بیشتر نمرات دانشجویان آمده ، یه تعداد کمی از دوستان هم ، هنوز هر یکساعت یک بار ، سایت دانشگاهشون رو چک میکنند، ببینند اون یکی دو نمره ی آخری هم آمده یا نه ، اما هیچکس این روزها امتحان نداره ، تو افکار خودم غرق شدم و به پونزده سال قبل همین روزها برگشتم .
همون روزها که با اون شکم بزرگ و سنگینم ، سر خیابون یخچال می رسیدم و توی کیفم ، پر از جزوه و کتاب بود...به همون روزای امتحان آخرین ترم کارشناسی ...
اون روزا به دانشگاه که نزدیک می شدم و یادم می افتاد که باید سر جلسه ی امتحانی بنشینم که درسش رو خوب بلد نیستم ، توی دلم یه موجود مرموز سر طشت رخت می نشست و لباس چرکاشو آآآی چنگ میزد ...
هم زمان با این شست و شوی پر التهاب ، مهردخت هم عینه ماهی بازیگوش رود خونه ، شروع به ورجه وورجه میکرد ، خودم حس می کردم که دیگه از تنگی جا کلافه ست ... با دست و پا و گاهی کله ش ، محکم به دیواره ی شکمم میکوبید .
به ناچار دستم رو میگذاشتم رو جای ضربه و با لبخند میگفتم : یواش مامان جون ، یواش ....
آروم بگیر دختر من .. مامان امتحان داره ، به سلامتیت ، هیچی هم بلد نیست .
************
چه ساده بودم وقتی فکر میکردم ، بزرگترین مشکلم اینه که بارداری ، حسابی خسته م کرده و مدت هاست برای اینکه روی شکمم بخوابم دلم لک زده ...
چه ساده بودم وقتی فکر می کردم ، بزرگترین مشکلم اینه که دارم زایمان زودرس انجام میدم ، چه ساده بودم وقتی ....
بله ، درسته ، همه ی ساعت های پر تب و تاب و تلخ و شیرین این پونزده سال رو پشت سر گذاشتم و به امروز رسیدم ، به پایانپانزدهمین سالروز تولد عشقم ، دخترم ، جگر گوشه ی عزیزم ...
مهردخت بی همتام .
**********
نازنین مادر ، زیبای شیرین من ،دختر مااااهم ، تو بزرگترین هدیه ی زندگیم هستی ، آسون به دستت نیاوردم و تقریبا" همیشه برای داشتن تو جنگیدم..
در کوره راه این سالها که رفت ، مونس کوچولوی من بودی که پا به پام تو همه ی سر بالایی های زندگیمون دست همو رها نکردیم و راه رو از بیراه تشخیص دادیم و گذشتیم .
گرچه زندگیت آسون نبود ، گرچه تو لایق بهترین ها بودی ، ولی باهمه ی سختی های زندگی من ، با کم و کاستی های با من بودن و با همه ی ناملایمات، ساختی و برومند و بالنده شدی .
نازنین زیبای من ، هیچ چیز در این دنیا بدون رنج و زحمت به دست نمی آید ، هیچ گنجی بدون پوست انداختن و خون دل خوردن نصیب کسی نمیشود و من هنوز هم برای ازدواج با پدرت ، سجده ی شکر بجا می آورم چون ، گنجی بی نظیر ، مانند تو ، از آن من شد .
ستاره ی پر نور آسمان من ، ادامه ی قصه زندگی من و تو ، معمای پیچیده ی دیگریست که لحظه به لحظه و روز به روز در کنار هم ورق خواهیم زد و خواهیم خواند ، امیدوارم همیشه تن هایمان سالم و لبخند به لبهایمان باشد و عشقمان مثل همین پانزده سال گذشته ، پردوام و بی زنگار بماند .
نازنین من ، ایمان داشته باش ، در هرلحظه از زندگیت ، هر کجا که باشی و باشم ، همه ی وجودم متعلق به توست ...
در هر موقعیت و حال و هوایی ، دست از حمایت و پشتیبانی تو برنمی دارم و عزیزترین برای من خواهی بود .
حتی در تلخ ترین ساعت هایی که ممکن ست احساس گزنده ی تنهایی به سراغت آمده باشد ، مهربانوت رو به یاد بیاور و مطمئن باش جسم و روح و همه ی وجودم باتوست و هرگز تنها نخواهی ماند .
گوهر یکدانه ی من ، جشن میلادت بر من و تو مبارک باشد .
عاااااشقتم دختر رویاهای دریا
**********
ساعت 9 شب من و مهردخت و مینا و بردیا ، با تور همیشگی و جمع عزیز دوستانمون عازم رفتینگ ( قایق رانی در رودخانه ی خروشان استان چهارمحال و بختیاری) هستیم ،امیدوارم شنبه شب با سلامتی به تهران برگشتینگ کنیم .
گل های بهترین روز سال یعنی بیست و ششم تیر ماه تولد مهردخت جانم رو برای تک تک شما دوستان به یادگار گذاشتیم .
************
روروئک هاتون رو خوب و روون برانید و مواظب هم باشید ، لطفا" فاصله ی رورئک خودتون تا روروئک جلویی رو رعایت کنید ، موقع پیچیدن و دور زدن حتما" راهنما بزنید ، به هم راه بدید و کلا" همه ی قوانین روروئک سواری رو تمام و کمال اجرا کنید تا ان شالله وقتی برگشتم ، تصادفی و جریمه های با دوربین و بی دوربین و تسلیمی و الصاقی ملصاقی نداشته باشیم .
دوستتون دارم و به یادتون خواهم بود .