دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

سفرنامه رفتینگ قسمت دوم

بعععله میگفتم ، شب اول که رسیدیم ، کیک تولد مهردخت رو ، رو نمایی کردیم و بعد از کمی تولد بازی ، تو چادر های سفید رنگمون در کنار رودخانه ی قشنگی که بین ما و سیاه چادر عشایر فاصله انداخته بود ، به خواب رفتیم .

تو عکس لباسای رافتینگمون رو هم روی بند پهن کردیم تا خشک بشن 


اونشب ، خواب به همگیمون چسسسسبید ، بدن های کوفته از پارو زدن و آب بازیمون رو تو هوای سرد دامنه ی کوهرنگ ، به جای گرم و نرممون سپردیم .. دم دمای صبح که بیدار شدم دیدم همه زیر پتو ها گوله شدند و نوک دماغای یخ زده شونو از پتو بیرون گذاشتن

صبح با سرو صداو هم همه ی سلام ، صبح بخیر های شاد همسفرها بیدار شدیم و به سمت سیاه چادر اصلی رفتیم تا صبحانه ی محلی رو به بدن بزنیم 


چند تا از بچه های باحال همسفر ، گفتند که شیر صبحانه رو دوشیدند و برامون نون محلی هم  پختند...

صبحانه شامل تخم مرغ آب پز ، کره و پنیر محلی ، شیر تازه دوشیده و گرم ، نان محلی ، عسل از کندوهای اطراف بود . اصلا" از خوردن این صبحانه سیر نمیشدیم این عکس نشون میده که تو سیاه چادر اصلی ، سهم صبحانه مان رو می گیریم


 بعد از صبحانه، به دیدن آبشار زیبای شیخ علیخان ، رفتیم ...


بعد از آبشار از همون مسیر طولانی اوتهمه آدم ، دنبال هم راه افتاده بودیم و داشتیم هن و هن کنان به سمت کمپ و چادرهامون برمی گشتیم که یه وانت نیسان از بغلمون رد شد .. ما باهاش بای بای کردیم ، اونم نگه داشت و گفت بپرید بالا ..

مهردخت میگفت ، یکی از آرزوهام این بوده که پشت یه وانت سوار شم و  ایستاده یه مسیری رو برم 

این وانت سواری هم از اون قسمتای باحال بود که خیلی خندیدیم و خوش گذشت .

بالاخره به کمپ برگشتیم .. لیدر عزیزمون گفت ، اونور روخونه عمه لیلا و خانواده ش تو سیاه چادرشون ، منتظر ما هستند .

همه از روی چوب های لغزانی که روی روخونه ی بین چادرهای ما و چادر عشایر بود گذشتیم و خودمون رو به عمه لیلای مهربان و چادر پر از سبزی های خشک معطر و لباس های محلی که برای کرایه و عکس گرفتن بودند رسوندیم .

همه به نوبت لباس های زنونه و مردونه رو پوشیدند و عکس های یادگاری قشنگی انداختند . تو این عکس مهردخت کنار دوست مهرداد که هنوز خانومش مشغول پوشیدن بود ایستاده .

 

 

خوووب بالاخره خانوم گلش هم آماده شد


اینم یه نمونه لباس دیگه


از عمه لیلا خداحافظی کردیم و دوباره برای صرف ناهار به سیاه چادر اصلیمون (درواقع اتاق پذیرایی)برگشتیم

ناهار رو خوردیم و وسایلمون رو به اتوبوس منتقل کردیم ، ساعت یک و نیم بعد از طهر به سمت تهران حرکت کردیم .

تو مسیر برگشت خیلی خوش گذشت .. اتوبوس رو به دو قسمت مساوی تقسیم کردیم و پانتومیم بازی کردیم .

جالب اینجا بود که هر دو گروه خیلی قوی بودند ، بازی هم خیلی جدی و بامزه شده بود انقدر کلمات قلمبه سلمبه انتخاب میشد و هر دو گروه مساوی جلو می رفتند که تصمیم گرفتیم ، یکمی آروم بگیریم .. آقای راننده هم لطف کرد فیلم برف روی کاج ها رو برامون گذاشت که بعد از فیلم همه تو نقد فیلم شرکت کردند و نظرات خودشونو به بقیه منتقل کردند .

بقیه ی راه سفر با اظلاعات مفیدی که لیدر گلمون آقای میثم امامی دراختیارمون گذاشت ، سپری شد .

چیزی که از همه بیشتر تو این سفر تاکید شد و همگی تقریبا" با هم ، هم قسم شدیم که بعد از سفرمون بیش از پیش بهش دقت کنیم ،موضوع بحران آب در کشور عزیزمون بود . حرف قشنگی که زده شد این بود .

تو همه ی دوران های سی ا سی ، دولت وقت مخالفانی داشته .. پر واضحه که در عصر حاضر هم این مخالفت ها و نارضایتی ها وجود داره ، بنابراین ممکنه عده ای کوته فکر ، به گمان اینکه با صرفه جویی نکردن در مصرف آب دارند به بدنه ی دولت وقت ، ضربه میزنند ، چنین عمل احمقانه ای رو هم با شدت ادامه بدند ، و بد تر از اون به دیگران هم تبلیغ کنند .. ولی این اشتباه محضه ، چون با این رفتار ، پوست خودمون و نسل های آینده مون رو داریم می کنیم ...

لیدر ، انقدر درمورد رودهای کوچکی که به هم می پیوندند و کارون عزیزمون روتشکیل میدند ، مسیر هاشون ، اتفاق هایی که در طی سال ها براشون افتاده زیبا صحبت کرد که همگی مجذوب گفتارایشون بودیم .

از اهمیت و قداست آب در همه ی دنیا و در همه ی ادیان .. افسانه ها و حقایق زیبایی که در مورد منطقه و هر زمانی از تاریخ در مورد آب وجو داشته و داره . حتی بصورت مستند از روی سنگ نوشته ها و نقش های موجود در پاسارگاد و نقش رستم و خیلی چیزهای دیگه برامون ثابت کرد که نیاکان ما تا چه حد برای آب ارزش و اهمیت قایل بودند.

خلاصه سفر با کلی خاطره ی زیبا و فراموش نشدنی ، با رد و بدل کردن آدرس ایمیل ها و ف ی س بوق ها، قول و قرارهای بعدی برای سفر های آینده ، در همون نقطه ای که آغاز شده بود ، در ساعت یکربع به یازده شب ، پایان گرفت .

خیلی ها درمورد کیک مهردخت سوال پرسیده بودید . اولا" که براتون از پارسال تعریف کرده بودم که قنادی آریانای یزدی ، واقع در میدان هدایت آماده برای اجرای طرح ها و ایده های نو ست . وقتی سفارش میگیرند انقدر باهاتون همفکری میکنند و نظر میدند تا دست آخر یه کیک منحصر به فرد نصیبتون میشه .

وسط هفته قبل، من و مینا رفتیم اونجا و تعریف کردیم که با چه شرایطی میخوایم کیک رو ببریم و احتمالا" یخچال هم درکار نیست .

نظرشون این بود که کیک هویج بگیریم و لابه لاش از کرم وانیل استفاده کنیم و سطحش رو هم با مارمالاد زرد آلو بپوشونیم و نهایتا" جمله ی روی کیک رو هم با نوعی خمیر که تو گرما وانره بنویسند ..

درواقع تو کیک هیچ خامه ای استفاده نشده بود .

کیک رو ساعت چهار بصورت فریز شده تحویل گرفتیم و به دست لیدر رسوندیم تا مهردخت متوجه نشه .. وقتی تو اتوبوس نشستیم ، کیک بصورت بسته بندی بالای سرمون تو باکس مخصوص بار بود .. منم به شوخی تو هر پیچ می گفتم : بچه ها مااالم رفت (منظورم این بود که یه کیک آش و لاش خواهیم داشت )

اما واقعا" آخ نگفته بود و همونطوری عااالی و خوشمزه بود .

ناگفته نمونه من در مورد کیک از یه دوست قناد عزیز هم که مهارت خاصی تو این کار دارند ولی متاسفانه تو شهرستان هستند و نمیتونستیم خیلی زحمتشون بدیم ، راهنمایی گرفته بودم 

اینم از ماجرای کیک تولد تاریخی مهردخت . 

بازم درمور تور و مسافرت و آژانس و هر چی که سوال دارید ، درخدمتم ،بپرسید امیدوارم بتونم کمک کنم 

************

گل های زیبای طبیعت بی نظیر ایران عزیزمون رو با مهردخت جان براتون به ارمغان گذاشتیم 

متاسفانه برای محمد هیچ کاری انجام نشده ، پزشک معالجش گفته با این وضعیت ریه من نمیتونم عمل کنم .. اگر دکتری مسئولیتش رو قبول میکنه برید پیداش کنید بیاد عمل کنه ولی من حتی بارضایت شما این کار رو انجام نمیدم ...

من نمیدونم یعنی چی؟؟؟

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد