دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

سفر عشق بین من و همزادم

شنبه بود ، مثل همه ی شنبه های دیگه  اداره نبودم ...

ساعت نزدیک نه و نیم صبح رو نشون میداد ، صدای زنگ تلفن بلند شد .. اونطرف خط ، خانوم آقایی عزیز بود.

-: سلام مهربانو خانم .

-: سلام خانوم آقایی عزیز حال شما ؟

-: ممنونم ، من خوبم .

-: الهی شکر .. چه خبر خانوم آقاااایی؟؟

-: هیچی ، خبر خاصی نیست،  فقط تا نیم ساعت دیگه خونه اید؟؟

_: آره عزیزم ، چطور مگه؟؟

-: میخوام یه چیزی بفرستم .

-: چی ؟؟

با خنده ی شیطنت آمیزی ...

-: نپرس ، سورپرایزه ...

_: آخ جون ، پس منتظرم .

از هم خداحافظی کردیم ، ولی چه میشه کرد مگه میشه جلوی این پرش های ذهن رو گرفت؟؟

یعنی بازم لوح تقدیره؟؟ نه تازه فرستادند که !!!

از طرف موسسه ، هدیه ست؟؟ نه اونم تازه فرستادن ؟؟

بروشوری چیزیه؟؟ خوب اینکه سورپرایز نداره .

از فاطیما خبریه ؟؟نه ... نمیدونم ولش کن اصلا" بهش فکر نمیکنم .

مانتو و شالم رو جلوی دست گذاشتم تا آقای پیک موسسه خیریه وحدت ، معطل نشه .

نیم ساعت نشد که زنگ رو زدند ..

تو راه پله ، از آقای پیک هدیه ی مستطیل شکل و صورتی رنگی که روبان سفید زیبایی دورش پیچیده بود رو تحویل گرفتم و تشکر کردم .

 

در رو که بستم ، نظرم به نوشته ی روی هدیه جلب شد " با نهایت احترام  از طرف همزاد شما"

همه چیز برام معنی گرفت ، با سرعت هدیه رو باز کردم .

چیزی که دیدم این بود

 

 

نادی عزیز  ، همزاد نازنین من ، با ظرافت و محبت بی نهایتش، با خانوم آقایی عزیز دست به یکی کردند و من یکی از با ارزش ترین هدایا ی عمرم رو دریافت کردم .

بعد از اینکه من ، تابلوی اهدایی از طرف موسسه رو ، هدیه داده بودم ، نادی جانم فکر کرده که از خودش یه یادگار ،برای من ارسال کنه .

از اونجایی که آدرس من رو نداره و درضمن یکی از حامیان گل "موسسه خیریه نیکوکاران وحدته " تصمیم می گیره با خانوم آقایی تماس بگیره . ...

نادی نازنینم ، این تابلوی بسیار با ارزش رو که کار دست بچه های معلول موسسه ست و میدونست من ندارمش ، خریداری کرده ، و از موسسه خواسته تا برای من ارسال کنند .

تا چند لحظه که اشک شوق امانم رو برده بود ، وقتی به خودم مسلط شدم با خانوم آقایی تماس گرفتم و این توضیحات رو از زبون ایشون شنیدم .

نادی نازنینم ، همزاد گل من .. بقول خودت خیلی ها تو این دنیا ،  در یک سال و یک ماه و یک روز به دنیا میان ولی شاید هیچوقت شانس شناختن همو نداشته باشند، ولی من و تو تو این دنیای به این بزرگی همو پیدا کردیم و میدونیم هر دو در یک سال و یک ماه و یک روز و با اختلاف چند ساعت از هم به دنیا اومدیم ...

حتی تصادفا" اون موقع پدر و مادر من در جنوب کشور بودند و هر دو در قسمت گرم و دوست داشتنی  سرزمینمون چشم به دنیا باز کردیم .

ارزش معنوی کار قشنگ تو انقدر بالاست که با هیچ تشکری نمیتونم ، بیانش کنم ." خدای بزرگ برای تو  بهترین هدایا رو بفرسته "

دوستت دارم نادی عزیزم و دوست دارم "موسسه ی خیریه ی نیکوکاران وحدت" ،که سفیر عشق بین ما و بخشی از نیازمندان جامعه مون هستید .

***********

سوالی که در پست قبل پرسیدم ، دستمایه ی فیلم سینمایی زیباییه که این روزها داره اکران میشه و من چون ، فیلم رو دیده بودم و در یک حالت هیجان زده و جو گیر قرار داشتم و این سوال رو پرسیدم و بعدشم دور ازجونتون عینه هاپو پشیمون شدم که این چه کاری بود کردی مهربانو!!!

اگه تو پست بعد ، درمورد فیلم بنویسی که فیلم رو لو دادای !!!

بعدشم فکر میکردم اقلا" چهار پنج تا خواننده های گل بیان و بگن : عه مهربانو داشتیم؟؟؟!!!!

این که موضوع فلان فیلمه .. اما دیدم به حول (هول) قوه ی الهی حتی یک مورد هم پیدا نشد...

یعنی واقعا" اینقدر به هنر هفتم بی توجهید؟؟ 

عیب نداره من منتظر میمونم یه مدتی بگذره بعد میام شرح مفصل فیلم رو میذارم درموردش بحث میکنیم 

 ***********

این کار مهردخت "چاپ ترافارد روی فیبر سایز A2 ست .

پنجشنبه شب تمومش کرد و من واقعا" از رنگ های زیبای اون لذت میبرم . 

مهردخت برای این کار زحمت زیادی کشید ولی وقتی تمومش کرد برق چشماش و لبخند قشنگش رو خیلی دوست داشتم .


***************

دوستتون داریم و برای همه تون آرزوی اوقاتی خوش ،توام با سلامتی داریم . این گل ها هم قابل وجود عزیزتون رو نداره ، از طرف من و مهردخت به رسم عشق و دوستی بینمون بپذیرید 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد