی و کاری داشت تا حالا حداقل بعنوان مدیر عامل یه قسمتی از اداره تون منصوبش میکردن.

سلام آوا جانم
دقیقا همینطوره .. فکر کن با آدمایی که هر روز ساعات زیادی می گذرونیم همچین مشکل بغرنجی داشته باشیم .
قربونت منتظر باش پست های خوب هم می گیرن

آبی یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 ساعت 11:12 ب.ظ

وقت تون بخیر مهربانو عزیز
فقر فرهنگی نهادینه شده در یک کشور با مدرک دانشگاهی از بین نمیره هویت افراد در خانواده و روابط با دیگران و اطرافیان شکل میگیره جامعه تعیین کننده ست و سطح شعور یک ملت رو بالا میبره نه خوندن چند کتاب دانشگاهی و مخصوصا سیستم آموزشی که از اساس معیوبه هر آدمی با افرادی رو به رو بشه و ببینه سرک کشیدن در زندگی همدیگه عادیه خب اونم یاد میگیره حالا میخواد پروفسور باشه یا دیپلم فرقی نداره عرف و عادی شدن هر مسله ای تعیین کننده ست.
اگر به مثال زدن باشه من به وفور در دانشگاه چه در دوران دانشجویی و چه در دوران تدریس دیدم محیط علمی کشور اینطوریه اونوقت نباید توقع داشت همین افرادی که مدرک گرفتن با بقیه فرق داشته باشند در یکی از دانشگاههای برتر دولتی تهران درس خوندم و تدریس میکنم نگاه کنیم اوضاع دانشگاه هم مثل اداره شماست .
از دوران دانشجویی یک خاطره سرک کشیدن هم دانشگاهی ها رو میگم یادمه بچه ها در کلاس درباره یک موضوعی خیلی با آب و تاب حرف میزدند میگفتن فلان استادبا دانشجویش رابطه دوستی داشته و خونه استاد میرفته به خاطر همین کار استاد و زنش به جدایی کشیده شد من کاری به درستی یا نادرستی این حرف نداشتم فقط پیش خودم گفتم اینا از کجا این اتفاقات رو با جزئیات میدونند خیلی تعجب کرده بودم به هر حال ما اساتید رو می بینیم دیگه از زن و بچه یا کی خونه اش رفته یا نرفته بی خبریم واقعا اهمیت این موضوعات براشون و اینطور با آب و تاب تعریف کردن عجیب بود انگار در حال تعریف کردن درباره مسائل خانوادگی خودشون بودند.
دوران تدریس از همکار و دانشجوهام چنین رفتارهایی دیدم همکار میانسالی دارم خانم تحصیلکرده تا مقطع دکترا از دانشگاه خوب و از اعضای هیئت علمی هستند مهربانو جان این همکار چیزی کم نداره از هوش و اخلاق همه جوره خوبه اااما فقط کافیه از مسائل کسی چیزی ندونه باید به هر قیمتی سر در بیاره گاهی با من حرف میزد و ابراز لطف زیادی بهم میکرد هر بار همدیگه رو می دیدیم میگفت آبی جان چه خبر؟؟دیگه ازم ناامید شده بود با لحن جدی تری میگفت آبی جان چه خبر؟؟وقتی کلا ازم ناامید شد دید جوابی که میخواد رو نمیگیره یکبار بهم گفت کتاب موردنظری رو میخواد اگر دارم برای مدت چند روز بهش بدم منم فردا اون کتاب براش بردم مهربانو میدونی چی شد چند روز بعد تماس گرفت گفت حتما آدرس خونه خودتو بفرست گفتم برای چی گفت کتابو میخواد تحویل بده گفتم عزیزم به زحمت می افتی تو دانشگاه همدیگه رو می بینیم گفت نه نمیشه حتمااااا همین امروز باید کتاب رو تحویلت بدهم آدرس براش فرستادم راستش برام قابل هضم نبود کسی که دو روز دیگه محل کار منو می بینه چرا باید اصرار خیلی زیاد بکنه امروز کتاب رو بده به هر حال اومد کتاب رو داد منم ازش پذیرایی کردم دو روز بعد دانشگاه بهش گفتم اون همه عجله برای چی بود جواب داد میخواسته خونه و زندگی منو ببینه کنجکاوی زیاد باعث شده بود چنین نقشه ای بکشه با افتخار و البته با خنده گفت در همه زمینه ها بااستعدادهفقط خوشم اومد خودش اقرار کرد که هدفش سرک کشیدن بوده فقط صداقتش دوست داشتم.
اکثر همکارهام فوق العاده خوبن خب چند مورد اینطوری هم پیدا میشه و اگر بخواهیم فاکتور مدرک درنظر بگیریم کلا این مسائل ربطی به مدرک نداره
یکی از دانشجوهام دختر درسخوان و مودبی بود یکبار ازم درخواست کرد شماره ام بهش بدهم تا چند سوال درسی از من داشته باشه شماره ام رو با کمال میل بهش دادم شب پیام ها یکی پس از دیگری فرستاده شد مهربانو جان میدونی پیامها چی بودند استاد شنیدم همسرتون مطب دارن و پزشک جراح هستند عمویم کسالت دارن آدرس مطب همسرتون ارسال کنید منم جواب دادم همسرم پزشک نیست مطب هم نداره (پیش خودم فکر کردم شاید بنده خدا اشتباهی واقعا شنیده و گناهی نداره ولی در ادامه فهمیدم واقعا میخواست بفهمه همسرم چیکاره ست)ادامه داد و درباره نقش تحصیلات والدین در موفقیت تحصیلی فرزندان حرف زد و پرسید استاد تحصیلات پدر و مادرتون میگید؟ باز هم غیر مستقیم سوال میکرد نمیدونه ازدواج خوبه یا بده استاد از ازدواج تون راضی هستید؟ اصلا سوال درسی نپرسید درسته مصاحبه مفصلی با من داشته منم همانطوری که زیرکانه سوال میکرد زیرکانه جوابش دادم و آخر یک شکلک بوس براش فرستادم و بهش گفتم امتحان این ترم خیلی سخته تمرکزت رو برای امتحان بذار نه برای مصاحبه با استادت.
کلا در دانشگاه خیلی بیوگرافی شخصی استاد برای دانشجو گاهی عجیب مهم میشه در دوران دانشجویی اینو حس میکردم دانشجوها دنبال مسائل شخصی استادها بودند در دوران تدریس هم به شکل خیلی عمیق تری این مسله رو حس کردم
محیط دانشگاه وقتی این باشه دیگه مهربانو عزیز از مدرکی که از همان محیط صادر میشه چه انتظاری میشه داشت به همه کجا کشیده میشه حتی در ابعاد وسیع ترش در رسانه ها هم به حریم خصوصی افراد معروف بی احترامی میشه .
به هر حال جهان سومی بودن فقر فرهنگی هم میاره البته همه آدمها به نوعی به کنجکاویی مبتلا هستند اما کنجکاویی که از حد گذرد سرک کشیدنه واقعا.
به نظرم بستگی داره با چه کسانی رفت وآمد کنیم و در انتخاب دوست دقت کنیم اصلا از دوستان نزدیکم چنین رفتارهایی ندیدم .

وقت تو هم بخیر آبی جان
وااای وااقعا چه کمکی به خودشون ، برنامه هاشون و زندگیشون میکنه مثلا بفهمند وضعیت خونه زندگی آدم ، شغل همسر ، پدر و مادر و مسائل خصوصی یکی دیگه چیه !!!
چقدر وقت و انرژی میذارن بابت نقشه کشیدن و اجرا و ...
متاسفم واقعا .. خدا رو شکردوستانمون اصلا از این اخلاق ها ندارند و اینایی که گفتم مختص ادماییه که اجبارا باهاشون در ارتباطیم اونم ارتباط محدود .
ممنونم ازتو عزیزم

نازلی یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 ساعت 10:52 ب.ظ

آخ گفتی مهربانو. من واقعا اینجور آدمها درک نمیکنم که اصلا چطور روشون میشه بپرسن
دوسال قبل یک گروه 30 نفری از دوستام داشتیم خانم و آقا. چقدر خوب بود تا سر همین دخالت‌ها و خاله زنک بازی‌ها کل گروه از هم پاشید
اینقدر بعضی ها تو زندگی آدم دخالت میکنن که باید بهشون گفت ببخشید تو دخالتتون زندگی می‌کنیم

واااقعا عجب جمله ای " ببخشید تو دخالتتون زندگی می کنم "

جودی یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 ساعت 08:49 ب.ظ

میتونه یه سر ﮔرمی جذاب باشه برای بعضیا :))

عسل یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 ساعت 05:40 ب.ظ

سلام مهربانو جان انگشت گذاشتی دقیقا روی نقطه ای که بشدت حساسم بهش
منم روحیه ام طوریه که اصلا حواسم نیس کنجکاوی کنم تو امور دیگران اصلا حال و حوصله پرسش خصوصی ندارم تا زمانی که مساله ای واقعا بکارم مربوط نمیشه توجهمو جلب نمیکنه وقتی هم کسی داره برام از ی مساله خصوصی دیگرون میگه حوصلم سر میره از حرفاش اونوقت تو همکارامون(اونم تو رده های بالای تحصیلاتی و اجتماعی)ادمهایی هستن ک بدیهی ترین اداب اجتماعی رو بلد نیستن ی عکس نشون میدی تو موبایلت تمام عکسهای قبل و بعد رو ورق میزنن
و بقدری پیگیر شایعات هستن که من میمونم اینهمه انرژی رو از کجا میارن اینا
متاسفانه خیلی مونده بتونیم به حق و حقوق همدیگه احترام بگذاریم اینقدر دور و برم زیاده این مثالها که یکی یکی داره خاطراتش زنده میشه

سلام عسل جانم . دقیقا همینطوره من اصلا نمی دونم وقت و انرژی برای اینهمه کنکاش از کجا میارن . بارها از من پرسیدن حقوق خواهرت چقدره ؟ میگم نمیدونم .. نه که نخوام بگم واااقعا نمی دونم . اون بنده خدا هم بهم گفته هااا ولی انقدر برای من بی اهمیته که تو یادم نمی مونه .. یا مثلا مهریه دوستت چقدره ؟ میگم بخدا یادم نیست ..

کیهان یکشنبه 15 اردیبهشت 1398 ساعت 04:12 ب.ظ http://mkihan.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد