یالاخره بیستم تیر ماه هم رسید و تولد بهمن خان گل و بقیه ی دوستان متولد این روز هم از راه رسید .
خدا به همگیتون برکت و سلامت بده و شمارو برای ما نگه داره.
تولدت مبارک دوست عزیز و مهربون این خونه الهی زندگیت به شیرینی این کیک باشه
**************
خدا خیرتون بده دیشب داشتم کامنتاتون رو میخوندم .. کاملا" روحیه م تغییر کرد ، با اونهمه خستگیم تا ساعت دو ی بامداد دلم نمی اومد کامنت دونی رو ترک کنم .
خدا همه ی رفتگانتون رو رحمت کنه و عزیزانتونو براتون نگه داره ... دلم پر غصه بود ولی با دیدن شور و شوقی که از شما میدیدم ، یادم اومد که چه دوستان و در واقع خواهر و برادرای گلی دارم و چقدر مهمه که تا هستیم قدر همو بدونیم و از لحظه لحظه های زندگیمون در جهت خیر و شادی استفاده کنیم .
*****************
و اما ماجرای تصادف
راننده ی اون ماشین گردش به چپی ، خودم بودم نسرین جونم و بقیه که حدس زده بودید ، ببخشید که انکار کردم ، والله هرکاری کردم انحرافی بنویسم و هیچ اطلاعی از راننده ها ندم ، نشد... بازم انگار تو قلب و روح من رسوخ کردید و اصل ماجرا رو فهمیدید.
راننده ی مستقیمی هم یه آقا پسر هول و دستپاچه همراه یک عدد دخترخانوم بود .
همونطور که توضیح دادم من پیچیده بودم و کامل رفته بودم ابتدای اون یکی خیابون که آقا پسر عینه عجل اومد تق زد به ته ماشین خوشگلم .
اومدم از ماشینم پیاده شم ، ببینم چی شده که جناب دستپاچه ، بجای اینکه بره عقب یه بار دیگه اومد جلو و دوباره ....
خلااااصه ، با سلام و صلوات اومدیم پایین ، هرکدوممون هم ادعا می کردیم مقصر نیستیم . اما امااان از حرف مررررردم ....
هر ماشینی رد شد با بی ادبی سرشو درآورد و گفت : برو خووونه ززززن ، بشین بادمجونا رو سرخ کن .
این پسره و دختر خانوم هم عینه مرغ حق هی به من می گفتن :" خانوم مقصری برو ما کار داریم ، بریم به کارمون برسیم ."
بغض گلوی مهربانو رو گرفته بود و داشت خفه ش میکرد .
یاد یه خاطره افتادم ... چند سال پیش میخواستم برم تو طرح ، آژانس گرفته بودم ..
راننده خیلی جوون بود و هی تو انتخاب مسیر اشتباه می کرد یه جایی که کاملا" در حال دور زدن بودیم ، به جای اینکه بره بالای پل ، رفت زیر پل . بهش گفتم : آقا اشتباه رفتی که ...
گفت: آخ ... راست میگید ، الان درستش میکنم .
دنده عقب گرفت ، با وحشت گفتم : ننننننننه ، اینکارو نکن ، خیلی خطرناکه ..
همین که این حرفو ردم یه ماشن اومد ، محکم زد تو صندوق این یکی ..
انقدر شدت ضربه زیاد بود ، که کمر من حسابی درد گرفت ... خلاصه ماشینا متوقف شدند و راننده ها پایین اومدند .
من ایستادم کنار اتوبان که دربست بگیرم ، همون موقع چند تا راننده فضول و عابر فضول تر ، رد شدند و به اون بنده خدا گفتند :
ازعقب زدی ، مقصرررری !!!
در کمال ناباوری من دیدم راننده آژانسم گفت: راست میگن آقا ، باید خسارت منو بدی .
انقدر نارااااحت شدم ، کارو زندگی رو ول کردم رفتم تو شکم پسره ،
گفتم: خجالت نمیکشی ؟؟ یادت رفت داشتی ددنده عقب میرفتی ؟؟
به اون یکی راننده گفتم : آقا نگران نباش من منتظر میمونم تا پلیس بیاد ....
بهش میگم من مسافر این ماشین بودم و شاهدم که این آقا تو اتوبان و مسیر منحنی که اصلا" دید نداره ، دنده عقب میرفت .
پسره شرمنده شد و بهم گفت : نه خانوم ببخش ، من اشتباه کردم ، وسوسه شدم ..
جلوی این آقا قول میدم که به پلیس حقیقت رو بگم، شما برو به کار و زندگیت برس ....
*********
یادآوری این خاطره باعث شد از شدت ناراحتیم کم بشه و یادم بیفته که ما چقدر مردم بی فرهنگ و بی ادبی داریم که باید تو هر موضوعی نظر بدن و در ضمن انقدر هم بی ادبانه درمورد یه راننده خانوم فکر کنند.
خلاصه آقای افسر خوشتیپی اومد و نظر خودشو اعلام کرد :
چون قسمت عمده ی ماشین من وارد خیابون رو به رو شده ،و از محل تصادف که نوک ماشین 405 خورده به دمبک ماشین خوشگل من ، راننده ی اون یکی ماشین بعلت عجله و عدم صبر ، مقصره ...
آقا پسر هم یه جریمه ی حسابی شد که بیمه نداشت و بعلت عدم تعادل باعث بیشتر شدن خسارت هم شده ، درواقع نظر پلیس این بود که ممکنه راننده دیگه مواد یا الکل مصرف کرده باشه ، و گفت : کار ما با شما تموم نشده .
به پسره گفت : در مورد خسارت ، با خانوم توافق کن .
پسره با گردن آویزون گفت: خانوم چی صلاح می دونید ؟؟
گفتم: فکر میکنم شما مشکل زیاد داری و حالا باید بری جواب آقایونو بدی ، ماشین من بدون رنگ در میاد ولی یادت باشه دفعه دیگه ، تا با راننده خانوم طرف میشی ، نگو مقصررری و حق و ناحق نکن .(در کمال فردین بازی صحنه رو غرور آفرین ترک کردم)
این بود جریان تصادف مهربانو و نظر کارشناسی پلیس .
*********
دوستتون دارم به اندازه ی همه ی پاکی ها و خوبی های دنیا ، خدا عاقبت همه مون رو بخیر کنه .
با مهردخت جان گل های زیبای بیستم تیر ماه رو برای گل روی شما اینجا گذاشتیم ، ناقابله سهم هرکدومتون رو درنظر گرفتیم .
تولد بیستم تا سی و یکمی ها مبارررررررررررک
داداش بهمن ، خیلی مخلصیم هاااا