دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

خبرهای خوب

از چند ماه قبل که یکی از دندون های آسیام شکست ، پام به کلینیک بسیار معوفی در اطراف اداره م باز شد .. دکتر معتقد بود باید چند ماه از کشیدن بقایای دندون شکسته بگذره تا لثه ،برای ایمپلنت آماده بشه .

در طی اون مدت مشغول انجم خورده کاریهای دندون پزشکی مثل ترمیم چند تا پرشدگی قدیمی و جرم گیری و در آخر کشیدن اون دندون عقل کذایی شدم .

با همه ی معروفیت کلینیک ، زیر دست پزشکم راحت نبودم چون احساس نمیکرد من که زیر دستشم یه موجود جاندارم ، غرق تو کار میشد و همه چیزو فراموش میکرد ..مثلا وقتی میخواست دستش رو تو دهنم بکنه ، گوشه ی لب پایینم رو به شدت به دندون نیشم فشار میداد وقتی از درد اعتراض میکردم عذر خواهی میکرد و دستش رو جابجا میکرد ...

وقتی هم که دندون عقل رو کشید همه ی بافت های اطرافشو مجروح کرد و بقیه پزشکا نظرشون این بود که باید بخیه هم میزده که نزده بود و درد دهنم تقریبا" یکماه طول کشید .. من سه تا دندون عقل دیگه م رو چند سال قبل کشیده بودم واصلا داستان نشده بود . برای همین پزشکم رو تغییر دادم .

هفته ی قبل یکی از همکاران اداره م از دندون پزشکش وقت داشت بهم پیشنهاد کرد که همراهش برم و برای ایمپلنت مشاوره کنم .

پزشک خانم دکتر جوون با صورت و صدایی دلنشین و آرامش بخش بود . 

بهم گفت لثه و فکت الان آماده ست . میتونیم هفته ی بعد شروع کنیم .

توضیح داد چند نمونه ی خوب تو بازار ایران هست با قیمت های مختلف که البته کره ایش از همه ارزونتره و واقعا کیفیتش با نمونه ی آمریکاییش که پونصد هزار تومن از این گرونته فرق نداره ..

بعد برند های آلمانی و سوییسی هستند که تفاوت اونا با کره و آمریکا مثل بنز و ماشینای دیگه ست، و قیمت پایه ش سه میلیون به بالاست  .. من پیشنهاد میکنم چون دندون جلو نیست و آسیاست از همون کره اییه یک میلیون و نیمی استفاده کن .

بعد از دیدن عکس ، گفت سینوس هات بصورت ژنیتیکی پایین تر از حد معموله و این باعث میشه ارتفاع کم بیارم .. ممکنه از پودر استخوان برای ارتفاع دادن به کار استفاده کنم و اون هم تقریبا" چهارصد هزارتومان روی قیمتش اضافه میشه .

خلاصه دیروز که شنبه بود ساعت یازده و نیم وقت داشتم

طبق تجویزخودش ساعت ده صبح ،  آمپول دگزدامتازون زدم وصبحانه ی مفصلی با چهارتا آموکسی سیلین خوردم ورفتم مطب .

خانوم دکتر ، برام آهنگ ملایم و روحنوازی گذاشت ..

دختر خانوم دستیارش از زیر چشمام تا زیر چونه م رو بتادین زد و یه گان جراحی که قسمت صورتش سوراخی برای صورتم داشت رو  روم انداخت.

تزریق های بی حسی انجام و کا شروع شد .

خانم دکتر از حجم خونرزیم متعجب شده بود و پرسید آسپرین مصرف میکنم ؟

جوابم منفی بود اما برای اینکه بتونه خونریزی رو ساکشن کنه تا ببینه چه میکنه ، کلی معطل شد دیواره ی داخلی فکم هم مرتب از بیحسی در می اومد و دوباره تزریق میکرد .

(البته درد نداشتم ها ولی وقتی دستش رو نزدیک میکرد و اشاره میکردم الان این قسمت حس لامسه بالایی داره دیگه کار نمیکرد و کمی بیحسش می کرد تا درد نداشته باشم )

معتقد بود از بین رفتن بیحسی این منطقه ، مربوط به همین حجم بالای خونریزیه .. همین باعث شد مدت جراحی کمی بیشتر بشه و البته نحوه کارکردن پزشکم بسیار با دقت و آهسته بود .

اصلا" از مدل بخیه زدنش میتونستم حس کنم که چقدر به تمیزیه کارش اهمت میده . هر بخیه ای می زد . با دست مرتبش میکرد، عینه خودمون که پارچه رو کوک میزنیم و دست میکشیم تا مطمئن باشیم که خوب و تمیزه .

بهم گفت که شرکت نتونسته با سایز ظریف فک من ، دندون آسیا ی کره ای تحویل بده و مجبور شده آمریکایی بذاره اما چون شرکت بدقولی کرده و به موقع سفارش  رو حاضر نکرده ، خانوم دکتر تفاوت قیمت کره و آمریکایی رو فقط صد هزارتومن داده نه پونصد هزارتومن . ضمن اینکه در حین کار نیاز به استفاده از پودر استخوان نشد .

درواقع هزینه م شد یک و ششصد که روز اول بهم گفت اگر برات یکجا سنگینه میتونی چند مرحله پرداخت کنی منظورم اینه که خیلی بیمارش رو درک میکرد .

از آرامشش و مخصوصا صداقتش تو کار ، بسیار لذت بردم  با اون پیچ و دلرکاری ، که روی فکم کرد ، گفتم الان برسم خونه از درد دیوانه میشم ...ولی واقعا حتی یه ذره درد هم نداشتم .

ساعت یک بعد از ظهر یه نوافن خوردم وقتی شب میخواستم بخوابم یکی دیگه و تا الان که بیست و چهارساعت گذشته دیگه مسکن هم نخوردم .

بهم گفت ممکنه خیلی کبود شی و ورم کنی ولی حتی یه ذره کبودی و ورم هم ندارم یعنی هیچکس امروز تو اداره متوجه هم نشد .

خلاصه باز هم به رابطه ی مثبت بین پزشک و بیمار رسیدم و اینکه ملاحظه و محبت یه پزشک چقدر میتونه اعتماد مریض رو جلب کنه و  مرهم زخم روح و جسمش باشه .

جلو جلو خودم اسم و آدرسش رو بدم که تو کامنتا نپرسید " دکتر پریسا حافظی خ قائم مقام فراهانی ، نرسیده به مطهری کوچه بیست و ششم پلاک 10 واحد 7

تلفن : 88306613

خدا به همه ی پزشکای متعهد و نازنینمون عمر باعزت و طولانی و مال پر برکت بده .. بعضیاشون که خییییلی ...

**********

یه خبر دیگه هم براتون دارم که این مدته هم حسابی گرفتارم کرده بود هم خوششششحاااال .

مینا کارشناسی ارشد دانشگاه تهران قبول شد . 

باورتون میشه که از ده یازده سال قبل که لیسانسش رو گرفت ، حتی لای کتاب رو باز نکرده بود ؟؟

یادتونه پارسال که جراحی داشتم و تب ادامه ی تحصیل به جونم افتاده بود ، تو دوران نقاهتم رفتم سراسری ثبت نام کردم ؟؟

دقیقا مدارک مینا رو از توی کشوی خصوصیش برداشتم و بدون رضایتش، براش ثبت نام کردم ..کارت ورود به جلسه ش رو هم خودم گرفتم  ...

فقط تنها کاری که کرد روز آزمون رفت سر جلسه . 

انتخاب رشته ش رو هم خودم انجام دادم .. و خبر قبولیش رو هم خودم بهش دادم .. خیلی جالب بود تازه از سر کار برگشته بود و میخواست بخوابه ، گفتم دارم میرم تو سایت ببینم قبول شدی یا نه!!!

گفت : خیلی دلت خوشه مهربانو ، واقعا فکر میکنی من سراسری قبول شم؟

گفتم : چی بگم ؟.. حالا بذار برم .

گفت میخوام بخوابم میدونم که نشدم ..زنگ نزنی بگی نشدی خودم میدونم که قبول نمیشم .

وقتی اسمش رو دیدم اونم دانشگاه تهران پشت مانیتور هنگ کرده بودم . 

همکارامو صدا کردم میگم ببینید من دارم درست میبینم ؟معنی این جمله ها اینه که " مینا قبول شده " ؟؟

اونا هم با دست و ذوق فراوون تایید کردن ..

زنگ زدم به مینا میگم قبول شدی اونم اینجوری .. مگه باور میکرد؟؟

کلی جون هر چی عزیزمونه قسم خوردم بعدشم با ناراحتی گفتم تا حالا دیدی من از این شوخیای بد باکسی کنم؟؟

دیگه باورش شد .

بعد با بغض گفت : امروز تو بانک برامون خطو نشون کشیدن که اجازه ی کلاس نمیدن ، همین پارسال یکیمون از دکترا انصراف داد ..

مهربانو دیدی گفتم منو ثبت نام نکن و از حرصش زد زیر گریه ...

گفتم : خرررررررررررررررره ، شانست گفته ، مجازی قبول شدی " مدیریت کار آفرینی ، گرایش بخش عمومی " هزینه ش هم هر ترم تقریبا" یک و چهارصد پونصده ..

احساس میکردم از گوشی تلفن داره میاد تو که ببوستم .

گفتم مینا شانست همه رقم گفته .

انتخاب بیست و دوم از صد انتخاب ، قبول شدی .

بعد فهمیدم که همکار خودمون که دقیقا همسن میناست و امسال دانشجوی ترم آخر لیسانس بود هم، درست عینه مینا یه جا و یک رشته قبول شده .

چیزی که درمورد جفتشون مشهوده،  اینه که معدل لیسانس هردوشون بالاست فکر کنم خیلی کمکشون کرده .

خلاصه این چند روز مشغول ثبت نام غیر حضوریشون بودیم و امروز هم پت و مت، دوتایی با هم رفتن ثبت نام حضوری ..

من هی بهشون زنگ میزدم در چه حالید ؟؟

" میگفتن: بابا مهربانو،  دانشجوی دانشگاه تهران بودن خیلی باکلاسه .. کلی قدمون بلند شده از ذوقمون .

خلاصه اینم از خبر خیلی خیلی خوب من .

آهان راستی ،  مینا تیر ماه،  ماشینش رو فروخت و  ثبت نام کرده بود ، که فردای قبولیش تو دانشگاه بهش گفتن بیا ماشینتو تحویل بگیر ..

دیگه ما رو ابرا بودیم و میگفتیم مینا خبر خوب سومی رو هم باید بشنویم تا خیالمون راحت شه 

**********

دیروز تولد امام رضا بود ... امیدوارم برای همه مبارک و خیر باشه ..

برای امیرحسین عزیزمون و بقیه بیمارا خیلی دعا کردم . الهی همه ، حاجت های به صلاحشون رو بگیرند و دل همه شاد باشه .

دست داداش بهمونمونم که بند کردیم و فعلا" تو حناست 

خلاصه هر کی لینک خواست تعارف نکنه ها ما لینک میدیم با چسب رازی ؟راضی 

******

گل های زیبای موفقیت و شادی رو با مهردخت جانم اینجا گذاشتم .. سهمتون رو بردارید تا به امید خدا سرشار از برکت و شادی باشید .

پی نوشت  :

الهام جان http://jelle.blogfa.com/post-166.aspx

امروز که از اداره اومدم دیدم مهردخت از روی دستور کیک زبرا ی تو اینو پخته .. دستت درد نکنه که برام پستت رو گذاشتی 


 

جاتون خالی خیلی خیلی عالی و خوشمزه بود .. البته فکر کنم دمای فر زیاد بوده که ترک خورده

شب هم برام سوفله ی قارچ و مرغ پخت ..


ای جااانم خدایا برای همه ، عزیزانشون رو نگه دار و ایضا" عشقای بی نظیر زندگی  من رو 

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد