دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

معمای فامیلی

چند روز پیش تو همین مراسم ختم سیامک جان ، همینطور که به رفت و آمد های دیگران نگاه میکردم ، رفته بودم تو عالم خودم ..

چهارتا تا خانوم که با هم خواهر  بودند ، آقایی رو دایی خطاب میکردند . این خواهر ها خودشون ، خواهر همسر اون آقایی بودند که بهش میگفتند دایی . بچه های این دایی و همسرش ، به اون 4 تا خانوم ، خاله میگفتند . بعد چند تا خانوم دیگه هم بودند که با این چهار تا خانوم ، دختر خاله بودند . اون بچه های مورد نظر دختر دایی و پسر دایی های این  خانوم  های آخری هستند که گفتم .

خودم خنده م گرفت که این نسبت های ضایع که تو فامیل ما برقراره ،  غریبه ها رو به وحشت و گیجی میندازه .

الان دارید و دوتا ، چهارتا میکنید که حساب کنید ببینید ، این معما جوابش چیه؟؟

خوووب ،صاحب اختیارید اما لازم به ذکره ، حدس زدن چگونگی این روابط ، هیچ جایزه ای در بر نداره ، گیج  شدید یا اعصابتون بهم ریخت ،  مدیون این دنیا و اون دنیامید ، اگر بدوبیراه نثار خودم ، یا احوال پرسی از  عمه های بی نوام که بعضا" درقید حیات هم نیستند ، داشته باشید 

یه راهنمایی هم براتون دارم و اون اینه که ، بین این نسبت ها تنی و ناتنی ، درهم موجود است .. آی بدو بدو  سوااا کن که سرت کلاااه نره  . 

**********

مهم تر از معمای فامیلی ، تقاضای کاریه   که ازتون دارم .

همیشه برای مدارک خوب دانشگاهی دنبال کار میگردم ، اما این بار برای یه آقا پسر عزززیز بیست و شش ساله که جای مخصوصی در قلب من داره ، التماس دعا دارم .

مدرک تحصیلیش ، دیپلم هنرستان در رشته ی کامپیوتره . به وررد و اکسل تسلط کامل داره .. زبان انگلیسیش تقریبا" کامله . آلمانی رو در حد متوسط میدونه . دوره های برنامه نویسی (در چند سطح که حالا یادم نمیاد دقیقا چی بود) رو با تعداد ساعت های بالا مدرک معتبر از سازمان فنی حرفه ای کشور داره .

بسیار مودب و  باکلاس ، خوش پوش و کاریه با روایط اجتماعی عااالی .

همه ی کارهاش برای مهاجرت به آلمان درست شده بود ولی دست برقضا حادثه ی تلخی تو زندگیشون رخ داد که نمیتونه پدر و مادرش رو تنها بذاره .

چون فرصت گشتن برای کار و جمع و جور کردن خودش رو نداره ، بنابراین خودم دست به کار شدم و امیدوارم از طریق شما بتونم براش کاری دست و پاکنم .

بذارید هم خودم رو راحت کنم هم شما رو .

این پسر جوان و عزیز ، بابک ، برادر سیامک مرحوم  و عزیزمونه . 

راستی ، محل زندگی خاله اینا کرجه ، پس چه کرج چه تهران فرقی نداره 

***************

گل های هفته ی سوم خرداد ماه رو به یمن قدم های عزیزتون وسط طوفان نوح این روزها ، با مهردخت جان زیر پست گذاشتیم .. خیالتون راحت باشه این گل ها موندگارند و هیچ طوفانی نمیبرتشون .. چون گل های عشق ما به شماست   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد