دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

از کارشناسی راهنمایی رانندگی تا طعم خوش زندگی



Sina Morshedi <s_morshedi@yahoo.com>

To:

best_id82@yahoo.com


Wed, Oct 28, 2015 at 2:42 PM


"از کارشناسی را هنما یی و را نند گی تا طعم خوشبختی"

دل نوشته های مهربانو و عسلک by baranbahari52  /  477d  //  keep unread  //  hide  //  preview


دوستان عزیز بلاگستان سلام .

امیدوارم همگی خوب و خوش باشید و با تن سالم و فکری آرام ، روزهای آفتابی عمر رو در کنار عزیزانتون سپری کنید .

فکر میکنم بیشترمون رانندگی میکنیم ، و بصورت تجربی هم که شده با قوانین راهنمایی رانندگی آشناییم ... حالا اگر تصادفی رخ داده باشه و فرار باشه نظر کارشناسی صادر کنید ،  راننده ی مقصر رو کدوم یک از این دو راننده می دونید؟

فرض کنید تو یه بلوار سه لاین ماشین بصورت غربی – شرقی در حال حرکت هستند ، قسمتی از بلوار برای گردش به چپ و ورود به خیابون جنوبی – شمالی باز شده . اتومبیلی که در لاین چپ ، یعنی همون لاینی که به حریم بلوار نزدیک تره ، بصورت مستقیم حرکت میکنه ، اتومبیلی که در لاین وسطه ، قصد داره به چپ گردش کنه و وارد خیابون روبه رو بشه .. ظاهرا" ایست کامل کرده و راهنما رو هم زده .. قسمت جلو و درب راننده بصورت کامل به چپ رفته که ناگهان اتومبیلی که در قسمت چپش بوده و مستقیم حرکت می کرده به انتهای درب پشت راننده ش میکوبه ..

هر دو ماشین متوقف میشوند . یه راننده ی خاوم و یه راننده ی آقا .. متاسفانه راننده ی ماشینی که مستقیم حرکت میکرده ، با دستپاچگی بجای اینکه دنده عقب بره تا ماشین ها کمی فاصله بگیرند ، یه بار دیگه به جلو میاد و میزان خسارت رو بیشتر می کنه .

خلاصه با سلام و صلوات هر دو راننده پیاده میشن . و هر دو به شدت معتقدند که تقصیر ندارند .

راننده ماشین گردش به چپی میگه : شما مقصری ، چون من ایست کردم و راهنما رو از قبل زدم و در ضمن بیشتر ماشینم از حد و حدود خیابون اصلی گذشته . اون یکی راننده هم معتقده مقصر نیست و میگه: چون قصد داشته مسیر رو مستقیم ادامه بده و همیشه حق با اتومبیلیه که مسیر مستقیم رو انتخاب کرده .

حالا از خانوم ها و آقایان محترم خواهشمند است ، روشنگری فرموده و با نظرات مفیدتون که همواره مورد توجه مهربانوی این خانه قرار دارد ، بنده ای از بندگان تصادف کرده ی خدا رو از شک و شبهه به در آورید و بنویسید بنظر شما مقصر کیست؟؟

***********

در کامنت های پست قبل یکی از دوستان بنام " خانوم خاموش " به نکته ای اشاره کرده بود که : اگر سی و هشت میلیون رضا در کارت اعتباری بوده ، چطور سارق، با توجه به سقف های مجاز و مشخصی که برای برداشت پول تعیین شده ، کل موجودی حساب رو در مدت کم تخلیه کرده؟

گفته بودم که می پرسم و براتون مینویسم ، حالا پرسیدم و براتون می نویسم :

سارق با این کارت خرید کرده و برای خریدهای کارتی ، هیچ سقف و حدودی وجود نداره . قسمتی از موجودی کارت ، صرف خرید ارز و بقیه ش صرف خرید طلا شده . طلا فروشی رو ردیابی کردند و مونده قسمت ارز .

راستی محمد رو دوبار بردن اتاق عمل ولی برگردوندند و گفتند شرایط ریه هاش اصلا" برای جراحی مساعد نیست ، هنوز همونجوری افتاده تو بیمارستان و اتفاق جدیدی نیفتاده .

*********

دیشب از خستگی تقریبا" می لنگیدم .. با این وجود ، سه تایی ( من و مهردخت و مینا) هوس کردیم برای شام ، عدس پولوی مهربانو پزی که شامل پیاز داغ و گوشت قلقلی و کشمش به علاوه ی زعفرون و دارچین خوش عطره ،بخوریم .(نزدیک افطاره الان دهنتون آب میفته ، گناهشم میفته گردن من )

هر چی مینا گفت : غلط کردم ، بذار برم کباب بخرم تو خیلی خسته ای ، گفتم: نه ..

از طرفی وسطای کار خودمم به غلط کردن افتاده بودم و چند بار به خودم گفتم : خوب بابام جان میگفتی باشه ،کباب می خوریم  و انقدر خسته تر نمیشدی ..

داشتم با خودم غر میزدم و همین فکرا رو می کردم که چیزی از دستم افتاد ، دولا شدم برش دارم ، کله م خورد به لبه ی کابینت و اشکمو در آورد ..

همین درد کله ، باعث شد ندایی از دورن بهم نهیب زد : مهررررربانو خجالت بکش ...

تو خونه ، زیر باد دلپذیر اسپیلت ، داری با مواد غذایی خوب و با کیفیت غذا می پزی ، صدای خنده های مهردخت و مینا داره از هال میاد ،همین چند دقیقه پیش ، اس ام اسی، حاوی از امید و عشق  از بهترین رفیق زندگیت " نفس" گرفتی ، تازه با پدر و مادرت ، در فشم و مهرداد در عسلویه صحبت تلفنی کردی . ...

بردیا و خانومش و پسر کوچولوشون پیش پدرو مادرت ، دور هم هستند و از احوالشون باخبری ... میدونی همین ها که شمردم چقدر ارزش داره ؟

میدونی الان الهه، تو محیط افسرده و ناخوشایند بیمارستان بالای سر همسرشه و بچه هاشون تو خونه ی خاله و عمه دست به دعا بردند بلکه برای پدرشون معجزه ای اتفاق بیفته ...

خدایا برای همه ی نعمت هایی که از روی عادت ارزششون رو از یاد بردم شکرت می کنم و ازت برای همه ی انسانهای خوبت ، که راضی به عذاب همنوعشون نیستند ، تنی سالم و روانی در آرامش و رضایت طلب دارم .

***********

پدر یک خانواده ی مستمند که برای امکانات اولیه زندگی دچار مشکل هستند ، دچار بیماری خاص حرکتی شده ،بنده ی خدا ،  علاوه بر نیازهای مالی به یک تخت خواب یک نفره برای پرستاری و مراقبت شبانه روز نیاز داره .

اگر کسی ، از شما عزیزان من ، توان کمک و یاری داره لطفا" بهم خبر بده تا دست  همنوع دیگه ای رو،  تو دستمون بگیریم .

**********

یه دوست عزیز دارم تو شهرستان ، که کارگاه شیرنی پزی و بیسکوییت های فانتزی دارند ، متاسفانه به من دوره ولی خوشبحال دوستان مشهدیمون ،آدرس  3faresh.persianblog.ir رو نگاه کنید ولی واقعا " برای روزه دارها خطر حمله ی قلبی وجود داره 

با مهردخت جانم به بوستان دوستی های بی آلایش رفتیم و زیباترین گل های این بوستان رو برای قدوم نازنینتون اینجا گذاشتیم .

 





نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد