دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

مزدک جان خوش امدی

گاهی برامون پیش اومده  که دستمون خالی شده و حسابی مستاصل شدیم که اینهمه گرفتاری رو چطور پشت سر بذاریم و به کی رو بندازیم تا مشکل مالیمون حل بشه ..

شاید مجبور شدیم به نامردی رو بزنیم و با هزار منت ، وجهی رو قرض بگیریم تا بحران بگذره و مشکلمون رو حل کنیم یا از عالم غیب ، دست مهربون و توانایی یه راه جلوی پامون گذاشته و موضوع رو با آبرو داری حل کردیم . 

حالا فکر کنید با کمی بد شانسی ، تو موقعیت و خانواده ای به دنیا اومده باشید که همیشه پر از انواع گرفتاری های مالی بودید ، و یچ افق روشنی هم پیش رو تون نبوده ..

خدایا خیلی سخته .. گاهی به نیازمندان که فکر میکنم ، با خودم میگم ، تا کی؟ تا کجا؟ پس اینهمه زحمت قراره ته تهش به چی ختم بشه ؟

برای خیلی از مردم وطنمون ، همین امکانات معمولی که ما داریم ، سقفی که بالای سرمونه و اتومبیل نه چندان پر بهایی که زیر پامونه ، نهایت آرزوست ..

خیلی سخته که امکانات اولیه ی زندگی جزو رویاهای یه خانواده باشه .

هفته ی اول اکران  فیلم " تراژدی" با بازیگران استادی چون مهدی هاشمی ، رویا نونهالی ، بهرام رادان و حسین یاری رو در پردیس سینمایی کوروش دیدم ..

" البته این اولین بار بود که به اون پردیس میرفتم " تهرانی هایی که هنوز افتتاحش نکردند ، برند و هم فال و هم تماشا رو تماشا کنند .

این فیلم سراسر بدبختی و درماندگی یک خانواده ست که حقیقتا" بازی ها ، بسیار تاثیر گذار و محشر بود . در خلال دیدن فیلم مرتب همون موضوع ناراحت کننده ی همیشگی آزارم میداد که خدایا پس بدبختی یه خانواده تا کی؟؟

چقدر خوبه ، ما که تقریبا" از اقشار متوسط جامعه محسوب میشیم ،  به شکرانه ی امکاناتی که در زندگی داریم، خوشبختی ها  و سلامت عزیزانمون ، دست هم نوعی رو بگیریم و کمی زندگی رو براش راحت تر کنیم .

افسوس میخورم به سالهایی که منتظر نشسته بودم تا خداوند ، حقی که از من و مهردخت به واسطه ی پاپوشی که هم نوعان خودم تو محل کار ، برام دوختند و باعث شد تقریبا" نه سال، یک سوم حقوق و مزایای قبل رو دریافت کنم ، پس بگیره و بعد من کودکی رو تحت حمایت ناچیز ماهیانه م قرار بدم ..

حیف از عمرم که بیهوده گذشت و خدا رو شکر بالاخره تو همین جمع صمیمی وبلاگم با تلنگر شما دوستان به خودم اومدم و با" موسسه خیریه نیکوکاران وحدت" و بعد از اون دختر معنویم " فاطیما جان" آشنا شدم و نور و برکت رو به زندگیم روونه کردم .

آبان ماه سال قبل بود که این اتفاق بزرگ تو زندگیم افتاد و بعد از اون همه چیز بهتر شد .

************

شنبه ی گذشته ، منزل بودم که خانوم آقایی نازنین از موسسه نیکوکاران باهام تماس گرفت  و گفت : مهربانو ، میدونستم شنبه ها محل کارت نیستی ، اگر خونه هستی ، میخوام چند تا هدیه از کار دست بچه های معلولمون برات بفرستم . با خوشحالی تشکر کردم و منتظر رسیدن هدایا نشستم .

موسسه نیکوکاران وحدت برای من و مینا و مهرداد که هر سه حامیان بچه هامون هستیم ، هدایای ارزشمند و بسیار زیبایی همراه با لوح تقدیر فرستاد .

یه تابلوی و " ان یکاد "معرق ، رحل قرآن و قران جلد شده با جیر و یه تابلوی دختر بومی آفریقا با چوب برام فرستادند تا با سلیقه ی خودم تقسیمشون کنم .

راستش من قرآن و رحل زیباش رو برای برادرم و سیما جون، نامزد نازنینش که ان شالله  مدتی بعد پیوند زناشویی می بندند و به منزل مشترکشون خواهند رفت ، گذاشتم .

تابلوی دختر آفریقایی رو برای مینا خواهرم و تابلوی " و ان یکاد رو " به درخواست مهردخت برای منزل خودمون برداشتم .

این تابلوی خودمه


 حالا میخوام عکس رحل قرآن و اون تابلو آفریقایی رو بذارم نمیدونم چرا باز نمیشه ، مهردخت هم که خوابه .اگه بیدار بود بهم میگفت مشکل چیه

خانوم آقایی عزیز گفت: مهربانو به واسطه ی تو چندین و چند هم وطن از خارج و کلی هم عزیزان داخل ایران ، حامی بچه ها شدن .. ما دستمون به بقیه نمیرسه ولی دلمون میخواد از این هدایا به همه ی نیکوکاران بدیم .

گفتم :اصلا ناراحت نباش من عکسا شونو میذارم تو وبلاگ و به همه ی عزیزان خواننده که نیکوکارند تقدیم میکنم .

 

حالا این لوح تقدیر رو به همه ی شما عزیزان که دستهای مشتاقتون رو برای حمایت از یک هم وطن دراز  کردید ، تقدیم میکنم .


********

دیروز نسرین عزیزم خبر خیلی خیلی خوبی بهم داد ، خود نازنینش که حامی یه دختر ماه شده ، پسر گلش مزدک هم تصمیم گرفته حامی یه پسر بچه  باشه .

میدونم بعد از این ، زندگی مزدک جذاب تر و با کیفیت بهتری خواهد گذشت ..

 

برای همه ی قلب های پاکی که تو سینه هامون می طپه ، سلامتی  و شادکامی آرزو دارم .

***********

این دوتا کار ، پاستل گچی روی مقوای جیرنکوبیده ست  .. در واقع مشق این هفته ی کلاس طراحی مهردخت بود .


 


نصفه شب که اینا رو می کشید می گفت: خوشم میاد خانومم قبولشون نکنه اتفاقا دیروز بهش گفتم چی شد؟

گفت هر دوتاشونو ایراد گرفت .گفتم : مال کدومتونو قبول کرد ؟

گفت هیچکدوم ، فکر کن که از کار یه نفر خوشش بیاد !!!!

گفتم پس چرا انقدر خوشحااالی؟

گفت : آخه بعدش من کار آبرنگ رو شروع کردم .. خانوممون خوشش اومد کلی برام دست و سوت زدند آبرنگم تو کلاس اول شد و کلی خستگیم دراومد .

حالا بعدا " که کار آبرنگش پیش رفت اونم براتون میذارمش .

 

راستی این کار هم نمونه کار مذهبیه و تکلیف  همین ایامه . این کار روی مقوای چوب پنبه ست .. مقوایی که جنسش چوب پنبه اییه و فوری رنگ میره به خوردش


الان که ده دقیقه به چهار صبحه ، مهردخت که بیدار شد ازش درمورد عکسای رحل قرآن و دختر آفریقایی  می پرسم و براتون میذارم ببینید .

*********

گل های باغ نیکوکاران وحدت رو با مهردخت عزیزم چیدیم و براتون اینجا گذاشتیم .. تقدیم وجود عزیز و مهربونتون .

اگر هنوز تصمیم نگرفتید حامی بشید .. بازم بهش فکر کنید ، ورود به این جمع مثل پا گذاشتن به بهشته .. هم نوعی رو کمک کنید ولو با هزینه ی بسیار کم .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد