دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

تصمیم آذر از زبان آذر

ست "تصمیم آذر" رو که خاطرتون هست؟همین چهار تا پنج پست قبل مربوط به روز نوزدهم آذر بود .

بهترین حالتی که میشه برای نوشتن و نمایش دادن یه مطلب ، درنظر گرفت اینه که خود شخص مربوطه هم بیاد و در بحث شرکت کنه ..  آذر قصه ی ما این کار رو کرده ، و تصمیمش رو برامون نوشته و از همه ی دوستانی که مطلب رو خوندن و نظراتشون رو نوشتند تشکر کرده .

سلام مهربانوی عزیز و دوستان 


پست رو خوندم . ماجرا رو خوب تشریح کرده بودی. اتفاقات و صحبت های دیگه ای هم بین من ( آذر قصه تو ) و محمد رخ داد.

اینکه من فهمیدم که محمد و خانمش دیگه نمی تونن با هم زندگی کنن. هر چند با محمد خیلی صحبت کردم که خب اگر واقعن این همه از دست خانمت ناراحتی و این قدر نمی تونی تحملش کنی، چرا دست دست می کنی؟ اگر هم واقعن زندگیتو دوست داری، خانمت رو دوست داری و فکر می کنی اون هم تو رو دوست داره، پس یه کاری کن که اوضاعتون بهتر بشه. کاری کن که روابطتون خوب بشه.

محمد بهم گفت دوست دارم در شرایطی طلاقش بدم که تلافی همه کارایی که خودش و خانوادش به سرم آوردن رو در بیارم.

بگذریم از روابط بین محمد و خانمش. من هم در جریان جزییات رابطه اونها نیستم. و به خودم این حق رو نمی دم که حکم صادر کنم که کی مقصره و کی چه کاری باید بکنه. این اصلن به من ارتباطی نداره.

اسم پستت رو گذاشتی تصمیم آذر . بزار من قصه ات رو تموم کنم.....

آذر، محمد رو دوست داشت. خیلی هم زیاد دوست داشت. و هر چند مدت کمی با هم بودند، حس وابستگی و دلبستگی به هم داشتند. آذر حس می کرد که محمد هم اون رو دوست داره. آذر و محمد حرفای گفتنی زیادی با هم داشتند.

آذر فکر می کرد که شاید بهتر بود محمد را وقتی مجرد بود ، می دید. شاید اون طوری زندگی قشنگی در انتظار هر دوی اون ها بود. 

آذر ، فقط و فقط به خاطر خانم محمد ، از این رابطه کنار کشید. شاید محمد تا همیشه در قلب آذر زنده بمونه، شاید توی روزهای ابری زندگیش، چهره محمد تنها نوری باشه که دلش رو گرم کنه، اما تحمل این درد، خیلی خیلی خیلی ، راحت تر از تحمل کردن گناهیه که در حق خانم محمد می کنه.

آذر بدون اینکه حکم بده به لاقید شدن یا نشدن مردها و زن های سرزمینش، بدون موشکافی اینکه تعهدها و مسئولیت هامون رو درست انجام می دیم یا نمی دیم، بدون اینکه بخواد اسم خیانت بزاره روی این رفتار، بدون اینکه بخواد بگه زن هایی که در چنین روابطی وارد می شن، حقیر هستند یا نه، بدون اینکه بخواد کسی رونصیحت بکنه که چه کاری درسته و چه کاری نه، تصمیم می گیره ذره ای هم دل خانم محمد رو دردمند نکنه.


من – آذر- نمی خوام چهره محمد رو در نگاه خانمش، زشت و کریه کنم.

تنها کاری که از دستم بر میاد تا انسان بودنم رو ثابت کنم ، همینه.

*********

مهردخت اینا تو کلاس عکاسیشون ، فیلمای نگاتیو رو بردن ظاهر کردن ، این عکس مربوط به اولین نوروزیه که دیگه با آرمین زندگی نمی کردیم ، نوروز 83

برده عکسشو ظاهر کرده ، یعنی من عاشق این یادگیری هام

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد