دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

کویر مصر دومین روز اقامت


شب اول تو کاروانسرای جندق تموم شد .

فردا صبح زود بیدار شدیم بساط صبحانه تو اتاق غذاخوری پهن بود .. سلام سلام گویان نشستیم و صبحانه رو خوردیم و به سرعت به اتاق هامون رفتیم تا برای گردش آماده بشیم .

در نزدیکی محل اقامتمان خانه ی قدیمی زیبایی بود که برای بازدید رفتیم .. وسایل قدیمی و نوع ساخت خانه بسیاردیدنی بود .

همه ی درهای منازل اون منطقه بسیار کوتاه بود ، آقایون بدون استثتنا و بعضی از خانوم های گروه ، بارها سرشون به لبه ی بالای در کوبیده شده بود ، وقتی علت را پرسیدیم گفتند :

مردم کویر همیشه فروتن و متواضعند ، شکل درها هم به همین منظور ساخته شده و همه بصورت تعظیم و ارادت وارد منزل می شوند  .

در این خانه عکس های قشنگی انداختیم و این بازدید تقریبا" تا ظهر طول کشید ..

http://axgig.com/images/74568366024674471696.jpg

 

http://axgig.com/images/05697001981276883560.jpg

 

ناهار در کاروانسرا آبگوشت همراه با نان و دوغ و سبزی خوردن صرف شد .

سپس به دیدن قلعه ی قدیمی بیاضیه رفتیم . البته متاسفانه قلعه بسته بود و فقط بیرونشون رو دیدیم 

http://www.axgig.com/images/25364527806921198780.jpg

بافت اطراف قلعه 

http://axgig.com/images/10147968871541521038.jpg

بعد از ناهار به فاصله ی کمی عازم دیدار از نخلستان ها و نمکزار زیبای کویر شدیم .

 

در راه لیدر برایمان از دنیای پرندگان تعریف کرد .

اینکه تعداد زیادی از این موجودات زیباو کوچک، کشورمان را برای مهاجرت انتخاب میکنند و متاسفانه چقدر درایران نامهربانی میبینند .

گفت:کسانی که عاشق پرندگان هستند در مسابقه ی بزرگ و جهانی شرکت میکنند و عکس هایی که از پرندگان می گیرند را بعنوان ملاک مسابقه در نظر میگیرند ..

گاهی برای دیدن و عکاسی از یک گونه ی خاص و نایاب روزهای زیادی به حالت استتار دربین تالاب ها منتظر میمانند تا بالاخره پرنده ی مورد نظر ،خودش را نشان دهد .

لیدر از پرنده ی زیبا و عجیبی تعریف کرد که بسیار نایابه و فقط یک جفت بودند که هر سال به ایران مهاجرت میکردند اما چند سال قبل یکی از آنها توسط قاچاقچیان ناجوانمرد شکار شده و از اون ببعد فقط پرنده ی نر تنها به ایران میاد ..

پرنده ،اسم عجیبی داشت که یادم نیست ولی گفت ایرانی ها بهش امید میگن .

چیزی که دل همه مون رو سوزوند این بود که این پرنده بصورت تک همسری زندگی میکنه ..

یعنی فقط یکبار برای خودش جفت انتخاب میکنه ...

ایرانی ها بعد از کشته شدن جفت امید، تلاش زیادی کردند تا یک ماده رو بعنوان همسر دوم بهش معرفی کنند ولی موفق نشدند و بینشون هیچ انس و الفتی برقرار نشده

(یعنی ما ایرانی ها حتی به پرنده ها هم رحم نمی کنیم و باید چند همسری رو یادشون بدیم)

لیدر تعریف میکرد که گاهی در بازار فریدون کنار ، جنازه ی پرنده هایی رو روی صندوق های چوبی میبینیم که بسیار نادرند و ما  روزها به انتظار عکس گرفتن از اونها نشستیم ولی موفق نشدیم

وقتی با عصبانیت به فروشنده می گیم تو میدونی این چیه؟

میگه : نه فقط میدونم پرنده ست و شکارش کردم .حتی بعضی از این پرندگان گوشت تلخی دارند و قابل استفاده نیستند .

 

بالاخره به نخلستان هاو باغات زیبای بیاضیه  رسیدیم .

http://www.axgig.com/images/06342455527846487588.jpg

در آنجا توضیح جدیدی شنیدیم اونم درمورد اینکه بعضی وقت ها نخل رو قربانی میکنند... یعنی از جای مخصوصی قطعش میکنند و پنیرش رو که خرماهای نرسیده و خوشمزه ای هستند بصورت دونه های سفید رنگ می خورند ...این کار معمولا برای کسی که خیلی مهمه مثل عروس  انجام میشه . 

مدتی راه رفتیم ... و ناگهان ، وسط نخلستان چشمه ای دردیم که از دل کوه بیرون می اومد ..کفش ها رو درآوردیم و پاهامونو به خنکی چشمه سپردیم

http://axgig.com/images/15165028764973444497.jpg

.. بعد از اون هندونه ای دستجمعی خوردیم که خیلی مزه داد ..

انگار اون هندونه که آبش از دست ها و چونه مون راه افتاده بود خیلی خوشمزه تر از هندونه هایی بود که تو خونه می خوریم .

ساعتی بعد ، از نخلستان بیرون اومدیم و به طرف دریاچه ی نمک حرکت کردیم .

وقتی رسیدیم ، چیزی که دیدیم با تصوراتمون کاملا متفاوت بود .. زمینی که تا چشم کار میکرد بصورت چند ضلعی هایی با دیواره های بلورین ....

بازهم عده ای از جمع جدا شدند و در دل دریاچه ی خشک شده به راه افتادند .


 

غروب آفتاب در دریاچه ی نمک بی نظیر بود . 

قدرت خدا در خلق زیبایی های دنیا شگفت انگیزه ... هر چه در طبیعت میگردیم ، بیشتر و بیشتر مفتون این زیبایی های بی بدیل میشیم .

تقریبا" ساعت  هفت و نیم بعد از ظهر از دریاچه به سمت کاروانسرا حرکت ردیم ...

سه ساعت تو راه بودیم و چند بار که از خواب بیدار شدم دیدم بجز یکی از باقالی ها که از بقیه در حال خواب ، عکس می انداخت همه از جمله من و مهردخت بی هوش شده بودیم .

اونشب بعد از رسیدن به کاروانسرا و خوردن شام و عوض کردن لباسهامون دور آتش حیاط جمع شدیم و چای خوردیم ، بعد  به صدای جادویی سه تار کاوه و آواز های قشنگش گوش سپردیم

http://axgig.com/images/00659910465036888991.jpg

 

و در آخر چشم به آسمون مخملی کویر دوختیم و باراهنمایی لیدر ، ستاره ها رو رصد کردیم .

دومین و آخرین شب اقامت در جندق هم به پایان رسید ... فردا روز حرکت به سمت تهران و مابین راه دیدار از مسجد جامع شهر نایین و موزه ی مردم شناسی بود .

*******

دوستان عزیزم .. از کامنت یکی از دوستان متوجه شدم برای یکی دیگه از هم نوعانمون گرفتاری بزرگی پیش اومده متاسفانه برای التیام دردش هیچ کاری نمیتونیم انجام بدیم ولی برای گوشه ای از هزینه های کمر شکن مداوا چرا . 

لطفا" به این آدرس برید و شرح حال این پدر دردمند رو بخونید .

http://saretan.persianblog.ir/

*******

تا چند ساعت دیگه عازم سفر هستم .. امیدارم تعطیلات به همگی خوش بگذره 

پیشاپیش روز مردان بزرگوار و پدرای نازنین سرزمینم رو تبریک میگم ، امیدوارم سایه ی مهرتون برسر عزیزانتون مستدام باشه 

گل های اردیبهشتی رو با مهردخت جان براتون به ارمغان آوردیم ....

دوستتون داریم 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد