دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود
دلنوشته های مهربانو

دلنوشته های مهربانو

اینجا خاطرات زندگی مشترک من و دختر نازنینم به یادگار نوشته میشود

"نگاهی به آسمان"

سلام دوستان با معرفت و نازنینم 

شاید لازمه قبل از شروع بگم ، این یکی دو هفته اصلا" و ابدا" دست و دلم به نوشتن نمیرفت . حال همگیمون هم خوبه ، مشکلی هم نبود و نیست ، شاید دلیلش پاییز زود رسه . آخه از وقتی خودمو میشناسم ، رنگ آسمون پاییز شور و نشاطمو می گیره . هر روزی که چشمامو باز میکنم و نور خورشیدو میبینم انگار ، شادی و طراوت و یک عالمه انرژی به رگهام تزریق میشه .حالا نمیدونم دلیلش این بود یا یه چیز ناشناخته که ازش سردرنمیارم ولی هرچی بود نوشتنم نمی اومد .

**********

تو این مدت یه اتفاق خیلی شیرین افتاد که هنوزم از یادآوریش ته قلبم یه چیز خوب تکون می خوره .

یه دوست بنام فرزانه از قدیما داشتم که با وجود داشتن همسر و یه پسر بچه ی دوست داشتنی ، خیلی خودش رو غرق کار و مسئولیت های اداریش میکرد .

گاهی که دردو دل می کردیم ، می گفت مهربانو فکر میکنم یه جور وسواس دارم ، خیلی بهش میگفتم انقدر تو کار غرق نشو و به فکر زندگیت و سلامت خودت باش .

فرزانه نسبت به هیکل و زیباییش هم وسواس عجیبی داشت مثلا" یکی دوبار بینیش رو جراحی کرده بود یا مثلا" سایزش 36 بود ولی گاهی رژیم می گرفت و بیا میگفت باید برم لاغری موضعی .

بهش میگفتم فرزانه تو توهم داری این چیزا درمورد خودت درست نیست .

خلاصه تقریبا" هشت ، نه ماهی  ندیدمش . یعنی نوع کارش ایجباب کرد که وقت و زمان بیشتری برای مسئولیتش بذاره ، تو این مدت گاهی تو شبکه های اجتماعی احوال همو می پرسیدیم ، تا اینکه دقت کردم دیدم دوسه ماهی ازش خبری نیست ، یکی دوبار تماس گرفتم ولی دردسترس نبود یا خاموش بود ، صرف اینکه همسرش با من یه مراودات کاری داره وگاهی میدیدمش ، میدونستم که حالشون خوبه . 

خلاصه چند روز پیش از طریفق چند نفر که اونا هم دورادور فرزانه رو می شناختند ، خبر دار شدم که فرزانه دختر دارشده .

دوتا شاخ گنده بالای سرم سبز شد چون هم خبر از بارداریش نداشتم ، هم اینکه مطمئن بودم چقدر برای حفظ تناسب اندامش تلاش میکنه و درضمن ترافیک کاریش هم اجازه ی این موضوع رو نمیداد .

همون چندنفری که بهم این خبر رو دادند ، با یه شک و تردید خاصی گفتند : خیلی مشکوکه چون فرزانه یک ماه قبل تو یه پاساژی دیده شده و اصلا" باردار نبوده .

خلاصه شروع کردم به تماس گرفتن ولی باز هم تلفنش خاموش بود . همون موقع کاری پیش اومد که رفتم پیش همسرش . گفتم: یه چیزایی شنیدم علی آقا . 

گفت : بعععله بعله درست شنیدین مهربانو خانوم ، ما دختر دار شدیم . گفتم : خیلی خیلی مبارکه . ولی این فرزانه ی ما کی وقت داشت دوباره مامان بشه . گفت : دیگه .... البته دخترمونو آوردیم ها ، فرزانه زایمان نکرده . گفتم : به سلامتی ، به به چه کار قشنگی .. خدا به زندگیتون برکت بده ، هرچی تماس میگیرم ، گوشی خاموشه .

گفت : چرا تماس خوب برو ببینش ، خیلی دخترمون خوشگله ها . گفتم : اون که حتما" ولی اول دوست دارم صداشو بشنوم .

خلاصه با انبوهی از سوالات ذهنم مشغول شد . خدایا فرزانه چکار کرده ، واجد شرایط فرزندپذیری بصورت قانونی که نیست ، پس حتما" اتفاق ناگواری تو شهرشون افتاده ، نکنه خدای نکرده حادثه تلخی برای بستگانش پیش اومده ؟ 

خلاصه مشغول روزمرگی هام شدم و کم کم یادم رفت.. تو هفته ی قبل بود که تلفن میز اداره م زنگ خورد برداشتم . یه خانومی گفت : ببخشید شما با تلفن من چند تا تماس گرفتین . گفتم : بجا نمیارم . زد زیر خنده و گفت : مهربانو خودتی؟؟ گفتم : وااا فرزانه آررره . پس چرا به موبایلم زنگ نزدی ؟ گفت : گوشیمو روشن کردم شروع کردم به همه ی تماسام زنگ زدن هنوز به موبایلت نرسیدم .

خلاصه بهش تبریک گفتم و گفتم : فقط بگو چطوررری. 

گفت: میدونی که من دیگه واقعا" توان بارداری نداشتم ، از طرفی پسرم همه ش برای یه بچه ی دیگه اصرار میکرد . خیلی فکرم مشغول این قضیه بود . و از ته دل میخواستم این اتفاق بیفته . 

از اینجا به بعدش رو تقریبا" هیچکس نمیدونه بجز اونایی که خیلی خیلی بهم نزدیکن ، به بقیه گفتیم تو یه تصادف بچه متولد شده و ما گرفتیمش .

کنجکاویم بیشتر شد .فرزانه ادامه داد : 

تا اینکه یه روز تو گروه دوستان شهرستان خودم یه عکس منتشر شد که این نوزاد چند ساعته متولد شده و پدرش سال قبل براثر سوء مصرف مواد مخدر و مادرش هم در حین زایمان با اعتیاد شدید به انواع مخدرها فوت شدند . بچه از نظر تست اچ آی وی سلامته ولی فقط یه مادر بزرگ کاملا" معتاد داره .

معطل نکردم  به دوستم گفتم : بچه رو برای من نگه دارید ، بعد فهمیدم که توضیح این شرایط برای همه و مخصوصا علی چقدر سخته . فوری بلیط گرفتیم و خودمونو رسوندیم ، دیدیم بعععله یه نوزاد دختر مثل ماه دست یه مادر بزرگ خمار و بدبخت مونده . کلی بدبختی کشیدم تا راضیش کردم بچه رو درقبال پول بهمون بده . داده و، قراره کارهای محضری هم انجام بشه که بعدا" هیچ ادعایی نتونه بکنه شناسنامه رو هم بنام خودمون بگیریم .

ولی همه ش میترسم بزنه زیرش .. میدونی چی میگفت ؟؟ میگفت من از این دختر کلی میتونم پول دربیارم .

گفتم : اصلا" نمیتونی بزرگش کنی که برات بتونه مواد جابجا کنه یا فحشاء کنه . فعلا" دخترمو آوردیم ولی تا کاراش انجام نشه آروم ندارم .

اشکای هردومون عینه بارون بهار می بارید ، من این طرف خط و فرزانه اونطرف . گاهی ناله های ضعیف بچه  رو که مثل صدای یه گربه ی تازه متولد شده بود می شنیدم .

خودمو جمع و جور کردم و  گفتم : فرزانه ، اعتیاد مادر به  بچه نرسیده؟؟ گفت : چرا مهربانو ، خیلی مشکل داشت فکر کنم تو این یک ماه هر روز دکتر بودیم و چند روز هم بیمارستان بود ، الان خیلی خوب شده ولی هنوزم گاهی تشنج و لرزش های خفیف داره .

مهربانو اصلا" برام مهم نیست که بچه ی  چه پدر و مادری بوده و با چه شرایطی شکل گرفته ، فقط میدونم که انگار قرار بوده زنده بمونم تا یه موجود بیگناه رو سروسامون بدم . 

بخاطر فرهنگ غلط عامه ، نمیتونم حقیقت رو بگم ، حتی برادرم نگاه های رقت انگیز بهش میکنه ولی من تا زنده باشم ، حمایتش میکنم .. باورت میشه تصمیم دارم کارمو رها کنم . درامدمون بد نیست و من خیلی راحت میتونم تا چند سال دیگه که از آب و گل دربیاد کارمو کنار بذارم .

الان یادم نمیاد با چه جملاتی ، فرزانه رو دعا کردم ولی یادمه که هنوز هر دوتا احساساتی بودیم . بهش گفتم : میدونم الان خیلی مشغولی ولی بعدا " برای دیدنتون میام .. یعنی روزشماری میکنم تا ببینمت .

تنها جمله ی فرزانه این بود : " برامون دعا کنید" 

*******

دیگه هیچ حرفی ندارم بزنم جز اینکه گاهی از آدم هایی امثال فرزانه که همیشه فکر کار و حفظ زیباییش بود ، فرشته ای حلول میکنه که به زندگی خودش و دیگران یه معنای بی نظیر و جاودانه میده . 

کاش جاودانه باشیم . 

دوستتون دارم و التماس  دعا برای فرزانه و دختر کوچولوش و خانواده ی جدید چهار نفره ش .





نظرات 37 + ارسال نظر
علی امین زاده شنبه 11 مهر 1394 ساعت 03:00 ب.ظ http://www.pocket-encyclopedia.com

یاد یک مونولوگ از فیلم K-19: The widowmaker افتادم:

«فقط امیدوارم آدم درستی رو برای این کار انتخاب کرده باشی!»

Mardebozorg شنبه 11 مهر 1394 ساعت 03:21 ق.ظ

سلام
چه روح بزرگ و کار قابل ستایشی کردن فرزانه خانم و علی اقا
ایشالا ک خدا برکت و دلخوشی ب زندگی شون بده
عیددونم مبارک باشه

الهی امین . ممنون دوست عزیز برای تو هم مبارک

پونی پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 08:06 ب.ظ http://pppooonnnyyy.blogfa.com/

یه فرشته کوچولوی ناز

الهی

و بی گنااااه

نسرین پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 02:39 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

ملیحه سه‌شنبه 7 مهر 1394 ساعت 12:15 ب.ظ

:سلام مهربانوی عزیز
لطف کن از طرف من روی ماه فرزانه خانم رو ببوس و ازش تشکر کن بابت این همه مهربونی .
البته که همه دوستای شما مثل خودت فرشته هستن.

سلام ملحه جانم
محبت داری نازنینم

بانو سین سه‌شنبه 7 مهر 1394 ساعت 09:42 ق.ظ http://our-lovely-life-92.blogsky.com/

سلام مهربانو جووون .... چه پستی بود ... چه روح بزرگی داره دوستت و چه کار سختیو شروع کرده باریکلا بهش ایشالا که بچه مشکلی نداشته باشه و خوشبخت میشه توی زندگی جدیدش

سلام عزیزم
اره واقعا " خدا کنه

سهیلا دوشنبه 6 مهر 1394 ساعت 12:22 ب.ظ http://vozoyeeshgh.blogsky.com

پس کامنتای من کوشن؟
مهربانو منو فراموش کردی؟
آدرس جدیدمو بهت داده بودم

نه عزززیزم چه حرفیه اومدم برات کامنت هم گذاشتم
نکنه تو منو ندیدی ؟؟

نسرین یکشنبه 5 مهر 1394 ساعت 11:34 ق.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

خو بعد از ده روز جوابمو دادی که کی اول مهره؟ اونم تو وبلاگ خودت که نمی دونم کی تآییدشون می کنی؟
بخدا که یه کتک لازم داری ازم...
سی و یکم شهریور تولد دختر ابراهیمه واسه او می خواستم که از دستم رفت. هر سال اشتباه زنگ می زنم


اون امونتی رو به امین رسوندی؟ یا ایمیلتو نخوندی که صد سال پیش برات فرستاده بیدم؟


بخدا کتک لازمم نسررررین

ماه بارانی شنبه 4 مهر 1394 ساعت 01:01 ب.ظ http://mahebarani.blogfa.com

آخی، چه روح بزرگی داره دوست تون، انشاله که مشکلی هم پیش نیاد.

الهی آمین عزیزم

تکتم شنبه 4 مهر 1394 ساعت 12:48 ب.ظ

وااای مهربانو
باورم نمیشه که یه ادم چقدر میتونه خوب باشه.خیلی گریه کردم مهربانو جانم.انشاا... خدا به نیت فرزانه جان نگاه کنه و مشکلاتشو حل کنه.بهش بگو خیلی دوستش دارم.هم خودشو هم دخترشو.و هم همسر فهمیدشو

مرررسی عزیز دلم همه ی کامنت هاتونو بهش میرسونم

سپیده جمعه 3 مهر 1394 ساعت 10:52 ق.ظ http://bahaneha93.blogfa.com

سلام مهربانوی عزیز
این ماجرا واقعا منو منقلب کرد چقدر حس خوب الان برای فرزانه ایجاد شده که بتونه به ی موجود کوچک و بی پناه کمک کنه
اولش ک اومدم فک کردم پست جدید نذاشتی اومده بودم ک ادرس و شماره جایی ک میشه حامی کودکان شد و ماهانه ی موای براشون واریز کردو ازت بگیرم چون این تصمیمو گرفتم به محلی ک تو برای اینکار انتخاب کردی اطمینان بیشتری دارم تا اون ارگان معروف ک تحت پوشش زیادی داره ولی من نگرانم ک واقعا این پول به دست اوم بچه نرسه ممنون میشم ک ادرس و شماره تلفن اون مرکز رو بهم بدی
لحظات زندگیت مملو از حس های ناب

سلام سپیده جانم
ممنون از دعای قشنگ آخر کامنتت عزیزم برای تو هم همین باشد
موسسه خیریه نیکوکاران وحدت http://nikokaranvahdat.com/
تهران - منطقه 8 -میدان. نبوت (هفت حوض) - کوچه. سجاد - پلاک. 6 - ط. اول - واحد 3 (تلفن: 77490718 ، 77490454-77492429-09104567018
با خانم اقایی صحبت کن و بگو ددوست مهربانو هستم و سلام مخصوص منو هم برسون عزیزم

سوفی جمعه 3 مهر 1394 ساعت 10:41 ق.ظ

سلام مهربانوجانم. یک عالمه دعا و انرژی مثبت برای دوستت که چنین عمل پسندیده و فداکارنه ایی رو انجام داده و برای خودت که انجام اعمال خوب رو از طریق دنیای مجازی اشاعه می کنی.
نمیدونم کامنتام به دستت نمی رسه بانو یا که هنوز تأیید نشدند.
شاد و سالم باشی.

سلام سوفی گلم .
قربونت عزیزم این بهترین هدیه اییه که اون فرشته ها دریافت میکنند .من یه دونه کامنت تایید نشده از تو دارم گلی
به زودی تایید میکنم

ترنج ...ام پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 03:26 ب.ظ http://toranjbanooo.persianblog.ir

دنیا دنیا خوشحالم که این ارزوی قلبی و از زمان بچگی ام که نشد که بشه و روی دلم مونده .... کسی با این محبت و زیبایی محققش کرده ... انقدر خوشحال شدم این پست و خوندم که انگار ارزوی من بوده و به واقعیت پیوسته ... براشون نهایت خوشبختی و خوشحالی و سلامت رو دارم ....و برای تو و نازنین دخترت ....

قربونت برم ترنج نازنین و مهربون من

Bahar پنج‌شنبه 2 مهر 1394 ساعت 12:55 ب.ظ http://bahar41.blogfa.com/



ســـــلام مجدد
با اینکه کامنت قبلی منو تایید نکردی

سلام بهار جون یه تعداد کامنت مونده هنوز تایید نکردم عزیزم حتما بین اوناست

صفا چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 10:58 ب.ظ http://mano-tanhae-va-omid

چه پست دوست داشتنی . براشون سلامتی و سعادت آرزو میکنم ...

ممنون عزیز دلم

نادیا چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 09:04 ب.ظ

انشالله از فرزند خونی خودشون واسشون پر خیر و برکت تر بشه

الهی آمین ریسک بزرگی کردن

غریبه چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 08:11 ب.ظ

سلام
ما هم دوست داشتیم یک بچه ای را بیاوریم بزرگ کنیم ولی چون خودمون صاحب اولاد بودیم قبول نکردند
ولی یکی از اقوام نزدیک تازگی ها دو دختر دوقلو را که مادرشون اونا را در بیمارستان رها کرده بودند را به فرزندی پذیرفت
دو سه روز دیگه هم قراره یک جشن مفصل به همین مناسبت بگیرد

سلام غریبه جان ، بله شرایط فرزند پذیری از راه های معمول خیلی سخته و به کسی که بچه داره تعلق نمی گیره . خدا بچه های خودت رو سلامت و خوشبخت کنه . برای اون کسی که خواهر دوقلوها رو پذیرفته خیلی خیلی خوشحالم خدا خیر و برکت و سلامت به زندگیشون واریز کنه از قول منم بچه ها رو ببوسید و همچنین دست این خانواده نیکوکار رو

سهیلا چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 08:07 ب.ظ http://rooz-2020.blogsky.com/

الهیییییی........
چه حالی شدم بعدازخوندن این پست مهربانو جانم
و ازته دلم براشون دعا خواهم کرد
اما خداییش خیلی حس نابی داشت این پست
ممنونم.
خدا برای همه خیر بخواد ان شاالله...

ممنونم سهیلای نازنین خیلی براشون دعا کن .. کار بزرگ و خطرناکی پذیرفته

ش.ر چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 01:06 ب.ظ

سلام مهربانوی عزیزم
امیدوارم این نوزاد کوچولوی بیگناه وقتی بزرگ شد تن و روح سالمی داشته باشه و همینطور یه انسان قدرشناس باشه و فداکاری که این خانوم مهربون در حقش کرده رو هیچ وقت فراموش نکنه

سلام شیرین نازنین و عزیزم
الهی آمین .. واقعا غیر از این بشه خیلی سخت و بی انصافانه ست

سانیا چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 12:12 ب.ظ http://saniavaravayat.blogsky.com

عزیزم دوستت واقعا ادم بزرگی هست بهش تبریک بگو . به نظر من ژنتیک رو میشه با تربیت درست اصلاح کرد . خیلی یزها با تربیت و محل رشد و نمو تغییر میکنه . خداوند خودش توفیق بده بهش.

ممنون ساینای عزیز همه ی امید منم اینه که بتونه ارث رو با تربیت خوب و محیط عالیش و برادر کوچیک و مهربونش تغییر بده

فرشته چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 12:01 ب.ظ

وای مهربانو جونم چه جالب منم چند وقته تو همین فکرم که یه دختر بیاریم ولی شرایط مالیش رو نداریم
ولی واقعیتش اینه که چرا وقتی این همه بچه ی بی سرپرست داریم چرا خودمون بچه دار بشیم
من دختر خیلی دوس دارم چه خوب میشد یه دختر میاوردم هم من دختر دار میشدم و هم یه بچه ی بی سرپرست صاحب خانواده میشد

فرشته جون باور کن ، زیباترین کار اینه که یه بچه ی بیگناه از این جمعیت فلک زده کم بشه نه اینکه یکی اضافه کنیم در بهترین سشرایط حتی مالی هم که در نظر بگیری اینجا حتی هوا نیست بچه ها نفس بکشن .
ولی واقعا ادم باید در شرایط عاطفی و روانی و مالی خوبی باشه که فرزند بپذیره .. برای خیلی از خانواده ها گذشته ی طفلی که به سرپرستی قبول میکنند مهمه چون معتقدرند خون و ژنتیک ممکنه عاقبت کار دستشون بده

زری چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 08:07 ق.ظ

چه کار بزرگی کرده این بانو، مخصوصا بدلیل مشکلات خاص این بچه ، کار ایشون ارزشمندتر هم هست یعنی از یه بچه ای که بدون شک هیچی جز بدبختی در نمی اومده ، ایشون داره بزرگی خلق میکنه. امیدوارم خدا بهترین ها را جلو پاش بذاره.
مهربانو جان با خوندن این پستت باز به این نتیجه رسیدم که چقدر باید مراقب قضاوت هامون باشیم و باز هم دعا میکنم خدا عاقبت بخیرمون کنه

دقیقا زری جون بخشی از مطلب من اشاره به همین موضوع قضاوت بود نازنینم

shadi چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 03:19 ق.ظ

اخیییی مهربانو جون اشک ریختما یعنی چون ارزوی خودمه بتونم یه بچه اینجوری سرپرستی منم..شرایطش واسم جور نشده,,,,ایشالا خدا اجرش بده با این کار زیباش,,,دعام میکنیم ولی مادربزرگه کاری نمیتونه کنه با شکایت و اینا چون اصلا صلاحیتشو نداره,,,تورو خدا اگه رفتی دیدیش یا خبری شد اینجا اطلاع بدین ادم خیالش جمع بشه

خیلی دلم میخواد اگه اجازه داد ازش عکس بندازم این کوچولوی شیرین رو ولی اگرم اجازه نده عکسشو براتون بذارم کاملا قابل درکه

بهمن سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 10:04 ب.ظ http://www.life-bahman.blogsky.com

سلام مهربانو جان
شرمنده که باید بگم " به خونه ی خودت خوش اومدی ..."
واقعن جات توی فضای مجازی سبزه ...
فرزانه خانم واقعن کار بزرگی کرده ، کاری در حد همون فرشته ای که عکسشو گذاشتی .
این طفل معصوم ممکنه آثار سوئی داشته باشه ولی اگه انسان شریفی مثه فرزانه خانم به دادش نمیرسید ، چیزی در حد مادر ، مادر بزرگ و یا پدرش میشد ...
از خدا براشون آرزوی یه زندگی سالم ، توام با سلامتی و شادی و با عزت رو دارم .

سلام داداشم
ممنونم عزیزم محبت داری .
الهی آمین واقعا" الهی آمین

ماهی سیاه کوچولو سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 09:34 ب.ظ http://1nicegirl8.blogsky.com/

سلام مهربانو جانم
خوبی مادرجان؟
اولن رفتم با عشقم ک مامان خانومم باشه فیلم محمد رسول الله رو دیدم از نظر اون خوب بودش از نظر من زیاد نه
دومن در جواب کامنت مینو جانیم باید بگم ک تفاوت ادمها به همین انتخابهاست
فرزانه میتونست بره دنبال رحم اجاره یی یا فرزند خوانده سالم و بی نقص
ولی این بچه رو قبول میکنه ک هزار تا درد و مرض بهش ارث رسیده...حتی اگه مشکلی برای بچه بوجود بیاد کار فرزانه قابل تحسینه...
خدا تو وقت مناسب تو جایی ک خودش صلاح دونسته برای فرزانه هدیه یی گذاشته... چی از این قشنگتر؟
سوم اینکه چه دوستان خوبی داری مهربانو جان...بهش بگو خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم بیشتر از فیلم مجید مجیدی یه جایی تو ذهنم ثبتش کردم ...

سلام عزیز دلم .
قربون شکل ماهت با این کامنت خوشگلت عزیزم . والله سرت رو بیار جلو یه اعتراف یواشکی دارم برات .. بعد از اینکه فهمیدم این فیلم خیلی هم مستند نبوده و گیشه ای و کلیشه ای هم بوده ، دیگه مثل اولش بهم نمیچسبه بهش فکر کنم ولی عیب نداره اقلا" یعالمه تصاویر خوشگل دیدیم و موسیقی خوب شنیدیم

مجید شفیعی سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 06:41 ب.ظ

سلام نازنین

بارها مو تو تنم سیخ شد و امیدوارم خدا به جون و عمر و توان و مال و سلامتی خودش آقای خوش فکرش برکت بده و به اون دختر کوچولو سلامت و قدرت درمان این آسیب وحشتناکی رو که باهاش متولد شده

فرزانه منو یاد کرم انداخت که دور خودش میپیچه و پیله درست میکنه و از تو پیله خودش به جای اون کرم یه پروانه زیبا خارج میشه.

یه بار صیغه پدر علی بکننش که به علی آقا و پسرشون محرم بشه و تا آخر عمر راحت باشن

فقط میدونم دختر گلشون نیاز به سی بی تی داره تو اولین فرصت تا درمان بشه روحش و احتمالا ضربه هایی که از دیگران قراره بخوره

این دو تا نکته رو به فرزانه نازنین بگو

امشب مفصل دعاش میکنم



جات همیشه خالیه اینجا مهربانوی ما

سلام مجید عزیزم . چشم حتما" بهش خواهم گفت . البته در مورد مسائل شرعی چیزی نیست که ندونه و اگر معتقد به این موضوع باشه حتما انجام میشه ، نسبت به خوندن نمازش خیلی حساس بود و همیشه میگفتم فرزانه خیلی بامزه ای تو هر شرایطی نمازت ترک نمیشه ، میگفت ترک عادت موجب مرض است مادر بزرگ مرحومم همچین عادتمون داد که الان نخونم خوره میفته به جونم
مرررسی خیلی به دعا و انرژی نیاز دارند

سهیلا سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 05:40 ب.ظ

دعا میکنم همیشه سلامت باشه تا سایش بالای سر این فرشته کوچولو باقی بمونه. بعضی ها چه راحت با یه تصمیم این دنیا و اون دنیاشونو میخرن. کاش منم یه روزی بتونم شهامت این ادما رو داشته باشم.

فدات شم نازنینم گلم ...
تو که خودت ماااهی عزیزم

نیما سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 05:11 ب.ظ

سلام مهر بانو عزیز
خیلی خوشحال شدم واقعا کار خداپسندانه ای کرده و یک کودک رو از زندگی نامعلوم نجات داده معلوم نیست با اون مادر بزرگ معتاد چه بلایی سرش میومد اون هم تو جامعه
ما؟
فکر کنم خداوند بزرگ هم به کودک هم به دوست شما لطف زیادی کرده و مهر اون دختر تو دلش نشسته معمولا این کارها ریسک زیادی داره . من که دعا می کنم همیشه سلامت و خوشبخت باشند و زندگیشون هم هر روز با صفاتر باشه .
ضمنا یه سخنی از پیامبر اسلام نقل شده به این مضمون
" هر کس سرپرستی یک کودک یتیم را بعهده بگیرد جایگاهش نسبت به من در روز قیامت ( یعنی در بهشت ) مثل ( اشاره به دو انگشت خود ) نمودند .

سلام نیما جان . واقعا کار بزرگیه و روح و بزرگواری خاصی رو میخواد ... نگو سرنوشت منامعلوم ، بگو معلوم و تیییره . !!!!!
الهی شکر که فرزانه ناجی این بچه شد و خدا بهش توان و عمر بابرکت بده

رها سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 04:00 ب.ظ

سلام بر مهربانوی جانننننننننننننننننننننن.
چی بگم از مهربونیت و این همه انرژی که در جواب کامنت قبلیم بهم دادی.
تو یک تکه جواهری و بس. تو خود مهروماهی.
توی سرشتت, همه خوبیه و بس.
همه ذرات وجودت پراز مهر و مهربانیه.
ای خدا یعنی میشه از نزدیک ببینمت .
وایییییییییی.
مهربانوجان من متولد آبانم ولی پاییز رو دوس دارم... با هزار و یک دلیل که خودت بهتر می دونی .
مهربانو جان اسم بچه که میاد دلم ضعف میره یلدا که دیگه کچلم کرده ولی مهربانوجان کی دیگه حوصله بارداری و بچه داره اونم اون بارداری که من داشتم.
ولی همش نگرانم که بچم بعدها تک و تنهاست و بی یارو یاور.
تک فرزندی هم معزلیه مهربانوجان.
البته شوهرم که مخالف سرسخت یه بچه دیگس.
بعض وقتها می گم برم پرورشگاه و شیرخوارگاهها ببینم آیا میشه کاری کرد.

در پایان روی ماه عسلکم رو می بوسم و برای این دوستت دعا میکنم که خدا بهش عوض بده و پشیمونی تو کارش نباشه.
الهی آمین.

سلام رهای نازنین و مهربون من .. بخدا در مقابل اینهمه لطف و محبت خالصانه ی تو زبونم قاصره .
عزیز دلم خواهش میکنم اگه زیاد تمایلی نداری برای بارداری و ... اصلا" فکرش رو نکن طعم شیرین مادری رو که چشیدی دیگه چرا یه کوچولوی دیگه رو تو این هوای بی نفس و پر پارازیت وارد کنی " این حداقلمشکلاتمونه " تک فرزندی معضل نیست گاهی دوستانی داریمم که از هر خواهر و برادر بهمون نزدیک ترن" .
در ضمن امکان نداره از طریق شیرخوارگاه بتونی بچه بگیری چون خودت مادری بعت تعلق نمیگره فقط از همین طرق ممکنه .
دوستت دارم و اون یلدای نازنینت رو ببوس

tarlan سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 02:36 ب.ظ http://tarlantab.blogsky.com

سلام مهربانوی نازنین
خدای من چه کار قشنگی اشک منم در اومد مهربانوی عزیز دوستهات هم مثل خودت قلبی از طلا دارن و من چقدر فرزانه شمارو دوست دارم
خدا همیشه پشت و پناهشون باشه

فدات شم ترلان مهربون و نازنینم . محبت داری خانوم گل و دوست داشتنیه من

نسرین سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 02:17 ب.ظ http://yakroozeno.blogsky.com/

گریه امانم را بریده مهربانو... حتا اگر اثرات اعتیاد در این طفل مونده باشه تقصیری نداشته و شک ندارم که فرزانه و همسرش تلاش می کنن که به بهبودی برسوننش.
ایکاش زودتر کارای اداریش تموم بشه چون مادربزرگ معتاد ممکنه باز هم طلب پول کنه و اذیتشون کنه.

عجب فرشته ای دوستته!
لطفن به من بگو که آیا فردا سی و یکم شهریوره یا اول مهر؟

عزیزم قربون اون چشمای مهربونت برم که نگاهت غیر قابل فراموشیه
مطمئنم همه ی کائنات کمکشون میکنند تا بهترین اتفاق ها بیفته . عزیزم روز چهارشنبه اول مهره

شیوا سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 01:35 ب.ظ

سلام مهربانو جون
چقد فداکاری می خواد. کسی که برای بچه خودش هم از کارش نگذشته (هیچ دلیلی هم نداشته بگذره البته به نظر من) حالا به خاطر یه بچه دیگه همچین کاری بکنه دعا می کنیم همه چیز خیلی خوب پیش بره و اون دختر کوچولو هم یه زندگی عالی داشته باشه و باعث سربلندی پدر و مادر جدیدش باشه
نمی دونم چرا هنوز مردم همچین دیدی دارن؟ سه سال پیش توی خوابگاه چشمهای من چهار تا شد وقتی توی صحبت با چند تا دختر رده بیست سال دانشجوی ارشد و دکترا میدیدم که نظر تقریبا همشون اینه که آدم نباید بچه از پرورشگاه بگیره ! چون اینها نصفشون حاصل ازدواج شرعی نبودن و در نتیجه آدمهای بدی میشن

سلام شیوای نازنینم .
واقعا برای این طرز فکر متاسفم .. خیلی خیلی هم متاسفم
من منکر عامل وراثت نیستم ولی نه اینطور که اگر بچه ای حاصل ازدواج شرعی نباشه ، انسان خوبی از آب درنمیاد

سر سبزی دشت سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 01:30 ب.ظ

سلام مهربانو خانم خوبید از طرف من به دوستتون به خاطر حس انسان دوستیش تبریک بگید امیدوارم که خداکمکشون کنه به خاطر کار خیری که دارند انجام میدن و دختر شایسته وموفقی تحویل جامعه بدن خش به حال اون بچه که خدا چنین شانس بهش داده

سلام دوست عزیز
ممنونم از لطف و محبتی که داری و برای ارزوهای قشنگت آمین میگم

مهسا سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 01:05 ب.ظ

ایشون روح بزرگی داره

بهشت زیر پای یه همچین ادمهایی هست

دعا میکنم به خیر بگذره

خانم اردیبهشتی سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 12:59 ب.ظ http://mayfamily.blogsky.com

سلام
امیدوارم خدا خیر و برکت و نیکی برای این دختر و فرزانه داشته باشه.
دختر خیلی نیاز به مراقبت داره. غیر از تروتژن های دوره بارداری که زیاد بوده ژن معیوبی هم به ارث برده. نیاز به صبر و حوصله و محیط خوب داره

سلام عزیزم
الهی آمین .. دقیقا " همینطوره خدا کمکشون کنه

سحر سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 10:43 ق.ظ http://meandmydaughter.blogfa.com

چه کار زیبایی. امیدوارم مشکلی پیش نیاد و بچه بتونه در کنار خانواده جدیدش زندگی سالمی داشته باشه.

ممنون سحر جان ، الهی آمین

مینو سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 12:04 ق.ظ http://milad321.blogfa.com

سلام مهر بانو
این فرزانه خانم چه دل و جراتی داشته.دوره جنینی دوره خیلی مهمی هست و اثراتش ممکنه تا آخر عمر با فرد بمونه.به اضافه اینکه ممکنه مصرف مواد در دوران بارداری آسیب هایی ایجاد کنه که بعد مشخص بشه.امیدوارم مشکلی پیش نیاد و همه چیز بخوبی بگذره

سلام مینو جان
برای همین دست به دعاییم . واقعا ریسک بزرگیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد